اینکه مستندی، ولو تکهوپاره، در حمله به احمد شاملو از شبکه سوم سیما پخش شود، به خودی خود چیز عجیبی نیست. آنچه عجیب به نظر میرسد، اعتراض سازنده این مستند به «قلعوقمع» آن برای پخش از تلویزیون است با این ادعا که نسخه اصلی مستند سراسر اظهار «عشق به شعر و ادبیات و خاطره» است.
پس از آنکه فیلم مستند «قدیس»، ساخته حسین لامعی، در روز دوم مرداد و بهمناسبت نوزدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو از شبکه سوم سیما پخش شد، موجی از واکنشهای اغلب منفی را در میان بینندگان این برنامه برانگیخت.
پخش این مستند در شرایطی بود که مأموران امنیتی بار دیگر از برگزاری مراسمی که قرار بود به مناسبت سالگرد درگذشت شاملو برگزار شود، جلوگیری کردند.
Your browser doesn’t support HTML5
اما برآیند واکنشها به پخش مستند «قدیس» را شاید بتوان در عبارتی یافت که یکی از منتقدان این فیلم به کار برد و آن را «بد و بیراه به شاملو در سالمرگ شاعر» نامید.
تقریباً همزمان، حسین لامعی نیز یادداشتی اعتراضی منتشر کرد و، ظاهراً در پاسخ به انبوه واکنشهای منفی دیگران، اعلام کرد که ۲۷ دقیقه از فیلمش حذف شده و نسخه کامل آن «سرشار از عشق به فروغ فرخزاد است. سرشار از عشق به ابراهیم گلستان است. سرشار از عشق به موسیقی و عشق به نیمای بزرگ است. سرشار از عشق به شعر و ادبیات و خاطره است.»
برای درک دقیقتر این واکنشها و ادعاها بهتر است از مسیر بازنگری خود فیلم، انگیزههای ساخت آن بهروایت سازنده و تأمل در برخی نقدونظرهای پیرامون این فیلم در نخستین روزهای نمایش آن بگذریم.
خبر تولید فیلم مستند «قدیس» نخستینبار در اوایل سال ۹۵ منتشر شد با این توضیح که تولید آن ۳ سال زمان برده و شامل پنج بخش مجزا درباره اوایل زندگی شاملو، شعر او، سیاستورزیاش، فعالیتش در سینما و ازدواجهای احمد شاملوست.
یک ماه بعد مقالهی روزنامه کیهان در ستایش این فیلم احتمالاً نخستین یادداشت مبسوطی بود که درباره آن منتشر شد.
سعید مستغاثی، سینمایینویس روزنامه کیهان، در این مقاله با عنوان «سرگذشت یک قدیس قلابی» شکست «بتهای روشنفکری» را از رسالتهای «مستندساز بابصیرت امروز» برشمرد و نوشت «روزگار قدیسان قلابی مانند احمد شاملو» به سرآمده و باید با زبان تصویر و سینما و رسانه صدای این «شکست» را به گوش همه رساند.
آقای مستغاثی در این یادداشت به جلد هشتم از مجموعه کتابهای «نیمه پنهان» روزنامه کیهان بهعنوان نخستین سند مکتوب تاریخی «دورویی و شارلاتانیسم و بیتعهدی و وابستگی تام و تمام احمد شاملو به مراکز قدرت در دوران پهلوی» اشاره کرد و نوشت که اکنون مستند «قدیس» از «ابعاد پنهان» تاریخی، سیاسی و فرهنگی شاملو در یک رسانه تصویری پرده برداشته است.
کوتاهزمانی بعد، در تیرماه سال ۱۳۹۵، فیلم «قدیس» در یک سالن عمومی با حضور چند منتقد به نمایش درآمد. حسین لامعی در این برنامه گفت «شاملو به لحاظ احوالات سیاسی و جریانات غیرسیاسی که داشت تبدیل به قدیس شده بود و من به همین خاطر این فیلم را ساختم».
در نشست پس از همین نمایش عمومی، عبدالجواد موسوی، شاعر و روزنامهنگار، به او گفت: «آیا یک قرن دیگر که میخواهند در مورد شاملو قضاوت کنند آیا کسی به این فکر میکند که شاملو آدمی بوده که سه تا زن داشته و یا مثلاً فرزندانش را رها کرده است؟»
در مقابل، امیر قادری، سینمایینویس و دیگر مهمان برنامه، گفت این فیلم یک افشاگری در مورد شاملو است و شاملویی که ما امروز میبینیم، «بر شانههای بچههای شکنجهشده این کشور به قدیس تبدیل شده است».
با این اوصاف، فیلم مستند قدیس دیگر خبرساز نشد و خبرساز نبود تا سه سال بعد، یعنی اردیبهشت امسال، که سعید لامعی به خبرگزاری تسنیم، وابسته سپاه پاسداران، رفت و در گفتوگویی بسیار مبسوط، هم درباره انگیزههایش از ساخت این فیلم گفت و هم به نقد زندگی شخصی، فعالیت سیاسی و شخصیت ادبی احمد شاملو پرداخت.
در این مصاحبه، او گفت ابتدا قصد داشته فیلمی بسازد در «نقد کلی جریان روشنفکری که مقدس شده»، اما برای اینکه بهگفته خودش مستند «بیخاصیتی» از آب درنیاید، بر شخصیت احمد شاملو متمرکز میشود چون او «بت» این جریان است.
لامعی همچنین ادعا کرد که «تنها کسی که در جریان روشنفکری نقد نشده، شاملو بوده» و با اشاره به یادداشتی از مهدی یزدانیخرم، نویسنده و روزنامهنگار، مبنی بر پول گرفتن شاملو از هویدا، فیلمش را همقدم با اقدامِ بهگفته او «هزینهساز» یزدانیخرم برشمرد.
تهیه و انتشار این مصاحبه در خبرگزاری وابسته به سپاه سه سال پس از تولید فیلم «قدیس» و پخش خود فیلم در شبکه سوم سیما دو ماه پس از این مصاحبه را میتوان در کنار رویدادی نشاند که کوتاهزمانی پیش از آن در نمایشگاه کتاب تهران رخ داده بود.
انتشار مصاحبه در خبرگزاری وابسته به سپاه سه سال پس از تولید فیلم «قدیس» و پخش خود فیلم در شبکه سوم دو ماه پس از این مصاحبه را میتوان در کنار رویدادی نشاند که پیش از آن در نمایشگاه کتاب رخ داده بود.
عکسی از رهبر جهموری اسلامی در نمایشگاه کتاب تهران منتشر شد درحالیکه با تبسمی مبهم گزیدهای از شعرهای شاملو را در دست داشت. انتشار این عکس با استقبال گرم برخی فعالان رسانهای و فرهنگی علاقهمند به شاملو مواجه شد تا حدی که از فرارسیدن زمان «آشتی نظام» - یا دستکم آشتی برخی اجزای نظام - با این شاعر همیشه در محاق سانسور بگویند و بنویسند؛ تصوری که باطل بودن آن نیازمند حجت و دلایل چندانی نبود و پخش مستند «قدیس» ظاهراً نقش مهر ابطال را برای آن بازی کرد.
لامعی در فیلم پنجبخشیاش درباره شاملو، علاوهبر توجه به شعر و فعالیت سیاسی او، به موضوعاتی چون فعالیت سینمایی شاملو و زندگی خصوصی او نیز پرداخته است.
کارنامه سینمایی احمد شاملو نهتنها در نگاه دوستارانش که حتی در نگاه خود شاملو نیز کارنامهای بود غیرقابلدفاع و بیاهمیت و صرفاً از نوع «غم نان» که خود شاملو سال ۱۳۶۷ دربارهاش بهصراحت گفته بود: «ناگزیری بود برای لقمهنانی. روزهایی بود که درآمد من بهزحمت کفاف پنیری را میداد که به نان و چای اضافه شود... یک جور نان خوردن نا گزیر از راه قلم و در حقیقت به نحوی قلمبهمزدی.»
در مجموع فیلم «قدیس»، با گزینش و کنار هم چیدن برخی نظرها و گفتههای برخی شخصیتهای ادبی و فرهنگی، تلاش آشکاری است برای شکستن شاملو به مثابه یک «قدیس قلابی» در زندگی و سیاست، یک «راهگمکرده» در شعر و هنر، و یک «لاابالی عیاش فاسد» در زندگی خانوادگی و یک «بت روشنفکری». ولی آیا احمد شاملو واقعاً یک «بُت» است؟
نزدیک بیست سال پس از مرگ احمد شاملو، او در میان اهل ادبیات و حتی بخش قابلتوجهی از دوستارانش صرفاً شاعری است پیشرو و در عین حال آکنده از نقاط قوت و ضعف در ادبیات. نقد آثار و فعالیتها و نظرگاههای ادبی و هنری شاملو در تمام این سالها اغلب گرم بوده است و مایه نگارش بسیار مقالات و شکلگیری بسیار گفتوگوها در بسیار مجلهها و رسانههای شخصی و عمومی.
اما بهنظر میرسد، همانگونه که آیتالله خامنهای نمیتواند قدرت و جایگاه ادبی شاملو را، دستکم در خلوت خود، به شاملوی مخالف سیاسی سرسخت نظام اسلامی پیوند بزند، «قدیس» و «بُت» بودن شاملو نیز صرفاً در ذهن کسان و نهادهایی شکل گرفته باشد که از اساس مخالف «جریان روشنفکری» در ایراناند.
فیلم «قدیس»، چه نسخه کامل آن و چه نسخه پخششدهاش در تلویزیون ایران، تلاش برای شکستن بُتی است که سازندگان فیلم و پخشکنندگان آن در ذهن خود ساختهاند.
احمد شاملو چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، در سرمقاله نخستین شماره از «کتاب جمعه» چنین نوشته بود: «روزهای سیاهی در پیش است. دوران پُر ادباری که، گرچه منطقاً عمری دراز نمیتواند داشت، از هماکنون نهاد تیره خود را آشکار کرده است و استقرار سلطه خود را بر زمینهای از نفی دموکراسی، نفی ملیت و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر میجوید.»