شاهزاده رضا پهلوی: شرایط امروز را شبیه آخرین ماه‌های قبل از خروج پدرم می‌بینم

  • مراد ویسی

Your browser doesn’t support HTML5

شاهزاده رضا پهلوی: شرایط امروز را شبیه آخرین ماه‌های قبل از خروج پدرم می‌بینم

شاهزاده رضا پهلوی، همواره یکی از چهره‌های مخالف جمهوری اسلامی بوده. اما در یک سال اخیر فعال‌تر شده و نام او بیشتر سر زبان‌ها افتاده. هم صدای مخالفانش بیشتر شنیده می‌شود و هم صدای طرفدارانش. اما برنامه او به عنوان یک چهره شاخص مخالف جمهوری اسلامی چیست و در پاسخ به انتقادات چه می‌گوید؟

شاهزاده رضا پهلوی، به گفت‌وگوی ویژه رادیوفردا خوش آمدید. ظرف هفته‌ها و ماه‌های اخیر، برخی از چهره‌های مخالف جمهوری اسلامی با مقامات ارشد دولت آمریکا دیدار کرده اند. آیا شما هم دیداری داشتید؟

من بیشتر دیدارهایم با نمایندگان مجلس آمریکا بوده و البته در کشورهای اروپایی هم بیشتر با مقامات قانونگذار. بیشتر برای آگاهی رساندن، که اولاً وضعیت ایران چگونه است، مطالبات مردم چیست، و معمولاً سؤالاتشان این است که شما چه انتظاراتی از دولت‌های ما دارید، چه بکنند و چه نکنند... محوریت بیشتر صحبت‌ها این است. من هم به سهم خودم، در خطوط کلان البته، همیشه سعی کرده‌ام که بگویم به نظر ما همیشه بهترین روش این است که مردم ایران حمایت و تقویت بشوند، دیالوگتان فقط و فقط محدود به نظام نباشد، بلکه دریچه صحبت و دیالوگ با نمایندگان اپوزیسیون سکولار-دموکراتیک داشته باشید که به نظر من اکثریت مردم ایران را در بر می‌گیرد و معرفش هستند.

از طرف شما تلاشی برای دیدار با مقامات دولت آمریکا نشده یا آنها تلاشی نکرده‌اند؟

اگر بخش اجرایی‌اش را می‌گویید، ببینید من همیشه معتقد بوده‌ام که هر چیزی زمان خاص خودش را می‌خواهد. موقعی می‌شود درخواستی از دولت به مفهوم اجرایی داشت که بشود سناریویی را مشخصاً به آنها نشان داد، که اگر ما از شما می‌خواهیم که فرضاً از چیزی حمایت کنید، آن چیز چیست. در گفتاری که من با نمایندگان طیف‌های مختلف جامعه و به خصوص سیاسیون و فعالان از هر گرایش و جریانی داشتم، [به این نتیجه رسیدیم که] آن بدیلی که می‌توان در ایران معرفی کرد، باید بدیلی ملی باشد. یعنی معرف یک حزب یا جریان خاص نباشد. مجموعه‌ای از افکار جامعه را در بربگیرد که به طور کلی در مقابله با حکومت مذهبی به عنوان آلترناتیو سکولار-دموکراتیک بتوانند همدیگر را پیدا کنند.

این چرا مهم است؟ چون شما آن خلأ را زمانی می‌توانید پر کنید که نمایندگان این جریانات با یک برنامه متحدالشکلی بتوانند هم به منظور مصرف داخلی و هم به منظور مصرف بین‌المللی عهده‌دار این وظیفه در زمانی بشوند که پس از فروپاشی، انتقال و رسیدن را، به شرایطی که نهایتاً خود مردم ایران تصمیمش را می‌گیرند، مدیریت کنند. الان این شرایط در حال شکل‌گیری است، بیشتر به این خاطر که در یکی دو سال اخیر خیلی اتفاقات که اخیراً افتاده، در ایران نیفتاده بود، و در میان نیروهای مخالف با نظام جمهوری اسلامی، جنبش و جوش جدیدی روی داده.

و دولت آقای ترامپ اعلام کرده که شدیدترین تحریم‌ها را با هدف تغییر رفتار اساسی جمهوری اسلامی، بر جمهوری اسلامی اِعمال می‌کند.

ببینید اگر ما به مفاهیم واژه‌ها درست دقت کنیم، اینکه می‌گویید هدف تغییر رفتار است، من از همان سی چهل سال پیش -البته زمان جنگ وضعیتی استثنایی بود، ولی بعد از پایان جنگ،- برداشتی را که علی‌الخصوص دنیای غرب [از ایران] داشت و مبنای سیاست خارجی شان را تعیین می‌کرد، که مسئله تحریم‌ها هم جزو آن است و هدف تغییر رفتار یک نظام بود، فرضیه غلطی تلقی می‌کردم.

دلیلش هم خیلی مشخص است. زمانی دنیا با جنگ سرد مواجه بود و دو بلوک مشخص در جهان وجود داشت. ولی امکان اینکه آن دو بلوک کاملاً متضاد، بتوانند در فضای عقلانی با هم همزیستی داشته باشند، حتی در حدی که با هم قرارداد نظامی داشته باشند، وجود داشت. اما نظام جمهوری اسلامی بر پایه یک ایدئولوژی مذهبی با هدف صادراتی، چیزی نیست که بتواند همزمان با دنیایی که با ارزش‌ها و اصولی دیگر خودش را اداره می‌کند، همزیستی داشته باشد.

اصلاً دی‌اِن‌اِی این نظام جور در نمی‌آید با آن دنیایی که بگوییم حقوق بشر، آزادی، دموکراسی و ... به همین دلیل، یکی از جوانب مشخص در ایران، سرکوبی است که رژیم از اول کرده و هر ایدئولوژی مخالف خودش را [ساکت کرده]. این را به خاطر این می‌گویم که تا زمانی که دنیا فکر کند این گرگ تبدیل به بره می‌شود، خیال باطلی است. دیده‌ایم که در عمل، جمهوری اسلامی حتی در بهترین شرایط همان خصلت و رفتار و وضعیت را ادامه می‌دهد، چون اگر بخواهد خارج از آن عمل کند، دیگر جمهوری اسلامی نیست.

در مورد دولت‌های اروپایی نظرتان چیست؟ آنها اخیراً یک کانال مالی را اعلام کرده اند برای تجارت با ایران، که هدفش کاستن از تحریم‌هاست.

آنچه مشخص است، اگر سیاست اروپا علی الخصوص، این است که بر جمهوری اسلامی فشار نیاوریم چون می‌خواهیم بهره اقتصادی ببریم، به وضعیت فعلی اروپا نگاه کنیم که چه شده. شما در ایران حکومتی داشته‌اید که اصولاً از بدو تأسیسش ثبات منطقه را بر هم زد، از طریق اهرم‌های مختلف منطقه‌ای مثل سوریه و لبنان و حزب‌الله و غیره و ذلک، و نتیجه این رادیکالیسم مذهبی، یکی‌اش وضعیت سوریه است که دیدیم، این همه آواره‌ای که سرازیر شدند به سمت اروپا که الان اشباع شده از این تفکرات رادیکال مذهبی که در کشورهای خودشان هم تولید بی‌تعادلی کرده.

باید حساب کرد که [اروپا] نهایتاً چه منفعتی را دنبال می‌کند. این همه خرج وهزینه برای امنیت جهان آیا قابل توجیه است [در برابر] فقط منفعت یک شرکت یا قراردادی که بسته شده؟ آن دیگر محاسبات خودشان است. من بر می‌گردم به تأثیر این سیاست که نه به نفع دنیای آزاد بوده و مسلماً نه به نفع مردم ایران. بحث من در اینجا این است که در وهله اول به عنوان یک ایرانی که هدفم منافع ملی کشورم است ولی در ضمن می‌تواند راهکاری باشد که به نفع دنیای خارج هم باشد، [ببینیم] کجا می‌شود راهکاری مشترک پیدا کرد، که هم به نفع مردم باشد و هم به نفع جهان. نه که هم به ضرر مردم باشد و هم به ضرر جهان و فقط به نفع جمهوری اسلامی!

برای این راهکار و راهبردی که مد نظرتان است و جلوتر حتماً توضیح خواهید داد، شما یکی از چهره‌های شاخص اپوزیسیون هستید که راهکار و راهبردی می‌خواهید ارائه دهید. معمولاً یک فعال سیاسی در این سطح، با یک تیم و تشکیلات شناخته می‌شود. تیم شما و مشاورین شما برای مردم ایران و فعالین سیاسی اگر بپرسند چه کسی است؟

ببینید، من خودم را به عنوان کسی که باید تشکیلات سیاسی یا حزبی و ساختاری به آن مفهوم تولید کند، نگاه نمی‌کنم. یک شرایط ویژه‌ای هست با یک چهره و نام مشخص و تحصیلات مشخص که بهترین وظیفه‌اش در این مرحله از کار، ایجاد همبستگی هر چه بیشتر بین نیروهای مختلفی است که سر یک پلَتفرم مشترک بتوانند توافق اصولی داشته باشند بر نحوه خروج از این بحران سیاسی، به نفع جامعه.

ولی انتقادی که منتقدان به کلیت اپوزیسیون وارد می‌کنند، این است که حتی خارج از ایران و دور از سایه دیکتاتوری جمهوری اسلامی، گروه های اپوزیسیون نمی‌توانند با هم همکاری کنند.

دارد عوض می‌شود. ببینید من در ابتدا به شما گفتم، وضعیت طوری است که در این دو سال اخیر خیلی چیزها فرق کرده. شما تا دوسال پیش همچنان جریاناتی داشتید در باب اصلاح‌طلبی که همچنان امیدوار بودند که بلکه حالا یک طوری سعی بشود در آن جهت پیش برویم. ولی امروز دیگر شعار اصلاح‌طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا یا مرگ بر دیکتاتور یا این اتفاقاتی که می‌افتد یعنی جامعه به اینجا رسیده که می‌داند هیچ‌گونه امیدی به این نخواهد بود که چیزی در جهت منافع مردم باشد، تا زمانی که این وضعیت و این حکومت وجود دارد.

شعار عوض شده، دیگر شعار اصلاح‌طلبی یا اصولگرایی نیست. فرای رژیم است. مرگ بر دیکتاتور است. مردم ایران اگر امروز با این وضعیت اسفناک اقتصادی تا پای جان دارند مبارزه می‌کنند، در خیابان می‌روند و تظاهرات می‌کنند، برای این که دیگر به این جایشان رسیده. ولی در مقابل می‌دانند که با نبود فرمولی که در آن همبستگی بیشتر باشد، به سختی می‌شود از این وضعیت خارج شد.

خود شما دستی برای همکاری دراز کرده‌اید؟

معلوم است. سال‌هاست این کار را می‌کنم. اما تا حالا کجا بود گوش شنوا؟ من با تمام جریاناتی که فکر بکنید، به غیر از مجاهدین خلق، و نمایندگان نظام که تکلیفمان با آنها روشن است، با تمام خانواده‌های سیاسی ایران، از چپ مارکسیست بگیرید تا سوسیالیست‌ها تا ملیون و گروه‌های اقوام مختلف و ... تمام این جریانات چه در راست و چه چپ، و چه جمهوری‌خواه و چه مشروطه‌طلب، سال‌هاست تماس دارم، دیالوگ داریم و با نمایندگانشان صحبت می‌کنم و همیشه حرف من یکی بوده. حرف من این بوده که شما نمی‌توانید انتظار داشته باشید که منافع خاص حزبی و ساخته ایدئولوژیک خودتان را در محیطی که نمی‌شود رأی‌گیری کرد و انتخاب جامعه را با میزانی سنجید، [تأمین شود.] دموکراسی یعنی چه؟ دموکراسی مگر رأی اکثریت نیست در انتخاب یک حکومت یا دولت؟ مگر رقابت‌های حزبی نیست؟

بله، امروز شرایط خیلی فرق کرده و امروز خیلی‌ها خط آخر نظام را می‌بینند. موضوع تداوم نظام نیست. موضوع این است که نظام به زودی از بین خواهد رفت ولی به جای آن چه می‌خواهد بیاید.

و در این مسیر، سؤالی هست که این اپوزیسیون برانداز، که شما هم عضوی از آن هستید، نظرش راجع به بحث جنگ چیست؟ به طور صریح، براندازی رابطه‌اش با جنگ از نظر شما چیست؟

من همیشه مخالف سناریوهایی بوده‌ام که جنبه تهاجمی و جنگی داشته باشد، به دلایل متعدد. به خصوص اگر مسئله ربط پیدا کند به یک دولت خارجی. ببینید، من باور دارم که شرایط برای انتقال به یک دموکراسی پس از فروپاشی نظام، بدون نیاز به هر سناریوی جنگی یا تهاجمی و مسلحانه موجود است. دو، اصولاً متدلوژی مبارزه بر مبنای نافرمانی مدنی به دور از خشونت کمک بیشتری خواهد کرد که امروز نیروهایی در بخش نظامی و انتظامی کشور هستند ولی امیدوارند در فردای این نظام و در جامعه آینده جایی داشته باشند، مورد انتقام و تسویه حساب جامعه قرار نگیرند و راه خروجی برای خود پیدا کنند و به مردم بپیوندند. آن وقت کفه ترازو به سمت مردم و به نفع مردم سنگینی خواهد کرد، که اگر باقیمانده‌ای در رأس نظام بود و منافع خاص خودش را به عنوان مافیای اطلاعاتی-نظامی سران سپاه داشت که مسلم است بهره اقتصادی می‌برند، در اقلیت مطلق قرار بگیرد و اکثریت بدنه نیروهای انتظامی به سمت مردم برگردند.

اتفاقاً راجع به این من سؤالی دارم. دعوتی که شما از نیروهای مسلح برای پیوستن به مردم در جهت تغییر حکومت می‌کنید، شامل بدنه نیروهای مسلح می‌شود یا دعوتتان فرماندهان را هم در بر می‌گیرد؟

هر کدام از اینها چه بهتر که در رده‌های بالا بیشتر هم باشند. ولی نهایتاً به این سناریو پی می‌برم که یکی از راهکارهای موفق بودن با کمترین هزینه جانی و مادی برای مردم، زمانی است که به دور از خشونت و درگیری و برخورد خشونت‌آمیز باشد که دور باطلی از انتقام‌جویی و خون‌ریزی است که هیچ نتیجه‌ای ندارد نهایتاً. و این تبدیل به فرآیندی شود که نظام بداند ایده‌ای عبث است با سرکوب -مثل بشار اسد در سوریه، به عنوان آخرین تیر در ترکش-، از همین نیروها در مقابله با مردم استفاده کند.

اسد را مثال زدید و راهکار مبارزه مدنی برای تغییر حکومت را مطرح کردید. حکومت جمهوری اسلامی برای حفظ اسد متوسل به خشونت شده. چرا برای بقای خودش متوسل به خشونت نشود؟ اگر حکومت این کار را بکند و خشونت بالا بگیرد، شما راهکارتان چیست؟

ببینید، باز هم می‌گویم، جمهوری اسلامی می‌خواهد مردم باور کنند که وای وای وای، اگر ما برویم ایران سوریه می‌شود. جنگ می‌شود، چه و چه می‌شود... غافل از اینکه باعث و بانی این وضعیت خودشان هستند در وهله اول. امروز آن سپاهی که با من صحبت می‌کند، آن بسیجی که با من صحبت می‌کند، آنکه می‌گوید ما از خدایمان است که از این وضعیت خلاص شویم و اگر روزی هم باوری داشتیم الان به غلط کردن افتاده‌ایم، ولی می‌خواهیم با مردم خودمان مواجه نشویم.

مردم اگر بخواهند بر مبنای انتقام و برخورد خشونت‌آمیز بر علیه آنهایی که می توانند سپر بلایشان بشوند [رفتار کنند]، هزینه را برای خودشان بیشتر کرده‌اند. دعوت من از هم‌میهنانم این است، نمی‌گویم آن افرادی که مبتکر جنایات غیرقابل توجیه شدند در دادگاه پاسخگوی مردم نباشند، ولی بخش عمده‌ای از این نیروها که حقوق‌بگیر هستند و انجام وظیفه می‌کنند، اگر برایشان راه باز نگذاریم که به آغوش جامعه برگردند، فقط هزینه را برای خودمان بیشتر کرده‌ایم.

با توجه به تجربه سال ۵۷ و اعدام فرماندهان رده بالای نیروهای مسلح، چرا فرماندهان باید به این وعده شما اعتماد کنند؟

برای اینکه فرق جریان همین است. همین است که ما می‌گوییم اگر این نظام خشونت را و سانسور و شکنجه و اعدام را مبنای کار قرارداده، ما درست نقطه عکسش هستیم. چرا؟ برای اینکه آن کسانی که آن زمان به این اعتقاد، حالا شاید گمراهی، چه به دست عوامل خارجی و چه به دست عوامل درونی، و نهایتاً اولین کسانی بودند که خمینی اعدام کرد، ارتشی‌ها و وزرا و ...، به خاطر چیز واضحی است؛ آن مملکت و آن نظام [شاهنشاهی] هرچه می‌خواهید راجع به آن بگویید، ولی در جهت منافع ملی کشور قدم بر می‌داشت. این حکومت از روز اولش با یک واژه و یک کلمه، هویت خودش را به مردم اعلام کرد: آقای خمینی گفت «هیچ»، در جواب به این که احساست چیست به ایران برگشتی. هیچ یعنی چه؟ یعنی اصلاً ایران برایم مطرح نیست.

الان در چهلمین سالگرد جمهوری اسلامی وقتی کارگری یک میلیون تومان حقوقش است بایستی در صف بایستد و کیلویی ۱۲۰ هزار تومان گوشت یخزده برای خودش بگیرد و تازه حقوقش را چند وقت است نگرفته معلوم نیست، می‌خواهد بپرسد چرا من باید این وضع را داشته باشم؟

ما صحبت این را می‌کنیم که منافع ملی کشور می‌تواند زمانی بهتر تأمین شود، که اولین قدم در وارونه کردن لطمه‌ای که این نظام به ایران زده، این است که کسانی که نظام می‌خواهد با اسلحه سرکوبشان کند، خودشان جزو پدافند مملکتمان بشوند. یعنی چه؟ یعنی همین ارتشی‌ها و بسیجی ها و اعضای سپاه در بخش نظامی و مسلحش.

شما فکر می‌کنید در زمان انتقال قدرت پس از فروپاشی نظام، اولین ابزار حفظ امنیت در کشور چه کسانی خواهند بود؟ مگر همین کسانی نیستند که اسلحه دستشان است؟ یا می‌خواهیم جنگ داخلی راه بیندازیم؟ نه ولی برای اینکه این افراد بدانند از جانب مردم تهدید نمی‌شوند، جایی در آینده خودشان دارند و بر خلاف عراق که دیدیم بعد از فروپاشی حکومت صدام حسین تمام اینها را بیکار کردند به تصمیم دولت بوش آن موقع، و نصفشان هم به جنگجویان داعش تبدیل شدند، ما نباید چنین سناریویی را در ایران متصور بشویم.

این صحبت راجع به خشونت. بحث ۴۰ سالگی را هم که مطرح کردید. اخیراً سندی منتشر شده، آقای فتاحی خبرنگار بی بی سی منتشر کرده که پدر شما ۴۰ سال پیش در گفت‌وگو با مقامات آمریکایی به سفیر آمریکا گفته‌اند من برای بقای حکومت حاضر نیستم جوان‌ها را بکشم. ولی اگر خشونت اتفاق بیفتد... این پاسخ روشن‌تری از طرف شما نمی‌خواهد؟

تمام تلاش بایستی اجتناب از خشونت باشد. وقتی فلسفه‌ای را به عنوان وجه تمایز مطرح می‌کنیم، اگر ما رفتارمان بخواهد عین رفتار این نظام باشد، پس فرقمان چیست؟ اگر ما خطوط قرمزی را برای خودمان تعیین نکنیم چه چیزی قابل توجیه است؟حتی به شما بگویم، بستگی به تعریفی دارد که از آزادی می‌کنیم. رهایی به چه قیمت؟

اگر شما فقط بیایید و بگویید ما بر مبنای سرکوب، کشتار و انتقام و بر مبنای وضعیتی که هرگز آن وضعیت آسایش در مملکت نخواهد بود... هر کسی امروز بیاید و پدر کسی را که بسیجی و نظامی و سپاهی است بکشد و ترور کند، خب فردا بچه او انتقام می‌گیرد و همین طور تا آخر. نیازی به این هزینه نیست که بخواهیم برای خلاص شدن از جمهوری اسلامی بپردازیم.

من این را شعار نمی‌دهم. این حرفی است که نیروهای انتظامی امروز که به این باورمند هستند، می‌گویند ما می‌خواهیم همراهی کنیم، فرصتش را باید پیدا کنیم که از نظام بکَنیم و به مردم وصل بشویم. این، دو چیز را نیازمند است: یکی این که خود جامعه قبول کند اینها به آغوششان برگردند؛ نه آن کسانی که مرتکب جنایت شدند. مردم حق دارند از آنها شاکی باشند و طلب جبران و خسارت کنند. البته نه دادگاه صحرایی. بر مبنای یک نظام قانونی. اکثریت اینها که در حکومت ذی‌نفع نیستند و می‌خواهند از این نظام بکَنند. و در سناریویی غیرخشونت‌آمیز می‌توانند به مردم ملحق بشوند و در اصل سپر بلایی باشند این بار در دفاع از مردم و نه در سرکوب مردم. در زمان فروپاشی شوروی ما چندین نمونه‌اش را دیدیم. یک نمونه‌اش چکسلواکی. یک نمونه‌اش لهستان. وقتی هم که چائوشسکو سعی کرد از ارتش برای سرکوب مردم استفاده کند، عاقبتش را دیدیم چه شد.

در رومانی.

در رومانی. بله، مردم به من خواهند گفت تو ساده لوحی و فکر می کنی. اینها سرکوب می‌کنند و چه می‌کنند و ... می‌خواهم بگویم پس راهش چیست؟ اسلحه دستتان بگیرید و اینها را بکشید؟ صدتا تفنگ جمع کنید آنها صدهزار تا دارند.

ولی منتقدین در این اصل خشونت بحثی را مطرح می‌کنند و می‌گویند هنوز از نظر اپوزیسیون، براندازی جمهوری اسلامی نه به بار است و نه به دار، ولی بین خود اپوزیسیون و جمهوریخواهان سکولار و طرفداران شما یک خشونت‌هایی کلامی سر نوع گذار و نوع رهبری صورت می‌گیرد.

اگر می‌خواهیم برخوردهایی قبیله‌ای با یکدیگر داشته باشیم و به حالت‌های خودی و ناخودی و خط کشی کردن برای همدیگر، اینها تف سربالاست و هیچ منفعتی نخواهد داشت. اولویت در چیست؟ سؤال ساده‌ای می‌کنم از جریانات سیاسی. اولویت در این است که امروز، آیا با همکاری بهتر می‌توانید به نتیجه‌ای برسید که در آن منافع مشترک دارید؟ یا هر کدا ادعا دارید که تنها فرمول برنده را دارید و به تنهایی می‌توانید به آنجا برسید؟ این خارج از واقعیت است. شما چه طرفدار جمهوری باشید چه پادشاهی، چه چپ باشید و چه راست، نمی‌توانید بگویید فقط من و عقیده من و حزب من است که می‌تواند این مسئله را حل کند. بایست با هم جلو بروید.

ولی منتقدین شما می‌گویند شما این طور حرف می‌زنید، ولی بعضی از طرفداران شما در شبکه‌های اجتماعی در نقد مخالفان به سمت خشونت کلامی می‌روند، حتی در مورد اپوزیسیون، و نه جمهوری اسلامی.

اولاً همیشه گفته‌ام باز هم تکرار می‌کنم. اگر من بگویم طرفدار کسی یا جریانی هستم، بایستی باورمند به نکات و نظرات و افکار آن فرد یا جریان باشم. وگرنه یک ادعاست. خب خیلی‌ها مدعی‌اند که طرفدارند ولی افکارشان، و رفتار و منش‌شان کوچکترین شباهتی به افکار و خواسته‌های من ندارد. پس جواب اول به منتقدین این است که هر کس مدعی طرفداری است، حتماً به این معنا نیست که مرا باور دارد. و من بگویم آنهایی که ادعای طرفداری دارند ولی در عمل معرف افکار من نیستند، ادعایی بیش نیست، پس عملاً طرفدار من نیستند. اگر بودند حرف‌های من و راهکارهای مرا دنبال می‌کردند. این هم مختص یک جریان نیست. تمام جریانات را در بر می‌گیرد.

آنچه که بایستی به آن برسیم این است که هیچ دید تمامیت‌خواه مطلقی، ما را به هدف نزدیک‌تر نمی‌کند. اگر می‌خواهیم، با مسئولیت، و اینجاست که بایستی یک تفکر فراعقیدتی، مبنای همکاری نیروهای سیاسی را حداقل تا رساندن مرحله کار به تصمیم‌گیری مردم، به شکل موقت داشته باشد و بایستی در یک بستر همکری باشد. این در عمل دارد اتفاق می‌افتد. من این را به عنوان قدمی واضح و تغییری پارادایم در طرز برخورد نیروهای سیاسی می‌بینم. نمی‌گویم همه‌شان. بعضی‌هاشان ممکن است هنوز اندر خم همان کوچه باشند با دعواهای چهل پنجاه سال پیش خودشان.

ولی فراموش نکنید، که این میان نسلی که زمان انقلاب اصلاً به دنیا نیامده بود، اگر به حرف نسل امروزی ایران گوش بدهید، حرفشان و خواسته مشترکشان از هر جریانی این است که ما بایستی نجات پیدا کنیم. برای ما دارید چه می‌کنید؟ از همه می‌خواهیم. و نمی‌گویند من از جریان فکری خودم توقع دارم. از یک مجموعه توقع دارند چون می دانند که هیچ جریانی به تنهایی نمی تواند ادعای کند معرف کل خواسته های مردم است، یا به تنهایی بتوانند کاری از پیش ببرند. این واقعیتی است که همه درک کرده‌اند.

شما در آستانه شصت سالگی به عنوان یکی از رهبران شاخص اپوزیسیون که نظریه براندازی جمهوری اسلامی را پیگیری می‌کنید، اگر بخواهید کوتاه جواب بدهید، خودتان به به این وضعیت براندازی چقدر نزدیک می‌بینید؟

من فکر می‌کنم خیلی نزدیک هستیم. فکر کنم شرایطی را که اکنون در جامعه محسوس است، شبیه آخرین ماه‌های قبل از وارد شدن خمینی به تهران یا خروج پدرم می‌بینم. یعنی جو، تقریباً جوِ نقطه احتراق است. تنها چیزی که کمبودش در این معادله هست، و به همین دلیل بایستی فراتر از حرکت‌ها و تظاهرات و اعتصابات مدنی در ایران به وجود بیاید، و این وزنه را نیروهای متفکر و روشنفکر جامعه، طبقه میانه و مدیریتش، در کنار فرمولی سیاسی [باید ایجاد کنند] تا با بودنش بتوانند وارد کار شوند و آن را به مرحله آخر برسانند، به وجود آمدن یک مکانیسم هدایت است که برنامه و بحث و کار کنونی جریانات سیاسی است. یعنی، آماده‌سازی آنچه می‌تواند در اصل [جای] نظام را پر بکند.

آن موقع کارها خیلی سریع‌تر پیش خواهد رفت و خود جامعه متوجه خواهد شد که مسئله فقط نه گفتن به جمهوری اسلامی نیست، بلکه باید مشخص شود که جایگزین آن چیست، کدام نیروهاست، البته که در داخل ایران هستند، ولی به خاطر شرایط عینی در ابتدای کار نمی‌توانند به شکل زودرس ظاهر شوند، چون آن رژیم سعی می‌کند آنها را از بین ببرد. ولی در همکاری با آنها، بخش برونی با هماهنگی کار را پیش می‌برند و در اصل آن موقع می‌شود آن فراخوان‌های نهایی را برای آن چیزی داد که می‌تواند اهرم نهایی کمرشکن درون نظام باشد، که همانا اعتصابات سراسری به خصوص کارگری است که دیگر برای نظام چیزی باقی نماند. ولی امروز، همچنان مسئولیت این انتقال در دست نیروهای سیاسی است، فراتر از فعالین مدنی که کارشان را به خوبی انجام داده‌اند. این قدمی است نزدیک‌تر، که به تنهایی کافی نیست. ولی خیلی نزدیک شده‌ایم به این شرایط.

جور دیگری هم می‌شود به این قضیه نگاه کرد. اگر این کار نشود، اتفاقاتی که در آینده خواهد افتاد که اجتناب ناپذیرند، و اتفاق خواهند افتاد، در همین یکی دو سال آینده حداکثر. ولی موضوع این است که آیا در جهت آن چیزی پیش می‌رود که ما می‌خواهیم؟ یعنی آیا تغییری کنترل شده، یا سناریویی آنارشی؟ این دیگر تصمیمش و مسئولیتش از نظر اخلاقی و وجدانی با همگان است. من هم به سهم خودم سعی می‌کنم این اولویت و وضعیت را تا جایی که ممکن است در جهت سناریوی تغییر پیش ببرم. باز می‌گویم که با کمترین تلفات و بهترین نتیجه و با تضمین اینکه نتیجه، خواسته مردم باشد، در اصل بازگشت به شرایطی که مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند. این تنها هدف و انگیزه من در این ۴۰ سال بوده و تا زمان پیروزی، مسلم بدانید که من وظیفه خودم را ایفا خواهم کرد.

شاهزاده رضا پهلوی، خیلی ممنون که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.

با سپاس از شما.