سال ۱۳۹۷ هم حالا چند روزی است که به پایان رسیده و به رسم هر سال در این برنامه مرور کتاب رادیو فردا، وقت خوبی است تا دور یک میز بنشینیم و ببینیم در یک لانگ شات -به قول اهل سینما-، ادبیات داستانی ما چه حال و احوالی را پشت سر گذاشته. مهمان من در این برنامه پیمان اسماعیلی، نویسنده ۴۲ ساله آثار موفقی چون «برف و سمفونی ابری»، «جیبهای بارانی ات را بگرد»، «همین امشب برگردیم» و رمانی به نام «نگهبان» است که جوایز مختلفی از جمله جایزه گلشیری و منتقدان مطبوعات، تا روزی روزگاری و احمد محمود را برای همین آثار دریافت کرده است.
پیمان اسماعیلی خیلی خوش آمدی به برنامه نمای دور/نمای نزدیک، که این هفته ویژه برنامهای است برای نگاهی و مروری بر آنچه که در سال ۱۳۹۷ بر ادبیات داستانی ایران رفته. واقعا نمیشود در یک برنامه کوتاه رادیویی این موضوع را جمعبندی کرد یا در فرصت اندکی که داریم، به نتیجه مشخصی رسید. اما سعی خواهیم کرد خیلی مختصر بر آنچه در سال گذشته پشت سر گذاشتیم مروری کنیم. ممکن است خیلی از مسائل را هم نتوانیم ببینیم یا از چشممان دور بماند. به نظر میآید پارسال، سال خیلی به اصطلاح خاراشکنی در ادبیات داستان نویسی ما نبود، چیز دندانگیری تولید نشد!
پیمان اسماعیلی: سلام عرض میکنم خدمت شما آقای قاسمفر عزیز و سلام میکنم به همه کسانی که الان دارند این برنامه را گوش میدهند. به طور کلی میشود گفت اتفاق خاصی در سال گذشته در فضای ادبیات ایران رخ نداد. من وقتی از اتفاق خاص صحبت میکنم منظورم این است که به هرحال مدتی است مباحثی در حوزه ادبیات ما برقرار و جاری است و در موردش صحبت میشود. در سال گذشته در این موارد هیچ فرج و گشایشی انجام نشد. تیتروار هم که بخواهیم به این موارد اشاره کنیم، اصلیترین مورد، نقش سانسور در [نشر] کتاب است که وضعیت سانسور در سال گذشته نسبت به سالهای قبل تغییری نکرد. با اینکه تلاشهایی صورت گرفته بود، عملا هیچ اختلافی [با وضعیت گذشته] مشاهده نمیشود و به همان شکل است. کتابهایی که قبلا در محاق بودند هنوز هم در محاقاند و گرفتن مجوز و بیرون آمدن کتابها به شکل کلی تغییر خاص و محسوسی نکرده، تا جایی که بنده اطلاع دارم. یکسری از نویسندههایی که یا بعضی از کتابهایشان یا خودشان امکان چاپ در ایران نداشتند، وضعیتشان به همان شکل باقی ماند و تغییری در شرایطشان ایجاد نشد.
Your browser doesn’t support HTML5
بحث سانسور را مطرح کردی. فکر میکنم این یکی از مسائل عمدهای باشد که ادبیات داستانی ما به طرز سیستماتیکی با آن درگیر است و سانسور مثل دوالپایی بر گُرده و بر گردن ادبیات ما بوده و هست و به نظر هم نمیرسد که قرار باشد به این زودی کنار برود!
شاید عملا یک ناشر بهتر بتواند [به این مسئله] جواب بدهد، ولی تجربهای که من شخصا داشتم، هم تجربیات خودم و هم دوستانی که به هرحال در این چند سال کتاب منتشر کردهاند، اتفاقی که در مورد سانسور افتاد بیشتر این بود که سریعتر به نویسنده و ناشر جواب میدادند ولی در همین حد این رویه متوقف میشود. یعنی این که شما بگویید رواداری بیشتری نسبت به امر نوشتن، در حوزه سانسور اتفاق افتاده باشد خیر، این طور نبود که مجوز بیشتری داده شود یا شرایط بازتر بشود.
وضعیت برخورد با پدیده سانسور در حوزه وزارت ارشاد، خیلی تغییر نکرده. کسی تغییری مشاهده نمیکند و این طور نیست که همه بگویند میزان مجوزهای صادر شده بالا رفته و چنین چیزی اصلا موضوعیت ندارد. یکی از مواردی که میگویم امسال دچار تغییر نشدهایم، به شکل جدی همین وضع سانسور بوده.
یک نکتهای که نشان میدهد سانسور همچنان به شدت در کشور اِعمال میشود و برای کتابخوانان یا نویسندگان و ناشران مسئله است، به نظرم رشد خیلی زیاد کتابهایی است که خارج از چرخه مجوز و رسمی، در کشور چاپ میشود و به اصطلاح به آن «کتابهای قاچاق» میگویند. چیزی که مدتی پیش هم اعلام شد که انبار بزرگی با میلیونها کتاب در اطراف تهران به اصطلاح کشف کردهاند، کتابهایی که مجوز نداشتند ولی چاپ شده بودند، یا در کشورهای اطراف مثل افغانستان چاپ شده بودند و به داخل آمده بودند، کتابهای نویسندگان امروز خود ما. یا کتابهای پیش از انقلاب که اجازه چاپ ندارند و چاپ شده بودند... این یعنی اینکه تقاضا برایشان زیاد است ولی فیلتر سانسور به آنها اجازه عبور و بیرون آمدن نمیدهد.
دقیقا. من هم موافقم. البته بخش زیادی از کتابهای مجوزدار هم همین الان به یک شکلی وارد بازار قاچاق کتاب شدهاند. یعنی صرفا به کتابهای فاقد مجوز محدود نمیشود. ولی قطعا این اتفاق افتاده و همانطور که عرض کردم خدمتتان، به نظر بنده هم وضعیت برخورد با پدیده سانسور در حوزه وزارت ارشاد، خیلی تغییر نکرده. کسی تغییری مشاهده نمیکند و این طور نیست که همه بگویند میزان مجوزهای صادر شده بالا رفته و چنین چیزی اصلا موضوعیت ندارد. یکی از مواردی که میگویم امسال دچار تغییر نشدهایم، به شکل جدی همین وضع سانسور بوده. مثلا همان انجمن صنفی نویسندگان تهران که از سال قبل شروع به فعالیت کرده بود و امسال عملا به طور کامل فعال بود، در این زمینهها فعالیتی ندیدیم، که بگوییم مذاکرهای انجام گرفته، گفتوگویی این میان هست که تلاشی شده باشد که فضا در این زمینه کمی بازتر و گشادهتر شود.
مسئله که در این حوزه زیاد است، ولی یکی دیگر از مسائل بازار کتاب ایران، استقبالی است که سالهاست از کتابهای ترجمه میشود و فروش بالایی که کتابفروشیها در حوزه ادبیات داستانی خارجی دارند؛ البته اتفاق جدیدی نیست، ولی به نظرم این نیز از جمله خصلتهای بازار کتاب ایران بود که پارسال هم ادامه داشت.
کاملا درست است، و خیلی هم راجع به این موضوع و ادبیات ترجمه صحبت شده. ببینید، مترجمین ما از بازاری برای انتخاب کتاب برای ترجمه استفاده میکنند که قبلا امتحان خودش را پس داده. یا کتابهایی انتخاب میکنند که بسیار مورد توجه مخاطب بوده و اصطلاحا عامهپسند بوده، حالا نه به معنای لزوما منفیاش، به معنای جذب مخاطب زیاد، نمونهاش کتابهای «جوجو مویز»؛ یا اینکه کتابهایی هستند با ارزش ادبی بسیار بالا که جوایز بینالمللی زیادی بردهاند، مثلا کتاب برنده جایزه بوکر و پولیتزر بوده، یا نویسندهاش برنده جایزه نوبل بوده یا در فهرست نامزدهای نهایی این جوایز بوده، یا نویسندهای است در کشوری که به هرحال خیلی مورد توجه قرار گرفته. به هرحال مترجمین عملا در اکثر موارد، بی آنکه کنش و اندر کنش مالی ایجاد شود میان ناشر و نویسنده اصلی کتاب، کتاب را به طور مجانی ترجمه میکنند.
منظورت نداشتن کپیرایت است؟
بله. به دلیل اینکه ما کپی رایت نداریم، بدون اینکه عملا هزینهای پرداخت شود ما یک کتاب خوب را که منتشر شده میخریم و بعد ترجمه میکنیم و وارد حوزه نشر میکنیم. آن کتاب هم معمولا کتابی است که در یک بخشی امتحانش را پس داده، حالا یا مخاطب عام را خوب جذب کرده یا کتاب ادبی مهمی است، آن را بیهزینه وارد بازار کتاب میکنیم و این انتخاب از بازه زمانی پنجاه تا صد ساله اتفاق افتاده. ما هنوز ترجمههایی چاپ میکنیم از کتابی که پنجاه سال پیش منتشر شده، دو سال پیش یا پارسال منتشر شده و جایزه برده، حتی گاهی همزمان با چاپش در خارج منتشر میکنیم، مثل تجربهای که در زمینه کتابهای هری پاتر و شبیه آن داشتیم...
مترجمین ما از بازاری برای انتخاب کتاب برای ترجمه استفاده میکنند که قبلا امتحان خودش را پس داده. یا کتابهایی انتخاب میکنند که بسیار مورد توجه مخاطب بوده و اصطلاحا عامهپسند بوده، حالا نه به معنای لزوما منفیاش، به معنای جذب مخاطب زیاد، نمونهاش کتابهای «جوجو مویز»؛ یا اینکه کتابهایی هستند با ارزش ادبی بسیار بالا که جوایز بینالمللی زیادی بردهاند... به هرحال مترجمین عملا در اکثر موارد، بی آنکه کنش و اندر کنش مالی ایجاد شود میان ناشر و نویسنده اصلی کتاب، کتاب را به طور مجانی ترجمه میکنند.
این همزمانی را داری به عنوان یک امتیاز میگویی یا یک نقطه ضعف؟
این را به این عنوان میگویم که مقایسه این دو بازار کتاب، مقایسه اشتباهی است. به دلیل اینکه اصلا امکان رقابت وجود ندارد. ما مثلا میخواهیم بگوییم که اگر ادبیات ما در یک سال یا دو سال گذشته، بخواهد با کل ادبیات جهان در یک بازه طولانی رقابت کند، آن هم با نمونههای برجستهاش، طبیعی است که این اتفاق به نفع ادبیات ایران تمام نمیشود. خیلی بعید است که در نهایت بگوییم ادبیات ایران برنده چنین مسابقهای است. چون به طور واضح، وزنهها در دو طرف ترازوی این مسابقه، وزنههای یکسانی نیستند. این به آن معنی هم نیست که بخواهیم به ادبیات ایران رانت بدهیم. به آن معنی است که اگر ما صنعت نشر سالمی داشتیم، اگر کپی رایت پرداخت میکردیم، ناشر به هرحال باید آن موازنه اقتصادی را درستتر رعایت میکرد. ولی به هرحال یک طرف بدون هیچگونه هزینهای دارد پخش میشود، یک طرف دیگر هزینه دارد، زمان دارد و چند سال طول میکشد تا یک نویسندهای یک کتاب منتشر کند، آن هم در حوزه ادبیات داستانی ما، که عملا میشود گفت ما افزایش تعداد نویسندهها را طی ده یا بیست سال گذشته تجربه میکنیم...
بدون اینکه بخواهم اهمیت بالای کپی رایت را نادیده بگیرم، شاید بهتر باشد از این سوی ماجرا هم مسئولیت نویسنده داخلی را بیشتر ببینیم. این درست است که بازاری غیرقابل رقابت بین آثار تولید شده نویسنده ما و آثار ترجمه شده وجود دارد، اما بالاخره عنصر رقابت در این میان چه میشود؟ قیاس نویسنده ما با آن نویسندهها چه میشود؟ آیا در این جا نویسنده ما نباید سعی و تلاش افزونتری کند تا اثری قویتر، دقیقتر، جذابتر و شاید متکی بر تامل و تحقیقات بیشتری تولید کند تا خواننده ایرانی را جذب خود کند؟
این کاملا درست است، ولی نکتهای که میخواهم بگویم این است که فارغ از آنکه چه کسی نفع میبرد و چه کسی ضرر میکند، میخواستم به این رقابت اشاره کنم. ببینید، چند عنوان کتاب در سال تولید میشود و چه درصدی از آن را ما داریم ترجمه میکنیم؟ چه کتابهایی انتخاب میشوند؟ ما نمیتوانیم این را با بازار کتاب فعلی ایران مقایسه کنیم، رقابتی نیست. این اتفاق در مورد سینمای اکثر کشورهای جهان هم افتاد. یعنی ما با یک تولید انبوه مواجه هستیم که غربال و الک میشود و شاهکارهایی از آن پایین میافتد. البته منظورم این نیست که تمام آثار ترجمه شده در ایران شاهکارند و صرفا برای مشخص شدن موضوع این را میگویم. شاهکارها را ترجمه میکنیم و بعد میآییم میگوییم نویسنده ایرانی که پارسال کتاب چاپ کردهای، بیا و با این رقابت کن. خب این غیر ممکن است. بله، در نهایت مخاطب ما بی آنکه درگیر بحثهای مربوط به کپیرایت شده باشد، یک اثر خوب ترجمه شده را میخواند و لذت میبرد. کسی با این قضیه مشکلی ندارد، هر چند به نظر خود من، در نهایت ما باید حتما کپیرایت را بپذیریم، این نظر شخصی بنده است، ولی این موضوع، امکان رقابت را از بین میبرد و هر بحثی ناموضوع است.
فکر نمیکنی که به هرحال با پذیرش کپیرایت هم موضوع حل نمیشود؟ با مسائلی دست به گریبانیم که باعث میشود بحث رقابت با آثار جهانی حتی متوقف شود. به آن معنا که اصلا اثر داخلی نتواند در سطح جهانی خودش را نشان بدهد. با کپیرایت هم حل نمیشود. ببین ما درگیر مسائل چند لایه ای هستیم، مثل سانسور، مثل مسائل فرهنگی، مثل توزیع کتاب، حتی تربیت دانشآموزان برای کتابخوانی، مثل مسئله نظام آموزشی که فارغ از عادت و آموزش کتابخوانی بچهها را تربیت میکند، مثل خانوادههایی که کتاب در آن جایی ندارد، و خیلی مسائل این چنینی که در جامعه غربی یا جوامع پیشرفته و توسعه یافتهتری که کتاب خوب تولید میکنند، حل شده است. با این اوصاف، ما اگر [مشکل] کپیرایت را هم حل کنیم، به نظرت در شرایط فعلی باز میتوانیم حرف از رقابت بزنیم؟
نه، این ظاهرا فقط یکی از مولفههاست، من با شما موافقم. ما قطعا مشکلات اساسیتری داریم، فارغ از بحث رقابت. بحثی که الان مطرح شد ورود کتابهای ترجمه شده [به بازار کتاب] و وضعیت رقابت بود. ما اگر برگردیم به کیفیت کلی ادبیات تولیدی در ایران، بحث متفاوتی است. به نظر بنده قطعا کسی الان ادعا ندارد که کلیت تولید ادبیات در ایران، قابلیت رقابت با کلیت ادبیات در مقیاس جهانی را دارد. من موافقم که ما از نظر کیفی به قابلیت این رقابت نرسیدهایم، فارغ از اینکه بازار چگونه عمل میکند. دلایل زیادی هم دارد که سانسور قطعا یکی از مهمترین آنهاست، بدون شک. به غیر از سانسور دلایل دیگری هم داریم. ببینید، ما هنوز که هنوز است، در حوزه ترجمه آثار ایرانی [به زبانهای دیگر]، عملا نه در ابتدای کار، که حتی در مرحله پیش از ابتدای کار هستیم. یعنی کل ادبیات ما در فضای بستهای است و به طور مشخص، محدود میشود به مرزهای جغرافیایی خود ایران، یا حداکثر افغانستان، یا... من اصلا اطلاعی ندارم میزان نفوذش در جایی مثل تاجیکستان به چه شکل است...
به نظر بنده قطعا کسی الان ادعا ندارد که کلیت تولید ادبیات در ایران، قابلیت رقابت با کلیت ادبیات در مقیاس جهانی را دارد. من موافقم که ما از نظر کیفی به قابلیت این رقابت نرسیدهایم، فارغ از اینکه بازار چگونه عمل میکند. دلایل زیادی هم دارد که سانسور قطعا یکی از مهمترین آنهاست، بدون شک. به غیر از سانسور دلایل دیگری هم داریم. ببینید، ما هنوز که هنوز است، در حوزه ترجمه آثار ایرانی [به زبانهای دیگر]، عملا نه در ابتدای کار، که حتی در مرحله پیش از ابتدای کار هستیم. یعنی کل ادبیات ما در فضای بستهای است و به طور مشخص، محدود میشود به مرزهای جغرافیایی خود ایران، یا حداکثر افغانستان.
نفوذی ندارد. در جایی مثل تاجیکستان بازار ندارد، به دلیل تفاوت خط و ...
من هم بعید میدانستم... بنابراین عملا امکان تبادل فرهنگی در این فضا از ادبیات ما سلب شده. چنین امکانی برایش وجود ندارد. این خودش مسئلهای جدی است. به طور مشخص این موضوع را مقایسه میکنم با نویسندگان عرب، نویسندگان ترک... به هرحال فضای زبانی ترکیه، فضایی بود که شباهت زیادی داشت به فضای زبان فارسی که ما در ایران داشتیم. ولی به دلایل زیادی که این خودش بحثی طولانی میطلبد، زبان و ادبیات ترکیه از حوزه جغرافیایی ترکیه خارج شد و ما الان نویسندگانی داریم که به هرحال پرفروش میشوند. نویسندگانی که یک سری از آنها به ترکی مینویسند و یک سری به انگلیسی مینویسند. اتفاقی که افتاد، مشابهتهایی در ذات این ادبیات [با ادبیات ایران] وجود داشت، نه در مورد اتفاقاتی که بر آن زبان افتاد، در ذات زبان و در ذات جغرافیا، و ببینید الان از نظر تبادل فرهنگی و ادبی که با دنیا برقرار کرده، آن ادبیات کجاست و ادبیات ما کجاست. یعنی این هیچ وقت یک پل یکطرفه نیست. این طور نیست که ما بگوییم حالا ما ترجمه کنیم و رقابت کنیم. این رقابت موقعی به درستی ایجاد میشود که ما هم بتوانیم به زبان دیگر ترجمه و معرفی شویم، ادبیات ایران هم ترجمه شود. به غیر از این، امکان نقد درستی وجود ندارد. ما مدام میگوییم این ادبیات خوب هست یا خوب نیست یا هر چه. وقتی هنوز در یک مقیاس معتبر بینالمللی خوانده نشده و تا حالا دیده نشده، چطور این حرفها را بزنیم؟
درست است. البته تا آن موقع مجبوریم به مخاطب خودمان متکی باشیم. یک اصل خیلی ساده در حوزه تولید فرهنگ و هنر و ادبیات و همه چیز از نقاشی و سینما گرفته تا حوزههای دیگر هست، به خصوص در حوزههای دشوارتری مثل هنرهای تجسمی و ادبیات داستانی و شعر، (به نسبت سینما که وضعیتش یک مقداری متفاوت است،) و آن اصل این است که تا اثری در سرزمین مبدا و در بین ملت خودش موفق و خوانده و دیده نشده باشد، به طریق اولی در میان ملل دیگر و جهان هم خوانده و دیده و موفق نخواهد شد. تجربهها، در ادبیات به طور مشخص، این طور بوده است. اما اجازه بده به چند بحث دیگر بپردازیم که در حوزه ادبیات داخل مطرح است...
اگر اجازه بدهید... یک نکته ای را اینجا مطرح کردید که اتفاقا نکته خوبی است. من میخواهم بدانم شما چه نمونهای از ادبیات را نمونه موفق در ایران میبینید؟ آیا ترجمه هم شده و اگر ترجمه شده موفق بوده یا نه؟ شاید فقط یک مثال داشته باشیم، شاید یک نفر، فقط یک کتاب بود که در ایران منتشر شد و به شدت مورد توجه قرار گرفت، و بعد به زبان فرانسه ترجمه شد و کتاب در ترجمه فرانسه هم موفق بود، آن هم چراغها را من خاموش میکنم نوشته خانم پیرزاد بود...
طعم گس خرمالو از ایشان هم در فرانسه جایزه برد.
بله، به طور مشخص، خانم پیرزاد، که مطرح شد و به ادبیات فرانسه معرفی شد و مورد پذیرش قرار گرفت.
البته ایشان دهههاست که ساکن فرانسه هستند و سالها آنجا کار کردهاند و مناسبات این کشور را میشناسند.
خیلیها را میشناسم که ساکن یک کشور دیگر هستند و حتی ترجمههای متعددی هم دارند از کتابهایشان، ولی عملا نمیتوانیم بگوییم این ترجمهها، ترجمه موفقیاند یا ترجمهای است که ایجاد گفتوگو کرده، گفتوگویی ادبی بین آن نویسنده و کشور مقصد. من میخواهم بگویم چیزی که شما گفتید نکته مهمی است. وقتی به مثالها بر میگردیم میبینیم در آن موارد ما مثال زیادی نداریم که بزنیم. این اتفاقی که افتاده به نظر من دلایل فراادبی دارد. ما در یک بخشهایی از نظر کیفی امکان تبادل گفتوگو داریم، به ویژه در حوزه داستان کوتاه. ولی به دلایل فراادبی این امکان از ما گرفته شده، و مثالهای معدود انگشتشمار داریم، که میشود تک تک روی مصادیقش هم حرف زد، که نمونههای موفقی در ترجمه هم داشتهاند، و این نکته خیلی مهمی است.
درست است. واقعیت محض غیرقابل انکاری است که در چهار دهه گذشته، درها به روی تبادل فرهنگی مستقیم و بیواسطه بین آنچه در فضای نوشتاری ایران و جهان میگذرد، بسته بوده، دیوارها تقریبا برافراشته بوده. سیاستهایی چون سیاسی کردن حوزه فرهنگ، برخورد امنیتی با نویسندگان، مسئله ضعیف کردن نهادها و رفتارهای صنفی نویسندگان، حتی دشمن فرض کردن نویسندگان، اینها همه باعث شده که فضای نشر ما فضایی ترس خورده از تجربههای تازه یا از بیان خود باشد، و معلوم است اینها رقابت جهانی را با آن بازار بزرگ نویسندگان کشورهای آزاد، ناممکن میکند؛ جامعهای بزرگ که نویسندگانش هر آنچه را که در فضای خلاقه ذهنشان پرورده میشود، مجازند که به صورت ادبیات داستانی تولید کنند و ارائه دهند. من در این مورد کاملا با تو هم عقیدهام.
بحث دیگری که در فضای ادبیات ما هست، یکی نشریات ادبی است، نشریاتی که به طور تخصصی بیایند و به ادبیات داستانی بپردازند، و نکته دیگر، بحث جوایز ادبی است. آیا در این موارد، تحولی در سال گذشته دیدهای؟
تقریبا میشود گفت مدت طولانی است که ما یک مجله تخصصی ادبی نداریم. چیزی مثل مجله کارنامه، یا به طور کلی مجلات فرهنگی مثل کتاب هفته، جنگ اصفهان، تکاپو، آدینه، دنیای سخن، به ویژه گردون. مجلاتی از این دست مدتهاست در صحنه ادبیات ما وجود ندارد. این خودش آسیب شدیدی زده بر مراجعی که امکان اعتباردهی به نویسنده داشتند، این مراجع از بین رفتهاند و این خودش یک خلاء جدی ایجاد کرده.
در مورد مجلات، تقریبا میشود گفت مدت طولانی است که ما یک مجله تخصصی ادبی نداریم. چیزی مثل مجله کارنامه، یا به طور کلی مجلات فرهنگی مثل کتاب هفته، جنگ اصفهان، تکاپو، آدینه، دنیای سخن، به ویژه گردون. مجلاتی از این دست مدتهاست در صحنه ادبیات ما وجود ندارد. این خودش آسیب شدیدی زده بر مراجعی که امکان اعتباردهی به نویسنده داشتند، این مراجع از بین رفتهاند و این خودش یک خلاء جدی ایجاد کرده.
این مجلات نقش چند گانهای هم داشتند؛ نه تنها نقش مرجع ادبی را برعهده داشتند و از آن چه در فضای ادبیات میگذشت، جمعبندی ارائه میدادند و بحثهای مختلف حوزه فرهنگ را با حضور چهرههای مستقل هدایت و ساماندهی میکردند، جوایزی را هم طراحی میکردند که میان نویسندگان اعتبار داشت و تلاش بر آن بود که آثارشان در این رقابتها قرار بگیرد. از طرفی، آخرین اخبار مرتبط را هم با نویسندگان در میان میگذاشتند. وظایف متعددی بر عهده داشتند و از بین رفتنشان، حفره تاریکی در فضای ادبیات داستانی ایجاد کرده. در شعر هم همین است، اما بحث این هفته ما به طور مشخص متمرکز بر ادبیات داستانی است.
بله کاملا موافقم. ببینید، یک دورهای، میتوانم بگویم از دهه هشتاد تا نهایتا سال ۸۷، ۸۸، فضایی در حوزه جوایز ادبی در ایران ایجاد شد که عملا تا حدودی نقش مجلات را جوایز به عهده گرفتند. جوایز زیادی مثل «جایزه روزی روزگاری»، «جایزه گلشیری»، «جایزه منتقدین مطبوعات»، «جایزه مهرگان» بود که در آن دوران با همکاری مرحوم آقای بینیاز برگزار میشد؛ به هرحال این جوایز فعالیتهایی را پوشش میدادند و باعث میشدند قشری از نویسندهها دیده شوند. به نظر من بعد از حدود سال ۸۸، کارکرد آن جوایز هم از بین رفت. ببینید، جوایز ادبی در ایران به طور مشخص الان مشکل اعتبار دارند. دو جایزه اصلی که الان به نظرم میرسد بگویم، یکی جایزه دولتی «جلال» است که با اما و اگرهای دولتی داده میشود و خیلی محلی از اعراب ندارد؛ یکی هم جایزهای است که اخیرا راهاندازی شده، «جایزه ادبی احمد محمود» که تا حالا دو دوره برگزار شده و به هرحال تلاشی است در جهت زنده کردن دوباره اعتباری که جوایز خصوصی از اوایل تا اواسط دهه هشتاد داشتند. البته باید دید عملکرد کلی این جایزه به کجا میرسد و با بررسی عملکرد چند ساله، آیا این جایزه میتواند در نهایت آن اعتبار از دست رفته جوایز را برگرداند.
خب، بحثهای زیادی باقی مانده که همان طور که در ابتدا هم گفتم، واقعا باید به آنها بپردازیم اما فرصتمان خیلی کم است. اما من به عنوان پایان بخش این گفتوگو، میخواهم بپرسم که اگر بخواهی به شنوندگان این برنامه برای تعطیلات نوروزی چند کتاب معرفی کنی، آیا پیشنهادی داری؟
به هرحال از کتابهایی که امسال منتشر شدهاند، کتاب آقای محمدرحیم اخوت از نویسندگان کارکشته اصفهانی است که بعد از سالها کار جدیدی منتشر کرده به اسم نامه سرمدی، که من پیشنهاد میدهم به عنوان کاری که تازه منتشر شده حتما این کار را بخوانند. در حوزه کتاب باز آقای کیهان خانجانی رمان بسیار خوبی دارد که اتفاقا برنده جایزه احمد محمود هم شد، به اسم بند محکومین که باز پیشنهاد میدهم حتما این کار خوانده شود. این کارها در کنار رمان تهرانیها نوشته آقای امیرحسین خورشیدفر برای من جزو آثار بسیار خوبی بودند که منتشر شدند.
در حوزه داستان کوتاه، من یک مجموعه داستان کوتاه بسیار خوب خواندم از انتشارات مروارید به نام ِاسپارانی از آقای علی امیر ریاحی، که نویسندهای دارای ایده است پشت این داستانها. یک خبر جالب دیگر هم که برای خود من خبر خیلی خوبی بود، این که آقای امیر احمدی آریان، نویسنده و مترجم و روزنامهنگاری که در ایران کاملا شناخته شده بود، الان خودشان رمان جدیدی به زبان انگلیسی نوشتهاند که این رمان را انتشارات هارپر کالینز قرار است منتشر کند، که به نظرم خودش اتفاق مثبتی است. حالا من دقیقا حضور ذهن ندارم اما فکر میکنم این اولین موردی است که یک نویسنده نسبتا تثبیت شده در زبان فارسی، به زبان انگلیسی رمانی مینویسد و در یک انتشارات کاملا معتبر آن را بدون فرآیند ترجمه منتشر میکند، یعنی رمانی که به شکل اوریجینال به زبان انگلیسی نوشته شده. این برای من خبر خیلی خوبی بود، از خبرهای خوشی که امسال شنیدم.