«فیلم "خانه پدری"... چنان تصویر سیاه، خشن، غیرانسانی و سبعانهای از فرهنگ ایرانی، سنتها و ارزشهای کهن این مرز و بوم و تصویر کلیِ "مرد ایرانی" ارائه میدهد که تحمل فضای عفنآلود و آزاردهندۀ آن در بخشهایی از فیلم برای هر ایرانی دارای علقه به "خانه پدری" تقریباً غیرممکن میشود.» این بخشی از یادداشت بلندی با عنوان «تومور بدخیمی به نام "خودتحقیری"» است که، تنها یک روز پیش از توقیف مجددِ اثر کیانوش عیاری، در وبسایت اصولگرای «مشرقنیوز» منتشر شد.
سه روز قبل از آن هم سردبیر «همشهری جوان»، همنوا با بسیاری از دیگر فعالان رسانهای و سیاسیِ داخل کشور، این فیلم را «موهنترین، ضدمردترین و ضدایرانیترین فیلم اکران شدۀ تاریخ سینمای ایران» خوانده و با لحنی آمرانه نوشته بود: «از پروپاگندای متوحش مذهبی-فرهنگی-اجتماعی-سیاسی دفاع نکنیم.»
بیشتر در این باره: کیانوش عیاری و قفل بسته «خانه پدری»پارسال، مأموران امنیتی ناشناس بنگلادش شهیدالعَلَم، عکاس دگراندیش، را به جرم «انتقاد از کشور در فیسبوک» ربودند و بیش از ۱۰۰ روز در حبس نگه داشتند. در ۱۵ نوامبر ۲۰۱۸، «روز جهانی نویسندگان در بند»، آرونداتی روی، نویسندۀ پرآوازۀ هندی، در نامهای خطاب به شهیدالعلم نوشت:
«اتهام تو این است که (ظاهراً) در فیسبوک از کشورت انتقاد کردهای... چه کسی حق دارد بگوید "تصویر" درست "کشور" چیست و چه باید باشد؟ آیا از نظر قانونی تنها یک تصویر درست و مجاز از بنگلادش وجود دارد؟... ما با این تعاریف شستهرفته از ملت بیعیبونقص، انسان بیعیبونقص، شهروند بیعیبونقص، هندوی بیعیبونقص و مسلمان بیعیبونقص مخالفایم. پیامد چنین تعاریفی عبارت است از [عقیده به وجود] اکثریت بیعیبونقص و اقلیت شیطانی. مردم اروپا و اتحاد جماهیر شوروی به چشم خود دیدهاند که چنین عقایدی به ویرانی میانجامد. آنها طعم ترس وصفناپذیر حاصل از تعاریفِ شستهرفته را چشیدهاند.»
در فوریۀ ۲۰۱۸، سخنان لیلا حاتمی در جشنوارۀ بینالمللی فیلم برلین در انتقاد از سرکوب معترضان در ایران موجی از حمله به او را در پی داشت. مادر یکی از شبهنظامیان ایران در سوریه از این هنرپیشهی سرشناس پرسید که «به چه حقی حرف این مملکت را نزد بیگانگان» برده است؟ او با تهیۀ «دادخواستی» از «خانوادههای شهدا» دعوت کرد که از لیلا حاتمی به مراجع قانونی «شکایت» کنند. شمار فراوانی از کاربران شبکههای اجتماعی نیز این هنرمند را به «سیاهنمایی» و «وطنفروشی» متهم کردند.
بسیاری از فعالان رسانهای ایرانی ادعا میکنند که منتقدان حکومت، نکات مثبت (برای مثال، «افزایش چشمگیر توالت فرنگی و... تعداد شعبههای بانکهای خصوصی و کافهها و گالریها و مالها در خیابانهای تهران») را نمیبینند و نامنصفانه از نکات منفی (برای مثال، «قطع دست سارق» و «صدور حکم تحمل ۷۴ ضربه شلاق به جرم "جریحهدار کردن عفت عمومی"») انتقاد میکنند. این امر یادآور اوضاع شوروی در دوران حکومت استالین است.
بیشتر در این باره: محمد رسولاف و طغیان علیه کتماننادیا ماندلشتام به یاد میآورد که برای توجیه کشتار، حبس، تبعید و سرکوب میلیونها نفر به دست رژیم کمونیست، دگراندیشانی همچون او را متهم میکردند که «فقط یک سوی سکه را میبینیم و سوی دیگر را مطلقاً نادیده میگیریم: ساختن صنایع، محصولات تئاتری مایرهولت، سفرهای اکتشافی ]کشتی بخار[ چلیوسکین و...». در واقع، از دگراندیشان میخواستند که «ارزشهای اخلاقی را به نفع شرّ» نادیده بگیرند و به نقض فاحش حقوق بشر توجه نکنند.
مدافعان جمهوری اسلامی، از جمله روشنفکران و روزنامهنگارانِ همنوا با حکومت، چنین القا میکنند که کموبیش در همهجای دنیا اوضاع بر همین منوال است و نباید از نقض حقوق بشر در ایران انتقاد کرد.
در شورویِ کمونیست نیز جز این نبود: «تبلیغات حکومتی دربارۀ جبرگرایی تاریخی باعث شده بود از ارادۀ خودمان محروم شویم و توان قضاوت شخصی را از دست بدهیم. ما به شکورزان میخندیدیم و خودمان با تکرار عبارتهای مقدس مطبوعات رژیم و با شایعهپراکنی دربارۀ هر دور تازهای از دستگیریها و یافتن بهانههایی برای شرایط فعلی کشور به کار این مطبوعات کمک میکردیم. جملات معمول در میان روشنفکران عبارت بود از تقبیح تاریخ به معنای دقیق کلمه: تاریخ همیشه همین طوری بوده است، نوع بشر هرگز چیزی به جز خشونت و جباریت را نشناخته است. آقای ل، فیزیکدان جوانی، یک بار به من گفت: "مردم در همهجای دنیا تیرباران میشوند. آیا فکر میکنی اینجا بیشتر از جاهای دیگر تیرباران میشوند؟ خب این خودش نوعی پیشرفت است." فرد دیگری به اسم ل.ی عادت داشت به من بگوید: "اما ببین نادیا، اوضاع ما درست به همان اندازه بد است که اوضاع کشورهای خارجی".» (امید علیه امید: روشنفکران روسیه در دورۀ وحشت استالینی، ترجمۀ بیژن اشتری، نشر ثالث، ۱۳۹۷)
در دوران سلطۀ نازیسم، دگراندیشان آلمانی نه تنها در معرض خطر شکنجه و حبس و اعدام به دست گشتاپو بودند بلکه میدانستند بسیاری از هموطنانشان نیز آنها را خائن خواهند شمرد. به قول کلاوس فون اشتافنبرگ، یکی از مخالفان نامدار هیتلر، «کسی که شهامت دارد کاری بکند، باید بداند که در تاریخ آلمان از او به عنوان خائن یاد خواهند کرد. اما اگر این کار را انجام ندهد، به وجدان خود خیانت خواهد کرد.»
پدی اشداون در کتاب درخشان خود، «نه! ایستادگی در برابر هیتلر، ۱۹۴۴-۱۹۳۵»، پس از درج این نقلقول به این واقعیت اشاره میکند که «افکار عمومی بهتدریج تغییر کرد... نخستین رئیسجمهور آلمانِ پس از جنگ، تئودور هویس، اشتافنبرگ و همکارانش را به خاطر تلاش برای حفظ آبروی آلمان در زمانی وحشتناک ستود. اکنون اکثر آلمانیها با او همعقیدهاند.»
در همان زمانی که لنی ریفنشتال، با تکیه بر بودجههای دولتی، فیلمهای «عظیمی» در تبلیغ «دستاوردها»ی آلمان نازی میساخت، مارلنه دیتریش، هنرپیشهی نامدار آلمانی، نه تنها پیشنهادهای فریبندۀ مالیِ نازیها برای عقد قراردادهای نانوآبدار را رد میکرد بلکه به یهودیان و دگراندیشان یاری میرساند و هیچ فرصتی را برای انتقاد از نقض حقوق بشر در زادگاهش از دست نمیداد. انتقادات شدید او از هیتلر نه تنها ممنوعیت نمایش فیلمهایش در آلمان را در پی داشت که سبب شد بسیاری از هموطنانش او را «خائن» بخوانند. او پس از ترک آلمان به تابعیت آمریکا درآمد و در دوران جنگ به مخالفت با حکومت نازی ادامه داد.
او میگفت: «آمریکا وقتی مرا در آغوش گرفت که دیگر وطنم در خورِ آن نبود که آن را میهنم بدانم، اما من در قلب و روحم آلمانی هستم.» حتی وقتی پس از مدتها، در سال ۱۹۶۰ به آلمان سفر کرد، هواداران نازیها در برلین با پرچمهایی تظاهرات کردند که رویشان نوشته بود «به خانهات برگردد مارلنه.» اما در سال ۲۰۰۱، شهرداری برلین به طور رسمی از دیتریش عذرخواهی کرد و اکنون او یکی از مفاخر هنری آلمان به شمار میرود.
مورخان نسلهای بعدی پس از مطالعۀ آرای مروجان گفتمان «جزیرۀ ثبات» خواهند گفت «جای شکرش باقی است که ایرانیانِ مخالفِ خمینی/خامنهای چنین قضاوت نادرست مضحکی نداشتند.»
یولین توویم، شاعر نامدار یهودی لهستانی، میگفت محکمترین دلیل لهستانی بودنش این است که از یهودستیزان لهستانی بیش از یهودستیزان دیگر کشورها برآشفته میشود. او از نقض حقوق بشر به دست لهستانیها بیش از نقض حقوق بشر توسط غیرلهستانیها انتقاد میکرد، و این خود گواه صادق لهستانی بودنش بود. به همین ترتیب، میتوان گفت این واقعیت که یک ایرانی از نقض حقوق بشر به دست حکومت ایران بیش از نقض حقوق بشر توسط دیگر کشورها رنج میبرد و از آن انتقاد میکند، شاهد راستینِ ایرانی بودن اوست.
نِویل هِندِرسون، آخرین سفیر بریتانیا در برلین، پیش از آغاز جنگ در توصیف هیتلر چنین نوشت: «بیهوده است که دستاوردهای بزرگ کسی را انکار کنیم که عزت نفس و نظم و انضباط را به آلمان بازگرداند...بسیاری از اصلاحات اجتماعی آقای هیتلر، بهرغم بیاعتنایی کامل به آزادی اندیشه، گفتار یا رفتار فردی، با اصول دموکراتیک همخوانی دارد.» اشداون با طنزی تلخ میگوید که به باور هندرسون، «"اردوگاههای کار اجباریِ" هیتلر نشانۀ موفقیت "یک نظام دیکتاتوری خیرخواهانه" بود. جای شکرش باقی است که آلمانیهای مخالف هیتلر چنین قضاوت نادرست مضحکی نداشتند».
بیتردید، مورخان نسلهای بعدی نیز پس از مطالعۀ آرای مداحان داخلی و خارجیِ جمهوری اسلامی (مروجان گفتمان «جزیرۀ ثبات») خواهند گفت «جای شکرش باقی است که ایرانیانِ مخالفِ خمینی/خامنهای چنین قضاوت نادرست مضحکی نداشتند.»