قتل همسر محمدعلی نجفی فضای عمومی ایران را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. وجود شبکههای اجتماعی و جایگاه سیاسی نجفی در این بازتاب بیتأثیر نبوده است. پیش از این نیز برخی از پروندههای قتل در فضای عمومی و سیاسی ایران خبرساز و جنجالی شده، هر چند نوع تأثیرگذاری آنها متفاوت بوده است.
محمدعلی نجفی در سال ۸۴ نامزد بالقوه انتخابات ریاستجمهوری اصلاحطلبان بود. پیش از او اما جلالالدین فارسی، که زمانی نامزد بالقوه ریاستجمهوری بود، مرتکب قتل شده بود. او در سال ۷۱ محمدرضا رضاخانی را در یک نزاع به قتل رساند.
آقای فارسی نامزد حزب جمهوری اسلامی در اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری بود اما به دلیل مطرح شدن تابعیت افغانی اجدادش و نظر آیتالله خمینی، از انتخابات کنارهگیری کرد.
علیرضا رضاخانی، برادرزاده مقتول، در جلسات دادرسی که در سال ۷۲ برگزار شد، گفته بود که عمویش به شوخی به شکار کبکها توسط جلالالدین فارسی اعتراض کرده و فارسی نیز به او گفته بود: «به تو مربوط نیست پدرسگ مادر (…)».
بر اساس این گفتهها، محمدرضا رضاخانی پس از این سخنان «به سمت بیل رفت و ناگهان فارسی دو تیر به پای او شلیک کرد و تا رضاخانی بیل را برداشت، فارسی تیر سوم را نیز شلیک کرد که به شکم او اصابت کرد».
جلالالدین فارسی اما در دادگاه گفت که محمدرضا رضاخانی «بدون مقدمه با بیل به سمت او حمله کرد و با بیل به صورتش زده است». با این حال در گزارش پزشکی قانونی، ادعای فارسی مبنی بر ضربه خوردن صورتش رد شده بود.
جلالالدین فارسی اما در جلسات بعدی دادگاه مدعی شد که «مقتول را مهدورالدم میدانستم، خدا شاهد است اگر رسول اکرم هم بود، این را میگفت».
هر چند دادگاه اولیه، جلالالدین فارسی را به قصاص محکوم کرد اما دیوان عالی کشور این حکم را نقض کرد و در نهایت پس از کشوقوسهای فراوان فارسی به پرداخت دیه محکوم شد.
این قتل در فضای سیاسی ایران بازتاب زیادی داشت و گزارشهای دادگاه فارسی در کتاب «محاکمه قانون» نوشته وحید پوراستاد و با مقدمه عباس عبدی منتشر شد.
در سال ۸۸ نیز آرمان رضاخانی پسر مقتول که از نخبگان المپياد رياضی کشور بود، در جریان اعتراضهای پس از انتخابات بازداشت شد و این موضوع بار دیگر باعث مطرح شدن پرونده جلالالدین فارسی شد.
قتلهای اجتماعی
برخی از قتلها نیز نه به دلیل شناخته شده بودن قاتل و مقتول، بلکه به دلیل اتفاقات رخ داده جامعه ایران را تا مدتی در شوک فرو برد. پر سروصداترین این قتلها شاید ماجرای مشهور به شاهرخ و سمیه و یا «قتل در کوچه بیستوسوم گاندی» در دیماه سال ۷۵ بود.
شاهرح و سمیه که هر دو ۱۶ ساله بودند به دلیل مخالفت خانواده با ازدواجشان، محمدرضای ۹ ساله و سپیده ۱۳ ساله، برادر و خواهر سمیه را کشتند و مادر سمیه را با چاقو مجروح کردند. در نهایت با صرفنظر کردن پدر سمیه از قصاص او به ۱۲ سال و شاهرخ به ۱۰ سال زندان محکوم شد.
جلسات دادگاه و «رفتار خونسردانه» متهمان بازتاب گستردهای در فضای عمومی داشت. سمیه در جلسات دادگاه بارها علاقهاش به ازدواج با شاهرخ را مطرح میکرد. سال ۹۷ اما سایت «رکنا» نوشت که شاهرخ پس از آزادی از ایران رفت و سمیه با فرد دیگری ازدواج کرد.
شهلا جاهد و ناصر محمدخانی
پرونده شهلا جاهد و ناصر محمدخانی نیز هشت سال فضای عمومی را تحت تأثیر قرار داد و با وجود ابهامهای بسیار در این پرونده، در نهایت شهلا جاهد در ۱۰ آذر ۸۹ اعدام شد.
شهلا جاهد متهم بود که با چاقو لاله سحرخيزان همسر ناصر محمدخانی، ملیپوش سابق فوتبال ايران، را به قتل رسانده است. او که همسر صيغهای ناصر محمدخانی بود پس از ۱۱ ماه بازداشت به این قتل اعتراف کرد اما در دادگاه تمامی گفتههای پیشین خود را انکار کرد و گفت که تنها به خاطر ناصر محمدخانی و علاقهای که به او داشته، به قتل اعتراف کرده است.
ناصر محمدخانی و خانواده لاله سحرخيزان به نيابت از دو فرزند خردسال مقتول، برای شهلا جاهد درخواست قصاص کردند و در نهایت این حکم اجرا شد.
درباره این پرونده اما ابهامات زیادی وجود داشت. پس از آن نیز جنجالهای مربوط به ازدواجهای جدید محمدخانی ادامه یافت و سال ۹۶ اعلام شد که محمدخانی در بازگشت به تهران از قطر «توسط خانواده همسر صیغهایاش به زور ربوده شد و با اطلاع به پلیس نجات یافت».
پس از آن نیز اعلام شد که محمدخانی با زن دیگری ازدواج کرده و در مراسم ازدواجش برخی از فوتبالیستهای ایرانی حضور داشتهاند.
افسانه نوروزی
پرونده افسانه نوروزی نیز به این دلیل که گفته میشد مقتول بهزاد مظفر مقدم، سروان حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی جمهوری اسلامی در جزيره کیش بوده و نوروزی برای دفاع از خود در مقابل تجاوز، او را کشته است تا چند سال در روزنامهها بازتاب داشت.
این قتل در سال ۷۶ رخ داده بود و افسانه نوروزی هشت سال زندانی بود. این پرونده در دهه ۸۰ و همزمان با فعالیت تعدادی از رسانههای فارسی زبان در خارج از کشور بازتاب گستردهتری یافت.
در نهایت حکم اعدام افسانه نوروزی متوقف و پس از رضایت مادر مقتول او آزاد شد.
ریحانه جباری و مرتضی سربندی
پرونده ريحانه جباری نیز به دلیل اینکه مرتضی سربندی، فرد مقتول، از مأموران پیشین وزارت اطلاعات بود ابعاد متفاوتی پیدا کرد. ريحانه جباری در دادگاه اذعان کرد که با ميل خود به دفتر آقای سربندی رفته بود ولی بعد برای جلوگيری از تعرض جنسی او را با کارد به قتل رسانده است.
دادستانی تهران اما مواردی مانند «خرید کارد»، «قفل نبودن درِ آپارتمان محل وقوع قتل»، «محل اصابت ضربه کارد که بین دو کتف مرتضی سربندی بود» و پیامکی که به گفته دادستانی، سه روز قبل از قتل به دوستش داده و گفته بود «فکر کنم امشب بکشمش» را از جمله دلایلی اعلام کرد که نشان میدهد ریحانه جباری از قبل تصمیم به قتل مرتضی سربندی داشته است.
فريبرز جباری، عموی ريحانه جباری، اما پس از اعدام در يک نشست مطبوعاتی در شهر برلين، غلامحسين محسنی اژهای، معاون اول قضائيه و همچنین وزارت اطلاعات ايران را متهم کرد که نسبت به اجرای حکم اعدام برادرزادهاش «اصرار» داشتهاند.
مرگ زهرا نویدپور، پس از شکایت از خدادادی
پرونده مرگ زهرا نویدپور که سلمان خدادادی، رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس، را به تجاوز به خود متهم کرده بود، نیز همچنان در هالهای از ابهام است.
جسد زهرا نویدپور روز ۱۶ دیماه در منزل مادرش در شهر ملکان پیدا شد و دادستانی این شهرستان اعلام کرد که علت مرگ او «در ظاهر» خودکشی بوده است.
بیشتر در این باره: مرگ زهرا نویدپور؛ پای یک نماینده مجلس در میان استزهرا نویدپور پیش از مرگ گفته بود که پس از آن بارها توسط مسعود هاشمپور، خواهرزاده سلمان خدادادی و مدیر کل امور حقوقی شهرداری تبریز و نیز کمال خوش پیمان، نیروی وزارت اطلاعات، تهدید شده است.
سلمان خدادادی اما پس از مرگ نویدپور براساس شکایت سابقه او به اتهام «تجاوز»، در نهایت به اتهام «ارتباط نامشروع» به دو سال تبعید، ۹۹ ضربه شلاق، و دو سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شد.
فرماندهی سپاه پاسداران ملکان، معاونت اداره کل اطلاعات استان آذربایجان شرقی و ریاست اداره اطلاعات اردبیل، از جمله سمتهای سلمان خدادادی پیش از نمایندگی مجلس است.
در این میان اما برخی از چهرههای سیاسی در ایران و بستگانشان نیز مرتکب قتل شدهاند که این قتلها کمتر فضای عمومی را به خود مشغول کرده است.
روز دوم ارديبهشت سال ۸۰ محسن فلاحیان، پسر علی فلاحیان، وزیر اطلاعات در دولت هاشمی رفسنجانی، یک گروهبان نیروی انتظامی را کشت. برخی روایتها حکایت از مشکوک شدن این مأمور نیروی انتظامی و فرد همراهش به پسر فلاحیان و تعقیب آنان بود، اما دفتر وزیر سابق اطلاعات در اطلاعیهای اعلام کرد که علی فلاحیان در حال خروج از دفتر خود بوده و محسن فلاحیان مشغول كنترل محل عبور خودرو» بوده که این دو مأمور به او «حمله کردند». محسن فلاحیان در نهایت از اتهام قتل تبرئه شد.
در این میان بستگان برخی از مقامات جمهوری اسلامی نیز به قتل رسیدهاند که علت قتل آنان هنوز مبهم است. از جمله قتل پسر حسن روحانی، که گزارههای مختلفی درباره آن از جمله خودکشی تا قتل توسط خود روحانی و یا مخالفان او مطرح شده است.
قتل احمد رضایی، پسر محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، نیز از جمله قتلهای مبهم است.
به جز قتلهای فردی، برخی از قتلهای زنجیرهای نیز فضای عمومی را در دورهای تحت تأثیر قرار داد که «خفاش شب»، «قاتل عنکبوتی زنان خیابانی در مشهد» و «محمـد بسیجه (مشهور به بیجه)» از جمله آنها است.
قتلهای زنجیرهای فعالان سیاسی و دگر اندیشان در سال ۷۷ نیز فضای سیاسی را تحت تأثیر قرار داد، هر چند ماهیت این قتلها متفاوت با قتلهای فردی بود و به صورت سیستماتیک انجام شده بود.
در این میان قتل فاطمه قائممقامی، سیامک سنجری و فخرالسادات برقعی متفاوت بود. این افراد جزو دگراندیشان نبودند اما براساس روایتها به دلایل نزدیکی با مقامات وزارت اطلاعات به دلایل مختلف از نظر آنان دارنده اسرار غیرمجاز تصور شده و به قتل رسیدند.
فخرالسادات برقعی، زن پسرعموی مصطفی پورمحمدی، معاون وزیر اطلاعات بود و برخی روزنامهها دلیل قتل او را اطلاع از برخی جزئیات مربوط به قتلهای زنجیرهای اعلام کرده بودند.
سیامک سنجری نیز صاحب یک فروشگاه اتومبیلهای گرانقیمت بود که براساس گزارشها با یکی از پسران علی فلاحیان آشنا شده بود. درباره دلیل قتل او روایتهای مختلفی مطرح شده است.
فاطمه قائم مقامی، مهماندار هواپیما، نیز بر اساس روایتها با سعید امامی و سپس با علی فلاحیان آشنا شده بود.
برخی قتلهای دیگر از جمله «قتلهای محفلی در کرمان» نیز هر چند به لحاظ ماهیت با این قتلها یکی بود اما به دلیل رخ دادن آن در یک استان و نه کل کشور کمتر مورد توجه قرار گرفت.