انقلاب فرهنگی: رویارویی سياسی یا اسلامی کردن دانشگاه

يکسال پس از انقلاب دانشگاه به کانون اصلی اپوزيسيون مخالف جمهوری اسلامی بدل شده بود

در اول ارديبهشت سال ۱۳۵۹مهلت سه روزه شورای انقلاب به گروه های سياسی، برای تخليه دفاتر خود در دانشگاه ها به پايان رسيد. در اين روز خشونت در دانشگاه های ايران به ويژه در دانشگاه تهران به اوج خود رسيد. اين سرآغاز رويدادی است که ازآن به عنوان «انقلاب فرهنگی» ياد می شود.


شورای انقلاب پس از ديدار با آيت الله خمينی در ۲۹ فروردين ماه در اطلاعيه ای نوشت که مراکز آموزش عالی، به «ستاد عمليات سياسی تفرقه آور» تبديل و مانع اصلی دگرگونی بنيادين در دانشگاه ها شده است. این شورا تا روز دوشنبه اول ارديبهشت به اين گروه ها فرصت داد تا دفاتر خود را دردانشگاه ها تخليه کنند.


رويارويی جمهوری اسلامی با گروه های سياسی مخالف، به ویژه در دانشگاه ها، به مرحله ای رسیده بود که گمان نمی رفت تغيير رويه دانشگاه، به آن شکلی که دلخواه حاکميت بود، به آسانی ميسر باشد.


روزنامه کيهان در روز دوم ارديبهشت نوشت که دانشجويان وابسته به انجمن اسلامی با شعار« دانشگاه اسلامی ايجاد بايد گردد» خواستار تعطيلی دانشگاه ها شده و به سمت جماران راهپيمايی کردند.


آيت الله خمينی در واکنش به درخواست دانشجويان انجمن اسلامی در سخنرانی خود اعلام کرد که «بايد دانشگاه اسلامی بشود.»


از انقلاب در سال ۱۳۵۷تا شروع انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ در دانشگاه های کشور انتخابات هايی برگزار شد که اگر نگوييم همه منتخبان بايد تاکيد کنم که اکثريت منتخبان را کسانی غير از دانشجويان طرفدار جمهوری اسلامی که تحت عنوان انجمن اسلامی دانشجويان فعاليت می کردند، تشکيل می دادند
عضو شورای مرکزی دانشجویان پیشگام

آيت الله خمينی گفت :« دانشگاه های ما، دانشگاه های وابسته است. دانشگاه های ما، دانشگاه های استعماری است. دانشگاه های ما اشخاصی را تربيت می کند اشخاص غرب زده هستند. بسياری از معلمين غرب زده هستند و جوانان ما را غرب زده بار می آورند.»


او با تاکيد براين که دانشگاه ها اخلاق و تربيت اسلامی ندارند افزود:«ما می خواهيم يک دانشگاه مستقل درست کنيم و تغيير بنيادی بدهيم که مستقل بشود و وابسته به احزاب و کمونيسم نباشد، وابسته به مارکسيسم نباشد، اگر چنانچه بخواهيم اينطور کنيم جبهه بندی می کنند.»


دانشگاه ستادی برای اپوزيسيون


يکسال پس از انقلاب، دانشگاه به کانون اصلی اپوزيسيون مخالف جمهوری اسلامی بدل شده بود. اپوزيسيون، دانشگاه را فضای امن سياسی و کانون يارگيری تشکيلاتی خود قرار داده بود. بنابراين بيرون راندن گروه ها از دانشگاه به منزله قطع شريان حياتی اپوزسيون بود و در عين حال زمینه ای برای حذف موانع موجود به منظور تصفيه اساتيدی که از ديد جمهوری اسلامی«غرب زده » بودند، به شمار می رفت.


«ف تابان» عضو شورای مرکزی دانشجويان پيشگام در سال ۱۳۵۹ در اين باره به راديو فردا می گويد:« دانشگاه برخلاف جاهای ديگر در اويل انقلاب فضايی متفاوت داشت. درفاصله انقلاب در سال ۱۳۵۷تا شروع انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ در دانشگاه های کشور انتخابات هایی برگزار شد که اگر نگوييم همه منتخبان، بايد تاکيد کنم که اکثريت منتخبان را کسانی غير از دانشجويان طرفدار جمهوری اسلامی که تحت عنوان انجمن اسلامی دانشجويان فعاليت می کردند، تشکيل می داد».


آقای تابان می افزايد :«در اين ميان دانشجويان هوادار مجاهدين و فداييان در اکثريت بودند. از طرف ديگر دانشگاه در آن زمان تنها دانشگاه نبود بلکه مکانی برای برقراری ارتباط ميان دانشجويان و گروه های مختلف مردم بود. حاکميت که می ديد اکثريتی که در جامعه دارد در دانشگاه ندارد به فکر چاره افتاد ».


آغاز خشونت


آقای تابان می گويد:«تهاجم به دانشجويان از تبريز پس از تشنج در سخنرانی آقای رفسنجانی در روز ۲۶


صحنه ای از درگیری های دانشگاه تهران

فروردين ۱۳۵۹ که از سازماندهندگان اصلی انقلاب فرهنگی بود آغاز شد.»


به گفته اين عضو شورای مرکزی پيشگام، در دانشگاه های مختلف اين تهاجم با مقاومت دانشجويان رو به رو شد. او می گويد: «ابتدا نيروی اصلی اين مقاومت ها دانشجويان مسلمان وابسته به مجاهدين و پيشگام بود. اما سازمان مجاهدين خلق ايران در اواسط ماجرا تغيير موضع داد. آنها معتقد بودند بايد کوتاه آمد و عقب نشست. در اين ميان دانشجويان پيشگام به نيروی اصلی اين مقاومت ها تبديل شد.»


آقای تابان می گويد:«هنگامی که فشار ها برروی پيشگام زياد شد ما به اين نتيجه رسيديم که قادر به مقاومت دربرابر تهاجم نیستیم. به همين دليل تصميم گرفته با طرح سه خواسته، دفتر پيشگام در خيابان شانزده آذر را تخليه کنيم. در مذاکره ای از طريق سازمان فداييان با آقای ابوالحسن بنی صدر رييس جمهوری آن زمان انجام داديم گفتيم با اين سه پيشنهاد ما حاضريم عقب بنشينيم. خواسته اصلی ما اين بود که اطلاعيه پيشگام دراين باره از راديو پخش شود».


اما به گفته آقای تابان در شب آخر دفتر آقای بنی صدر از دريافت بيانيه پيشگام خودداری می کند. او می گويد: «شب هنگامی که به همراه آقای رضی الدين تابان مسئول تشکيلات دانشجويی پيشگام، که در جريان اعدام های دهه شصت تيرباران شد، از دفتر رييس جمهوری در ميدان پاستور برمی گشتيم ديديم که در اطراف خيابان های منتهی به دانشگاه تهران مثل خيابان شاهرضا يا انقلاب، تيربار و سلاح های سنگين نصب کرده اند. مشخص بود که می خواهند حمله کنند. بنابراين تصميم گرفتيم دفتر را تخليه کنيم».


روز شنبه اول ارديبهشت خشونت ها به ويژه در دانشگاه تهران به اوج رسيد به گزارش روزنامه کيهان، ۳۴۹ نفر زخمی و ۳ تن کشته شدند و دانشجويان پيشگام به عنوان اصلی ترين گروه مقاومت کننده پذيرفتند که دفتر خود را تخليه کنند.


اسلامی کردن دانشگاه ها


صادق زيبا کلام، استاد علوم سياسی دانشگاه تهران که در آنزمان در دانشکده فنی تدريس می کرده، معتقد


صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران

است انقلاب فرهنگی دو حوزه «علوم فنی و علوم انسانی» می خواست وارد عمل شود. او به رادیو فردا می گويد:«فکری که پشت انقلاب فرهنگی بود، حداقل برای برخی از جمله من، اين بود که داريم يک کار اصولی و صحيح برای کشور انجام می دهيم. در حوزه علمی سه دهه پيش بحثی در بسياری از کشورهای جهان سوم از جمله هند و ايران درباره «تکنولوژی مناسب» مطرح بود. به اين ترتيب که دانش علمی و فنی که در دانشگاه ها تدريس می شود برآورنده نيازهای آن جوامع نيست بلکه برای جوامع پيشرفته غربی کارايی دارد».


به گفته آقای زيبا کلام در سال ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ اعتقاد براين اين بود که يک فارغ التحصيل مهندسی دانشگاه ايران می تواند در صنايع پيشرفته کشورهايی چون فرانسه و آمريکا بيشتر کارايی داشته باشد تا در ايران. بنابراين بايد دانش موجود با نياز های اين جامعه تطبيق شود.


اين استاد دانشگاه تهران می گويد:«در خصوص حوزه علوم انسانی اين اعتقاد وجود داشت که دروسی که در حوزه علوم انسانی در دانشگاه های ايران تدريس می شود غرب محور هستند و برمبنايی فلسفه و جهان بينی سکولاريسم غربی استوار هسنند. در يک جامعه اسلامی که ۹۸ درصد آن به شکل گرفتن يک نظام اسلامی رای داده اند بايد علوم انسانی تدريس شود که به جای نگاه غرب محور نگاه اسلام محور داشته باشد».


او می افزايد :«تصورما، حداقل برای من، اين بود که رژيم شاه نگذاشته بود که حوزه های علميه نقش اساسی در مسايل زيربنايی فرهنگی کشور ايفا کنند و بايد دروسی و بحث هايی که مبنای اسلامی دارد وارد دانشگاه ها بشود. بنابراين ما انقلاب فرهنگی می کنيم و دانشگاه ها را تعطيل می کنيم تا فرصتی باشد برای علما و فضلای اسلامی که در حوزه های اسلامی دروس علوم انسانی براساس و مبنای شريعت اسلامی را تدوين کنند تا در دانشگاه تدريس بشود».


آقای زيبا کلام می گويد:«در هردو زمينه متاسفانه دست کم برای من روشن شد که به دنبال سراب هستيم. در حوزه ها علوم فنی و مهندسی يک فيزيک و رياضيات برای کشورهايی چون ايران و فرانسه وجود داشته و دارد که بايد در هر کشوری تدريس شود».


صادق زيبا کلام می گويد :«هر چه جلو رفتيم و زمان از بستن دانشگاه ها گذشت از سرفصل های متون و دروس علوم انسانی اسلام محوری، خبری نشد و مملکت نمی توانست هزينه بسته شدن دانشگاه را تقبل کند. منتخبان امام در شورای انقلاب فرهنگی تصميم به بازگشايی دانشگاه ها گرفتند».


کسانی بعد ها نظريه پرداز اصلاح طلب، روحانی دگر انديش و روشنفکر مذهبی ناميده شدند مانند دکتر سروش، مير حسين موسوی و ديگران به رغم انکه می ديدند در مقابل چشمشان چگونه صد ها تن از اساتيد و هزاران نفر از دانشجويان صرفا به خاطر عقايدشان تصفيه و پاکسازی می شوند، متاسفانه هيچ قدمی برنداشتند و اعتراضی نکردند
صادق زیبا کلام

او می افزايد:«دانشجويان به تدريج متوجه شدند علوم اسلامی اگر هم وجود داشته باشد حداقل تا به حال تدوين و برنامه ريزی نشده است. بنابراين با اکراه و مخالفت دانشجويان رشته علوم انسانی نيز راه افتاد. اکنون قريب به ربع قرن از آن رويداد می گذرد و هنوز هم سرفصل های علوم انسانی از حوزهای علميه دريافت نشده اند».


صادق زيبا کلام درباره پيامدهای «انقلاب فرهنگی» می گويد:«اتفاق بدی هم افتاد و آن تصفيه های هولناک سياسی و عقيدتی بود که متاسفانه به دست دانشجويان دفتر تحکيم وحدت و دانشجويان اسلام گرا صورت گرفت. صد ها تن از اساتيد دانشگاه ها به جرم اين که طرفدار حکومت نيستند و يا دارای انديشه اسلامی نبودند متاسفانه از دانشگاه اخراج شدند. اين اساتيد سرمايه های اين مملکت بودند. اينان کسانی بودند که از بهترين دانشگاه های آمريکا و اروپا فارغ اتحصيل شده بودند. شوک عظيمی از دست دادن اين اساتيد به پيکر دانشگاه وارد کرد.»


او می افزايد:«به علاوه شمار زيادی از دانشجويان به دليل هواداری، همکاری و يا عضويت در گروه هايی که به عنوان گروه معاند و مخالف نظام توصيف می شدند، مثل پيشگام، چريک های فدايی خلق، توده ای، سازمان مجاهدين خلق، از تحصيل محروم شدند.»


صادق زیباکلام همچنین می گوید:«موضوعی که به ذهن بسياری از نيرو ها که خواهان تغيير و تحول در نظام آموزشی دانشگاه خطور کرد اين بود که ما فی الواقع داريم به دست خودمان ابزار و سيله ای می شويم برای تصفيه های گسترده ای که در سطح دانشگاه ها دارد صورت می گيرد».


اين استاد دانشگاه می گويد:«بايد با کمال تاسف بگويم کسانی که بعد ها نظريه پرداز اصلاح طلب، روحانی دگر انديش و روشنفکر مذهبی ناميده شدند مانند دکتر سروش، مير حسين موسوی و ديگران، به رغم آنکه در مقابل چشمشان می دیدند چگونه صدها تن از اساتيد و هزاران نفر از دانشجويان صرفا به خاطر عقايدشان تصفيه و پاکسازی می شوند، متاسفانه هيچ قدمی برنداشتند و اعتراضی نکردند».


آقای زيبا کلام می افزايد:«اين دليل ديگری بود که من را به اين نتيجه رساند که اصل تمام آنچه ما انجام می داديم نمی توانسته درست باشد و آنچه به نام انقلاب فرهنگی صورت گرفت به نفع، انقلاب، اسلام، نظام و ايران نبود».


«قبضه کردن دانشگاه ها»


سهراب بهداد استاد اقتصاد در دانشگاه دنيسون که سال های در دانشگاه تهران به تدريس مشغول بوده، معتقد است که دانشگاه کانون های حياتی بودند که حکومت درصدد قبضه کردن آنها بود و به همين خاطر با حمله به دانشگا ها اقدام به تعطيلی آنها کرد.


سهراب بهداد استاد اقتصاد دانشگاه دنیسون اوهایو در آمریکا

آقای بهداد می گويد:«از نظر من که آن سال ها در دانشگاه تهران حضورداشتم ، حمله به دانشگاه ها تحت عنوان انقلاب فرهنگی کلا و کاملا يک حرکت سياسی بود. دانشگاه جزء جاهایی بود که جمهوری اسلامی برآن کنترل و تفوقی نداشت، به ويژه دانشگاه های عمده ايران مانند دانشگاه تهران، صعنتی، پلی تکنیک، دانشگاه تبريز، اهواز و...»


او می افزايد:«اين دانشگاه ها به عنوان مراکز سياسی محسوب می شد، آنچنان که غصب زمين فوتبال دانشگاه تهران برای برگزاری نماز جمعه پيروزی عمده ای برای جمهوری اسلامی محسوب شد».


به گفته سهراب بهداد دانشگاه به لحاظ فضای فرهنگی مکانی نبود که خواست جمهوری اسلامی را برآورد کند چرا که دانشگاه ها در جريان انقلاب و بعد از انقلاب در سال ۱۳۵۷ به راستی آزادی را تجربه می کردند.


او می افزايد:«حکومت دانشگاه را در مقابل خود ديد و آن را بست، به نظر من به هيچ وجه اين حرکت اقدامی آکادميک نبود. اين نبود که تا به حال علوم اسلامی نبوده و اکنون هدف از انقلاب فرهنگی اسلامی کردن علوم باشد. نقل قول ها ی بزرگان حرکت انقلاب فرهنگی کسانی مانند عبدالکريم سروش،حسن حبيبی، علی شريعتمداری و...آيت الله خمينی که دانشگاه را مرکز فحشا خواند همه و همه بيانگر آن بود که انقلاب فرهنگی يک حرکت سياسی برای تغيير در دانشگاه ها بود.»


آقای بهداد می گويد: «اگر اين يک حرکت آکادميک بود با دانشکده های فنی و مهندسی چکار داشتند. مهندسی فيزيک و يا برق اسلامی و غير اسلامی که نداشتيم.»


کارنامه انقلاب فرهنگی


سهراب بهداد در پاسخ به اين پرسش که آيا طراحان و مجريان انقلاب فرهنگی توانستند به اهداف خود برسند


تصویری از نرده های دانشگاه تهران در خیابان انقلاب

يانه می گويد:« در حوزه ای که قرار بود علوم را تغيير بدهند موفق نشدند. علم را با يک حرکت خيابانی و با حمله چماق به دست ها به دانشگاه و تسخير آن و با گذاشتن پاسداران در جلوی درب آن نمی توان علم را تغيير داد».


او می افزايد:« کما اين که گفتند دانشگاه را می بنديم تا شما اين کار ها را نکنيد بعد ما می رويم علم را تغيير می دهيم. به حوزه های علميه رفتند و از مدرسين حوزه خواستند بيايند و در دانشکده اقتصاد، درس اقتصاد اسلامی بدهند».


آقای بهداد با اشاره به طرح وحدت حوزه و دانشگاه می گويد:«در طرح وحدت حوزه دانشگاه قرار براين بود که اساتید دانشگاه به حوزه ها بروند و به آنها درس اقتصاد بدهند تا از دل آن اقتصاد اسلامی در بياورند. برخی اساتيد اقتصاد نيز به حوزه رفتند و چند جزوه ای نيز منتشر کردند ولی نگاه کنيد الان اقتصادی در دانشگاه ها درس داده می شود همان اقتصادی است که در پيش از انقلاب درس داده می شد.»


او می افزايد:« تفاوت اين است که متون درسی الان بيشتر از متون ترجمه شده آمريکايی است حال آنکه قبل از انقلاب فرهنگی متون بيشتر فرانسوی بود. چند واحد دروس قرآن و تاريخ اسلام اضافه کرده اند که همه می دانند اين دروس جدی نيستند. بلکه نان و آبی برای برخی در دانشگاه ها درست کرده اند.»


دانشگاه آرامگاه نيست دانشگاه را نمی توان به زور تعطيل کرد. شايد برای يک و دوسال اين امر محقق شود ولی برای هميشه نمی توان
سهراب بهداد

اين استاد اقتصاد در دانشگاه دنيسون اوهايو تاکيد می کند که تغيير آکادميکی در دانشگاه ها رخ نداده است. او می گويد:«يعنی اساسا علم را با سفارش آيت لله نمی شود اسلامی و يا غير اسلامی کرد.»


آقای بهداد درباره دستيابی جمهوری اسلامی به اهداف سياسی خود در انقلاب فرهنگی می گويد:«به لحاظ سياسی موفق شدند که دانشگاه را ببندند. مرکزمخالفت ها عليه خود را بستند و توانستند دانشگاه را برای چند سال آرام کنند. اما پس از چند سال بار ديگر دانشگاه محل بحث و گفت وگو شد. جوانانی که با فکر باز به دانشگاه می آيند می خواهند دنيا آينده رابفهمند، گذشته را درک کنند. چنين مکانی را شما نمی توانيد آرام کنيد. دانشگاه بنابر طبيعت خود جايی بسيار فعال است.»


او می افزايد:« اين کانون فعاليت نمی توانست برای حاکميت قابل قبول باشد و برايش مساله شد. ولی دانشگاه آرامگاه نيست. دانشگاه را نمی توان به زور تعطيل کرد. شايد برای يک و دو سال اين امر محقق شود ولی برای هميشه نه. در مورد انقلاب فرهنگی می توان اين را گفت: همان مرحله است اين بيابان دور/ که گم شد در آن لشکر سلم و تور.»