«لنگ کردن» جمهوری اسلامی از کنار گود؟

«کنار گود نشسته، می‌گوید لنگش کن». لنگ کردن یکی از فنون کشتیگیری است که برای زمین زدن حریف به کار می‌برند. این ضربالمثل را برای کسی به کار می‌برند که خود کنار ایستاده و دیگری را به انجام کاری دشوار تحریک می‌کند.

می‌بینیم یا می‌شنویم که افرادی در شبکه‌های اجتماعی و در برخی گفت‌وگوها این ضربالمثل را استفاده می‌کنند و در بسیاری از موارد هم مخاطب آنان برخی ایرانیان خارج از کشورند که درباره مسائل جاری ایران اظهارنظر می‌کنند و از سخنان یا اقدامات فرد یا گروهی در ایران حمایت می‌کنند.

در عین حال، برخی منتقدان یا مخالفان حکومت در ایران نیز انتظار دارند که هموطنان‌شان، با استفاده از فضای آزاد خارج از ایران، از اقدامات آنان در داخل کشور پشتیبانی کنند.

در این برنامه واکنش چندتن از نویسندگان، هنرمندان و فعالان مدنی و حقوق بشری را درباره به ضربالمثل «کنار گود نشسته و می‌گوید لنگش کن» پرسیدهایم.

Your browser doesn’t support HTML5

گفت‌وگو با هشت نویسنده، هنرمند و فعال مدنی درباره «کنار گود نشسته، می‌گوید لنگش کن»

مهرانگیز کار

مهرانگیز کار، حقوقدان و نویسنده در آمریکا، در پاسخ به این پرسش می‌گوید خود او هنگامی که در ایران بود، در مقابل اظهارنظرهای خارجنشینان چنین قضاوتی داشت.

مهرانگیز کار: این اصلاً موضوع جدیدی نیست. از ابتدای تأسیس جمهوری اسلامی که بخش زیادی از مردم به اجبار کشور را ترک کردند یا بعضی متوجه شدند که در این شرایط نمی‌توانند زندگی درستی داشته باشند و باز کشور را ترک کردند، ما با این [موضوع] مواجه هستیم.

حتی من انکار نمی‌کنم که وقتی خودم در ایران بودم و تا ۲۲سال در جمهوری اسلامی ایران کار می‌کردم و به صورت مدنی مبارزه هم می‌کردم، ما هم تقریباً وقتی از خارج از کشور صداهایی می‌شنیدیم که مردم ایران را، به خاطر این که زیر بار ظلم می‌روند سرزنش می‌کردند، ما هم همینجوری قضاوت می‌کردیم.

ولی الان دیگر چهل، چهلویک سال از آن دوران گذشته و همه باید از این تجربه‌های چهل سال به یک نتیجهگیری رسیده باشند. یکی از این نتیجهگیری‌ها این است که در آن نظرات تجدیدنظر کنند.

الان پنج شش میلیون ایرانی و شاید هم بیشتر -چون در آمارگیری‌ها خودشان را معرفی نمی‌کنند- در خارج از ایران زندگی می‌کنند. این‌ها در ایران خانواده دارند، دوستان و آشنایان دارند، بسیاریشان به ایران رفتوآمد دارند و اساساً نمی‌خواهند درون ایران خون از دماغ کسی بیاید.

هیچ‌کس هم در خارج از کشور -مگر دستهجات و کسانی که احساس مسئولیت نمی‌کنند- نمی‌گوید به مردم ایران که لنگش کن. به‌خصوص از بعد از سال ۸۸ که ایرانیان خارج از کشور هم درگیر آن جنبش سکوت و "رأی من کو" شدند. این دو گروه ایرانی -داخل و خارج از کشور- خیلی با شرایط یکدیگر آشنایی پیدا کردند. ما کاملاً مواجه هستیم با ایرانیان خارج از کشوری که مسئول هستند.

آن‌هایی که پخته هستند، ابداً انتظار ندارند که مردم ایران را در شرایطی که حتماً در خطر قرار می‌گیرند، تشویق کنند که بروند و به اصطلاح لنگش کنند. همه دل‌شان می‌خواهد که این رژیم از بین برود، دل‌شان می‌خواهد که بخش بزرگی از رژیم تغییر رفتار بدهد، ولی هیچ یک از این دو تا حالا اتفاق نیفتاده و خارج از کشور حقیقتاً در این روزهایی که ایران خونین بود، شگفتزده بودند که چگونه مردم ایران -با این که می‌دانند وقتی وارد چنین چالشی با حکومت شوند، حتماً شکنجه و مرگ انتظارشان را می‌کشد- وارد این جریان شدهاند.

در حال حاضر هر جا که من می‌بینم، ایرانیان خارج از کشور به صورت فردی یا جمعی، نگرانی‌های خیلی شدیدی دارند و بسیار می‌شناسیم کسانی را که اساساً خواب‌شان آشفته شده و اگر نگوییم این حتماً القائات جمهوری اسلامی است -که بخشیاش هست، ناشی از عدم درک نگرانیها و ناراحتی‌های ایرانیان خارج از کشور است، برای آنچه در کشورشان در حال وقوع است.

از سوی دیگر، ایرج جنتی عطایی، شاعر و نویسنده در بریتانیا، می‌گوید بعضی ضربالمثل‌ها آن‌قدر تکراری یا در جاهای بی‌مورد استفاده شدهاند که شبیه جوک شدهاند.

ایرج جنتی عطایی

ایرج جنتی عطایی: بعضی از این واژه‌ها و ضربالمثل‌ها آن‌قدر تکراری شده‌اند و در جاهایی که به آن‌ها نیازی نیست استفاده می‌شوند که شبیه جوک شدهاند. خب این را می‌شود در پیوند با هر چیزی به کار برد. مثلاً اگر من زنگ می‌زنم به اورژانس و آمبولانس و می‌گویم مثلاً فرزند من این جوری شده و او برای یاری رساندن و نجات فرزند من و برای دلسوزی با من یک چیزی به من بگوید، بعد من به جایش بگویم برو آقا کنار گود نشستی می‌گویی لنگش کن!

از این نوع چیزها خیلی خیلی فراوان است، به‌ویژه در شرایط امروز، آن هم در پیوند با هنرمندانی که آفرینشگرند. بنابراین قرار نیست هر هنرمندی که شعر می‌نویسد، نمایش و سناریو می‌نویسد یا به هر صورت به ظلم و فقر و نابرابری، به زن‌ستیزی و از این دست جنایات دستگاههای حاکم، به‌ویژه تسلط مذهب در حاکمان یک جامعه معترض است، این است که سکوت جز به نفع رژیم نیست. به خاطر این که چون شما جلوی گلوله نیستید، نمی‌شود و نباید در پیوند با نه گفتن به اعدام حرف بزنید.

خب یواش یواش فاصله‌ها کم می‌شود. اگر من که گریخته‌ام و در تبعیدم برای این‌که کشته نشوم، اگر حرف می‌زنم، یا نابود نشوم یا به زندان نروم یا ممنوعالکار نشوم، خب اگر بگوییم تو بیرونی حق نداری حرف بزنی یا برای چه حرف می‌زنی، آرام آرام می‌رویم به جایی که می‌شود گفت [از قول] آن‌هایی که در زندان دارند اعدام می‌شوند، آن‌هایی که بیرون در زندان ایستاده‌اند، بیرون ایستاده‌اند و می‌گویند لنگش کن. همه این‌ها به نفع جباران است. همه‌اش به نفع ظالمین تمام می‌شود.

من مطمئن‌ام این از ذهن ستمگران تزریق شده به طرفداران‌شان که این‌جا و آن‌جا، هر آن گاه که مخالفی می‌بینند که دو قدم از جلوی گلوله فاصله دارد، بگویند آن ور گلوله نشسته می‌گوید لنگش کن.

مسیح علینژاد، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر در آمریکا، در واکنش به ضربالمثل کنار گود نشسته می‌گوید لنگش کن، می‌گوید حکومتی که از خارج از کشور یعنی از کنار گود شکل گرفته در جایگاهی نیست که به مخالفانش بگوید در خارج از کشور حق اظهارنظر ندارند.

مسیح علی‌نژاد

مسیح علی‌نژاد: از دیدگاه من، حکومتی که بنیان شکلگیریاش از خارج کشور، یعنی از خارج گود، شکل گرفته و خمینی را در پاریس داشتند و از پاریس اعلام کردند که باید در داخل کشور مغازه‌ها، بانکها، سینمارکس آتش زده شود تا جمهوری اسلامی بتواند تشکیل شود، در جایگاهی نیست که بخواهد به مخالفان خودش بگوید از خارج کشور حق اظهارنظر ندارید.

مهم‌تر از همه، حکومتی که تا بن دندان مسلح است و در خارج کشور مخالفانش را ترور می‌کند، فعالان و روزنامه‌نگارانی که در خارج کشور هستند، به خاطر فعالیت خارج کشورشان اعضای خانواده‌شان در داخل به گروگان گرفته می‌شوند، یعنی دامنه سرکوب این حکومت تا خارج از کشور هم کشیده می‌شود، هرگز در جایگاهی نیست که به ایرانیان خارج از کشور بگوید شما حق اظهارنظر در مورد حوادث داخل ایران را ندارید.

و مهم‌ترین نکتهای که از دیدگاه یک فعال حقوق بشر می‌خواهم به آن اشاره کنم، این است که ما از کشوری می‌آییم که نه انتخابات آزاد داریم، نه رسانه آزاد داریم، نه حق انتخاب آزاد سبک زندگی‌مان را داریم که تعیین کنیم. در چنین حکومتی همه مردم حق دارند، در هر جای جهان که هستند، اظهارنظر کنند تا هشتادمیلیون ایرانی را از چنگ کسانی که مردم را گروگان گرفته‌اند نجات بدهند.

برای این‌که وقتی شما کشتار را می‌بینید، زندانی شدن را می‌بینید، شکنجه را می‌بینید، نه رسانه‌ای در داخل صدای آن‌ها را پوشش می‌دهد و نه نماینده مجلسی دادخواه آن‌هاست و نه دستگاه قضایی وجود دارد که عادلانه پیگیر روند نقض حقوق بشر بشود.

در چنین شرایطی ایرانیان خارج از کشور اتفاقا اگر سکوت کنند، خیانت کرده‌اند.

هادی خرسندی، نویسنده و طنزپرداز و شاعر در بریتانیا، در این باره می‌گوید ما ایرانی‌ها در بسیاری مواقع با بیان یک ضربالمثل، پشت آن پنهان می‌شویم تا حقانیت خود را ثابت کنیم.

هادی خرسندی

هادی خرسندی: چیزی که من به آن ایراد دارم این است که ما ایرانی‌ها در بسیاری مواقع، خیلی مسائل را با یک بیت شعر یا یک ضربالمثل می‌خواهیم حلش کنیم و پشت آن قایم شویم و حقانیت خودمان را و کلام‌مان را ثابت کنیم.

حال آن که من فکر می‌کنم این‌هایی که می‌گویند فلانی، طرف، لب گود نشسته و می‌گوید لنگش کن، اگر ضربالمثل شسته و رفته و این‌طوری آماده که از آن استفاده کنند[نبود،] این حرف را نمی‌زدند. چون باید زحمت می‌کشیدند و این مفهوم را دقیق و درست و قاطع بیان کنند. شاید باید یک پاراگراف می‌گفتند [تا منظورشان را برسانند.] حالا خود این‌ها هم لب گودِ ضربالمثل نشستهاند و یکهو یک چیزی را قالبی بر می‌دارند و مصرفش می‌کنند.

اما این‌که آدم در لندن نشسته باشد یا در خیابانی در تهران یا برازجان و همراهی کند با تظاهرات مردمی، و اگر در لندن است و نمی‌تواند به خیابان‌های تهران بیاید، یا اگر برازجان است و توانش را ندارد که برود در خیابان بدود، نمی‌توانیم به او بگوییم تشویق نکن، همدلی نکن، رهنمود نده، آرزومندی بروز نده از خودت، امیدواری را فریاد نزن، آزادی را نخواه به دلیل این‌که تو لب گود نشسته‌ای.

کی توی گود است؟ همه توی گودند. و توی این گودی که همه هستند، عدهای در خیابان‌ها فریاد می‌زنند، یک عده پشت کامپیوترها می‌نویسند، یک عده در رادیوها برنامه اجرا می‌کنند و در واقع این گودی است که همه تویش هستیم و هیچکس لب گود ننشسته مگر آن عافیت‌طلبانی که همیشه همه جا لب همه گودها نشسته‌اند.

ولی در مورد فریاد آزادیخواهی و جنبش اخیر مردم ایران، آدم‌ها یا طرف حکومتاند -که لندن هم نشسته باشند همچنان جامه‌های آقای خامنهای را می‌شویند و آب می‌کشند، یا هر جای دیگر که نشسته باشند و به هر شکل که بگویند، این‌ها هم توی همان گودند و همه ما الان توی یک گود هستیم. هیچ کس لب گود ننشسته.

شکوه میرزادگی، نویسنده و فعال مدنی در آمریکا، می‌گوید ضربالمثل کنار گود نشسته می‌گوید لنگش کن با واقعیات موجود در جامعه ایرانیان خارج از کشور هیچ سنخیتی ندارد.

شکوه میرزادگی

شکوه میرزادگی: من فکر می‌کنم این ضربالمثل اصلاً هیچ مصداقی در مورد ایرانیان خارج از کشور در این بیست سال گذشته ندارد. به خاطر این که ما درست است که در ایران نبودیم، من اپوزیسیون سیاسی را کاری ندارم، از نظر فرهنگی، من خود شاهدم و درگیر آن بودم که ایرانی‌ها و رسانه‌های خارج از کشور -که من به آن‌ها می‌گویم آزادترین رسانه‌های تاریخ ایران، برای این که در فضای باز، راحت حرف‌شان را می‌زنند- من به عنوان یک ژورنالیست و کوشنده فرهنگی در جریان بودم و دیدم که در این مدت، اولاً صدای زنان ایران را از زمان صدمیلیون امضا گرفته تا الان، همین ایرانی‌ها به بیرون رسانده‌اند.

ما لشکرکشی نکردیم، اما شناساندن و جا انداختن مفاهیم خیلی مهمی مثل سکولاریسم یا دموکراسی، یا توجه دادن مردمان به مسائل قبیح و زشتی مثل اعدام و قصاص و توجه به مسائل حقوق بشری، یا تلاش برای زندانیان سیاسی و انعکاس صدای آنان را ما این‌جا انجام دادیم.

تابوی ولایت فقیه در خارج از ایران به وسیله همین ایرانیان خارج از کشور شکسته شد. یا خرافاتی که از زمان آمدن جمهوری اسلامی روز به روز در ایران گسترش یافته، ایرانیان خارج از کشور جلوش ایستادند. چه از طریق تلویزیون‌ها، تلویزیون لسآنجلس یا رادیوهای مختلف، این‌ها توانسته‌اند با این خرافات مبارزه کنند.

مهم‌تر از همه، اهمیت دادن به مفهوم هویت ایرانی است. ما در این‌جا بیشتر از آن چیزی که در ایران امکانش را داشتند توانستیم راجع به مسائل محیط زیست و میراث فرهنگی کار کنیم.

در مورد جشن‌های ایرانی ما توانستیم کار کنیم، چیزهایی که در ایران نبوده. یعنی آن‌قدر لیست بلندی است که من گاهی فکر می‌کنم کار ما از کار پارسیان هند [بیشتر بوده]. درست است که شبیه آن‌هاست، که در قرن دوم هجری از دست حمله اعراب به هند پناهنده شدند و سنت‌های ایرانی را تا این روزها حفظ کردند، ولی کار ما از آن‌ها بسیار وسیعتر و گستردهتر بود در همین چهل سال گذشته.

پرویز صیاد، نویسنده و فیلمساز و فعال مدنی در آمریکا، در این باره به بیتی ضرب‌المثل‌شده ارجاع می‌دهد که تو کز محنت دیگران بی‌غمی، نشاید که نامت نهند آدمی.

پرویز صیاد

پرویز صیاد: من البته باور ندارم فردی یا گروهی از خارج کشور که در بطن حوادث مرگبار کنونی در داخل ایران حضور ندارد، برای مبارزان داخل کشور دستورالعمل صادر کند. اما وقتی گروه‌های امنیتی مسلح به سوی مردمی ‌غیرمسلح که برای دادخواهی به خیابان‌ها آمدهاند شلیک می‌کنند یا اسیرشان می‌کنند و شکنجه‌شان می‌دهند، هر انسانی، ولو ایرانی هم نباشد، متأثر می‌شود و احساساتی می‌شود و دلش می‌خواهد به سود آن مردم تحت ستم حرفی بزند، قدمی بردارد.

این حس شریف آدمی است که باور دارد بنیآدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. و مهم نیست این عضو حالا کجای دنیاست. از کجا دارد این صحنه‌ها را می‌بیند و حرف می‌زند. هرجا باشد، بالأخره احساس همدردی می‌کند.

و عناصر رژیم تبهکار حاکم فعلی که مایل‌اند این همدردی‌ها را هر طور هست خنثی کنند، به نظر من همان‌هایی هستند که سعدی بزرگوار ما به آن‌ها می‌گوید تو کز محنت دیگران بی‌غمی، نشاید که نامت نهند آدمی. همین و بس.

هما سرشار، نویسنده و روزنامه‌نگار در آمریکا، می‌گوید علت استفاده از این ضربالمثل از سوی نظام ایران، واکنش و ترس آنان از حرف زدن و عکسالعمل خارجنشینان است.

هما سرشار

هما سرشار: از آغاز انقلاب اسلامی، از زمانی که ما مهاجرت کردیم به خارج از کشور که حالا حدود چهل سال می‌شود، هربار در هر شرایطی که لازم بوده نسبت به ایران و مسائلی که در ایران می‌گذرد و معضلاتی که وجود دارد حرف بزنیم، حرف زدیم. و در کشوری که مقیم هستیم و اول به عنوان مهمان آمدیم و الان جزو شهروندانش شدهایم، هرگز کسی به ما نگفت چه بگو یا چه نگو.

از این رویداد اخیر که اتفاق افتاده و عکسالعمل و واکنش حاکمان جمهوری اسلامی میشود به راحتی فهمید که از کارهای ما و سخنان و واکنش‌های ما ایرانیان خارج از کشور مثل همان فعالیت‌های تظاهراتی که خود ایرانیان داخل ایران انجام می‌دهند، ترسیدهاند و به نوعی واکنش آمیخته با ترس [از خود نشان می‌دهند] برای این که جلوی ما را بگیرند که حرف نزنیم یا عکسالعملی نشان ندهیم یا کاری نکنیم که فاجعه‌ای که در ایران در شرف انجام است -تعداد بی شمار جوانان که در پنج شش روز تظاهرات کشته شدند-، به گوش سازمان‌ها یا نهادهای مختلف حقوق بشری یا حکومت‌ها یا افرادی که می‌توانند در این زمینه مسئول باشند، برسد.

به نظر من این یک شوخی تلخ و گزنده است و هیچ یک از ما بهایی برای آن قائل نیستیم و من خودم شخصاً هر کاری را که تا به حال می کردم [ادامه می دهم]، بدون این که بخواهم از این‌جا برای کسی فرمانی صادر کنم که در داخل ایران چه کنند.

همیشه این احساس را داشته‌ام که ما صدای آن صداهای خاموش‌شده و سرکوب‌شده داخل ایران هستیم و باید فریاد آن‌ها را به گوش جهانیان برسانیم. این کاری است که کردهایم، الان هم داریم این کار را می‌کنیم، بعدها هم خواهیم کرد، تا روزی که مملکت ما از دست این حکومت و این رژیم راحت شود و مردم‌مان به آزادی و دموکراسی دست پیدا کنند.

اسماعیل خویی، نویسنده و شاعر در بریتانیا، می‌گوید استفاده از این ضربالمثل توسط مقامات ایران برای خاموش کردن ماست. او می‌گوید من تنم از ایران دور است اما جانم در ایران است.

اسماعیل خویی

اسماعیل خویی: من بیش و پیش از هر چیز یاد یک زبانزد دیگر هم افتادم. در برابرِ "کنار گود نشستی و می‌گویی لنگش کن"، این را هم داریم که "از دور دستی بر آتش داری".

اگر سخنی که از هم‌میهنان‌مان در ایران و به‌ویژه از فرمانفرمای آخوندی به گوش ما می‌رسد و بحث‌شان این است که خفهخون بگیریم، و از آنچه در ایران به خودمان نیز مربوط است سخنی نگوییم، پاسخ من این خواهد بود که آری، اگر بگویید که از دور دستی بر آتش داریم، این کاملاً درست است. ولی آتشی که به جان مردم ما افتاده، چندان سوزان است که هُرمش دستکم ما را هم می‌گیرد.

روشن‌تر بگویم؛ من تنم از ایران دور است، جانم در ایران است. هر گلولهای که به سینه مردم می‌خورد، در حقیقت به دل من هم می‌خورد. تمام شعرهایی که در طول این نزدیک به سی سال بیرون از ایران [سرودهام،] هیچ کاری نکرده‌ام جز سرودن برای ایران، اندیشیدن به مردم خودم و کوشیدن به این‌که خطایی را که نسل من مرتکب شد، تا جایی که می‌توانم، هرچه زودتر از میان بردارم، تصحیحش کنیم. آن قبلی را خط بزنم یکسره. باید این خطا از من برداشته شود.

فرمانفرمای آخوندی یک حاکمیت نابهنگام است و اگر ۱۴۰۰سال پیش به جهان و به روی کار آمده بود، این سخن را نمی‌گفتم. ولی بعد از ۱۴۰۰سال در غار کهف خوابیدن و ناگهان همچو دایناسوری از خواب برخاستن و مثل جانوران پارک ژوراسیک به جان مردم افتادن، این چیزی نیست که به‌راستی در عصر فضا و در دههای که انسان فضا را فتح می‌کند، حاکمیتی به‌هنگام باشد و ماندگار باشد.

دارم می‌گویم که حاکمیت اسلامی در حقیقت پرانتزی است که در تاریخ معاصر ایران ما باز شده و به‌زودی بسته خواهد شد. حتی اگر ما هم هیچ دعوایی با آن نداشته باشیم، گوهره خودش یک نظام مُرده، دگرگونناپذیر و تکاملناپذیر است.

در جهانی که هیچ چیز در آن ساکن نیست و همه‌چیز در حالِ شدن است و هر روز دگرگون می‌شود، فرمانفرمایی که بر بنیاد آیینی است که هرگز هرگز خودش را از خرافه تکان نمی‌دهد و همه‌چیزش همان است که ۱۴۰۰سال پیش بود، البته که ماندگار نخواهد بود.

البته که این حاکمیت را مردمان ما در درون ایران هستند که باید از میان بردارند و براندازند. اما ما هم به هرحال از این فرمانفرمایی گریختهایم، [ولی] از مردم خودمان جدا نشدهایم. به این دلیل است که غلط زیادی می‌فرماید فرمانفرمای آخوندی که به هر زبانی به ما بگوید این کارها به شما نیامده و شما بنشینید غم خودتان را بخورید. نه، غم مردم ما غم ما هم هست. امیدوارم که خیزش مردم ما ادامه داشته باشد. به امید آن روز.