سیامک پورزند، روزنامهنگار باسابقه ایرانی که به یازده سال زندان محکوم شده است، هماکنون بیش از ۲۰ روز است که در بیمارستان به سر میبرد و به گفته اعضای خانوادهاش در «تنهایی مطلق» اجازه خروج از ایران و به پیوستن به آنها را ندارد.
اعضای خانواده آقای پور زند به شدت نگران وضع جسمی و روحی او هستند. لیلی پورزند، دختر او که ساکن کانادا است به رادیو فردا میگوید مهمترین مشکل پدرش در حال حاضر وضع بسیار بد روحی است.
سیامک پورزنده، همسر مهرانگیز کار، دیگر روزنامهنگار و حقوقدان ایرانی است. وی که پیش از انقلاب بهمن ۵۷ ، سالها در مطبوعات ایرانی فعال بود پس از انقلاب و بعد از چندین سال محرومیت از فعالیت مطبوعاتی، بار دیگر در نشریات ایرانی آغاز به کار کرد. این روزنامه نگار با سابقه در سال ۱۳۸۰ بازداشت و پس از -به گفته اعضای خانوادهاش- «فشار روحی، شکنجه و اعتراف» به یازده سال زندان محکوم شد.
اندکی بعد وی به دلیلی بیماریاش به بیمارستان و سپس تحت نظارت نیروهای امنیتی در خانهاش مستقر شد. در سال ۱۳۸۲ بار دیگر بازداشت و و ماهها بعد در حالی از زندان آزاد شد که همسرش مهرانگیز کار و دخترانش پس از بازداشت او، مجبور به ترک ایران شده بودند.
وضع روحی و جسمی آقای پورزند در زندان رو به وخامت گذاشت؛ به طوریکه گزارشگران بدون مرز در بیانیهای با اعلام نگرانی از این وضعیت نوشتند که او در حالت نیمهفلج به سر میبرد.
با وجود درخواستها و تلاشهای مختلف، سیامک پورزند همچنان «تحت نظر نیروهای امنیتی» است و اجازه نیافته است که از ایران خارج شود تا بتواند با همسر و سه دختر خود زندگی کند.
لیلی پورزند، دختر وی به رادیو فردا میگوید: پدر از سه هفته پیش به بیمارستان طوس منتقل شده اند. وضعیت جسمی شان مثل هرمرد یا انسان ۷۸ ساله به هرحال نابسامان است، با مشکلات عدیدهای که دارند و سال هاست که دارند، به خصوص بعد از زندان طولانی و انفرادی در زندان های مخفی. در سن ۷۳ سالگی ایشان زیر بدترین شکنجهها بودند. بعد از آزاد شدن مشکلات بسیاری داشتند.
ولی مهمتر از آن مسئله روحی پدر است که از حدود سه یا چهار ماه پیش افسردگی بسیار عمیقی، که بازهم از نتایج زندان انفرادی طولانی مدت ایشان بود، در ایشان به وجود آمده بود. ولی بعد از آزادی کنترل شده بود، و امیدهایی که ایشان داشتند برای اینکه به دلیل سن و سالخوردگی و بیماری های عدیده و همچنین رفتاری که از خودشان نشان داده بودند، مورد عفو قرار گیرند. بعد از اینکه به خانه فرستاده شدند... البته من لفظ «آزادی» را که به کار می برم، منظورم به خانه فرستاده شدن است. چون ایشان هنوز تحت حکم هستند و بدون هیچ نوشته یا حکمی در منزل به سر میبرند. وضعیتشان همچنان نامشخص است. ولی همچنان امیدوار بودند که مورد عفو قرار گیرند و به خانوادهشان در خارج از کشور بپیوندند. کم کم این امید به هر دلیلی، به دلیل جواب نشنیدن از مقامها، به نومیدی گرایید و به همین دلیل دچار یک افسردگی بسیار عمیق و پیچیدهای شدند. پیشرفت این افسردگی بسیار سریع بود، تا حدی که سه هفته پیش ایشان دیگر از خوردن غذا سر باز زدند.
پس این طور که میگویید، ایشان سه هفته است که درواقع اعتصاب غذای خشک کردهاند؟
می شود این را برداشت کرد به خاطر این که این تصمیم کاملا ارادی بود. گرچه حالشان خیلی بد بود ولی با نخوردنهای متداوم شروع شد و ادامه پیدا کرد که حتی در بیمارستان هم فقط از طریق سرم تغذیه میکردند تا دوهفته و هیچ چیزی نمیخوردند. مهمتر از نخوردن که به ضعف عمومی خیلی زیاد ایشان منجر شده، اعتصاب حرف زدن بود. برای فردی در شرایط ایشان که در تنهایی مطلق به سر میبرد و تنها امیدش روزانه به مکالمات تلفنی با فرزندان و همسرش بود و رابطهای که باد دوستان اندکش در اطرافش داشت، آن بسیار چیز خطرناک و نگرانکنندهای بود.
خانم پورزند، آخرین باری که شما با پدرتان تلفنی صحبت کردید، کی بود؟
خوشبختانه از دو روز پیش با تلاشهایی که کادر بیمارستان طوس، پزشکان و پرستارانی که حضور دارند، انجام دادند، ایشان کم کم حرکات ارادیشان برگشته ولی بسیار محدود است. امروز من دو تا سه دقیقه توانستم با پدر صحبت کنم. دو روز پیش هم ایشان با مادرم دو سه دقیقه صحبت کرده بودند. خبردار هستیم که خیلی به صورت اندک غذا را تحمل میکنند، در حد پوره و سوپ و ظاهرا تصمیم گرفتهاند این کار را ادامه دهند.
وکیل مدافع ایشان در این مورد چه کارهایی انجام دادهاند؟ آیا احتمال دارد در آینده نزدیک ایشان را آزاد کنند؟ در این زمینه خبری دارید؟
تقاضای عفو ایشان یک سال پیش توسط وکیل شان به دادگاه فرستاده شد. همان طور که می دانید طبق قوانین حتی اگر سن را هم در نظر نگیریم، وقتی که دو سوم از محکومیت شخصی میگذرد، میتواند تقاضای عفو مشروط کند. این هشت سالی که گذشت (و پدر چون یازده سال محکومیت دارند)، تقاضای عفو کردند. تا به امروز خبر خاصی نداریم ولی وکلا پیگیرهستند. به خصوص بعد از این که شرایط بسیار اضطراری برای ایشان پیش آمده و پزشکان چندان امیدی به ما ندادهاند.
آیا شما امکان دارد به ایران بروید؟ مشکلی در این زمینه هست؟ یا این که مسائل خاصی وجود دارد که شما نمیتوانید به دیدار پدرتان بروید؟
ما سه عضو خانواده، مادرم، من و خواهر کوچکترم... مادر به دلیل محکومیتی که داشتند، بعد از کنفرانس برلین... البته آن پرونده بسته شد با حکمی که صادر شد و بعد هم به جزای نقدی تبدیل شد. تلاش کردیم، با ارتباطهایی که داریم، پرس و جو کردیم که ببینیم آیا میشود؟ مقامات کشور به ما اماننامهای بدهند که وقتی ما وارد خاک ایران می شویم، به مشکلاتمان اضافه نشود. به این معنا که ما هم درگیر زندان و یا ناپدید شدن بشویم. چون تنها قصدمان از رفتن به ایران کمک به پدر است. متاسفانه با وجود همه تلاشهایی که کردیم، هیچگونه جوابی از مقامهای کشور دریافت نکردهایم.
اعضای خانواده آقای پور زند به شدت نگران وضع جسمی و روحی او هستند. لیلی پورزند، دختر او که ساکن کانادا است به رادیو فردا میگوید مهمترین مشکل پدرش در حال حاضر وضع بسیار بد روحی است.
سیامک پورزنده، همسر مهرانگیز کار، دیگر روزنامهنگار و حقوقدان ایرانی است. وی که پیش از انقلاب بهمن ۵۷ ، سالها در مطبوعات ایرانی فعال بود پس از انقلاب و بعد از چندین سال محرومیت از فعالیت مطبوعاتی، بار دیگر در نشریات ایرانی آغاز به کار کرد. این روزنامه نگار با سابقه در سال ۱۳۸۰ بازداشت و پس از -به گفته اعضای خانوادهاش- «فشار روحی، شکنجه و اعتراف» به یازده سال زندان محکوم شد.
اندکی بعد وی به دلیلی بیماریاش به بیمارستان و سپس تحت نظارت نیروهای امنیتی در خانهاش مستقر شد. در سال ۱۳۸۲ بار دیگر بازداشت و و ماهها بعد در حالی از زندان آزاد شد که همسرش مهرانگیز کار و دخترانش پس از بازداشت او، مجبور به ترک ایران شده بودند.
وضع روحی و جسمی آقای پورزند در زندان رو به وخامت گذاشت؛ به طوریکه گزارشگران بدون مرز در بیانیهای با اعلام نگرانی از این وضعیت نوشتند که او در حالت نیمهفلج به سر میبرد.
با وجود درخواستها و تلاشهای مختلف، سیامک پورزند همچنان «تحت نظر نیروهای امنیتی» است و اجازه نیافته است که از ایران خارج شود تا بتواند با همسر و سه دختر خود زندگی کند.
لیلی پورزند، دختر وی به رادیو فردا میگوید: پدر از سه هفته پیش به بیمارستان طوس منتقل شده اند. وضعیت جسمی شان مثل هرمرد یا انسان ۷۸ ساله به هرحال نابسامان است، با مشکلات عدیدهای که دارند و سال هاست که دارند، به خصوص بعد از زندان طولانی و انفرادی در زندان های مخفی. در سن ۷۳ سالگی ایشان زیر بدترین شکنجهها بودند. بعد از آزاد شدن مشکلات بسیاری داشتند.
ولی مهمتر از آن مسئله روحی پدر است که از حدود سه یا چهار ماه پیش افسردگی بسیار عمیقی، که بازهم از نتایج زندان انفرادی طولانی مدت ایشان بود، در ایشان به وجود آمده بود. ولی بعد از آزادی کنترل شده بود، و امیدهایی که ایشان داشتند برای اینکه به دلیل سن و سالخوردگی و بیماری های عدیده و همچنین رفتاری که از خودشان نشان داده بودند، مورد عفو قرار گیرند. بعد از اینکه به خانه فرستاده شدند... البته من لفظ «آزادی» را که به کار می برم، منظورم به خانه فرستاده شدن است. چون ایشان هنوز تحت حکم هستند و بدون هیچ نوشته یا حکمی در منزل به سر میبرند. وضعیتشان همچنان نامشخص است. ولی همچنان امیدوار بودند که مورد عفو قرار گیرند و به خانوادهشان در خارج از کشور بپیوندند. کم کم این امید به هر دلیلی، به دلیل جواب نشنیدن از مقامها، به نومیدی گرایید و به همین دلیل دچار یک افسردگی بسیار عمیق و پیچیدهای شدند. پیشرفت این افسردگی بسیار سریع بود، تا حدی که سه هفته پیش ایشان دیگر از خوردن غذا سر باز زدند.
پس این طور که میگویید، ایشان سه هفته است که درواقع اعتصاب غذای خشک کردهاند؟
می شود این را برداشت کرد به خاطر این که این تصمیم کاملا ارادی بود. گرچه حالشان خیلی بد بود ولی با نخوردنهای متداوم شروع شد و ادامه پیدا کرد که حتی در بیمارستان هم فقط از طریق سرم تغذیه میکردند تا دوهفته و هیچ چیزی نمیخوردند. مهمتر از نخوردن که به ضعف عمومی خیلی زیاد ایشان منجر شده، اعتصاب حرف زدن بود. برای فردی در شرایط ایشان که در تنهایی مطلق به سر میبرد و تنها امیدش روزانه به مکالمات تلفنی با فرزندان و همسرش بود و رابطهای که باد دوستان اندکش در اطرافش داشت، آن بسیار چیز خطرناک و نگرانکنندهای بود.
خانم پورزند، آخرین باری که شما با پدرتان تلفنی صحبت کردید، کی بود؟
خوشبختانه از دو روز پیش با تلاشهایی که کادر بیمارستان طوس، پزشکان و پرستارانی که حضور دارند، انجام دادند، ایشان کم کم حرکات ارادیشان برگشته ولی بسیار محدود است. امروز من دو تا سه دقیقه توانستم با پدر صحبت کنم. دو روز پیش هم ایشان با مادرم دو سه دقیقه صحبت کرده بودند. خبردار هستیم که خیلی به صورت اندک غذا را تحمل میکنند، در حد پوره و سوپ و ظاهرا تصمیم گرفتهاند این کار را ادامه دهند.
وکیل مدافع ایشان در این مورد چه کارهایی انجام دادهاند؟ آیا احتمال دارد در آینده نزدیک ایشان را آزاد کنند؟ در این زمینه خبری دارید؟
تقاضای عفو ایشان یک سال پیش توسط وکیل شان به دادگاه فرستاده شد. همان طور که می دانید طبق قوانین حتی اگر سن را هم در نظر نگیریم، وقتی که دو سوم از محکومیت شخصی میگذرد، میتواند تقاضای عفو مشروط کند. این هشت سالی که گذشت (و پدر چون یازده سال محکومیت دارند)، تقاضای عفو کردند. تا به امروز خبر خاصی نداریم ولی وکلا پیگیرهستند. به خصوص بعد از این که شرایط بسیار اضطراری برای ایشان پیش آمده و پزشکان چندان امیدی به ما ندادهاند.
آیا شما امکان دارد به ایران بروید؟ مشکلی در این زمینه هست؟ یا این که مسائل خاصی وجود دارد که شما نمیتوانید به دیدار پدرتان بروید؟
ما سه عضو خانواده، مادرم، من و خواهر کوچکترم... مادر به دلیل محکومیتی که داشتند، بعد از کنفرانس برلین... البته آن پرونده بسته شد با حکمی که صادر شد و بعد هم به جزای نقدی تبدیل شد. تلاش کردیم، با ارتباطهایی که داریم، پرس و جو کردیم که ببینیم آیا میشود؟ مقامات کشور به ما اماننامهای بدهند که وقتی ما وارد خاک ایران می شویم، به مشکلاتمان اضافه نشود. به این معنا که ما هم درگیر زندان و یا ناپدید شدن بشویم. چون تنها قصدمان از رفتن به ایران کمک به پدر است. متاسفانه با وجود همه تلاشهایی که کردیم، هیچگونه جوابی از مقامهای کشور دریافت نکردهایم.