«متولد اوین»: در ستایش زندگی

  • محمد عبدی

عکسی از فیلم

همه چیز از یک نام آغاز می‌شود: اوین. زندانی در تهران که سال‌هاست زندانیان سیاسی از آزار و شکنجه در آن خبر می‌دهند.

این بار اما با داستان متفاوتی روبرو هستیم: روایت دختر جوانی که در آلمان بزرگ شده و به سختی به فارسی حرف می‌زند اما متوجه می‌شود که در زندان اوین به دنیا آمده و حالا می‌خواهد پاسخ سوالاتش را درباره چند و چون این ماجرا بیابد.

«متولد اوین» ساخته مریم زارع، محصول آلمان، اولین نمایش جهانی‌اش را روز شنبه در شصت و نهمین دوره جشنواره برلین تجربه کرد.

مریم زارع که به عنوان بازیگر در آلمان فعالیت داشته، در ابتدای فیلم وضعیت موجود در حرفه بازیگری در تلویزیون و سینمای آلمان و این که مدام ازاو تقاضا می‌شود نقش زن‌های محجبه تروریست را بازی کند، به سخره می‌گیرد.

این نوع شوخی با خود، فضای طناز و جذابی به فیلم می‌دهد؛ آن هم فیلمی که تلخی بسیاری در آن نهفته‌است و گاه به راحتی می‌تواند اشک تماشاگرش را سرریز کند.

فیلمساز برای برخورد با موضوع، نوعی مستندسازی کلاسیک را برمی گزیند: حضور خودش در برابر دوربین و تلاش برای یافتن پاسخ سوالاتی که به صورت جدی به دغدغه او بدل شده و او حالا با این فیلمی که ساخت آن سه سال به طول انجامیده، سعی دارد بخش‌های ناگفته‌ای از زندگیش را کشف و با تماشاگرش قسمت کند.

مساله «مادر» (مادر باردار زندانی شده به دلیل فعالیت‌های سیاسی در سال ۱۹۸۳ که حالا به زن موفقی در آلمان بدل شده؛ در حد نامزدی برای شهرداری فرانکفورت) و سکوت او درباره این خاطره تلخ به محور محرک فیلم بدل می‌شود.

مادر برای حفاظت از فرزندش و همین طور شاید گریز از خاطرات تلخی که نمی‌خواهد در آن کنکاش کند، در تمام طول فیلم سعی دارد از بازگو کردن ماجرا خودداری کند. در عوض پدر او و دوستان مادرش و همین طور چندین فعال حقوق بشر که با او ملاقات می‌کنند، اطلاعات تکان‌دهنده‌ای درباره وضعیت زندان در آن زمان به مخاطب می‌دهند.

فیلم به راحتی می‌توانست به یک ملودرام اشک‌انگیز یا یک بیانیه سیاسی بدل شود، اما فیلمساز با هوشمندی از هر دو پیچ به سلامت عبور می‌کند و می‌تواند به عنوان فیلمی مستقل دنیای سازنده‌اش را در قبال یک موضوع مهم از زندگی خود فیلمساز با تماشاگر قسمت کند.

زارع در صحنه‌های مختلف فیلم، اشک از چشمانش جاری می‌شود (همان طور که روی صحنه پس از نمایش فیلم در برلین هم نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد)، اما این اشک ریختن به حدی برای تماشاگر، واقعی و تلخ و حتی دلنشین است که به بخشی از ساختار فیلم بدل می‌شود.

از تکان‌دهنده‌ترین صحنه‌های فیلم زمانی است که دوست و همبند مادرش به او می‌گوید وقتی که پس از به دنیا آمدن به همراه مادرش به بند داخل برگشته، تمام همبندی‌ها که باید حدود چهل تا شصت نفر بوده باشند، ایستاده‌اند و با هورا و تشویق از او استقبال کرده‌اند، پس او با این که در زندان به دنیا آمده، با استقبال زیبایی روبرو شده‌است.

تلاش زارع برای پیدا کردن کسان دیگری که در زندان اوین به دنیا آمده‌اند، چندان موفق نیست. برخی از آنها حاضر نیستند به این قضیه فکر کنند و در برابر دوربین حاضر شوند. نزدیک به انتها، او سحر دلیجانی را در سوی دیگر دنیا می‌یابد که سرنوشت مشابهی داشته و در کتابی درباره آن توضیح داده‌است. دو دختر جوان با هم دیدار دارند؛ گویی سال‌هاست که یکدیگر را می‌شناسند.

فیلم اهمیت و ارزشش را در روایت لحظه‌های زندگی می‌یابد؛ این که اغراق نمی‌کند و در نهایت به رغم تلخی جاری در آن از چهار دهه خشونت و شکنجه و زندان، در ستایش زندگی است.