جمهوری اسلامی در تاریخ ۴۰ سالهاش، به ویژه در یک دهه اخیر، بارها از زندانی کردن شهروندان دو تابعیتی، به عنوان شیوهای جهت پیشبرد اهداف خود استفاده کرده است.
جیسون رضاییان خبرنگار روزنامه واشنگتنپست در تهران بود که متهم به جاسوسی و روانه اوین شد. ۱۸ ماه در زندان ماند بدون اینکه هیچ نشانه و مدرکی از اتهام «جاسوسی» که به او زده شده بود، ارائه شود.
آقای رضاییان خوششانس بود که در حاشیه برجام توانست با کمک دولت وقت آمریکا از مهلکه بگریزد، اما این قصه در ایران پس انقلاب سر دراز دارد و هماکنون نیز شهروندان دوتابعیتی دیگری در زندانهای ایران انتظار آزادی میکشند.
با آقای رضاییان به بهانه انتشار کتاب خاطراتش از زندان در برنامه پارادوکس این هفته گفتوگو کردم. به طبع طنز بودن برنامه پارادوکس این گفتوگو خودمانی و محاورهای است.
Your browser doesn’t support HTML5
جیسون دقیقاً چند روز زندان بودی؟
سلام علیکم، حال شما خوبه؟ من دقیقاً ۵۴۴ روز.
کتابت قراره چه چیزی بگه که ما نمیدونیم؟ چه چیزی تو کتابت نوشتی که ما توی این اخباری که در مورد تو بوده تا الان، گفته نشده و ما نمیدونیم؟
ببین خیلی چیزها. اول راجع به زندگی خودم؛ چرا من رفتم ایران، چرا چند سال اونجا کار کردم، تجربه قسمت دوی الف زندان اوین، و داستان مبادلهای که مرا آزاد کرد.
آیا چیزی بوده که بخوای تو کتابت ننویسی؟ یا همه چیز رو از الف تا یا نوشتی؟
به نظرم همه چی رو نوشتم، چون اصلاً این داستان خیلی جالبی بود و اون چیزهایی که علیه من گفتند، خیلی مسخره بود.
الان دیگه داستان جالبی شد؟!
دقیقاً. همه که میخونند میبینند که مثل رمان است. ولی شما ببخشید، چیزهایی که بود واقعی بود و همین را نوشتم.
ما وقتی در زندان بودی خودمون رو تیکه پاره کردیم، یادمه در یه برنامه تلویزیونی که داشتم، پولیتیک، یه سگمنت بهت اختصاص دادم. چون اون زمان خیلی میگفتند که آقای جاسوس گرفتند، جاسوس گرفتند. یادمه گفتم بابا این اسمش جیسونه، جیمز نیست. جیمز باند نیست. هیچوقت دیدی اون برنامه رو؟ کجا دیدی؟
وقتی که من آزاد شدم، ما را بردند آلمان، تو یه بیمارستان ارتشی آمریکایی در یه شهری به اسم لندستول. اونجا داداشم آیفون به من و خانومم داد و نگاه کردیم. یه عکس در واشینگتن پست هست که من میخندم تو این عکس. من در این صحنه که واشینگتنپست چاپ کرد، همون برنامه رو نگاه میکردم که خیلی خندهدار بود و خیلی خوشحال بودم که اون موقع شما و خیلی از هموطنان ما که اینور آب هستند، کاری که با ما کردند رو نخواهید کرد.
آخرش چرا فکر میکنی گرفتندت؟ تو به نظرم آدم بیآزاری میاومدی که داشتی به عنوان یه خبرنگار کارت رو میکردی. چرا گرفتندت؟
ببین، تئوریهای مختلفی هست. خودم به نظرم عدهای بودند توی نظام که نخواستند برجام به نتیجه برسه، و سپاه که میخواست مذاکره با آمریکا و اروپا رو خراب کنه، چند کار مختلف کردند؛ یکی اینکه منو گرفتند و دیدند که سر و صدا در دنیا زیاد بود. بالاخره خودت میدونی که ۴۰ سال سابقه دارند که گروگان خارج میگیرند. برای همین فکر کردند که من به عنوان یه آدمی که هم شهروند ایران بودم و هم شهروند آمریکا، شاید یه ارزشی برای اونها داشته باشم توی مذاکره. فکر کنم همین بود.
خب الان جیسون یه شکایت خیلی گندهای کردی، نمیدونم از جمهوری اسلامی [شکایت] کردی. چیه داستان این شکایت، چقدره، چه جوریه؟
ببین من توی یه دادگاه آمریکایی شکایت کردم، چرا؟ چون کاری که با ما کردند واقعاً یک جرم بینالملل بود. و داستان شکایت من، داستان دادگاه ایران است. من خواستم شکایت کنم و داستان خودم را در یک دادگاه واقعی، یعنی دادگاه آمریکایی مطرح کنم. ما تا یک میلیارد دلار خسارت درخواست کردیم ولی این یک میلیارد دلار، اگر دادگاه به نفع ما رأی بده به دست ما نمیرسه، یک حد و حدودی هست...
میشه اسم ما را هم بذاری؟ ما هم شاکی هستیم. هم از سپاه شکایت داریم، هم از جمهوری اسلامی شکایت داریم. میشه ما هم بیاییم شکایت کنیم؟
آره بیا دادگاه اصلاً همه به هم شکایت کنیم. توی آمریکا یه چیزی داریم کلس اکشن سوت (شکایت گروهی). ما چند میلیون آدم هستیم که میتونیم به اون دولت شکایت کنیم.
در چه مرحلهای هست الان شکایتت؟
من چند وقت پیش رفتم دادگاه. منتظر حکم دادگاهم و خیلی چیزها در مورد دادگاه هست که نمیتونم بگم تا خود قاضی علنی کند.
زندگی در زندان بهتر بود یا الان؟
سؤاله این واقعاً؟
نه منظورم اینه که زندگی بالاخره خارج از زندان هم این روزها چیز جالبی نیست.
زندگی همه جا سخته ولی زندگی آزاد خیلی زیباست و هر آن از اینی که ما داریم لذت میبرم.
برای اینکه ثابت کنند تو جاسوسی، چه مدارکی بهت ارائه کردند؟ چی میگفتند اصلاً؟ اصلاً چه جوری میگفتند تو جاسوسی؟
ببین چند وقت بعد از اینکه ما رو گرفتند، فکر کنم تقریباً چهل روز بعدش بود، توی ملاقات بودیم با همسرم، یه جوکی جلوی بازجوها میگفتم که خودشون میگن ما کارشناسیم. گفتم که بابا همه جای دنیا میگن که این رژیم جمهوری اسلامی خیلی بده، خیلی افتضاحه، ولی من برعکس میگم یه رژیم خیلی خوبیه، با این رژیم در چهل روز ۲۰ کیلو کم کردم! کدوم رژیم برای شما اینقدر جواب میده؟
ببین هر کی میره زندان تو جمهوری اسلامی، یه عالمه وزن کم میکنه. واقعاً این تصاویری که آدم میبینه از قبل از اینکه ملت رفتند زندان و آمدند بیرون... مگه چیکار میکنن که اینقدر آدمها وزن کم میکنند؟ چیکار کردند با تو؟ غذا بهت نمیدادند بخوری؟
غذا خیلی کم بود، خیلی چیز جالبی نبود و استرسی که شما داری در اون چند وقت خیلی تأثیر گندهای داره روی متابولیسم آدم. نمیدونم... فقط میدونم که تنها چیزی که دلم تنگ شده براش، همین شکمی بود که در زندان داشتم که یه ذره کوچیکتر بود!
سریع برگشتی سر جای اولت؟
آره بوریتو و پیتزا و پاستا و همه چیز، خوبی آمریکا الان دور شکمم هست
ببین برای اینکه ثابت کنند تو جاسوسی، چه مدارکی رو توی زندان بهت میدادند؟ چی میگفتند؟
نمیدونم هموطنان ما میدونن کیکاستارتر چی هستش.
آره یه وبسایتیه که آدما میرن پروژههاشون رو میذارن که بتونن پول جمع کنن و انجام بدن.
بله، خب من یک پروژه داشتم چند سال قبلش، سال ۲۰۱۰، که میخواستم یک مزرعه آووکادو در ایران راه بندازم و اینها میگفتند که این آووکادو رمزه و تا وقتی که نمیگی رمزش چیه شما آزاد نمیشی.
این اولین چیز بود و خیلی چیزهای الکی میگفتند ولی هیچوقت چیزی به نام مدرک علیه ما نداشتند.
سندی نداشتند؟
هیچ سندی...
حالا در مورد کتابت یه ذره صحبت بکنیم. کی در اومد کتابت؟
هفته پیش، ۲۲ ژانویه آمد بیرون و الان تقریباً هشت نه روزه که در بازاره.
ببین جیسون، فکر میکنی چرا ملت باید کتابت رو بخونن؟
فکر میکنن هر کسی که میخواد یه چیزی راجع به ایران بدونه... همه فکر میکنن [در این کتاب] فقط راجع به زندان حرف زدم. نه، این کتابیه مربوط به تمام زندگی من و تجربه به عنوان یه ایرانی در آمریکا، تو این چهل سال گذشته چی دیدم و برای چی رفتم اونجا. فکر میکنم برای آمریکاییها خیلی جالب باشه.
چرا یه آمریکایی که تمام امکانت و آزادی رو داشت تصمیم گرفته و پا میشه میره ایران، و گزارشهای ایران رو به آمریکا بفرسته. الان که میگم، فکر میکنم برادران اونجا فکر میکنند آهان جاسوسه. نه، من از اول یه خبرنگار بودم و میخواستم کشوری رو که خیلی دوست دارم به یک مخاطب آمریکایی نشون بدم. و همین کار رو کردم و فکر میکنم که در این کتاب برای کسی که میخونه، یه چیزایی روشن میشه.
جیسون حالت خوبه این روزا؟ زندگی چطوره؟
حالم خیلی بهتره. الان تقریباً سه سال از وقتی که ما آزاد شدیم گذشت، خیلی چیزا هنوز توی ذهنم هست که ناراحتم میکنه ولی حالم واقعاً بهتره. مرسی.
وقتی که از زندان اومدی بیرون و اوائلی که آمدی اینجا، اثر روانی که زندان روی تو گذاشته بود -حالا مطمئنم که این اثرات هنوز باقی مونده- چه جوری تونستی که کمک کنی به خودت که بهتر بشی و اینقدر اذیت نشی؟
اول اینکه وقت و فرصت دادم که بهتر بشم. سعنی هیچ عجله نداشتم که برگردم سر کار یا نمیدونم کتاب بنویسم یا داستانم را بگم، چون خودم هنوز نمیدونستم چی راجع بهش فکر میکنم. خیلی، چندین ماه، یعنی تقریباً یک سال و نیم شبها من کابوس دیدم. الان این خیلی کم شده. نمیدونم من دوستان و خانواده خیلی خوبی دارم که خیلی کمکم میکنند و با حمایت همسرم من فکر کنم تقریباً هر کاری میتونم بکنم.
جیسون من تو این برنامههام یک سؤالی رو از همه کسانی که میان میپرسم، و فکر میکنم که تو اتفاقاً خیلی آدم مناسبی هستی برای اینکه این سؤال رو جواب بدی. آخرین سؤال من همیشه اینه که خودت شخصاً -این دیگه به اینکه خبرنگاری مربوط نیست- خود جیسون، تو در اون لحظه از زندگی که زمین خوردی و احساس یأس و ناامیدی میکنی و فکر میکنی که دیگه تموم شدی و دیگه هیچوقت نمیتونی مثل سابق بلند بشی و به زندگی ادامه بدی، چه چیزی بلندت میکنه؟ چه چیزی بخت انگیزه میده که دوباره امیدوار بشی، حرکت کنی و حتی پیروز بشی؟
اولین چیز اینه که واقعاً بر میگردم پیش خانمم و خانوادهام رو میبینم و دوم اینکه این داستان رو بلند و جدی به دنیا بگم و برای من این یک آتش زیر پاهام بود.