در بزرگداشت آلبرت اينشتین، نابغه بزرگ قرن بیستم

آلبرت آينشتين در هجدهم آوريل سال ۱۹۵۵، در پرينستون در ايالت نيوجرسی، ديده از جهان فروبست.

هجدهم آوريل، پنجاه و دومين سالگرد درگذشت آلبرت آينشتاين نابغه بزرگ قرن بيستم است. اينشتين خالق تئوری نسبيت، به جز علم، در زمينه های ديگر هم سرآمد بود.


نام آلبرت اينشتين، فيزيکدان نابغه قرن بيستم که ۵۰ سال پيش درگذشت، برای افراد بسياری، همواره با پيچيده ترين تئوری های فيزيک يا با بمب اتمی تداعی می کند، اما کارآيی وجه های شخصيت او، به پای توانايی های علمی اش می رسد.


جوانا فانتوا شريک زندگی اينشتين در يادداشت های خود که هم اکنون در اختيار کتابخانه پرينستون قرار دارد می نويسد وجه انسانی اينشتين، از وجه علمی او فراتر می رود.


تئوری نسبیت مفهومی بیگانه برای عامه مردم


اینشتين شايد بيش از هر ستاره ای در قرن بيستم درخشيده باشد، حتی اگر درک کشف ها و نظريه های او، برای يک ذهن متوسط بسيار دشوار باشد. خود او هم از اين دشواری برای عموم آگاه بود.


او می گويد: «يکی از نتيجه های تئوری نسبيت اين بود که نشان داد ماده و انرژی، دو نمود متفاوت از يک پديده واحد هستند، مفهومی که برای اذهان عموم، کمابيش بيگانه بود.»


آلبرت اينشتين در سال ۱۹۰۵ هنگامی که کارمند پست بود، نظريه نسبيت خود را نوشت. در صد سالگی اين تئوری، سازمان ملل متحد، سال ۲۰۰۵ را سال فيزيک اعلام کرد.


اینشتاین مخالف سرسخت بمب اتمی


نام آلبرت اينشتين با بمب اتمی که او برای جلوگيری از دستيابی آلمان نازی به آن، خواستار ساخته شدنش شده بود، گره خورده است؛ اما اينشتين جزو برجسته ترين مخالفان آن شد.


در واقع بمب اتمی را اينشتين نساخت، اين بمب بر پايه نظريه علمی او ساخته شد.


کريستوفر لنر Christophe Lehner دانشمند موسسه ماکس پلانک برلين می گويد: «بمب اتمی فقط يکی از چيزهايی بود که ريشه در ايده های اينشتين داشت، منظورم اين است که بمب اتمی، همان قدر به فرمول E=MC۲ مرتبط است که به فرضيه خورشيد و يا تئوری بمب های شيميايی. اما به نوعی در واقع نمايش اين واقعيت است که می توان ماده را به انرژی تبديل کرد و اينکه ماده و انرژی در واقع يک پديده هستند.»


ماريا فانتوا شريک زندگی اينشتين در خاطرات خود، بر مخالفت شديد اينشتين با مسابقه تسليحاتی تاکيد می کند. اينشتين تا هنگام مرگ از اين مخالفت دست نکشيد.


اينشتين در يکی از سخنرانی های خود گفت: «... امروز فيزيکدان هايی که شاهد به وجود آمدن خطرناک ترين و مهيب ترين سلاح ها هستند، نمی توانند از هشدار دادن های مکرر خودداری کنند. ما نمی توانيم و نبايد در تلاش برای آگاه کردن همه ملت های جهان بويژه دولت های آنها، از فاجعه غير قابل بيانی که می تواند به وقوع بپيوندد، مسامحه کنيم. اين فاجعه به وقوع خواهد پيوست مگر آنکه نگرش و برخورد خود را به يکديگر و به آينده تغيير دهيم. ما به ساخته شدن اين سلاح جديد کمک کرديم تا مانع آن شويم که دشمن بشريت پيش از ما به آن دست يابد. با توجه به ديدگاه و نگرش نازی ها، دستيابی آنها به اين سلاح، به معنای نابودی ورای تصور و به بردگی درآوردن بقيه جهان می بود...»


مخالفت اينشتين با مسابقه تسليحاتی و به ويژه برنامه بمب هيدروژنی به اين علت بود که می دانست ابعاد فاجعه می تواند فراتر از هيروشيما و ناگازاکی رود.


دکتر ابوالقاسم غفاری که در سال ۱۹۵۱ و ۱۹۵۲ در دانشگاه پرينستون در گروه آلبرت اينشتاين تحقيق علمی کرده است، به راديو فردا می گويد: «رابرت اپنهايمر و آلبرت اينشتين خيلی ناراحت بودند از بمب هيدروژنی که در آن زمان صحبتش بود که آمريکا در تلاش توليد آن است. هم اوپنهايمر مخالف بود که متاسفانه برکنار شد و هم اينشتين. هر دو مخالف بودند. آنها از انفجار بمب در هيروشيما بشدت ناراحت بودند و نگران بودند که اگر بمب هيدروژنی ساخته شود، اساسش به مراتب بدتر از بمب اتمی ست. البته با من در مورد آن صحبت نمی کردند، اما با هم که صحبت می کردند، معلوم بود بسيار ناراحت هستند.»


«از خرد، خدا نسازیم»


اينشتين در يکی از سخنرانی های خود گفت: «...عصر ما به پيشرفت هايی که در زمينه تکامل روشنفکری انسان به عمل آمده، مباهات می کند. جست و جو و تکاپو برای حقيقت و دانش، يکی از بزرگ ترين هنرهای انسانی است. اما گاه از سوی آنها که کمترين مايه را دارند، بيشترين نخوت ها بروز می کند. بايد بهوش باشيم و از خِرد، خدا نسازيم. به طور قطع خِرد قدرت بسيار دارد، اما از شخصيت تهی است. از اين رو خرد تنها بايد خدمت کند، نه رهبری. خرد، چشم تيزبينی برای به کارگيری ِ شيوه و وسيله دارد، اما در مقابل ارزش ها و هدف ها نابينا است. از اين رو جای تعجبی ندارد که اين نابينايی مرگ آور از پير به جوان می رسد و نسلی را درگير ِ خود می کند...»


اینشتاین هدیه بزرگ به بشریت


جوانا فانتوا شريک زندگی اينشتين در خاطرات خود از دل مشغولی های اينشتين در سال های پايانی عمرش می نويسد، از جمله قايقرانی ورزش محبوب او و جوک گفتن برای طوطی اش! اينشتين را هديه بزرگی به بشريت می خوانند.


آلبرت اينشتين در هجدهم آوريل سال ۱۹۵۵، در پرينستون در ايالت نيوجرسی، ديده از جهان فروبست.


خاطرات همکار ايرانی


پروفسور ابوالقاسم غفاری که اکنون۱۰۰ ساله است و با اينشتين کار علمی مشترک کرده است، درباره آشنايی خود با آلبرت اينشتين می گويد:«البته وقتی من اينشتين را شناختم، سنش بالا بود. من در سال ۱۹۵۱-۵۲ در پرينستون افتخار شاگردی اينشتين را پيدا کردم. البته از سال ۱۹۳۶ مکاتباتی با او داشتم، چون تز پاريس من به براونيان موشن Brownian Motion مربوط بود.»


وی به راديو فردا می گويد:«در سال ۱۹۰۵ اينشتين يک مطلبی در مورد براونيان موشن نوشته بود. اولين جلسه ملاقات من با اينشتين يک سه شنبه سپتامبر ۱۹۵۲ در پرينستون صورت گرفت. اينشتين روزها در حدود ساعت ۱۰ به سر کار می آمد و در حدود يک بعد از ظهر هم می رفت. ملاقات من با ايشان معمولا روزهای سه شنبه بعد از ساعت ۱۰ بود. گفت و گوهای ما تنها مربوط می شد به Unified Field Theory . البته کار اينشتين بيشتر Relativity بود نه در فيزيک کوانتوم، اما خوب به هر حال به همديگر مربوط می شوند.»


دکتر غفاری می گويد پس از اتمام تحصيلات به ايران بازگشت:« بعد من به ايران برگشتم، اما با يکی از همکارانم آبراهام پايس Abraham Pais که بعدا در نيويورک، در دانشگاه راکفلر استاد فيزيک شد، قرار گذاشتم که اگر موضوع مورد علاقه من مطرح شود، با من در تهران تماس بگيرد. در ماه آوريل ۱۹۵۵، يک روز تلفن کرد که اينشتين در بيمارستان درگذشت. من فردای آن روز جريان اين تلفن را برای دکتر اقبال تعريف کردم. در دانشکده علوم دانشگاه تهران جلسه ای برای يادبود اينشتين ترتيب دادند. مرحوم دکتر اقبال رييس دانشگاه، رياست اين جلسه را داشت. از ديگر سخنرانان، دکتر هشترودی و دکتر حسابی بودند و بنده هم چند کلمه صحبت کردم.»


دکتر غفاری می گويد وجوه شخصيتی اينشتين از علم فراتر می رود:« البته من خودم در زمينه های غيرعلمی با اينشتين صحبتی نداشتم، اما بسياری از فلاسفه اروپايی با او ديدار و گفت و گو می کردند. صحبت ما فقط بر سر کارهای علمی بود که در روزهای سه شنبه که يکديگر را می ديديم مطرح می شد...خيلی علاقه مند بود به ايران. اولا از من می پرسيد ايران و پرشيا چه فرقی با هم دارند و چطور پرشيا به ايران تغيير پيدا کرده، البته من آن موقع درست فرق اينها را نمی دانستم. چيزهايی گفتم ولی خاطر جمع نيستم که صحيح بوده باشد! خيلی علاقه مند به تاريخ ايران بود.»


وی در پاسخ به اين سوال که آيا هرگز از او برای سفر به ايران دعوت کرد، می گويد در آن زمان، اينشتين بسيار سالخورده بود و انجام چنين کاری آسان نبود.