انتقاد آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، از محتوا و شيوه های آموزش علوم انسانی و دستور او برای «تسريع در راه اندازی کرسی آزاد انديشی» در دانشگاه ها، از حد يک سخنرانی تبليغاتی فراتر رفت و «شورای عالی انقلاب فرهنگی» به «پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» دستور داد تا بر اساس «رهنمودهای» رهبر در «متون، عناوين و سرفصل های علوم انسانی» دانشگاه ها «بازنگری» کند.
همين شورا از «فعاليت» کنونی «بيش از ۱۵ کرسی آزاد انديشی در رشتههای گوناگون»، «بيش از ۴۰ نفر با ايدههای جديد و مطلوب در تراز ايدههای نو» «و صدها گروه ايده پردازی» خبر داد.
حميدرضا آيتاللهی، رئيس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، نيز اعلام کرد که «اين پژوهشگاه به عنوان متولی اصلی پژوهش در حوزه علوم انسانی در کشور»، «بازنگری در سرفصلهای درسی رشتههای علوم انسانی» را «بر اساس رهنمودهای مقام معظم رهبری آغاز می کند.»
او از «حذف و افزوده شدن برخی سرفصل ها» و «بازنگری» و «تدوين تازه» «بسياری از عناوين و سرفصل های علوم انسانی دانشگاه ها» بر اساس «شرايط بومی و منطقهای» «در جهت فرهنگ ايرانی- اسلامی» خبر داد.
حدود سه دهه تجربه های پس از انقلاب فرهنگی نشان می دهند که اجرای دستورات رهبر ايران برای «اسلامی کردن علوم انسانی» و «راه اندازی کرسی های آزادانديشی» در دانشگاه ها، به رغم واکنش سريع شورای عالی انقلاب فرهنگی، اگر نه ناممکن، که در نظر و عمل و در ايران کنونی، تحقق ناپذير است.
جمهوری اسلامی از نخستين روزهای پيروزی انقلاب تا کنون کوشيده است تا با سرمايه گذاری هنگفت مالی، فرهنگی، انسانی و سياسی و با اعمال سانسور و حذف، فقر فرهنگی خود را در عرصه ادبيات و هنر معاصر و در علوم انسانی و فلسفه جبران و دانشگاه ها و علوم انسانی را اسلامی کند.
سانسور و حذف گرايش های غير مکتبی
سانسور و حذف، گرايش های غير مکتبی را تا حد بالائی از عرصه ادبيات و هنر و از نهادهای آموزش عالی حذف کرد اما جايگزين «اسلامی و مکتبی» در اين عرصه ها توليد نشد و مقامات بلندمرتبه ايران پس از سه دهه هنوز از غير اسلامی بودن ادبيات،هنر و علوم انسانی انتقاد می کنند.
تلاش برای جايگزين کردن علوم انسانی رايج با علوم انسانی دينی در برخی کشورهای مسلمان پيشينه ای به قدمت انقلاب مشروطه ايران دارد اما اين تلاش ها نيز تا کنون در هيچ عرصه ای به ثمر نرسيده اند و از جمله به اين دليل ساده که علوم انسانی را نمی توان به پسوند دينی، هر يک از اديان، محدود و با آن تعريف کرد.
علوم انسانی نه از بستر بينش و تجربه دينی متکی بر باور به حضور موثر عناصر مابعدالطبيعه در جهان تجربه پذير، که از سنت زمينی و انسانی و عقل گرائی رنسانس اروپای غربی پديد آمده و چون علوم تجربی، اصل را بر اکتفاء به شناخت عوامل تجربه پذير و حذف عوامل مابعدالطبيعه در مطالعات تخصصی، نه لزوما بی باوری به آن ها، گذاشته است.
حتی سخنان رئيس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی «متولی اصلی پژوهش در حوزه علوم انسانی در کشور»، نيز نشان می دهد که اين بار نيز،چون سی سال گذشته، تلاش برای اسلامی کردن علوم انسانی در ايران حداکثر به «حذف» برخی متون و عناوين درسی و برخی استادان و «افزودن» عناوين جديد و افزايش شمار مدرسان «متدين» به جای استادان متخصص، منجر می شود
«کرسی های آزادانديشی» مورد نظر رهبر، که به گفته او «افرد قدرتمند» آن ها را «هدايت» می کنند نيز در موقعيت کنونی ايران و فضای کنترل شده دانشگاه ها هدف رهبر : «هدايت دانشجويان» و «جلوگيری از کشاندن بحث های اجتماعی، سياسی، فکری و مذهبی به محيط های اجتماعی» را تامين نمی کنند.
در موقعيتی که دانشجويان را به اتهام بيان عقايد خود در يک وبلاگ، در جمع دانشجوئی و يا حتی در کلاس های درس، زندانی و از دانشگاه اخراج می کنند، در کشوری که باور به و بيان برخی عقايد و نظريات رسما «ممنوع» و در قوانين «جرم» تلقی می شود، در جامعه ای استبدادی که فرهنگ تک صدائی و تحمل نکردن و حذف مخالف نظری از مولفه های اصلی فرهنگی و سياسی آن است، اين کرسی ها نيز در عرصه عمل نه به فضای باز بحث های پرشور رنگارنگ و آزاد، که به کرسی خطابه تک صدائی سخنرانی «متعهد و متدين» و «قدرتمند» برای شنوندگانی منفعل و مجبور به حضور در کلاس و به تکرار تجربه ناموفق طرح آموزش اجباری «حکمت و معارف اسلامی» در دانشگاه ها بدل خواهد شد.
کشيدن ديوار بين جامعه و مباحثی که در ميان دانشجويان مطرح است نيز ممکن نيست چرا که مباحث مطرح در ميان دانشجويان ايرانی بازتابی از مسائل جامعه ايرانی است و دانشجويان فرزندان خانواده هائی هستند که در عصر انقلاب ارتباطات سانسور را بر نمی تابند.
در انقلاب فرهنگی چين، که الگوی انقلاب فرهنگی ايران بود، مائو تسه دون، رهبر وقت چين، شعار «بگذار صد گل بشکفد» را مطرح کرد. اين شعار رنگ و بوی آزادی داشت اما در عمل فضا را برای دانش آموزان کم سال و سال باز کرد تا کادرهای با تجربه و قديمی حزب و متخصصان طراز اول کشور را، که با سياست های مائو مخالف بودند، در خيابان ها محاکمه کنند.
کرسی های آزادانديشی مورد نظر رهبر ايران نيز حداکثر به فضای محاکمه غيابی نظريات و مکاتب متنوع فلسفی و علوم انسانی بدل خواهد شد که در آن متهم و وکلای مدافع او حضور نداشته يا از ترس ساکت اند و «افراد قدرتمند» بحث و جدل علمی را به کيفرخواست های دادستانی تقليل می دهند.
نتايج مکتبی از داده های آماری
آقای خامنه ای در سخنرانی خود در باره علوم انسانی در دانشگاه های ايران يکی از نمودارهای آسيب شناسی نظام آموزش عالی ايران را، که در چند دهه اخير در اغلب بررسی های کارشناسی از آن ياد شده است، تکرار کرد اما از داده های آماری درست به نتايج مکتبی رسيد اما در ناگفته ها و لابلای سطرهای سخنان او چند واقعيت نگفته آشکار شد.
رهبر ايران با اشاره به اين داده آماری که «حدود دو ميليون دانشجو از سه ميليون و نيم دانشجوی کشور در رشته های علوم انسانی تحصيل می کنند» نظر کارشناسان را مبنی بر نامتناسب بودن تعداد دانشجويان علوم انسانی با دانشجويان رشته های ديگر تکرار کرد هر چند از نامتناسب بودن اين رقم با نيازهای کشور سخن نگفت.
او در جای ديگری از سخنرانی خود افزايش کمی دانشجويان را با امکانات و کادر آموزشی نيز نامتناسب خواند و اين نکته را نيز کارشناسان، نه فقط در باره علوم انسانی، که در تمامی رشته های آموزشی، بارها مطرح کرده اند.
بر اساس نظر کارشناسان در دو دهه گذشته افزايش تعداد دانشگاه ها و دانشجويان ايران با رشد جمعيت و نرخ بالای جمعيت جوان در هرم جمعيتی ايران متناسب بوده است اما دانشگاه ها، به دليل فقر کادر و امکانات آموزشی، به کارخانه های توليد انبوه مدارک تحصيلی بدون دانش و تخصص تقليل يافته و روند افت کيفيت تحصیلی در عرصه علوم انسانی ضرب آهنگی پرشتاب تر داشته است.
تجربه دينی و علوم انسانی
آقای خامنه ای از مقدمات کارشناسی و داده های آماری نتايج مکتبی استخراج کرد و گفت «بسياری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هايی است که مبانی آن ها ماديگری و بی اعتقادی به تعاليم الهی و اسلامی است و آموزش اين علوم موجب بی اعتقادی به تعاليم الهی و اسلامی می شود و آموزش اين علوم انسانی در دانشگاه ها منجر به ترويج شکاکيت و ترديد در مبانی دينی و اعتقادی خواهد شد.»
در شناخت شناسی دانش را حاصل ذهن و عين و برآيند بينش فاعل شناسائی و شاخصه های موضوع شناسائی و متاثر از عوامل بسيار از جمله زبان می دانند و حتا در عرصه علوم تجربی نيز نقش پيش تصورات فلسفی و بينشی را انکار نمی کنند.
در تجربی ترين آزمايشگاه های متکی بر متد خنثا و ناجانبدار نيز مفاهيمی از پيشی چون رابطه علی، قانونمندی، حذف عوامل و عناصر مابعدالطبيعه از آزمايش و اکتفاء به شناخت عوامل تجربه پذير نقش دارند و اين نقش در علوم انسانی پر رنگ تر است.
از اين منظر اين جمله رهبر ايران «بسياری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هايی است که مبانی آن ها ماديگری و بی اعتقادی به تعاليم الهی و اسلامی است» چندان بی راه نيست اگر چند اصطلاح نادرست چون «ماديگری»، که به جای اصالت ماده يا شناخت عوامل تجربه پذير نشسته است، يا «بی اعتقادی به تعاليم الهی و اسلامی »، که جای حذف عوامل مابعدالطبيعه در پژوهش های تخصصی را گرفته است، تغيير کند.
علوم انسانی از قاطعيت و کليت علوم تجربی بی بهره اند و دانشجويان در اين عرصه با نظريات گوناگون آشنا می شوند. علوم انسانی و تجربی، و رياضيات و فلسفه نيز، بر شناخت رابطه معنادار عوامل، عناصر و مولفه های عقلی يا تجربی و بر پرسش، شک، ترديد و نقد و بازنگری شکل گرفته اند. آشنائی با اين مفاهيم و شيوه ها، حتا در حد ناقص دانشگاه های ايران، حرمت و اقتدار باورهای جزمی نقد ناشده و انحصار فرهنگ تک صدائی را می شکنند.
شک و ترديد نظری، در هر عرصه ای، راه به پرسش جست و جو می برد و پرسش نظری با نقد باورهای نقد ناشده همراه است و اين واقعيت، نه شمار دانشجويان علوم انسانی، همان خطری است که رهبر جمهوری اسلامی از آن «به شک و ترديد در تعاليم الهی و دينی» تعبير و آن را «نگران کننده» خوانده است.
در لابلای سطرها
در گفته های رهبر ايران ، فراتر از مباحثی که او به صراحت مطرح کرد، دو واقعيت مهم ناگفته نيز در لابلای سطرهای گفته شده آشکار شدند: اکثريت دانشجويان با مبانی مکتبی نظام مخالف اند و اين مخالفت در حدی است که رهبر جمهوری اسلامی را، که به اخبار محرمانه دسترسی دارد، نگران کرده و او را به چاره انديشی واداشته است.
رهبر جمهوری اسلامی که بارها انفجار نارضايتی های لايه های مهمی از مردم را در تظاهرات اخير به «توطئه دشمنان خارجی» نسبت داده است، اين بار نيز نارضايتی های دانشجويان را از مکتب رسمی به علوم انسانی نسبت داد و صدق و درستی حکم دوم نيز بيش از صدق و درستی حکم اول نيست.
همين شورا از «فعاليت» کنونی «بيش از ۱۵ کرسی آزاد انديشی در رشتههای گوناگون»، «بيش از ۴۰ نفر با ايدههای جديد و مطلوب در تراز ايدههای نو» «و صدها گروه ايده پردازی» خبر داد.
حميدرضا آيتاللهی، رئيس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، نيز اعلام کرد که «اين پژوهشگاه به عنوان متولی اصلی پژوهش در حوزه علوم انسانی در کشور»، «بازنگری در سرفصلهای درسی رشتههای علوم انسانی» را «بر اساس رهنمودهای مقام معظم رهبری آغاز می کند.»
بیشتر بخوانید:
«نمیتوان علوم انسانی را به یک بخش محدود کرد»
انتقاد خامنه ای از تحصیل دو میلیون دانشجو در رشته های علوم انسانی
«نمیتوان علوم انسانی را به یک بخش محدود کرد»
انتقاد خامنه ای از تحصیل دو میلیون دانشجو در رشته های علوم انسانی
حدود سه دهه تجربه های پس از انقلاب فرهنگی نشان می دهند که اجرای دستورات رهبر ايران برای «اسلامی کردن علوم انسانی» و «راه اندازی کرسی های آزادانديشی» در دانشگاه ها، به رغم واکنش سريع شورای عالی انقلاب فرهنگی، اگر نه ناممکن، که در نظر و عمل و در ايران کنونی، تحقق ناپذير است.
جمهوری اسلامی از نخستين روزهای پيروزی انقلاب تا کنون کوشيده است تا با سرمايه گذاری هنگفت مالی، فرهنگی، انسانی و سياسی و با اعمال سانسور و حذف، فقر فرهنگی خود را در عرصه ادبيات و هنر معاصر و در علوم انسانی و فلسفه جبران و دانشگاه ها و علوم انسانی را اسلامی کند.
سانسور و حذف گرايش های غير مکتبی
سانسور و حذف، گرايش های غير مکتبی را تا حد بالائی از عرصه ادبيات و هنر و از نهادهای آموزش عالی حذف کرد اما جايگزين «اسلامی و مکتبی» در اين عرصه ها توليد نشد و مقامات بلندمرتبه ايران پس از سه دهه هنوز از غير اسلامی بودن ادبيات،هنر و علوم انسانی انتقاد می کنند.
تلاش برای جايگزين کردن علوم انسانی رايج با علوم انسانی دينی در برخی کشورهای مسلمان پيشينه ای به قدمت انقلاب مشروطه ايران دارد اما اين تلاش ها نيز تا کنون در هيچ عرصه ای به ثمر نرسيده اند و از جمله به اين دليل ساده که علوم انسانی را نمی توان به پسوند دينی، هر يک از اديان، محدود و با آن تعريف کرد.
علوم انسانی نه از بستر بينش و تجربه دينی متکی بر باور به حضور موثر عناصر مابعدالطبيعه در جهان تجربه پذير، که از سنت زمينی و انسانی و عقل گرائی رنسانس اروپای غربی پديد آمده و چون علوم تجربی، اصل را بر اکتفاء به شناخت عوامل تجربه پذير و حذف عوامل مابعدالطبيعه در مطالعات تخصصی، نه لزوما بی باوری به آن ها، گذاشته است.
حتی سخنان رئيس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی «متولی اصلی پژوهش در حوزه علوم انسانی در کشور»، نيز نشان می دهد که اين بار نيز،چون سی سال گذشته، تلاش برای اسلامی کردن علوم انسانی در ايران حداکثر به «حذف» برخی متون و عناوين درسی و برخی استادان و «افزودن» عناوين جديد و افزايش شمار مدرسان «متدين» به جای استادان متخصص، منجر می شود
«کرسی های آزادانديشی» مورد نظر رهبر، که به گفته او «افرد قدرتمند» آن ها را «هدايت» می کنند نيز در موقعيت کنونی ايران و فضای کنترل شده دانشگاه ها هدف رهبر : «هدايت دانشجويان» و «جلوگيری از کشاندن بحث های اجتماعی، سياسی، فکری و مذهبی به محيط های اجتماعی» را تامين نمی کنند.
در موقعيتی که دانشجويان را به اتهام بيان عقايد خود در يک وبلاگ، در جمع دانشجوئی و يا حتی در کلاس های درس، زندانی و از دانشگاه اخراج می کنند، در کشوری که باور به و بيان برخی عقايد و نظريات رسما «ممنوع» و در قوانين «جرم» تلقی می شود، در جامعه ای استبدادی که فرهنگ تک صدائی و تحمل نکردن و حذف مخالف نظری از مولفه های اصلی فرهنگی و سياسی آن است، اين کرسی ها نيز در عرصه عمل نه به فضای باز بحث های پرشور رنگارنگ و آزاد، که به کرسی خطابه تک صدائی سخنرانی «متعهد و متدين» و «قدرتمند» برای شنوندگانی منفعل و مجبور به حضور در کلاس و به تکرار تجربه ناموفق طرح آموزش اجباری «حکمت و معارف اسلامی» در دانشگاه ها بدل خواهد شد.
کشيدن ديوار بين جامعه و مباحثی که در ميان دانشجويان مطرح است نيز ممکن نيست چرا که مباحث مطرح در ميان دانشجويان ايرانی بازتابی از مسائل جامعه ايرانی است و دانشجويان فرزندان خانواده هائی هستند که در عصر انقلاب ارتباطات سانسور را بر نمی تابند.
در انقلاب فرهنگی چين، که الگوی انقلاب فرهنگی ايران بود، مائو تسه دون، رهبر وقت چين، شعار «بگذار صد گل بشکفد» را مطرح کرد. اين شعار رنگ و بوی آزادی داشت اما در عمل فضا را برای دانش آموزان کم سال و سال باز کرد تا کادرهای با تجربه و قديمی حزب و متخصصان طراز اول کشور را، که با سياست های مائو مخالف بودند، در خيابان ها محاکمه کنند.
کرسی های آزادانديشی مورد نظر رهبر ايران نيز حداکثر به فضای محاکمه غيابی نظريات و مکاتب متنوع فلسفی و علوم انسانی بدل خواهد شد که در آن متهم و وکلای مدافع او حضور نداشته يا از ترس ساکت اند و «افراد قدرتمند» بحث و جدل علمی را به کيفرخواست های دادستانی تقليل می دهند.
نتايج مکتبی از داده های آماری
آقای خامنه ای در سخنرانی خود در باره علوم انسانی در دانشگاه های ايران يکی از نمودارهای آسيب شناسی نظام آموزش عالی ايران را، که در چند دهه اخير در اغلب بررسی های کارشناسی از آن ياد شده است، تکرار کرد اما از داده های آماری درست به نتايج مکتبی رسيد اما در ناگفته ها و لابلای سطرهای سخنان او چند واقعيت نگفته آشکار شد.
رهبر ايران با اشاره به اين داده آماری که «حدود دو ميليون دانشجو از سه ميليون و نيم دانشجوی کشور در رشته های علوم انسانی تحصيل می کنند» نظر کارشناسان را مبنی بر نامتناسب بودن تعداد دانشجويان علوم انسانی با دانشجويان رشته های ديگر تکرار کرد هر چند از نامتناسب بودن اين رقم با نيازهای کشور سخن نگفت.
او در جای ديگری از سخنرانی خود افزايش کمی دانشجويان را با امکانات و کادر آموزشی نيز نامتناسب خواند و اين نکته را نيز کارشناسان، نه فقط در باره علوم انسانی، که در تمامی رشته های آموزشی، بارها مطرح کرده اند.
بر اساس نظر کارشناسان در دو دهه گذشته افزايش تعداد دانشگاه ها و دانشجويان ايران با رشد جمعيت و نرخ بالای جمعيت جوان در هرم جمعيتی ايران متناسب بوده است اما دانشگاه ها، به دليل فقر کادر و امکانات آموزشی، به کارخانه های توليد انبوه مدارک تحصيلی بدون دانش و تخصص تقليل يافته و روند افت کيفيت تحصیلی در عرصه علوم انسانی ضرب آهنگی پرشتاب تر داشته است.
تجربه دينی و علوم انسانی
آقای خامنه ای از مقدمات کارشناسی و داده های آماری نتايج مکتبی استخراج کرد و گفت «بسياری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هايی است که مبانی آن ها ماديگری و بی اعتقادی به تعاليم الهی و اسلامی است و آموزش اين علوم موجب بی اعتقادی به تعاليم الهی و اسلامی می شود و آموزش اين علوم انسانی در دانشگاه ها منجر به ترويج شکاکيت و ترديد در مبانی دينی و اعتقادی خواهد شد.»
در شناخت شناسی دانش را حاصل ذهن و عين و برآيند بينش فاعل شناسائی و شاخصه های موضوع شناسائی و متاثر از عوامل بسيار از جمله زبان می دانند و حتا در عرصه علوم تجربی نيز نقش پيش تصورات فلسفی و بينشی را انکار نمی کنند.
در تجربی ترين آزمايشگاه های متکی بر متد خنثا و ناجانبدار نيز مفاهيمی از پيشی چون رابطه علی، قانونمندی، حذف عوامل و عناصر مابعدالطبيعه از آزمايش و اکتفاء به شناخت عوامل تجربه پذير نقش دارند و اين نقش در علوم انسانی پر رنگ تر است.
از اين منظر اين جمله رهبر ايران «بسياری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هايی است که مبانی آن ها ماديگری و بی اعتقادی به تعاليم الهی و اسلامی است» چندان بی راه نيست اگر چند اصطلاح نادرست چون «ماديگری»، که به جای اصالت ماده يا شناخت عوامل تجربه پذير نشسته است، يا «بی اعتقادی به تعاليم الهی و اسلامی »، که جای حذف عوامل مابعدالطبيعه در پژوهش های تخصصی را گرفته است، تغيير کند.
علوم انسانی از قاطعيت و کليت علوم تجربی بی بهره اند و دانشجويان در اين عرصه با نظريات گوناگون آشنا می شوند. علوم انسانی و تجربی، و رياضيات و فلسفه نيز، بر شناخت رابطه معنادار عوامل، عناصر و مولفه های عقلی يا تجربی و بر پرسش، شک، ترديد و نقد و بازنگری شکل گرفته اند. آشنائی با اين مفاهيم و شيوه ها، حتا در حد ناقص دانشگاه های ايران، حرمت و اقتدار باورهای جزمی نقد ناشده و انحصار فرهنگ تک صدائی را می شکنند.
شک و ترديد نظری، در هر عرصه ای، راه به پرسش جست و جو می برد و پرسش نظری با نقد باورهای نقد ناشده همراه است و اين واقعيت، نه شمار دانشجويان علوم انسانی، همان خطری است که رهبر جمهوری اسلامی از آن «به شک و ترديد در تعاليم الهی و دينی» تعبير و آن را «نگران کننده» خوانده است.
در لابلای سطرها
در گفته های رهبر ايران ، فراتر از مباحثی که او به صراحت مطرح کرد، دو واقعيت مهم ناگفته نيز در لابلای سطرهای گفته شده آشکار شدند: اکثريت دانشجويان با مبانی مکتبی نظام مخالف اند و اين مخالفت در حدی است که رهبر جمهوری اسلامی را، که به اخبار محرمانه دسترسی دارد، نگران کرده و او را به چاره انديشی واداشته است.
رهبر جمهوری اسلامی که بارها انفجار نارضايتی های لايه های مهمی از مردم را در تظاهرات اخير به «توطئه دشمنان خارجی» نسبت داده است، اين بار نيز نارضايتی های دانشجويان را از مکتب رسمی به علوم انسانی نسبت داد و صدق و درستی حکم دوم نيز بيش از صدق و درستی حکم اول نيست.