ميرحسين موسوی، از رهبران مخالفان دولت در ايران، در یادداشتی با انتقاد از سياستهای هستهای جمهوری اسلامی گفته است: قطعنامه ۱۹۲۹ عليه ايران را ورق پاره خواندن « مشکل مردم و کشور را حل نمی کند.» وی در این یادداشت که پس از صدور چهارمین قطعنامه تحریمی علیه ایران نوشته، آورده است «برای اينجانب مانند روز روشن است که اين قطعنامه بر امنيت و اقتصاد کشور ما اثر خواهد گذاشت. توليد ناخالص را پایين خواهد آورد، بيکاری را بيشتر خواهد کرد، مردم را در تنگنای مشکلات بيشتر معيشتی و اجتماعی قرار خواهد داد، فاصله ما را ازکشورهای در حال رشد جهان بويژه کشورهای همسايه رقيب بيشتر خواهد ساخت و آخرين ميخ را بر تابوت چشمانداز بيست ساله خواهد کوبيد. کدام عقل سليم است که نداند کشور ما امروز پس از صدور قطعنامه آسيبپذيرتر و منزویتر از گذشته شده است؟»
در جای دیگری از یادداشت خود نیز به این موضوع اشاره میکند که ««قصد از تحريمها صرف به زانو درآوردن دولت نيست. تجربه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنوشت تلخ عراق و افغانستان در زمان معاصر پيشاروی ماست و هشياری مضاعف آنکه چه بسا بخشی از دولتيان شانس بقای خود را در ادامه اين بحران و تشديد مخاصمات و حتی تشويق دشمنان برای تعرض نظامی ببينند.»
علیرضا حقیقی، تحلیل گر سیاسی در مورد این یادداشت به رادیو فردا می گوید: با توجه به این که بسیاری از افرادی که در ارتباط با مسائل سیاسی بودند، توصیه شان این بود که آقای موسوی بایستی مثل دولت سایه عمل کند و در مورد مسائل حیاتی که مطرح می شود، راه حل های خودش را ارائه دهد، یکی از موضوعات استراتژیکی که آقای موسوی بعد از جریانات انتخاباتی نظری نداده، مسئله هسته ای است. به هرحال این اقدام آقای موسوی در مسئله قطعنامه جدید شورای امنیت بخشی معطوف به این قضیه است که سعی کرده به این موضوع نگاه کند. نکته دوم این است که قطعنامه در مقایسه با قطعنامه های دیگر اثرات امنیتی و اقتصادی استراتژیکی بر موقعیت ایران دارد و آقای موسوی نمی تواند این مسئله را نادیده بگیرد.
آقای حقیقی، آقای موسوی شرایط پس از صدور قطعنامه چهارم تحریم ها علیه ایران را بحرانی می داند. در این یادداشت هم اشاره کرده که اولین و ضروری ترین راه حل، اطلاع رسانی صادقانه به ملت است.
آقای موسوی در بیانیه اش در هفت هشت محور آقای احمدی نژاد را نقد کرده، سعی کرده تبعات قطعنامه را نشان دهد، راه حل هایی را ارائه دهد و توصیه هایی هم به جنبش سبز داشته باشد. در مورد راه حل هایی که ارائه داده، یکی مسئله اطلاع رسانی بوده، یکی مسئله استفاده از مشاوران با تجربه بوده است. مسئله اینست که دولت بتواند از ظرفیت های مدیریتی استفاده کند و ایشان اسامی افرادی را آورده از جمله آقای لاریجانی، که این نشان می دهد که سعی کرده به تئوری مصالحه نزدیک شود و در عین حال راه حل دیگری که مطرح کرده، مسئله رفراندم و پیدا کردن راه از طریق مجلس است. در مجموع، راه حل ها یک مقداری دارای ابهام است. انسجام لازم را ندارد. ولی نقد اساسی اش نقد هایی است که به دولت آقای احمدی نژاد کرده و بخشی از آن بر می گردد به زبان آقای احمدی نژاد که [میرحسین موسوی] معتقد است رجز خوانی و بذله گویی که روش آقای احمدی نژاد در مورد این مسائل است، مسائل را حل نمی کند، بلکه بدتر هم می کند. دوم اینکه نشان می دهد دولت درک درستی از روابط بین المللی و منافع ملی ندارد و سوم اینکه مسئله دولت حفظ منافع جناحی است. به خاطر همین یا می رود به سمت سازش با قدرت های بزرگ و دادن امتیازها (که مثال ژنو و قرارداد ژنو را نمونه داده) یا می رود به سمت اینکه فضا را تند کند که بکشد به درگیری نظامی برای اینکه بتواند حضور خود را در قدرت حفظ کند.
در کنار انتقاد به دولت احمدی نژاد، آقای موسوی در این یادداشت بحث سپاه را هم به میان کشیده و سپاه را درگیر مسائل سئوال برانگیزی دانسته است.
بله. تعجب آور است، برای اینکه بحث سپاه ربطی به بیانیه نداشت. انسجام بیانیه در مورد شورای امنیت است. اگر بخواهیم بحث کنیم، اینست که چون آقای موسوی معتقد است که سپاه در امنیت کشور نقش اساسی دارد، حرفش اینست که اگر سپاه خودش را درگیر منابع مالی و کارهای اقتصادی کند، به کارهای اصلی اش که امنیت کشور است نمی رسد و در عین حال اگر بخواهد خودش را برای دفاع از دولت آقای احمدی نژاد درگیر کند با جامعه و به سرکوب دست بزند، آن اعتمادسازی را که لازم است نمی تواند انجام دهد و اگر زمانی درگیری پیش بیاید، سپاه نمی تواند بسیج لازم را در میان اقشار اجتماعی انجام دهد.
روشی که آقای موسوی درپیش گرفته اند، مثل همین یادداشت نویسی درباره قطعنامه تازه تحریم ها و بیانیه های پی در پی، تا چه اندازه می تواند با بدنه جنبش اجتماعی پیوند برقرار کند و تا چه اندازه در سطوح بالای نظام این حرف ها شنیدنی است و می تواند موثر باشد؟
به هر حال آقای موسوی... با توجه به محدودیت هایی که دارد، تنها راه حلی که دارد اینست که نظراتش را مطرح کند. هرچه نظرات روشن تر و صریح تر باشد -هرچند ممکن است در نیروهای حامی جنبش سبز ریزش صورت بگیرد- در عین حال این نظرات روشن در جریان درون حاکمیت هم هوادارانی خواهد داشت. هدف آقای موسوی به نظر من نشان دهنده اینست که قطعنامه خیلی جدی است، دولت ناتوان است از حل تبعات این قطعنامه و دیگر اینکه تبعات امنیتی و اقتصادی آن دامن همه ملت را خواهد گرفت. هم جنبش سبز باید فعالیت خودش را بکند و هم نهادهای قدرت از جمله مجلس و دیگر نهادهای تصمیم گیرنده، فکر استراتژیکی کنند، برای این که چگونه با تبعات این قطعنامه برخورد کنند. به نظر می رسد که اگر این روند تداوم پیدا کند، اصول گرایان هم می روند به سمت اینکه در دولت احمدی نژاد تعدیلی انجام دهند. یا این دولت را استیضاح کنند یا دولت را وادار کنند که در یک حوزه هایی نیروهای مجرب تری به کار بگیرد.
در جای دیگری از یادداشت خود نیز به این موضوع اشاره میکند که ««قصد از تحريمها صرف به زانو درآوردن دولت نيست. تجربه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنوشت تلخ عراق و افغانستان در زمان معاصر پيشاروی ماست و هشياری مضاعف آنکه چه بسا بخشی از دولتيان شانس بقای خود را در ادامه اين بحران و تشديد مخاصمات و حتی تشويق دشمنان برای تعرض نظامی ببينند.»
علیرضا حقیقی، تحلیل گر سیاسی در مورد این یادداشت به رادیو فردا می گوید: با توجه به این که بسیاری از افرادی که در ارتباط با مسائل سیاسی بودند، توصیه شان این بود که آقای موسوی بایستی مثل دولت سایه عمل کند و در مورد مسائل حیاتی که مطرح می شود، راه حل های خودش را ارائه دهد، یکی از موضوعات استراتژیکی که آقای موسوی بعد از جریانات انتخاباتی نظری نداده، مسئله هسته ای است. به هرحال این اقدام آقای موسوی در مسئله قطعنامه جدید شورای امنیت بخشی معطوف به این قضیه است که سعی کرده به این موضوع نگاه کند. نکته دوم این است که قطعنامه در مقایسه با قطعنامه های دیگر اثرات امنیتی و اقتصادی استراتژیکی بر موقعیت ایران دارد و آقای موسوی نمی تواند این مسئله را نادیده بگیرد.
آقای حقیقی، آقای موسوی شرایط پس از صدور قطعنامه چهارم تحریم ها علیه ایران را بحرانی می داند. در این یادداشت هم اشاره کرده که اولین و ضروری ترین راه حل، اطلاع رسانی صادقانه به ملت است.
هدف آقای موسوی به نظر من نشان دهنده اینست که قطعنامه خیلی جدی است، دولت ناتوان است از حل تبعات این قطعنامه و دیگر اینکه تبعات امنیتی و اقتصادی آن دامن همه ملت را خواهد گرفت.
در کنار انتقاد به دولت احمدی نژاد، آقای موسوی در این یادداشت بحث سپاه را هم به میان کشیده و سپاه را درگیر مسائل سئوال برانگیزی دانسته است.
بله. تعجب آور است، برای اینکه بحث سپاه ربطی به بیانیه نداشت. انسجام بیانیه در مورد شورای امنیت است. اگر بخواهیم بحث کنیم، اینست که چون آقای موسوی معتقد است که سپاه در امنیت کشور نقش اساسی دارد، حرفش اینست که اگر سپاه خودش را درگیر منابع مالی و کارهای اقتصادی کند، به کارهای اصلی اش که امنیت کشور است نمی رسد و در عین حال اگر بخواهد خودش را برای دفاع از دولت آقای احمدی نژاد درگیر کند با جامعه و به سرکوب دست بزند، آن اعتمادسازی را که لازم است نمی تواند انجام دهد و اگر زمانی درگیری پیش بیاید، سپاه نمی تواند بسیج لازم را در میان اقشار اجتماعی انجام دهد.
روشی که آقای موسوی درپیش گرفته اند، مثل همین یادداشت نویسی درباره قطعنامه تازه تحریم ها و بیانیه های پی در پی، تا چه اندازه می تواند با بدنه جنبش اجتماعی پیوند برقرار کند و تا چه اندازه در سطوح بالای نظام این حرف ها شنیدنی است و می تواند موثر باشد؟
به هر حال آقای موسوی... با توجه به محدودیت هایی که دارد، تنها راه حلی که دارد اینست که نظراتش را مطرح کند. هرچه نظرات روشن تر و صریح تر باشد -هرچند ممکن است در نیروهای حامی جنبش سبز ریزش صورت بگیرد- در عین حال این نظرات روشن در جریان درون حاکمیت هم هوادارانی خواهد داشت. هدف آقای موسوی به نظر من نشان دهنده اینست که قطعنامه خیلی جدی است، دولت ناتوان است از حل تبعات این قطعنامه و دیگر اینکه تبعات امنیتی و اقتصادی آن دامن همه ملت را خواهد گرفت. هم جنبش سبز باید فعالیت خودش را بکند و هم نهادهای قدرت از جمله مجلس و دیگر نهادهای تصمیم گیرنده، فکر استراتژیکی کنند، برای این که چگونه با تبعات این قطعنامه برخورد کنند. به نظر می رسد که اگر این روند تداوم پیدا کند، اصول گرایان هم می روند به سمت اینکه در دولت احمدی نژاد تعدیلی انجام دهند. یا این دولت را استیضاح کنند یا دولت را وادار کنند که در یک حوزه هایی نیروهای مجرب تری به کار بگیرد.