جنگی که روسیه علیه اوکراین شروع کرد، قرار بود برقآسا باشد و سریع به نتایج مورد نظر کرملین برسد، از جمله تغییر رژیم در کییف و استقرار یک دولت متمایل به مسکو و نهایتاً دور نگه داشتن قطعی ناتو از مرزهای شرقی خود.
حالا شش ماه پس از شروع جنگ گرچه گاه و بیگاه از کرملین این اظهارنظر خوشبینانه به گوش میرسد که «عملیات ویژه در اوکراین طبق برنامه پیش میرود»، ولی هر ناظر کماطلاعی هم میتواند دریابد که گرچه معادلات نسبت به ابتدای جنگ به طور کلی متفاوت نشده، مسکو اما مجبور شده در برخی اهداف جاهطلبانه خود تجدیدنظر کند.
مسکو همچنین این واقعیت روبهرو شده که دسترسی به اهدافی محدودتر از جمله استقرار کامل در مناطق جنوبی و شرقی اوکراین هم به آن آسانی که استراتژیستهای نظامی روسیه طراحی کرده بودند پیش نمیرود.
شکستهای چندگانه کرملین
اولین شکست سنگین را قوای روسیه در خارکیف و کیف تجربه کردند و ورودشان از شمال اوکراین به قصد تسخیر پایتخت ظرف چند هفته اول جنگ با ناکامی روبرو شد، با تلفات و خساراتی سنگین. وضعیت فاجعهبار فرود چتربازان روسی در فرودگاه تاسیسات هواپیماسازی آنتونوف در نزدیکی کیف و حملاتی که نیروهای اوکراین متوجه ستونهای بلند نظامی عازم کیف و خارکیف کردند و آنها را با تلفات و هزینههای سنگین به عقبنشینی واداشتند از نقاط عطف ناکامی روسیه در هفتههای اول جنگ بود.
حالا کار قوای روسیه با تجربه تلخ آن شکستها به جایی رسیده که پیشروی روی زمین را به صورت جنگ جهانی اول انجام میدهند، یعنی نه با به راهانداختن ستونهای نظامی، بلکه با آتش سنگین توپخانه و بمباران تا نیروهای مقابل با وحشت و فلج در انجام هرگونه عملیات روبرو شوند و راه برای پیشروی نیروهای زرهی و تفنگدار خودی گشوده شود. این شیوه ناموفق نبوده است، ولی سرعت پیشروی روسیه در منطقه دونباس که تنها یک کیلومتر در روز برآورد میشود با توجه با هزینهای که در بردارد نشان از ضعف نسبی نیروهای روسیه در تداوم تهاجمی جنگ است.
در کنار زیر و بمهای نبرد در در عرصه زمینی، در دریا نیز با حملهای که نیروهای اوکراین با استفاده از دادههای ماهوارهای آمریکا به رزمناو مسکوا در دریای سیاه انجام دادند گل سرسبد نیروی دریایی روسیه به گل نشست و ضربهای به نیروی دریایی روسیه وارد آمد که کار آن را در هدایت دریایی جنگ نیز با مشکل اساسی روبهرو کرد. مسکوا کارش ایجاد پوشش دفاعی برای تمامی واحدهای دریایی روسیه در دریای سیاه بود، واحدهایی که بخشی از حملات در جنگ اوکراین را به عهده دارند یا در محاصره بنادر این کشور فعالند. عقبنشینی نیروهای روسیه از جزیره مار که در ابتدای جنگ به تصرف درآورده بودند و فاصلهگرفتن هر چه بیشتر کشتیهای جنگی روسیه از برخی از سواحل اوکراین در دریای سیاه و حتی موافقت مسکو با صدور غلات از اوکراین از طریق این دریا نیز از پیامدهای غرق مهلک مسکوا تلقی میشود.
روسیه حالا با این مشکل هم روبرو است که با دسترسی اوکراین به سلاحهای پیشرفتهتر و کاراتر آمریکایی و غربی مناطقی مانند جزیره کریمه یا مناطق مرزی روسیه در پشت مرزهای دونباس هم که به عنوان مناطق امن پشت جبهه عمل میکردند، دیگر امن و امان نیستند و انفجارهای هفتههای اخیر در این مناطق برای روسیه کماهمیت و کممخاطره به شمار نمیروند.
در عرصه دستیابی به هدف دور نگهداشتن ناتو از مرزهای روسیه نیز کرملین حالا با این واقعیت روبرو است که جنگ اوکراین به نقیض این هدف خدمت کرده است. کشورهایی مانند فنلاند و سوئد پس از سالها بیطرفی متاثر از جنگ اوکراین به پیوستن به ناتو سوق یافتهاند و روسیه در چشم به هم زدنی ناتو را در ۱۳۰۰ کیلومتر مرز مشترک خود با فنلاند در همسایگی دارد.
خود ناتو نیز که در اروپا تا پیش از جنگ اوکراین بر سر تداوم هستی و موجودیتش سوال و بحث و فحص زیادی درگرفته بود و دچار «مرگ مغزی» تلقی میشد حالا بیش از پیش وزن و اعتبار پیدا کرده، اما و اگر در باره تامین بودجه برای آن خاموش شده و حضور و نفوذ آمریکا در اروپا و تمهیدات امنیتی و نظامی این منطقه هم از طریق تقویت دوباره ناتو نقطه عطف تازهتری یافته است.
وضعیتی نه چندان مساعد برای اوکراین
با این همه، ارزیابی وضعیت کنونی جنگ به سود اوکراین نیز لزوما با واقعیت تطبیق ندارد. چرا که از یک سو موفقیتهای نظامی یادشده انسجام و تداوم معینی ندارند و لزوما ممانعت از پیشروی ولو آهسته روسیه و فراتر از آن عقبنشاندن و شکست روسیه را رقم نمیزنند. این نیز هست که برای اوکراین از دستدادن منطقه دونباس تقریبا در مراحل پایانی است و هیچ نشانهای هم در دست نیست که امکان بازپسگیری این منطقه در چشمانداز باشد.
مقامات اوکراین از اواخر اردیبهشت پیوسته از تدارک و آغاز تهاجم بزرگ در منطقه خرسون سخن گفتهاند، تهاجمی که اهمیتی ویژه دارد و سدی در برابر تصمیم احتمالی روسیه برای تسخیر بندر اودسا و تبدیل قطعی اوکراین به یک کشور فاقد دسترسی به دریا و محدودکردن همه امکانات آن از اقتصادی و تجاری گرفته تا دفاعی و نظامی است، وضعیتی که اوکراین را به عنوان عضو ناتو نیز فاقد وزن و اهمیت میکند. تعویق مداوم شروع این حمله بزرگ از سوی اوکراین عمدتا به عدم آمادگی نظامی و تسلیحاتی ارتش برمیگردد.
این نیز هست که تامین ۳۵ میلیون نفری از ۴۵ نفر جمعیت اوکراین که بعد از شروع جنگ کماکان در کشور ماندهاند هم حالا که سال به سوی پاییز و زمستان سیر میکند با انرژی و مایحتاج عمومی مشکلی کوچکی نیست. قول رهبری اوکراین به پایان دادن پیروزمندانه به جنگ تا پایان سال میلادی شاید آمادهسازی روحی مردم برای تحمل فشارها در این فصول سخت سال است، قولی که در پایتختهای غربی حامی اوکراین هم با تردید به آن نگاه میشود.
طبیعی است که پایان جنگ اوکراین هم بالاخره مثل اکثر جنگها پای میز مذاکره رقم خواهد خورد، ولی در حال حاضر که نزدیک به بیست درصد خاک اوکراین در اشغال روسیه است، برای رهبری کییف که حتی قول بازپس گیری عنقریب کریمه را به مردم داده است انعطاف معطوف به حضور در پای میز مذاکره شاید نوعی خودکشی باشد.
منتهی سوال این جاست که تدوام جنگ معادلات را به گونهای تغییر خواهد داد که اوکراین با موقعیت قویتر پای میز مذاکره حاضر شود. و آیا بحران انرژی و تورمی ناشی از جنگ در کشورهای اروپایی و آمریکا و افزایش نارضایتیهای نااشی از آن که کرملین مترصد آن نشسته است به خصوص در پاییز و زمستان تاثیری منفیتری بر تداوم همبستگیهای جوامع غربی با کییف و ارسال سلاح و کمکهای اقتصادی به اوکراین نخواهد داشت؟
این واقعیتی است که به رغم تحویل سلاحهای گوناگون از سوی غرب به اوکراین این سلاحها بنا بر دادههای تحقیقاتی تنها ۱۵ درصد نیازهای اوکراین برای یک تهاجم موفق را تامین میکنند، ضمن این که وضعیت آموزش و انسجام نیروهای اوکراین نیز نامساعدتر از آن است که که پایان جنگی موفقیتآمیز برای اوکراین تا پایان سال را نوید دهد.
برآوردهای موسسه معروف تحققیات در زمینه اقتصاد بینالمللی وابسته به دانشگاه کیل آلمان (IFW) که شعبهای برای رصد کمکها به اوکراین دایر کرده حاکی است که از ماه ژوئیه تحویل سلاح و کمکهای اقتصادی به اوکراین سیر نزولی داشته است. نابودی ده درصد سلاحهای تحویل شده به اوکراین توسط روسیه قبل از به کارگیری و نابودی و ناکارآمدشدن ۳۰ درصد آنها در همان روزهای اولیه استفاده از آنها بخشی از کمکهای تسلیحاتی را واجد اهمیت تاثیرگذار در عرصه جنگ نمیکند. آموزشهای ناکافی نیروهای اوکراینی در به کارگیری بقیه سلاحها هم مشکل کوچک به شمار نمیآید.
اهرم دیگر غرب برای به منصرفکردن روسیه از ادامه تجاوز و وادارسازی آن به عقبنشینی، یعنی اعمال تحریمهای گسترده هم دستکم تا کنون به نتایج مطلوب نیانجامده است. مجموعا ۴۰ کشور جهان تحریمها را حمایت میکنند، در حالی که چین و شماری از متحدان غرب مانند اسرائیل و ترکیه و ممالک حاشیه خلیج فارس و نیز کشورهای محوری در آفریقا و آمریکای جنوبی مناسبات خود با روسیه را حفظ کرده و به رفت و آمد و عقد توافق و قرارداد با آن مشغولند.
بلغارستان، عضو اتحادیه اروپا در حال تدارک برای مذاکره با روسیه جهت تداوم واردات گاز از این کشور است و در اتریش و شرق آلمان فرانسه و ایتالیا نداهای موافق تعلیق تحریمها علیه روسیه و حتی به کارانداختن لوله گاز نورد استریم ۲ ابعاد گستردهتری یافته است. حجم تجارت میان روسیه و هند از ابتدای جنگ ۵ برابر شده است و زمامدار کرملین انزوای خود در جهان را چنان نمیبیند که از شرکت حضوری در اجلاس رهبران گروه ۲۰در بالی اندونزی در نوامبر آینده انصراف دهد.
وضعیتی پات که محملی برای تشدید جنگ است
و ورای همه این مسائل این سوال اساسی که عدم پاسخ به آن در افغانستان هم نهایتا آسیبی سنگین برای غرب به بار آورد در اوکراین هم هنوز جواب مشخصی نیافته است؛ سوال مربوط به این استراتژی در کمک به اوکراین چه باید باشد. آیا آن گونه که برخی محافل و مقامها به خصوص در آمریکا مطلوب میدانند هدف از کمک به اوکراین برکنارکردن و سقوط پوتین است؟ یا هدف این است که روسیه آن چنان که وزیر دفاع آمریکا گفته است در چنان شرایط ضعفی قرار گیرد که تا سالها امکان حمله تهاجمی نداشته باشد؟ یا متوقفسازی تداوم حملات روسیه و سوق رهبری اوکراین به شروع مذاکره با روسیه به منظور پایان نسبتاً سریع جنگ از طریق مذاکره است، رویکردی که در شعار مشترک رهبران آلمان و فرانسه بازتاب یافته است «روسیه نباید پیروز این جنگ بشود و اوکراین نباید ببازد»؟
ناروشنی و ابهام در باب این سؤالها و این که چه تعریفی از برد اوکراین در جنگ جاری مورد توافق است هم اهمیت کمی در نوع پیشبرد جنگ علیه روسیه ندارد.
هر چه که هست، شرایط جنگ اوکراین ۶ ماه پس از شروع آن را شاید بتوان در خوشبینانهترین حالت وضعیت پات یا بنبست توصیف کرد. به عبارتی عملیات جنگی به بنبست خوردهاند، ولی توقف آنها نه برای مسکو و نه برای کییف بدون مشکل نیست. هیچکدام از دو طرف نمیخواهد نقش بازنده داشته باشد. روسیه حالا بیش از پیش بر تثبیت امنیت در مناطق اشغالی و فلجکردن امکانات اوکراین در حمله به این مناطق و نیز تمشیت امور مربوط به «الحاق حقوقی» دونباس و جنوب اوکراین سوق مییابد و اوکراین هم بر اهداف جنگی خود که حالا «آزادسازی کل مناطق اشغالی» عنوان میشود پا میفشارد.
با این اهدافی که دو طرف به دنبال آن هستند افزایش سطح جنگ امری اجتنابناپذیر است. اوکراین به گرفتن سلاحها و کمکهای بیشتر از غرب، و این که همبستگی اروپا و آمریکا نه کاهش که حتی افزایش یابد، به علاوه امید به تاثیرگذاری شدیدتر تحریمها بر اقتصاد روسیه دل بسته است و کرملین هم این امید را دارد که تداوم جنگ و اثرات مخرب آن بر اقتصاد کشورهای غربی جوامع آنها را از حمایت از اوکراین خسته و ناراضی کند و در شرایط مشکلات فزونتر اوکراین در مدیریت جنگ وضعیت مساعدی برای حمله به اوسا و فراتر از آن فراهم شود.
اهداف دو طرف معنایش این است که فعلا چشماندازی برای پایان جنگ وجود ندارد، پایانی که ورای آوارگی و ویرانی و رنجی که به مردم اوکراین و آسیب و انسدادی که به خود مردم روسیه تحمیل میکند بسته به چگونگی آن، وضعیت نظم و صفبندیهای بینالمللی جدید را هم وضوح و شفافیت بیشتری خواهد داد.
این که نظامهایی مانند جمهوری اسلامی از همین حالا هیجانزده از لشکرکشی روسیه به اوکراین آن را ضربه قطعی دیگری در راستای افول جهان غرب دیدهاند و نظم بینالمللی در حال برآمد را به کام خود و گرایشهای غربستیزانه خود پیشبینی میکنند دستکم نشانه نگاهی همچنان ایدئولوژیک، کوتاهبینانه و مغایر منافع ملی ایران و تداوم فشردهتر سیاست ویرانگری است که در ۴۰ سال گذشته پیش برده شده و از ارتباطی گسترده با همه جهان تن زده است.