لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ تهران ۲۲:۵۸

جنبش سبز به كجا مى خواهد برود؟ (تأملاتى پيرامون استراتژى و تاكتيك ها)


اشاره: جنبش سبز طى هفت ماه اخير دستاوردهاى خوبى داشته است: اين جنبش تجلى بخشى از نارضايتى نهفته در جامعه ى ايران است.

اين جنبش از طريق هويت سازى، افراد را با يكديگر پيوند داده است. اين جنبش از طريق نماد سبزش، نگاه بسيارى را در سراسر جهان به خود معطوف كرده است. اين جنبش از طريق حضور در مجامع عمومى خود را تثبيت كرده است.

اين جنبش نشان داد كه مى توان بدون دخالت خارجى و استمداد از بيگانگان، گذار به رژيم دموكراتيك ملتزم به حقوق بشر را ممكن ساخت.

حفظ تماميت ارضى ايران يكى از مهمترين اصول جنبش سبز است. تقلب بزرگ انتخاباتى مردم را به خيابان ها كشاند. "رأى من چه شد" شعارى دو سويه بود: اعتراض به رئيس جمهور تقلبى از يك سو، و مطالبه ى انتخابات آزاد از سوى ديگر. به همين جهت اعتراض اوليه معطوف به مقابله ى با محمود احمدى نژاد بود.

حمايت بى دريغ آيت الله على خامنه اى از محمود احمدى نژاد و صدور فرمان سركوب مردم از سوى او، نزاع با احمدى نژاد را به نزاع و رويارويى سبزها با على خامنه اى تبديل كرد. على خامنه اى بيشترين نقش را در تعويض محل نزاع بازى كرد.

حمايت بى دريغ آيت الله على خامنه اى از محمود احمدى نژاد و صدور فرمان سركوب مردم از سوى او، نزاع با احمدى نژاد را به نزاع و رويارويى سبزها با على خامنه اى تبديل كرد. على خامنه اى بيشترين نقش را در تعويض محل نزاع بازى كرد.
در عين اذعان به اين دستاوردها، جنبش دموكرسى خواهى بدون چشم اندازى از آينده و روشن كردن ترجيحات و مطالبات، گرفتار روزمره گى خواهد شد. چرخش هاى ۱۸۰ درجه اى از يك سو به سوى ديگر، راهبر به مقصود نيست. يك روز مسأله اين بود كه با عمل وداع كرده بوديم. از هر نوع حركت جمعى مردمى، به دليل عدم كنترل و روشن نبودن پيامدها، مى هراسيديم. اما امروز مسأله اين است كه چهره هاى شاخص جنبش سبز و بسيارى از روشنفكران خود را به عمل جمعى پوپوليستى (تظاهرات اعتراضى خيابانى) سپرده اند.

خيابان به عنوان خيابان هدف نيست، اما گويى براى گروهى خود خيابان به هدف تبديل شده است. بدون بسيج اجتماعى نمى توان به موازنه ى قواى دولت و جامعه دست يافت. اما بدون تعيين استراتژى، تاكتيك ها، شعارها و اهداف؛ كار جنبش دشوار خواهد شد.

اين نكته معلوم است كه هر نوع برنامه اى، گروهى را ناراضى خواهد كرد. آنان كه اهداف، شعارها، تاكتيك ها را نپسندند؛ به دليل تفاوت نظر در خصوص راهبردها و شعارها، چهره هاى شاخص جنبش سبز را به خودى و غير خودى كردن متهم خواهند كرد. اما مگر مى شود جنبش اجتماعى آزاديخواهى براى گذار به نظام دموكراتيك ملتزم به حقوق بشر را بدون برنامه پيش برد؟

همان طور كه همه ى افراد و گروه ها حق دارند در اين خصوص نظرورزى كنند، چهره هاى شاخص اين جنبش هم حق دارند نظرات خود را بيان نمايند. ممكن است نظرات چهره هاى شاخص جنبش به مذاق برخى خوش نيايد، يا ممكن است اظهار برخى مواضع باعث جدا شدن برخى از همراهى شود، اين واقعيات را نمى توان توجيه كافى براى فقدان برنامه و روشن نبودن نقشه ى راه قلمداد كرد.

برنامه طرحى انتزاعى نيست كه بتوان مستقل از واقعيت بدان انديشيد. برنامه، در چارچوب شرايط مشخص تدوين مى شود. اگر چه تاريخ و جامعه را انسان ها آفريده اند، اما همان تاريخى كه انسان ها آفريده اند، ساختارهايى ايجاد كرده است كه هر نوع كنشى در محدوده هاى آن صورت مى گيرد. اگر دموكراسى محصول موازنه ى قوا بين دولت و جامعه است، كه هست، بنابراين فهم دقيق موازنه ى قوا بين دولت و مخالفان، بخش مهمى از طراحى راهبرد و مطالبات است. هدف يادداشت حاضر، برجسته سازى برخى واقعياتى است كه چهره هاى شاخص جنبش سبز در برساختن استراتژى، تاكتيك ها و شعارها بايد به بدانها توجه كنند:

يكم- استقلال مالى دولت از جامعه: درآمدهاى نفتى چنين امكانى براى رژيم فراهم آورده است. در چهار سال گذشته (۱۳۸۷- ۱۳۸۴) ۲۸۰ ميليارد دلار درآمد نفتى كشور بوده است. اين ظرفيت عظيم را به هيچ وجه نبايد ناديده گرفت.

دوم- سازمان سركوب: سلطان سازمان هاى نظامى-امنيتى-اطلاعاتى (سپاه پاسداران، بسيج، نيروى انتظامى، وزارت اطلاعات) در اختيار دارد كه "مى تواند" از آنها براى سركوب جنبش استفاده كند. استقلال مالى به دولت امكان داده است كه سازمان سركوب را به شدت گسترش دهد.

سوم- اراده ى ماندن:اراده ى ماندن در قدرت در على خامنه اى بسيار بالاست. علل متعددى در اين وضعيت دخيل است. يكى از آن علل به قرار زير است: با توجه به وابستگى شاه به دولت هاى غربى، براى او و نيروهاى سركوبگرش اين "امكان" وجود داشت كه به كشورهاى زيادى بگريزند، اما اين امكان براى على خامنه اى و مريدانش وجود ندارد.

چهارم- انحصار رسانه اى: على خامنه اى در شرايطى كه جنبش سبز را از هر رسانه اى محروم كرده است، تمامى رسانه ها (صدا و سيما، روزنامه ها، خبرگزارى ها، و...) را به انحصار خود در آورده است. اين وضعيت كاملاً نابرابر، امكان فراخى براى كنترل افكار عمومى در اختيار رژيم قرار داده است. در عين حال بايد به اين پرسش هم پاسخ گفت: چه كسى در جامعه هژمونى دارد؟ رژيم يا مخالفان؟ مى دانيم كه شايعه در جامعه ى ايران يكى از قوى ترين رسانه هاست كه نبايد در تحليل شرايط كشور ناديده گرفته شود. از سوى ديگر، سايت هاى اينترنتى، تلويزيون هاى ماهواره اى و راديوهاى غير ايرانى وجود دارد كه تا حد امكان اطلاع رسانى مى كنند.

پنجم- استفاده ى ابزارى از دين: آيت الله خمينى و كل دستگاه روحانيت، رژيم شاه را رژيمى ضد دين قلمداد مى كردند. درست است كه دين گريزى يكى از پيامدهاى سه دهه حكومت دينى در ايران بوده است، اما نبايد فراموش كرد كه اكثريت مردم ايران همچنان ديندارند. به همين دليل دستگاه تبليغاتى -ايدئولوژيك سلطان (روحانيت دربارى، منابر نماز جمعه، منابر مساجد، راديو و تلويزيون، روزنامه هاى دولتى، خبرگزارى هاى دولتى، و...) كوشش كرده و مى كنند تا جنبش سبز را جنبشى ضد دينى قلمداد كنند.

اين جنبش، جنبشى دينى (به دنبال مطالبات دينى- مذهبى و رويارويى با بى دينان) نيست، بلكه جنبشى دموكراتيك (به دنبال مطالبات دموكراتيك و با مشاركت فاعلان و بازيگران متفاوت) است. اما پشتيبانى و مشاركت مراجع تقليد (آيت الله منتظرى، آيت الله صانعى، آيت الله موسوى اردبيلى، آيت الله بيات) از آن، روحانى بودن برخى از چهره هاى شاخص (مهدى كروبى، محمد خاتمى) آن، و متدين بودن مير حسين موسوى و بسيارى از زندانيان؛ تبديل شكاف بسيار ضعيف دينداران - بى دينان به شكاف اصلى را بسيار دشوار كرده است. همه ى فاعلان جنبش سبز بايد به دقت تمام توجه داشته باشند كه سخنانى بر زبان نرانند كه شكاف دينداران- بى دينان را جايگزين شكاف اصلى ديكتاتورى- دموكراسى سازد.

نكته ى ديگرى را هم نبايد ناديده گرفت. هيچ كس خدا نيست. هيچ كس مسئول دين نيست. هيچ كسی نمى تواند ديگرى را ديندار يا بى دين بخواند. تاريخ دين بهترين شاهد مدعاى ماست: بى دين خواندن ابن عربى، ملاصدرا، بوعلى سينا، مولوى، حلاج و دهها عارف و فيلسوف ديگر در جهان اسلام حاكى از آن است كه نبايد به اين گونه مدعيات عنايت كرد. همين اتفاق در تاريخ مسيحيت و دين يهود هم روى داده است."پشمينه پوشان تند خو" و "ريا كار" كه در خلوت كارى مى كنند و در محراب و منبر كارى ديگر، خود را علمدار ديندارى و بى دينى قلمداد مى كنند. پاسخ حافظ به آنها صريح بود: "آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت".

ششم- استفاده ى ابزارى از احساسات ملى گرايانه: رژيم شاه رژيمى آمريكايى به شمار مى رفت، اما رژيم جمهورى اسلامى، رژيمى ضد آمريكايى به شمار مى رود. در نزاع بر سر مسأله ى هسته اى، جهان غرب به رهبرى آمريكا سياست دوگانه (دبل استاندارد) ى در رابطه ى با ايران و ديگر كشورهاى منطقه ى خاورميانه در پيش گرفته است. در حالى كه برخى از كشورهاى همسايه و منطقه (اسرائيل، هند، پاكستان، قزاقستان، روسيه) داراى بمب اتمى هستند، جهان غرب به دنبال آن است كه ايران غنى سازى اورانيوم در داخل كشور را تعطيل سازد. رژيم با علم كردن اين سياست دوگانه ى غير قابل دفاع، تبليغات خود را به اين جهت سوق داده است كه غربيان مخالف استفاده ى علمى- پزشكى ايران از انرژى هسته اى هستند. بدين ترتيب رژيم مى تواند با افزايش تنش با جهان غرب،اجماعى حول خود پديد آورد.

چهره هاى شاخص جنبش سبز كه در شرايط سركوبگرانه ى داخل كشور در حال مبارزه اند، و مى دانند كه رژيم به دنبال كوچكترين بهانه براى حذف و نابودى آنهاست، شايد چاره اى جز توسل به آيت الله خمينى نداشته باشند. اما، داستان پاره كردن عكس آيت الله خمينى، نشان دادن آن از سيماى جمهورى اسلامى، هياهو به راه انداختن پيرامون آن و برپايى تظاهرات سراسرى در كل كشور؛ محدوديت هاى اين گفتمان را نشان داد. وقايع اخير نشان داد كه در اينجا با استراتژى و تاكتيك بد مواجه شده ايم. تجربه ى مبارزات آيت الله منتظرى بهترين شاهد مدعاى ماست. ايشان هيچ گاه خود را در چنبره ى گفتمان آيت الله خمينى زندانى نكرد. نه تنها آيت الله خمينى را الگوى آزاديخواهى معرفى نكرد، بلكه در برابر فرامين ناقض حقوق بشر او ايستاد.
تكنولوژى هسته اى حق مردم ايران است. اما سلطان با تبديل مسأله ى هسته اى به مسأله ى اصلى، به دنبال آن است كه توجه ايرانيان و جهانيان را از نقض حقوق اساسى مردم ايران منحرف سازد. شعار "جمهورى ايرانى"، از اين منظر، نوعى واكنش به سوء استفاده ى دولت از احساسات ملى گرايانه ايرانيان مى تواند به شمار رود.

هفتم- ترس و یاس: على خامنه اى و مريدان منفعت برش، از طريق ارعاب مى كوشند بر جنبش سبز فائق شوند. زندان و شكنجه و كشتار مهمترين شيوه ى آنان در رويارويى با جنبش سبز است. آنها به هيچ وجه به جنبش سبز مجوز برگزارى يك تجمع قانونى را نمى دهند. از سوى ديگر، با تكرار دائمى اين سخن كه ۱۳ ميليون رأى دهنده ى به مهندس موسوى به شدت ريزش كرده و به دويست- سيصد و حداكثر چند هزار نفر تقليل يافته اند، مى كوشند تا عاملان و فاعلان جنبش سبز را نااميد سازند.

هشتم- استراتژى و تاكتيك: از نظر منطقى، خوب(درست) و بد(نادرست) استراتژى و تاكتيك، محصور به چهار رابطه است: ۱- استراتژى خوب، تاكتيك خوب. ۲- استراتژى خوب، تاكتيك بد. ۳- استراتژى بد، تاكتيك خوب. ۴- استراتژى بد، تاكتيك بد.

توجه به اين روابط بسيار مهم است. به عنوان نمونه، دفاع از آيت الله خمينى، الگو قرار دادن آرا و افكار او به عنوان مقتداى جنبش سبز (سيد محمد خاتمى: "بزرگترين متفكر اصلاح طلب امام خمينى است")، استراتژيك است يا تاكتيكى؟

سنگر گرفتن در پشت آيت الله خمينى پيامدهايى دارد كه نمى توان آنها را ناديده گرفت. وقتى چهره هاى شاخص جنبش سبز خود را پيروان واقعى آيت الله خمينى معرفى مى كنند و زمامداران كنونى را مخالفان آيت الله خمينى قلمداد مى كنند، خود و جنبش سبز را وارد گفتمانى مى كنند كه رهايى از آن بسيار دشوار است. به تعبير ديگر، نزاع بر سر شكاف اصلى (ديكتاتورى و دموكراسى)، به نزاع مدافعان و مخالفان آيت الله خمينى فرو كاسته مى شود. اينان به اين سخن آيت الله خمينى استناد مى جويند كه: "ميزان رأى ملت است"[۱]، آنان هم به اين سخن آيت الله خمينى استناد مى جويند كه: "پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا كشور آسيبى نبيند". آنان سخنان بى شمارى از آيت الله خمينى، خصوصاً دوران پس از انقلاب، نقل خواهند كرد تا نشان دهند چهره هاى شاخص جنبش سبز دروغ مى گويند كه پيرو خط امام اند.

چهره هاى شاخص جنبش سبز كه در شرايط سركوبگرانه ى داخل كشور در حال مبارزه اند، و مى دانند كه رژيم به دنبال كوچكترين بهانه براى حذف و نابودى آنهاست، شايد چاره اى جز توسل به آيت الله خمينى نداشته باشند. اما، داستان پاره كردن عكس آيت الله خمينى، نشان دادن آن از سيماى جمهورى اسلامى، هياهو به راه انداختن پيرامون آن و برپايى تظاهرات سراسرى در كل كشور؛ محدوديت هاى اين گفتمان را نشان داد. وقايع اخير نشان داد كه در اينجا با استراتژى و تاكتيك بد مواجه شده ايم. تجربه ى مبارزات آيت الله منتظرى بهترين شاهد مدعاى ماست. ايشان هيچ گاه خود را در چنبره ى گفتمان آيت الله خمينى زندانى نكرد. نه تنها آيت الله خمينى را الگوى آزاديخواهى معرفى نكرد، بلكه در برابر فرامين ناقض حقوق بشر او ايستاد. جايگاه بى نظير آيت الله منتظرى در ميان دموكراسى خواهان و مدافعان حقوق بشر نشان دهنده ى آن است كه آن چه مهم است، تسخير دولت نيست، مهم دفاع از حقوق اساسى مردم، ايستادن در برابر خودكامگى و قدرتمند كردن مردم از طريق سازمان يابى است. اين آن چيزى است كه اگر همه ى نخبگان بدان تن دهند، مردم و جامعه را قدرتمند خواهد كرد.

انتخاب گفتمان حسينى- يزيدى، استراتژى بسيار خطرناكى است. امام حسين مهمترين نماد مبارزه ى خونين تاريخ شيعيان است. شيعيان هر گاه خواسته اند با حكومتى در عمل درگير شوند و آن را به زير كشند(سرنگون سازند)، به اين منبع عظيم ظلم ستيزى و عدالت طلبى پناه برده اند. اين گفتمان در ايجاد انقلاب ۱۳۵۷ نقش اساسى داشت. على شريعتى مى گفت: همه ى روزها عاشورا و همه زمين ها كربلا است. آنان كه رفتند (شهيد شدند)، كارى حسينى كردند، آنان كه زنده ماندند، بايد كارى زينب وار انجام دهند، و گر نه يزيدى اند. تجربه ى انقلاب ۵۷ ، پيامدهاى خواسته و ناخواسته ى آن گفتمان را روشن كرده است. سفيد (حسينى ها) و سياه (يزيدى ها) كردن طرفين نزاع و استناد به عاشورا، چه راهى جز كشته شدن حسينى ها يا كشتن يزيديان به روى جنبش سبز مى گشايد؟ وداع با روش هاى مسالمت آميز و توسل به روش هاى خشونت آميز، يكى از پيامدهاى اين گفتمان است. رژيم با هدف آفريدن توجيه سركوب به اين گفتمان توسل مى جويد. استناد جنبش سبز به اين گفتمان براى رسيدن به چه مقصودى است؟ دموكراسى محصول مبارزات مسالمت آميز، قدرتمند كردن مردم، ميزهاى مذاكره و بده بستان است. رهبرى جنبش دموكراسى خواهى بايد بتواند با رهبرى نظام سركوبگر وارد گفت و گو، به منظور گذار مسالمت آميز به دموكراسى، شود. گفتمان حسينى- يزيدى، راه گفت و گو را مسدود مى سازد. عاملان و بازيگران جنبش سبز بايد به اين فكر كنند: آيا با يزيد مى توان مذاكره كرد؟ اگر پاسخ منفى است، آيا بدون ميز مذاكره، گذار مسالمت آميز ممكن است؟ اگر پاسخ منفى است، گفتمان حسينى- يزيدى را بايد كنار نهاد.

نهم- راديكاليسم در روش، راديكاليسم در اهداف: سلطان و مريدانش جنبش سبز را جنبشى ساختار شكن و يك نوع انقلاب رنگى قلمداد كرده اند. به تعبير ديگر، سلطان و نيروهاى سركوبگرش شركت در انتخابات و رأى دادن به كانديداى ديگر را براندازى نرم و كودتاى مخملى معرفى مى كنند. برخى افراد و گروه ها وقتى با اين نوع تبليغات رژيم روبرو مى شوند، به سرعت اين تلقى از جنبش سبز را انكار و طرد مى كنند. براى راهبردى روشن در اين زمينه، دو نوع عقلانيت را بايد از يكديگر تفكيك كرد:

عقلانيت نظرى: به معناى تناسب دليل و مدعا.

عقلانيت عملى: به معناى تناسب روش ها و اهداف.

اگر جنبش سبز به دنبال دموكراتيزه كردن جامعه و قلمرو سياسى است، كه هست، دنبال كردن چنين هدفى در ساختار سياسى خودكامه ى كنونى، هدفى راديكال به شمار مى آيد. به تعبير ديگر، گذار به نظام دموكراتيك ملتزم به حقوق بشر خواستى راديكال محسوب مى شود. چنين راديكاليسمى اخلاقى و موجه است. اما عقلانيت عملى حكم مى كند كه از روش ها و وسايلى استفاده شود كه جنبش سبز را به اين هدف برساند،نه استفاده از روش ها و وسائلى كه ما را از هدف دور سازد.

دموكراسى محصول مبارزات مسالمت آميز، قدرتمند كردن مردم، ميزهاى مذاكره و بده بستان است. رهبرى جنبش دموكراسى خواهى بايد بتواند با رهبرى نظام سركوبگر وارد گفت و گو، به منظور گذار مسالمت آميز به دموكراسى، شود. گفتمان حسينى- يزيدى، راه گفت و گو را مسدود مى سازد. عاملان و بازيگران جنبش سبز بايد به اين فكر كنند: آيا با يزيد مى توان مذاكره كرد؟ اگر پاسخ منفى است، آيا بدون ميز مذاكره، گذار مسالمت آميز ممكن است؟ اگر پاسخ منفى است، گفتمان حسينى- يزيدى را بايد كنار نهاد.
روش هاى راديكال (انقلابى: خشونت آميز) به هيچ وجه به نظام دموكراتيك ملتزم به حقوق بشر منتهى نخواهد شد. روش هاى مسالمت آميز، روش هايى است كه متناسب به اين هدف راديكال (درخواست دموكراسى و حقوق بشر) اند. يكى از دستاوردهاى جنبش سبز، پيروزى اخلاقى بر رژيم است. دموكراسى خواهى و دفاع از حقوق بشر به عنوان اهداف، و توسل به روش هاى مسالمت آميز براى رسيدن به اهداف، دليل اين پيروزى اخلاقى بوده است. فوران و سلطه ى احساسات، يكى از اركان روش هاى انقلابى است. جنبش دموكراسى خواهى، جنبشى عقلانى است كه به هيچ بهانه اى احساسات را جايگزين عقلانيت نمى كند. چهره هاى شاخص جنبش و روشنفكران، اگر به دنبال دموكراتيزه كردن ساختار سياسى و كل جامعه هستند، بايد به صراحت تمام، همه روزه، روش هاى خشونت بار را نقد و نفى كنند. با نفرت، كينه، انتقام و خشونت نمى توان دموكراسى برساخت. به كار گيرى خشونت جامعه ى ما را وارد دور باطل خشونت مى سازد، خشونت را افزايش مى دهد و توسل به خشونت رژيم را موجه مى كند.

عصبانيت مردم از خودكامگى و سركوب عريان زمامداران سياسى قابل فهم و همدلى است، اما توسل به خشونت به هيچ بهانه اى قابل توجيه نيست. آتش زدن پاسگاه، پرتاب كوكتل مولوتف به ون هاى نيروى انتظامى، به آتش كشيدن موتورها و حمله به نيروهاى نظامى و انتظامى كار چه كسانى است؟ بخشى از سازمان سركوب رژيم؟ برخى از گروه ها و سازمان هاى شبه توتاليتر؟ يا جنبش سبز؟ براى من باور كردنى نيست كه آن چند ميليون انسان شريف و باهوشى كه شعار مى دادند: "رأى من چه شد؟ " ،چنان اقداماتى كرده باشند. روز عاشورا آنان چند نفر را به شهادت رساندند. نحوه ى به شهادت رساندن برخى از شهداء به شيوه ى ترور بوده است. نه تنها نبايد به خشونت توسل جست، بلكه بايد به گونه اى عمل كرد كه دولت نتواند از سازمان سركوب عليه مردم استفاده كند. در آلمان شرقى سابق، در شهر لايپزيك ، مردم معترض هر هفته جلوى كليساى شهر جمع مى شدند و دعا مى خواندند. در برخى از شهرهاى اروپاى شرقى سابق، صدها هزار تن از مردم بدون آن كه شعارى سر دهند، شمع به دست سياهى شب را به روز تبديل كردند. اين گونه بود كه رژيم هاى توتاليتر نتوانستند از سازمان سركوب استفاده كنند.

دهم- ساختار و كارگزار: يكى از مهمترين مسائل علوم اجتماعى تجربى، مسأله ى ساختار (structure)و عاملان (agency)است.ساختارگرايان، عاملان و بازيگران را عروسك هاى خيمه شب بازى ساختارهاى اجتماعى به شمار مى آورند. در مقابل، فردگرايى روش شناختى، ساختارها را به فاعلان فرو مى كاهد. به تعبير دقيق تر،از نظر وجود شناختى (ontological)، چيزى جز افراد در جهان خارج وجود ندارد. ساخت اجتماعى موجوديتى مستقل از تك تك افراد ندارد[۲].

مسأله اى كه در طراحى راهبرد بدان توجه بايد كرد به شرح زير است: بر مبناى ساختارگرايى، سخن گفتن از احمدى نژاد و ديگر رهبران، داروى درمان بيمارى سرطانى "ساختار استبدادى" نخواهد بود. اما بر مبناى فردگرايى روش شناختى، هرگونه تحليل اجتماعى در نهايت بايد به عاملان(افراد) تحويل شود. بر اين مبنا، حتى اگر رژيم جمهورى اسلامى رژيمى سلطانى به شمار نيايد، باز هم على خامنه اى قدرتمندترين شخصيت رژيم است. اگر بخواهيم از تشبيهى براى فهم موضوع استفاده كنيم، مى توان گفت: "على خامنه اى قلب و مغز رژيم است". از اين رو علم كردن احمدى نژاد و كوبيدن او اگر تاكتيكى براى عدم رويارويى مستقيم با على خامنه اى باشد، تاكتيكى قابل فهم است، نه قابل توجيه (justified). اما اگر چنين نباشد، با مشكل فهم و درك توزيع قدرت در نظام سياسى ايران مواجه خواهيم بود. چهره هاى شاخص جنبش سبز تمام كوشش خود را مصروف آن كرده اند تا جنبش را به مقابله ى با آيت الله على خامنه اى نكشانند، اما اين خود رهبر بود و هست كه مطالبات را به خود معطوف داشت و شعارها را عليه خود كرد.

نتيجه: جنبش سبز به استراتژى روشن محتاج است. پيامدهاى خواسته و ناخواسته ى جنبش سبز، گريبان همه را خواهد گرفت. روش هاى خشونت بار چاره ى بيچارگى ما نيستند. درد ما، درد استبداد و خودكامگى است. مسأله ى ايران، مسأله ى چند فرد يا گروهى از افراد نيست.

مسأله ى ما، استبداد نهادينه شده در همه ى زواياى زندگى است. استبداد، دوره اى استثنايى در تاريخ ما نبوده است. تاريخ ما، تاريخ استبداد و خودكامگى است. با تغيير صورت مسأله، به حل مسأله نزديك نخواهيم شد. مسأله ى اصلى، مسأله ى گذار به نظام دموكراتيك ملتزم به حقوق بشر است. بايد به اين مسأله فكر كرد. بايد براى اين مسأله چاره انديشى كرد. اگر دير بجنبيم، رودهايى كه جارى شده اند، به سيلى ويرانگر تبديل خواهند شد كه همه را با خود خواهد برد. حداقل كارى كه مى توان و بايد كرد اين است كه خواست ها و مطالبات دموكراتيك (به عنوان مثال: انتخابات آزاد، حق تجمعات مسالمت آميز، آزادى كليه ى زندانيان سياسى- عقيدتى، آزادى مطبوعات و رفع توقيف از كليه ى مطبوعات توقيف شده، آزادى احزاب، انتخاب روساى دانشگاه ها به انتخاب دانشگاهيان، عفو عمومى به تصويب مجلس، تشكيل كميته ى حقيقت ياب ملى درباره ى انتخابات رياست جمهورى ۲۲ خرداد، استعفاى محمود احمدى نژاد و برگزارى انتخابات مجدد و...) مرحله ى كنونى جنبش را مدون كنيم. اين مطالبات را به تائيد جمع هر چه بزرگترى از چهره هاى ملى، موثر ، نظريه پرداز و مقبول برسانيم و بدين ترتيب اجماعى ملى پيرامون مطالبات مشخص و مدون برسازيم. اگر وضعيتى خطرناك و ناخواسته پيش آيد، همه ى ما اخلاقاً در پيدايش آن وضعيت مسئول خواهيم بود. آنان كه دستى در آتش دارند، به جاى بنزين پاشيدن بر آتش، بايد آتش را خاموش سازند.


سلام به همه ى دوستان، خصوصاً ناقدان محترم

ما نيازمند آن هستيم تا با يكديگر در خصوص اين مسأله ى مهم گفت و گو كنيم. من هم بر اين باورم كه در شرايط كنونى مطالعه ى كتب تاريخى بيش از كتب فلسفى به كار ما مى آيد. خاطرات و نوشته هاى دهه ى چهل و پنجاه را بايد به دقت خواند. نسل ما گرفتار گفتمانى شد كه نتيجه ى منطقى اش انقلاب ۵۷ با كليه ى پيامدهاى خواسته و ناخواسته ى آن بود. به نسل شكست خورده ى ما بنگريد و آن راه شكست خورده و ضد اخلاقى را دنبال نكنيد.
مسأله ى من، و مسأله ى همه ى ما، گذار مسآلمت آميز ايران به دموكراسى است.، نه بالا و پائين بردن اين و آن، يا فروپاشى اين نظام و آن نظام. آخر هر اقدامى بايد معطوف به نتيجه اى باشد. هدف ما چيست؟ اگر هدف ما
دموكراسى و حقوق بشر است، بايد به راه هاى برساختن دموكراسى فكر كرد. اتفاقاً اين بحثى تاريخى- جامعه شناختى است، نه فلسفى. يعنى به گذارهاى تاريخى از ديكتاتورى به دموكراسى نگريسته مى شود و بر اساس تجربه هاى
موفق، راه هاى گذار به سرمشق تبديل مى شوند. من نظرات خود را در اين خصوص در مقاله ى بلندى نوشته ام. اين مقاله ى چهل و پنج صفحه اى را طى سفر به اروپا در شهرهاى برمن، كلن و برلين آلمان، استكهلم سوئد، بروكسل بلژيك و پاريس به صورت كنفرانس ارائه كردم. منتظر فرصت هستم تا اين متن بلند را منتشر سازم و از اين طريق در گفت و گوى جمعى شركت كنم.

پاسخ اکبر گنجی به نظرات خوانندگان
مگر مى شود از رژيم بنيادگراى سركوبگر دفاع كرد؟ مگر مى شود براى تثبيت و دوام اين رژيم كار كرد؟ آيا كسانى كه سال ها در زندانهاى اين رژيم حبس و شكنجه شده اند، اينك به عاملان بقاى اين رژيم مبدل شده اند؟ مسأله اين نيست، مسأله انتقال تجربه ى نسل انقلاب ۱۳۵۷ است. آن تجربه چه بود؟ آرنت، پوپر، ارول، جيلاس، گيدنز و ديگران در خصوص اين تجربه سخنان نيكويى بيان كرده اند. ارول مى گفت: "همه ى انقلابها شكست هستند. اما همه ى شكستها يك گونه نيستند". ميلوان جيلاس گفته است: "انقلاب همواره يك تراژدى در زندگى بشرى است، دوست ندارم آن را رويايى جلوه دهم. انقلاب[شوروى، يوگسلاوى] هم اهريمنى بود... نمى توانم بفهمم كه جنايات خونين و رنج هاى بزرگ را چگونه مى توان انسانى خواند"[۳]. آنتونى گيدنز هم نوشته است: "انقلابها به نام آزادى صورت مى گيرند، اما اغلب به دنبال آنها يك دوره ى سركوب شديد اجتماعى به وجود مى آيد... به دنبال انقلابها دوره هاى حبس و اعدامهاى گسترده ى خودسرانه و سانسور شديد آمده است. اصطلاح "وحشت انقلابى" كه اولين بار براى توصيف پيامد انقلاب سال ۱۷۸۹ فرانسه به كار رفت به معناى استفاده ى منظم از خشونت براى تحميل اطاعت نسبت به مقامات حاكم جديد است"[۴]. آرنت نوشته است: "بايد به اين حقيقت غم انگيز توجه كرد كه بيشتر وقايعى كه انقلاب نام گرفته اند نه تنها از ايجاد "اساس آزادى" بلكه از تضمين حقوق و آزاديهاى مدنى و تأمين نعمت "حكومت محدود" بر پايه ى قانون اساسى نيز عاجز بوده اند"[۵].

مقاله منتشر شده لزوما بازتاب دهنده دیدگاه های «رادیو فردا» نیست.

--------------------------------------------------------------------------------------
پاورقى ها:

۱- سيد محمد خاتمى پس از ماجراى پاره كردن عكس آيت الله خمينى گفته است:

"ما اسلام واقعى را در بينش و روش امام مى ‌بينيم كه جمهورى اسلامى را مطرح مى ‌كند يعنى دموكراسى را پذيرفته است اما به نقص‌هائى كه دموكراسى دارد و جامعه‌ شناسان و فيلسوفان غرب هم آن‌ها را مطرح كرده‌اند يعنى فقدان عنصر معنوى و الهى در درون جوامع، توجه كرده و جمهورى اسلامى يعنى آن ارزشها هم به دموكراسى اضافه شود...امام خمينى مظهرآزادگى و آزادى ملت ايران است؛ كدام كلام بالاتر از اين براى مردم ‌سالارى است كه ميزان راى مردم است؟ امام خمينى كه شوخى نكرده‌اند!ميزان راى مردم است يعنى چى؟...اصلاحات مى‌ گويد اين انقلاب، قانون اساسى و معيارهاى دينى و امام را قبول داريم و معتقديم در بسيارى از موارد؛ دراين معيارها انحراف به وجود آمده است و بايد اصلاح شود...اصلاحات بيش از برگزارى درست انتخابات و عمل به قانون اساسى چيز بيشترى نمى ‌خواهد... مرزهاى ما با آنهايى كه ضد دينند،با متحجران، حتى با كسانى ‌كه مى‌ گويند دين نبايد در حيات سياسى دخالت كند،[روشن است].
رجوع شود به: http://emruz.biz/ShowItem.aspx?ID=۲۶۵۵۲&p=۱

۲- كارل پوپر در اين خصوص گفته است:

"همه ى پديده هاى اجتماعى، و خصوصاً كاركرد همه ى نهادهاى اجتماعى را بايد هميشه ناشى از تصميمات، اعمال، و نگرشها،و غيره ى افراد بشرى دانست... ما هرگز نبايد به توضيحى برحسب به اصطلاح "اجتماعات" بسنده كنيم و خرسند شويم"( كارل پوپر، جامعه ى باز و دشمنان آن، ص ۹۸).

مطابق‌ تقرير هويت‌شناسانه ى‌ فردگرايى‌:

"هوئیات‌ اجتماعى‌، چيزى‌ نيستند به‌ جز مجموعه‌هايى‌ از افراد كه‌ نسبتهاى‌ گوناگون‌ با هم‌ دارند. دانشگاه‌ چيزى‌ نيست‌ جز افرادى‌ كه‌ فعاليت‌ دانشگاهى مى ‌كنند، يعنى‌: استادان‌، دانشجويان‌، امنا، رؤسا و سرايداران‌. اين‌ تقرير از آموزه‌، تقريرى‌ است‌ در باب‌ تركيب‌ خارجى‌ پديده‌ اجتماعى‌ و مفادش‌ اين‌ است‌ كه‌ هر پديده ى‌ اجتماعى‌ مولَّف‌ است‌ از افراد و افعالشان‌... همه‌ هوىّات‌ اجتماعى‌، اعم‌ از دولت‌، نظام‌ اقتصادى‌، معاهدات‌، نظام‌ حقوقى‌، دين‌، سنن‌ هنرى‌، جنگ‌، اعتصاب‌، نظامات‌ تجارى‌ و انقلابات‌، همه‌ قائم‌ به‌ مجموعه‌اى‌ از افراد و افعال‌اند. ساختارها و نهادهاى ‌ اجتماعى‌، نظام‌ هنجارها و اشكال‌ مختلف‌ روابط‌ اجتماعى‌، همه‌ متشكل‌ از آدميانى‌ هستند كه‌ به‌ كارهاى‌ معنى ‌دار و آگاهانه‌ مختلف‌ مشتغل‌اند"
(دانيل ليتيل، تبيين در علوم اجتماعى ، ترجمه ى عبدالكريم سروش، انتشارات صراط ، صص۳۱۳- ۳۱۲).

از سوى ديگر، در جبهه ى مقابل، فوكو در تاريخ و جنسيت نوشته است:

"ما بايد بكوشيم كشف كنيم كه چگونه سوژه ها بتدريج، به نحوى پيش رونده، واقعى، و به شكلى مادى از طريق كثيرى از ارگانيسمها، نيروها، انرژيها، مواد، تمناها، انديشه ها، و غيره ساخته مى شوند". (ص ۹۷).

ماركسيسم ساختارگرا هم فاعل بودن آدميان را انكار مى كند. از نظر آنها، ساختارهاى زيربنايى اجتماعى كنش هاى آدميان را تعيين مى كنند. در اين ديدگاه انسان ها به عروسك هاى خيمه شب بازى ساختارهاى اجتماعى تبديل مى شوند. به گفته ى يان كرايب،ماركسيسم ساختارگرا، اقتصاد را چوب بيلياردى مى داند كه با آن توپ بيليارد سطوح سياسى و ايدئولوژيك به حركت در مى آيد.آلتوسر مى گفت:"اقتصاد در تحليل نهايى تعيين كننده است".

۳- سه ديدگاه درباره ى اصلاحات در شوروى، چين و يوگسلاوى، مصاحبه با ميلوان جيلاس، آندره ساخارف، وليو بينيان، گردآورى و ترجمه ى هرمز همايون پور،انتشارات آگاه،صص ۶۰- ۵۹.

۴- آنتونى گيدنز، جامعه شناسى ،نشر نى، ص ۶۶۶ .

۵- هانا آرنت، انقلاب، ترجمه ى عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمى، ص ۳۱۳.
XS
SM
MD
LG