پیمان مونیخ و برجام، ادامه مقایسه‌ای تاریخی در اسرائیل

نشست پیمان مونیخ. ۱۹۳۸

این روزها هشتادمین سال‌روز پیمانی است که نخست‌وزیر اسرائیل در سال‌های اخیر آن را پیوسته با توافق هسته‌ای ایران و قدرت‌های جهانی مقایسه کرده است؛ به باور او این توافق نیز می‌تواند عواقب فاجعه‌باری مانند آن معاهده تاریخی داشته باشد؛ پیمان مونیخ.

۸۰ سال پیش رهبران بریتانیا، فرانسه و ایتالیا در روز ۲۹ سپتامبر ۱۹۳۸، مذاکراتی را با آدولف هیتلر، رهبر آلمان نازی آغاز کردند که به پیمان مونیخ مشهور شد؛ هدف، جلوگیری از بروز یک جنگ خانمان‌سوز مانند جنگ جهانی اول بود اما تاریخ نشان داد که چنین نشد.

آلمان نازی که از آغاز قدرت‌گیری خود در سودای گسترش مناطق زیر سیطره‌اش بود، بر اساس توافق مونیخ امکان یافت تا سودِتِن‌لند در غرب چکسلواکی سابق در مرز با آلمان را که مردمش آلمانی‌زبان بودند، به خاک خود منضم کند اما در حالی که هنوز این توافق یک‌ساله نشده بود، هیتلر با حمله به لهستان، توافق مونیخ را نقض کرد و موجب آغاز جنگ جهانی دوم شد.

اما چرا بنیامین نتانیاهو، که خود را به تازگی نیز هر چه بیشتر پسرِ یک پدرِ مورخ معرفی می‌کند، برجام را با توافق مونیخ مقایسه می‌کند؟
او همین روزها در سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل گفت: «به عنوان فرزند یک تاریخ‌نگار از اروپایی‌ها می‌پرسم کی به خود می‌آیید؟»؛ «چرا برای رهبران ایران فرش قرمز پهن می‌کنید؛ آن هم در روزهایی که ایران برای ترور در خاک اروپا توطئه‌چینی می‌کند؟»

در حالی که ۶۰ سال از خاتمه جنگ جهانی دوم سپری شده بود، در ایران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد و اظهاراتی که در انکار هولوکاست و در لزوم «محو اسرائیل از صفحه جهان» مطرح می‌کرد، رهبران سیاسی اسرائیل، کشوری را که شش میلیون از هم‌کیشان یهودی خود را در فجایع هولوکاست در جنگ جهانی دوم از دست داده بودند، به این نگرانی انداخت که ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای می‌تواند هدف آشکار خود را در از بین بردن اسرائیل عملی کند.

هر چه بیشتر احمدی‌نژاد از حرکت شتابان برنامه هسته‌ای و دور انداختن ترمز قطار اتمی کشورش داد سخن می‌داد، اسرائیل بیشتر به این صرافت می‌افتاد که مبادا اظهارات سران ایران جدی باشد؛ به‌ویژه آنکه بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران و خلف او نیز اسرائیل را نامشروع و بر لزوم تلاش مسلمانان برای نابودی آن تأکید کرده‌اند.

زمانی که مذاکرات ایران و قدرت‌های جهانی برای حل معضل هسته‌ای ایران ادامه داشت، نتانیاهو پیوسته هشدار می‌داد که وضع مانند سال ۱۹۳۸ است و نگران بود که توافقی بدست آید که به گفته او مانند پیمان مونیخ باشد.

بعد از دستیابی ایران و قدرت‌های جهانی به برجام در اوایل تابستان ۲۰۱۵ نیز، نتانیاهو از مقایسه این پیمان با توافق مونیخ بازنایستاد؛ او همین امسال در نطقش در مجمع عمومی گفت کشورش تنها عضو سازمان ملل بود که از بعد از برجام با آن بشدت مخالفت می‌کرد اما با قدردانی از دونالد ترامپ که میانه تابستان امسال پای آمریکا را از این توافق بیرون کشید، در هشداری سخت گفت که نگاه کشورش متمرکز بر ضربه زدن به ایران است و افزود که «ایران را در هرجایی دنبال می‌کند؛ در سوریه، عراق، لبنان و هر چیزی را که ایران هر جایی پنهان کند، پیدا خواهد کرد».

قیاس‌های پی‌درپی نتانیاهو و سایر سران اسرائیل میان برجام با توافق مونیخ، حتی با وجود خروج آمریکا از برجام و سست شدن پایه‌های این توافق هسته‌ای، هنوز نگرانی جهانی را نسبت به این احتمال برطرف نکرده که بحران اسرائیل و ایران به جنگی بینجامد که کشورهای زیادی را ناخواسته درگیر کند.

نظر به ادامه آمادگی‌های نظامی اسرائیل و تأکید صریح رهبران و فرماندهان این کشور به اینکه ایران هدف شماره یک آنها است، ضمن تشدید اظهارات مقامات ارشد آمریکا در روزهای اخیر علیه جمهوری اسلامی ایران، می‌توان بروز درگیری یک جنگ، حتی به صورت ناخواسته را به عنوان یک احتمال درنظر گرفت هر چند که علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی که برخی مدعی هستند سیاست‌های ۳۰ ساله حکومت‌مداری او در تشدید این بحران بی تقصیر نیست، پی‌درپی در دوره اخیر با آرامش اطمینان می‌دهد که جنگی رخ نخواهد داد.

اما پیمان مونیخ چه بود؟

آدولف هیتلر، رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان، یا همان حزب نازی، که در سال ۱۹۳۳ رؤیای رسیدن به قدرت را محقق کرد، در اوان بهار ۱۹۳۸ اتریش را که زادگاهش بود، به خاک آلمان منضم کرد. اما بلافاصله بر درخواست برای الحاق سودتن‌لند از خاک چکسلواکی هم پافشاری کرد.

چکسلواکی در پایان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ بعد از فروپاشی امپراتوری اتریش-مجار شکل گرفت و مناطق آلمانی‌زبان سودتنلند بر اساس توافق‌های آن جزئی از خاک چکسلواکی شد.

نوول چمبرلین، رهبر بریتانیا، ادوارد دلایید، نخست‌وزیر فرانسه و بنیتو موسولینی، رهبر ایتالیای فاشیست، ۸۰ سال پیش در چنین روزهایی بر اساس تلاش‌هایی که چمبرلین برای تشکیل دیدار سران کرد و موسولینی نیز با او موافق بود، با آدولف هیتلر در مونیخ ملاقات کردند تا اصرار هیتلرِ سرمست از قدرت را برای الحاق سودتن‌لند به آلمان بررسی کرده و از تکرار جنگ جهانی جلوگیری کنند.

رهبران بریتانیا و فرانسه با توپ پر به مونیخ رفته بودند تا به هیتلر هشدار بدهند که واقعاً آماده آغاز جنگ هستند؛ اما حاصل تهدیدها و مذاکرات بر اساس پیام‌هایی که از مدت‌ها قبل میان آنها رد و بدل می‌شد، توافق مونیخ بود و هیتلر ظاهراً تعهد سپرد که قصدش حمله به چکسلواکی نیست و به الحاق سودتن‌لند بسنده می‌کند.

ادوارد بنش، رئیس‌جمهوری چکسلواکی مخالف سرسخت دادن سودتن‌لند به هیتلر بود و چمبرلین نیز اصرار بنش را برای اعزام نمایندگانش به این مذاکرات رد کرد و هیتلر هم سرسختانه با آمدن هیئتی از چکسلواکی مخالفت می‌کرد اما سرانجام هیئت چکسلواکی به مونیخ رسید ولی اعضایش ساعت‌ها در اتاقی جداگانه نگاه داشته شده و در تنظیم توافق هیچ نقشی نداشتند. اتحاد جماهیری شوروی نیز غایب مذاکرات مونیخ بود.

در همین حال، کنراد هنلاین که در سال ۱۹۳۳ پا به پای قدرت گرفتن هیتلر در آلمان حزب راستگرای سودت آلمانی‌زبان‌ها را برپا کرده بود، مانند اکثر قریب به اتفاق ساکنان مناطق مرزی آلمانی‌زبان چکسلواکی موافق الحاق به آلمان بود.

در نخستین ساعات بامداد ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸، رهبران توافق مونیخ را امضا کردند اما رسماً تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۳۸ را پای آن گذاشتند.

نقشه ضمیمه پیمان مونیخ. مناطق هاشورخورده مرزی چکسلواکی، منطقه سودتن‌لند است

توافق می‌گفت که ارتش آلمان که قوایش را در مرزهای چکسلواکی متمرکز کرده بود، می‌تواند الحاق سودتن‌لند و نقاطی را که اکثر مردمش آلمانی‌زبان هستند، تا ۱۰ اکتبر تکمیل کند و یک کنفرانس بین‌المللی دیگر سرنوشت آتی بقیه سرزمین‌های مورد اختلاف را تعیین خواهد کرد و در نقاطی که اقلیت آلمانی‌زبان هست، زیر نظارت بین‌المللی همه‌پرسی برگزار می‌شود؛ فرانسه و آلمان ضامن مرزهای جدید چکسلواکی خواهند بود و بعد از آنکه ادعاهای ارضی لهستان و مجارستان نیز در قبال چسلکواکی تعیین شود، آلمان و ایتالیا هم به مرزهای جدید چکسلواکی متعهد می‌شوند.

چمبرلین، ویلسون را که دستیارش بود به اتاقی فرستاد که هیئت نگران و تحقیرشده دولت چکسلواکی در آن در انتظار بود؛ متن توافق را به دست آنها داد و تا این هیئت وحشت‌زده خواست اعتراضی کند، ویلسون اتاق را ترک کرد.

نوول چمبرلین که کشورش با گذشت ۲۰ سال از پایان جنگ جهانی اول هنوز از پیامدهای این نبرد بین‌المللی رنج می‌برد، همانند یک قهرمان بزرگ به لندن بازگشت و در حالی که چتر سیاه بزرگش را در دست داشت، از سوی صدها هزار تن از هم‌میهنانش، این دستاورد را جشن گرفت و در سخنرانی برای آنها گفت این توافق «صلح تاریخ» را تضمین کرد.

پاپ وقت و فرانکلین دلانو روزولت، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، در میان رهبران جهانی بودند که به تحسین شدید چمبرلین زبان گشودند.

قوای رایش سوم بر اساس توافق مونیخ وارد سودت شدند؛ اما لهستان و مجارستان نیز سهم‌خواهی عملی خود از چکسلواکی را از جمله با تحریکات هیتلر آغاز کردند؛ هیتلر اندکی بعد بخش‌های چک و نیز اسلواکی را از طریق اداره‌های وابسته به خود به انقیاد کشید؛ بانک‌ها و معادن مهم سودت و نیز کارخانه‌های اسلحه‌سازی و صنایع اشکودای چک که به سلطه نازی‌ها درآمده بود، قوای هیتلر را به طرز چشم‌گیری تقویت کرد؛ چمبرلین مانند رهبران فرانسه، آبروباخته و از خشمِ کلاهی که برسرش رفته، چونان ماری زخمی در دفتر کارش در لندن به خود می‌پیچید و آغاز جنگ جهانی دیگری را به چشم می‌دید.

سرانجام نیز آلمان در حالی که هنوز یک‌سالگی توافق مونیخ سر نرسیده بود، در آغاز سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله به لهستان، توافق مونیخ را عملاً زیر پا گذاشت و جنگی را آغاز کرد که شرق و غرب عالم را تا سال ۱۹۴۵ درگیر کرد؛ بقیه رخدادها تاریخی است که عواقبش شاید تا به امروز بر معادلات بین‌المللی اثرگذار است.

می‌گویند کسانی که از تاریخ عبرت نمی‌گیرند آن را تکرار می‌کنند؛ آیا دولتمردی که «پسر مورخ» است و از قیاس پیمان مونیخ با برجام خسته نمی‌شود، تنها می‌خواهد برای جلوگیری از فجایع تاریخ، درس تاریخ بدهد؟ یا اشتباهات طرف مقابل او ممکن است به تکرار تاریخ منجر شود؟ آینده گواهی خواهد داد.