یک: زمانی که زندانیان سیاسی کردستان در واپسین ماههای حکومت پهلوی از زندان آزاد شدند، احتمالاً حتی یک فرد مذهبی و معتقد به اسلام سیاسی در میان آنها نبود. برعکس سراسر ایران که اسلامیها بخشی از زندانیان سیاسی را تشکیل میدادند (با دو محوریت طرفداران خمینی و طرفداران علی شریعتی) همه زندانیان سیاسی کردستان به گروههای چپ و ملی و دمکرات تعلق داشتند.
در دوران محمد رضاشاه پهلوی حتی برای یک روز هم جنبشی اسلامی در کردستان شکل نگرفت. مردم کردستان حتی در حرکتهای خودجوش و اجتماعی هم یکبار شاهد تجمعی، اعتراضی یا حمله به میخانه و سینمایی نبودند اما در همان سالها صدها فعال سیاسی چپ و دمکرات در زندان بودند در تبعید به سر میبردند و اولین جنبش مسلحانه علیه شاه هم –پیش از جنبش سیاهکل- در کردستان و توسط کمیته انقلابی حزب دمکرات کردستان شکل گرفته بود. اسلام سیاسی در کردستان غایب مطلق بود. رهبری و سازماندهی تجمعات و تظاهرات منتهی به انقلاب هم توسط همین نیروهای چپ و دمکرات شکل میگرفت.
دو: پس از پیروزی انقلاب و گرایش آن به سمت اسلامی شدن، اولین تنش در اسفند ۱۳۵۷ در سنندج آغاز شد. متأثر از فضای انقلاب در مرکز ایران، عدهٔ هم درر این شهر به محوریت احمد مفتیزاده گرایشهای اسلامی پیدا کرده بودند و در رویداد نوزوز خونین سنندج در کنار نیروهای دولتی ایستادند.
با وساطت آقای طالقانی و با برکناری تیمسار قرنی که خودسرانه دستور حمله را صادر کرده بود، فضای سنندج آرام میشد و با موافقت همه گروهها اولین انتخابات کردستان – و اولین انتخابات ایران پس از انقلاب هم- در سنندج برگزار شد و شورایی متشکل از چپها و مستقلها و همین اسلامیها هم تشکیل شد اما طبق اسناد کتاب زندگینامه طالقانی هنوز هیئت اعزامی به تهران برنگشته بود که با تحریکات بنیصدر و رفسنجانی، گروه مربوطه اعلام کردند که ما شورا را قبول نداریم و تنها شورای اسلامی را قبول داریم! اصطلاح شورای اسلامی اولین بار آن زمان به کار برده شد. حتی ماهها پس از آن زمانی که انتخابات مجلس برگزار شد، هنوز نام آن، `شورای اسلامی` نشده بود.
تحریکات این گروه به عنوان حامی دولت مرکزی در تابستان همان سال به اوج رسید و با صدور دستور خمینی برای حمله به کردستان و اعزام خلخالی نقش این گروه در شناسایی و اعدام فعالین سیاسی پررنگتر شد.
در سالهای پیش از انقلاب هزاران فعال سیاسی کرد در کردستان و در خارج از کردستان فعالیت داشتند اما حتی یک نفر آنها هم معتقد به اسلام سیاسی نبوده. حتی مفتی زاده که سال ١٣٤٣ را در زندان گذرانده بود به خاطر افکار ناسیونالیستی و تلاش برای تشکیل یک حزب رادیکالتر ازحزب دمکرات کردستان (توسط آقای صلاح مهتدی، برادر همسر مفتی زاده) دستگیر شده بود.
سه: پس از سرکوب کردستان، جمهوری اسلامی همین گروه وفادار به خود را هم تحمل نکرد. سران رده بالای آنها نظیر مفتیزاده را از ١٣٦١ زندانی کرد و آن بخش از بدنه که در بین مردم بدنام شده بودند و به عنوان عاملین قتل و اعدام جوانان همشهری خود شناخته شده بودند در قالب پیشمرگان مسلمان توسط بروجردی در سپاه سازماندهی شدند. در واقع از همان اوائل دهه ١٣٦٠ جمهوری اسلامی در کنار سرکوب دمکراتها و چپها سرکوب سنیهایی را هم که خودش آنها را سیاسی کرده بود آغاز کرد، سنیهایی که در تاریخ حیات خود، نشانی از سیاسی بودن نداشتند.
چهار: جنبش کردهای عراق اندکی متفاوت بود. آنجا هم البته جریان اصلی مبارزه دست احزاب ملی و مارکسیست بود اما معدود افرادی متاثر از اخوان المسلمین عراق گرایش اسلامی پیدا کرده بودند. جمهوری اسلامی از همان دهه ١٣٦٠ و همزمان با جنگ ایران و عراق به تقویت و سازماندهی این افراد پرداخت. دفتر نمایندگی و پایگاه دو حزب اسلامی کردستان عراق توسط مقامات ایران در تهران و چند شهر کردستان ایران دایر شد. این جریانات هرچند برای ایران سود دهی چندانی نداشتند و الان اکثرا متمایل به حزب عدالت و توسعه ترکیه هستند برای برای کردهای ایران هزینه زیادی به همراه داشتند و در کنار بخشی از هستههایی باقیمانده از گروه مفتیزاده به تبلیغ بنیادگرایی میپرداختند.
پنج: در دهه ١٣٧٠ و با پایان جنگ ایران و عراق، در سالهای میدان داری وزارت اطلاعات و سعید امامیها سرکوب و تحقیر سنیها دامنه وسیعتری یافت و چندین مورد از قتلهای زنجیرهای پیش و پس از دوی خرداد، احساسات مذهبی سنیهای کردستان را بیشتر جریحهدار کرد. تلاش برای تغییر بافت دموگرافی مذهبی منطقه، سپردن مسئولیتهای مهم به غیربومیها یا بومیهای شیعه همزمان تلاش برای تضعیف کامل جریانات چپ و ملی در آن سالها به اوج رسید.
در عین حال، تشدید تحریکات مذهبی در کردستان عراق علیه دو حزب حاکم سکولار که پس از حمله اول آمریکا به عراق به قدرت رسیده بودند، سیاست اصلی جمهوری اسلامی را در منطقه تشکیل میداد. دهها مورد ترور اعضای حزب دمکرات و کومله در عمق خاک کردستان عراق اکثرا توسط همین گروهها صورت میگرفت. در یک مورد ، هفت عضو حزب دمکرات توسط یکی از همین احزاب اسلامی (بزوتنهوه) دستگیر و به مقامات ایران تحویل داده شدند که شش تن آنها اعدام شدند. در واقع سیاست سرکوب سنیها در کردستان ایران و تقویت احزاب اسلامی سنی در کردستان عراق به دو شیوه سلبی و ایجابی در تقویت اسلامگرایی سنی نقش مهمی بازی کردند.
در سالهای پیش از انقلاب هزاران فعال سیاسی کرد در کردستان و در خارج از کردستان فعالیت داشتند اما حتی یک نفر آنها هم معتقد به اسلام سیاسی نبوده. حتی مفتی زاده که سال ۱۳۴۳ را در زندان گذرانده بود به خاطر افکار ناسیونالیستی و تلاش برای تشکیل یک حزب رادیکالتر ازحزب دمکرات کردستان (توسط آقای صلاح مهتدی، برادر همسر مفتی زاده) دستگیر شده بود.
شش: دردهه ١٣٨٠ و با اشغال عراق توسط آمریکا سیاست تقویت سنیهای بنیادگرا توسط جمهوری اسلامی ابعاد بیشتری یافت. اولا گروهی از این احزاب سنی کردستان عراق که مورد حمله مشترک آمریکا و حکومت اقلیم قرار گرفته بودند در عمق خاک ایران مستقر شدند. دوما امکان عبور جهادیهای پاکستان و افغانستان به کردستان عراق و رفت آمد آزادانه آنها در کردستان ایران فراهم شد.
در واقع اولین توطئه جمهوری اسلامی علیه جنبش ملی دمکراتیک کردستان در فردای انقلاب با تلاش برای ساختن جریانات موازی و نفوذی علیه کردها اغاز شد. طرفه آنکه در گزارشی که دو سال پیش توسط شماری از کارشناسان وزارت کشور در مورد نحوه برخورد با سلفیها تهیه شده است، یکی از پیشنهادها، همان تشکیل جریانات موازی و تلاش جهت ایجاد شکاف در میان آنها است! باید دید جمهوری اسلامی با این تلاشها اینبارچه دسته گلی به آب میدهد و چه سرنوشتی را برای خود رقم خواهد زد
سوما شماری از کردهای ایران که جذب این گروهها شده بودند، برای شرکت در دورههای سیاسی و نظامی آزادانه به پاکستان و افغانستان رفت و آمد میکردند. در واقع اینبار سیاست دوگانه جمهوری اسلامی در بین کردهای ایران و عراق، در درون خود ایران هم دوگانه شده بود: یک سیاست عمومی؛ توهین و تحقیر سنیها کماکان ادامه داشت، و یک سیاست خاص؛ تسهیل جذب شماری از آنها به گروههای جهادی، به آن افزوده شد. در حالی که حتی افراد مذهبی غیرسیاسی هم در کردستان امنیت نداشتند اما شماری دیگر امکان تجهیز نیرو و انجام عملیات در عراق علیه آمریکایی را برای خود فراهم میدیدند. شخصا یکی از این افراد را میشناسم که با وصف آنکه با جلیقه انتحاری در بغداد دستگیر شده بود و با وساطت یکی از مقامات شیعه عراقی به مقامات ایران تحویل داده شد – با این ادعا که بقیه محکومیتش را در زندانهای کشورش بگذراند-بلافاصله پس ازبازگشت به ایران آزاد شد و هم اکنون در شهر جوانرود مغازه موبایل فروشی دارد و چندتن از اعضای خانواده و اقوامش هم در عراق کشته شدند.
چنین بود که در دهه ١٣٩٠ و مخصوصا پس از ظهور داعش در حالی که دهها هزار پیشمرگ و چریک کرد در عراق و سوریه با داعش میجنگیدند، شماری از اعضای همان گروهها در ایران و عراق به نیروهای داعش پیوستند. کسانی که عملیات ترویستی تهران را انجام دادند از سالها قبل برای مقامات ایران شناخته شده بودند.
هفت یا صفر: (عمدا این بخش به جای آغاز این نوشتار در انتهای آن قرار گرفته) گردشگران و خاورشناسانی که در قرن نوزده به ایران و کردستان سفر کرده بودند در چندین یادداشت، تعجب خود را از متفاوت بودن جامعه کردستان نشان داده بودند، مثلاً قید کردهاند که برخلاف سایر مناطق ایران که زنان با مشاهده غریبهها فرار میکردند یا روی خود را میپوشاندند، درکردستان زنان کرد اولا حجاب نداشتند، دوما از غریبهها فراری نبودند سوما در صورت سؤال کردن و راهنمایی خواستن به غریبهها کمک میکردند که جادهها و کاروانسراها و… را پیدا کنند. اصولاً هیچگاه چادر جزو پوشش زنان هیچکدام از مناطق کردستان نبوده است. همچنین از همین یادداشتها معلوم است که رقص مختلط کردها در عروسی هایشان برای آن گردشگران جلب توجه کرده بود.
در اینجا فرصت نیست که همه دلایل متفاوت بودن نگاه کردها به مذهب وجایگاه زن و روابط سیاسی اجتماعی بررسی شود فقط به این نکته اشاره میشود که حتی روحانیون و علمای مذهبی کردستان هم اهل تسهیل و مدارا بودهاند. بسیاری از دختران همان رهبران مذهبی حجاب نداشتهاند و اکثراً تحصیل کرده بودند. همان رهبران مذهبی در عروسیهای اعضای خانواده و جشنها و مناسبتهای ملی نه تنها رقص مختلط و بیحجابی را منع نکردهاند که خود آنها هم دست در دست زنان و مردان دیگر میرقصند. اکثر شخصیتهای مذهبی کردستان از قاضی محمد و ملا آواره گرفته تا شیخ عزالدین حسینی و ماموستا عبدالله حسنزاده خود از رهبران جنبشهای ملی و چپ کردستان بودهاند.
در سالهای پیش از انقلاب هزاران فعال سیاسی کرد در کردستان و در خارج از کردستان فعالیت داشتند اما احتمالاً حتی یک نفر آنها هم معتقد به اسلام سیاسی نبوده. حتی مفتی زاده که سال ۱۳۴۳ را در زندان گذرانده بود به خاطر افکار ناسیونالیستی و تلاش برای تشکیل یک حزب رادیکالتر ازحزب دمکرات کردستان (توسط آقای صلاح مهتدی، برادر همسر مفتی زاده) دستگیر شده بود. تابستان پائیز پنجاه و هفت که کردستان شاهد آزادی زندانیان سیاسی بود افرادی که آزاد شدند یا هسته مرکزی کومله بودند که به همراه فؤاد مصطفی سلطانی از ۱۳۵۳ در زندان بودند، یا شخصیتهایی مانند طیفور بطحایی بودند که به همراه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان دستگیر شده بود یا زندانیان استخوانخردکردهای چون غنی بلوریان بودند که ۲۵ سال از عمرش را در زندانهای شاه گذرانده بود.
قبل از آزادی آنها، آخرین بازداشتیهای کردستان هم کسانی بودند که در خرداد ۱۳۵۷ در مراسم تشییع جنازه زندهیاد عزیز یوسفی بازداشت شده بودند. عزیز یوسفی هم که تنها سه ماه پس از آزادی درگذشته بود، به مانند غنی بلوریان ۲۵ سال را در زندان گذرانده بود. در میان بازداشتیهای آن رویداد هم حتی یک فرد اسلامی وجود نداشت. در کنار دهها جوان چپ و دمکرات، دو چهره برجسته فعالان و سخنرانهای رویداد خرداد ۱۳۵۷، شیخ عزالدین حسینی امام جمعه مهاباد بود و استاد جلیل گادانی که خود ۲۵ سال قبلترش را، ۵ سال در زندگی مخفی، ۱۰ سال در زندان و ۱۰ سال در تبعید از کردستان گذرانده بود. ماهها قبل از آنکه صحبت از بازگشت خمینی باشد، دکتر قاسملو و حسنزاده و دهقان و … از عراق به کردستان بازگشته بودند و به سازماندهی انقلاب در کردستان پرداخته بودند.
در واقع اولین توطئه جمهوری اسلامی علیه جنبش ملی دمکراتیک کردستان در فردای انقلاب با تلاش برای ساختن جریانات موازی و نفوذی علیه کردها آغاز شد. طرفه آنکه در گزارشی که دو سال پیش توسط شماری از کارشناسان وزارت کشور در مورد نحوه برخورد با سلفیها تهیه شده است، یکی از پیشنهادها، همان تشکیل جریانات موازی و تلاش جهت ایجاد شکاف در میان آنها است! باید دید جمهوری اسلامی با این تلاشها اینبارچه دسته گلی به آب میدهد و چه سرنوشتی را برای خود رقم خواهد زد.
--------------------------------------------------------------
یادداشتها، آرا و نظرات نویسندگان خود را بیان میکنند و بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند.