«اسلامی کردن آموزش و پرورش و بحران هویت نسل جوان»

سعید پیوندی استاد جامعه شناسی در فرانسه، می گوید که اسلامی کردن نظام آموزشی در ایران پیامدی مانند «بحران هویت نسل جدید» را به همراه داشته است

با آغاز سال تحصيلی در ايران، محتوای برنامه ها و کتاب های درسی، و به ويژه جنبه های گوناگون آموزش مذهبی در مدارس این کشور، بار ديگر در محافل آموزشی و پژوهشی مورد بحث قرار می گيرد.


در همين زمينه، سعيد پيوندی، استاد جامعه شناسی در فرانسه، که نتيجه پژوهش هايش را در کتابی با عنوان «دين و آموزش در ايران» در پاريس منتشر شده است، در گفت وگو با راديو فردا می گوید که اسلامی کردن نظام آموزشی در ایران پیامدی مانند «بحران هویت نسل جدید» را به همراه داشته است. مشروح این مصاحبه را می توانید در ادامه بخوانید:


حکومت دينی ايران، از نخستين سالی که قدرت را در اختيار گرفت، کوشيد آموزش و پرورش را « اسلامی » کند. آيا پيش از انقلاب آموزش و پرورش ايران «لاييک»، به معنی حضور نداشتن دین در نظام آموزشی، بود؟


در ايران، پس از انقلاب مشروطيت، ما با نوعی آموزش لاييک مواجه بوديم منتها نه «لاييک » به معنای کشوری مانند فرانسه که در آن مذهی هيچ نقشی ندارد. بلکه دين و مذهب در يک درس عادی مطرح می شد و در بقيه دروس، مطالب دينی وجود نداشت يا بسيار کم بود.


به همين دليل می شود گفت که ما با نوعی آموزش « لاييک » يا « شبه لاييک » مواجه بوديم که در آن نوعی همزيستی بين آموزش مذهبی و آموزش لاييک و سکولار وجود داشت.


اين، از ويژگی های مهم نظام آموزشی ايران بود. من فکر ميکنم پيشگامان نظام آموزشی مدرن ايران از همان ابتداء، از زمان دارالفنون، به اين فکر افتاده بودند. اين همزيستی هميشه حفظ شده بود تا متعصبين مذهبی را تحريک نکند و با محافل مذهبی تنش به وجود نياورد.


آيا اسلامی کردن آموزش و پرورش در ايران با جمهوری اسلامی آغاز شد يا پيش از آن هم تلاش هايی در اين زمينه صورت گرفته بود؟


جوان های ما ميان هويت اسلامی، هويت ملی و هويت جهانی سرگردان هستند. کتاب های درسی به آنها اجازه نمی دهد که دارای يک هويت شفاف باشند. به اين دليل چندگانگی هويتی دارند و حتی دارای دوگانگی يا چندگانگی شخصيتی هستند
سعید پیوندی

در ايران از دهه ۱۹۶۰ (تقريباً ۱۳۴۰) مدارسی تأسيس شد، مانند «مدرسه کمال» يا «مدارس اسلامی» که در آن علاوه بر برنامه آموزش رسمی، يک آموزش مذهبی اضافی هم وجود داشت. اينها مدارسی بودند که بيشتر زير نظر هواداران «نهضت آزادی» يا زير نظر روحانيت قم اداره می شدند.


اين مدارس را می توان نخستين تجربه های شکل تازه اسلامی کردن آموزش و پرورش در ايران به شمار آورد. بخش بزرگی از کادرهای انقلاب و حتی کسانی که هم اکنون بر سر کار هستند، در اين مدارس تربيت شدند.


با اين توضيحی که شما می دهيد، منظور از اسلامی کردن سيستم آموزشی، تنها افزودن بر حجم درس های دينی نيست بلکه وارد کردن دين به همه مواد درسی است. هدف حکومت دينی ايران از اين اقدام چه بود و چگونه توانست اين کار را بکند؟


همين طور است. بسياری از مواد آموزشی، و حتی فعاليت های فوق برنامه، در ايران به شدت ايديولوژيک و اسلامی شدند. يعنی مطالب درسی در کتاب های مهمی مانند فارسی، تاريخ و اجتماعی که نقش مهمی در روند جامعه پذيری و معرفتی کودکان دارند، با يک ايديولوژی و با استفاده از يک عينک کاملاً مذهبی و اسلامی نوشته شدند.


تاريخ ايران با اين ديد نوشته شد. به مسائل ايران و جهان از اين ديد نگاه شد.


برای مثال، در نظام آموزشی ايران، در کتاب های درسی، جايگاه زن دقيقاً از اين ديد باز تعريف شد. و به همين دليل، در کتاب های درسی، ما با يک زن جامعه مدرن روبرو نيستيم. با زنی روبرو هستيم که يک موجود نيمه اجتماعی است.


درباره تاريخ ايران هم همينطور. در کتاب های درسی يک برداشت و قرائت مجددی از تاريخ ايران صورت گرفته که در آن، برای مثال، تاريخ ايران پيش از اسلام چندان مثبت نشان داده نمی شود. يعنی در کتاب های درسی ايران، در جهت ايديولوژی اسلامی و دينی، دستکاری های عمده ای صورت گرفته است.


هدف از اين دستکاری ها چه بود؟


هدف اصلی شان اين بود که انسان جديد اسلامی، متناسب با جامعه اسلامی و جمهوری اسلامی را تربيت کنند، فرهنگ دينی را اعتلاء بخشند و جلوی نفوذ فرهنگ غرب را بگيرند.


آشکار است که اين هدف ها، هدف هايی ايديولوژيک و مذهبی هستند و با هدف هايی که يک نظام آموزشی عادی و لاييک در همه جهان می تواند داشته باشد، بسيار متفاوتند.


کودکان ايرانی آن تربيت و آموزش آزاد، انسانی، پرسشگر و علمی را به طور کامل دريافت نکرده اند. همين باعث می شود که جوان های ما امروز با يک بحران هويتی بسيار اساسی روبرو باشند
سعید پیوندی

در اجرای اين برنامه و برای رسيدن به اين هدف ها حکومت اسلامی ايران با چه موانعی روبرو شد، يا هست؟


مهمترين مانعی که جمهوری اسلامی با آن روبرو شد اين بود که قرائت دينی و ايديولوژيک از مسائل جهان با تحولاتی که جهان پشت سر می گذارد، با روند جهانی شدن و گسترش ارتباطات و تماسی که جوان های ايرانی امروز با اين فرهنگ جهانی دارند، کاملاً در تناقض بود. نمی شد دور ايران يک ديوار بزرگ، يک ديوار چين، کشيد و ارتباط ايران با همه جهان را قطع کرد.


جوان های ايرانی از راه های گوناگون با اين جهان در ارتباط بودند. اين تناقض جوان های ما را با يک نوع مشکل هويتی، با يک بحران هويت روبرو کرده و در حقيقت، مقاومت آنها را برانگيخته است.


مسئله ديگری که به نظر من بسيار مهم است، اين است که اين نوع برخورد مذهبی و ايديولوژيک با آموزش، اساساً با روح آموزش در تضاد است زيرا پايه علم و آموزش اين است که انسان پرسشگر و آزادانديش تربيت شود.


برخورد ايديولوژيک که بخواهد تنها يک تعريف، يک برداشت و يک نگاه را به کودکان تلقين کند، با اصل، ماهيت و گوهر آموزش در تضاد است. به همين سبب، می بينيد که نسل جوان، در اصلی ترين ارزش هايی که می خواهند به او منتقل کنند، با اينها همراه نمی شود.


شما در کتابتان نوشته ايد که تلاش برای اسلامی کردن آموزش در ايران شکست خورده است. اگر اين طور باشد، دانش آموزان ايرانی می توانند در نوعی برزخ قرار گرفتار باشند زيرا از يک سو، نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی نتوانسته است از آنها آن مسلمانانی را بسازد که انتظار داشت و از سوی ديگر، اين نسل، آموزش شايد بتوانيم بگوييم مدرن يا غربی را هم دريافت نکرده است. دانش آموزان ايرانی امروز در چه وضعيتی هستند؟


نظام آموزش و پرورش ايران همه تلاشش را کرد تا در آن چارچوبی که مي خواست اين کودکان را با فرهنگ و ارزش های اسلامی تربيت کند ولی تناقض هايی که گفتم سبب شد که نتواند موفق شود. رفتار جوان ها هم جلوه بيرونی اين شکست است. جوان ها بجای آن که با اين فرهنگ و اين ارزش ها همراه باشند، عملاً در مقابلش ايستاده اند. حتی دينداری جوان ها هم گاهی با دينداری مطلوب فرهنگ رسمی، نظام آموزشی و کتاب های درسی متفاوت است.


ولی همان طور که شما هم گفتيد، کودکان ايرانی آن تربيت و آموزش آزاد، انسانی، پرسشگر و علمی را هم به طور کامل دريافت نکرده اند. همين باعث می شود که جوان های ما امروز با يک بحران هويتی بسيار اساسی روبرو باشند.


يعنی جوان های ما ميان هويت اسلامی، هويت ملی و هويت جهانی سرگردان هستند. کتاب های درسی به آنها اجازه نمی دهد که دارای يک هويت شفاف باشند. به اين دليل چندگانگی هويتی دارند و حتی دارای دوگانگی يا چندگانگی شخصيتی هستند.


جوان های امروز بسياری کارها را در خانه می توانند انجام بدهند ولی در مدرسه نمی توانند. بايد دائم پنهانکاری کنند و دروغ بگويند. بايد به مذهبی بودن تظاهر کنند در حالی که بسياری از آنها اساساً مذهبی نيستند
سعید پیوندی

مثلاً بسياری کارها را در خانه می توانند انجام بدهند ولی در مدرسه نمی توانند. بايد دائم پنهانکاری کنند و دروغ بگويند. بايد به مذهبی بودن تظاهر کنند در حالی که بسياری از آنها اساساً مذهبی نيستند.


اينها همه باعث می شود که ما با يک نسلی روبرو باشيم که همه اين ناهنجاری های روانی و هويتی را دارد. در جوان های ايران نوعی تناقض شخصيتی و هويتی دائمی وجود دارد. اين مسائل در بسياری از محافل دانشگاهی هم دائماً مطرح می شوند.


آيا اسلامی کردن آموزش و پرورش تنها در ايران تجربه شده يا کشورهای اسلامی ديگر نيز در اين راه کوشش کرده اند؟


در دو کشور يمن و عربستان هم يک نظام آموزشی اسلامی تمام عيار وجود دارد. ولی مذهبی که آنها در مدارسشان ترويج می کنند، بيشتر يک مذهب سنتی و يک نگاه مذهبی به مسائل است و نه يک نگاه ايديولوژيک و سياسی. اين تفاوت مهمی است که بين اين نظام ها وجود دارد.


ولی کشورهای ديگر اسلامی نوعی از همزيستی بين نگاه مذهبی و نگاه سکولار و علمی به مسائل را پذيرفته اند. در آن کشورها مذهب گوشه ای از آموزش را در بر مي گيرد و نه همه آموزش را.


نتيجه کار عربستان و يمن چه بود؟ آيا آنها هم با همان تناقض آموزش و پرورش ايران روبرو شده اند؟


نظام آموزشی اين دوکشور باعث می شود که نسلی از جوان ها با تنفر از غرب، تنفر از مسيحيت، تنفر از غير مسلمانان و با يک نگاه سنتی به جهان تربيت بشوند.


اين نسل همان است که از دل آن تروريست بيرون می آيد. آدم هايی از اين سيستم بيرون می آيند که به راحتی با القاعده همراه می شوند. آدم هايی درمی آيند که نمی توانند دگرگونی های جديد جهان را بپذيرند. به همين دليل، به مبارزه با اين تحولات روی می آورند.


گزارش هايی که درباره نظام آموزشی عربستان هست نشان می دهد که اين نظام دائماً در بحران است زيرا بين آن فرهنگی که ترويج می کنند و واقعيت های زندگی روزمره جامعه عربستان، هرچند که يک جامعه بسيار سنتی است، تناقض وجود دارد و اين تناقضات در نظام آموزشی عربستان و يمن بسيار مشهود است.