مهمترين واقعه قرن - هفدهم دسامبر ۲۰۱۴روزی است که در تاريخ روابط بينالملل به عنوان پايان يک دوره ۵۴ ساله، خصومتهای دوجانبه و چند جانبه در روابط ايالات متحده آمريکا و کوبا ثبت خواهد شد.
در آغاز دهه ۱۹۶۰ بود که روابط دو کشور پس از اصطکاکی که جهان را تا آستانه جنگ جهانی سوم برد، قطع شد و خصومتی بيکران جای آن را گرفت. در خلال ۵۴ سال گذشته تحريمها و محدوديتها تقريبا هرگونه امکان توسعه و پيشرفت را بر کوبا مسدود و کشور را با بحران اقتصادی وحشتناکی مواجه کرد.
کوبا که حمايت روسيه شوروی را پشت سر داشت با اقدام به تاسيس پايگاههای پرتاب موشک بالستيک با کلاهک اتمی به نيابت از شوروی موجوديت سواحل جنوب شرقی آمريکا را مورد تهديد قرار میداد. (ميامی ۹۰ مايل از کوبا فاصله دارد). اين تهديد، حياتی، مستقيم و از نوع اتمی بود که بخشهای عمدهای از خاک و جمعيت آمريکا را هدف میگرفت. پس از هيروشيما تصور اينکه بار ديگر در جايی ديگر بمبهای اتمی به کار برود قبول تکرار فاجعه بود. اما با واکنش جان کندی، رییس جمهوری وقت آمریکا و تهديد به واکنش اتمی، بحران خاتمه يافت اما از فردای مهار بحران موشکی کوبا مساله مهار سياسی – استراتژيک کوبا به عنوان يک همسايه نا مطلوب برای ايالات متحده آمريکا مطرح شد.
يکی از مباحث عمده روابط بينالملل تا به امروز مطالعه بحران موشکی کوبا بوده است. صدها هزار صفحه مطلب در سطوح دانشگاهی و سياستگذاری، دههاهزار بحث و گفت وگوی تلويزيونی، راديويی و سخنرانی در مورد بحران موشکی کوبا انجام شده و اين بحران نه تنها از منظر تصميم گيری استراتژيک که از بعد چانهزنی و مديريت بحران هنوز مورد مطالعه قرار دارد. هنوز در همه دانشگاههای دنيا مطالعه بحران موشکی کوبا در رأس آزمونهای درسی رشته علوم سياسی و روابط بين الملل قرار گرفته است و به همان سياق در سناريوهای تصميمگيری در مطالعات امنيتی دنبال میشود.
از تاثيرات فوری اين بحران حتی پس از مهار آن در ۱۹۶۲ تغيير ناگهانی روابط آمريکا و کوبا بود که با انبوهی از سيستمهای مهارکننده و تحريمهای اقتصادی، سياسی و حتی اقدامات جاسوسی و ضد جاسوسی و يا اقدام به اعزام مزدور به خاک کوبا و اقداماتی از اين دست همراه شد. بلافاصله پس از انقلاب کوبا جمعيت قابل ملاحظهای از کوباییها به آمريکا مهاجرت کرده و یا پناهنده شدند. در بسياری از اقدامات انجام شده بر عليه کوبا و اعزام مزدوران همين جمعيت ناراضی دست داشتند و اطلاعات ذيقيمتشان از نظر جاسوسی پشتوانه مهمی به حساب میآمد.
بی ترديدانقلاب کوبا درتاريخ جنبشهای مارکسيستی – کمونيستی، انقلابی بود که به خاطر شخصيت دو نفراز رهبرانش، «ارنستو چهگوارا» و «فيدل کاسترو»، پيشينه و سبقهای فراموش ناشدنی از خود به جا نهاد. موج حمايتهای بين المللی از فيدل کاسترو چريک پير چه گوارا، از محافل پيشرو و روشنفکری دنيا فراتر رفت و پس ازرهایی کوبا از ديکتاتوری باتيستا، الهامبخش بسياری از نقلابهای موفق و ناموفق دنيا شد. حتی زمامداران آمريکايی از اينکه باتيستا سرنگون شده بود، خوشحال بودند.
نتيجه ديگر اين انقلاب صدور امواج انقلابی وحضور مجذوبان انديشه و پيروزی انقلاب کوبا در زندانهای ديکتاتورهای دنيا بود.ارنستو چه گوارا در اکتبر ۱۹۶۷ توسط ديکتارتورهای نظامی بوليوی، کشته شد. با فروکش کردن موج انقلاب در آمريکای لاتين، در نيمه دوم قرن بيستم چه بسيار جوانانی که ناديده عاشق چه گوارا بودند و فيدل کاسترو را مظهر مقاومت در برابر سلطه باتيستا میدانستند و با همين آرمانها در شکنجهگاهها جان دادند. انديشه مارکسيسم و کمونيسم با سقوط شوروی به تاريخ پيوست. اما در زمان ما و در کشورهای قاره آمريکا نام چه گوارا هنوز میتواند جوانان را به هيجان آورد وبرای حقطلبی به خيابانها بکشاند. البته با اين تفاوت که به مجرد آزرده شدن روح اينگونه جوانان پيراهنهای منقّش به عکس چهگوارا به تعداد بيشتری به فروش و مصرف میرسد اما وقتی تب و هيجان فرو مینشيند، با تصاوير خوانندگان پاپ وستارگان هاليوودی جابهجا میشود.
در مقايسه با چهگوارا، فيدل کاسترو اما، جايگاه سياسی ديگری پيدا کرد و پس از تجربه بحران موشکی کوبا متوجه شد که چگونه در يک جهان دو قطبی، همسويی و همصدايی با يک ابر قدرت میتواند موجوديت يک کشورکوچک را به خطر بياندازد. هرچند بهرغم اينکه فيدل کاسترو با جمال عبدالناصر، نهرو و سوکارنو به تشکيل سازمان کشورهای غيرمتعهد و بعدها جنبش غیرمتعهدها پرداختند که در طول سالهای طولانی جنگ سرد همپيمانی با ناتو و ورشو را رد می کرد؛ عملا شخص فيدل کاسترو به آرمانهای کمونيستی به عنوان يک ايوئولوژِی ابدی برای اداره کشور کوچک يازده ميليونیاش، کوبا، وفادار ماند.
وی پس از بحران موشکی کوبا با نيکيتا خروشچف نخست وزير وقت اتحاد شوروی ملاقات کرد و تا زمان فروپاشی شوروی از متحدان شوروی سابق به حساب میآمد.
اين وفاداری برای ملت کوبا و شخص فيدل کاسترو بسيار گران تمام شد و در نتيجه تا همين چند سال پيش که به علت بيماری سکان قايق شکستهاش را به دست برادر پيرش رائول کاسترو سپرد، نتوانست به وعده پنجاه ساله خود برای ايجاد يک کشور دموکراتيک (که انقلابش پس از سقوط رژيم باتيستا وعده کرده بود) جامه عمل بپوشاند.
در دوران رياست جمهوری جيمی کارتر کوششی شد که روابط با کوبا برقرار شود وکارتر از فرمول نيکسون در چين استفاده کند و حتی دريک بازی بيسبال با فيدل کاسترو ديده شد -اما کارها پيشرفتی نداشت. در حاليکه کانادا در همسايگی آمريکا، با فيدل کاسترو و کوبا روابط دوستانه داشت. پس از اينکه کاسترو به ناچار و به علت بيماری در ۲۰۰۸ عملاً عنان اداره کشور را به برادرش سپرد، گفته میشد که رائول کاسترو تصميم به ايجاد رابطه با آمريکا دارد. در سال ۲۰۱۳ در جريان مراسم تشييع جنازه نلسون ماندلا رئيس جمهور فقيد آفريقای جنوبی فرصتی پيش آمد و رائول با باراک اوباما دست داد ولی هرچند اين رويدادی بیسابقه و شگفتانگيز بود فراتر ازآن مرحله نرفت. جهان بايد هنوز مدتی صبر میکرد تا با ورود پاپ فرانسيس آرژانتينی در مناسبات بين المللی شاهد اقدام شجاعانه رئيس جمهوری آمريکا برای برقراری رابطه با کوبا شود.
موانع سر راه – بهرغم توافقی که چند روز پيش اعلام شد هنوز تا بر قراری روابط عادی راه درازی در پيش است. نسل دوم و سوم کوبايیهايی که از هاوانا به فلوريدا مهاجرت کردند و هاوانای کوچک را ساختند امروزبه نهالی بانفوذ در جامعه آمريکا بدل شده است. مثلاً سناتور مارکو روبيو( سناتور فلوريدا)، سناتور کوبايی تبار آمريکايی (دست کم تا قبل از اين واقعه) شانس نامزدی حزب جمهوريخواه را برای مبارزات رياست جمهوری ۲۰۱۶در اختيار داشته است. از سوی ديگر وجود چنين افراد شاخصی که مارکو روبيو فقط يکی از آنان است در حوزههای گوناگون سياست و اقتصاد، در حقيقت استراتژی رفتار سياسی آمريکا با کوبا را تا همين اواخر شکل میداد. سناتور مارکو روبيو و سناتور باب منندز ( از نيوجرسی) هردو از حزب جمهوریخواه و از مخالفان سياست عادی سازی روابط با کوبا هستند، هرچندمعلوم نيست درهمين مواضع باقی بمانند.
با ورود باراک اوباما به دور دوم رياست جمهوری، سياست آمريکا در قبال کوبا چرخش بسيار حساسی نشان داد. دوسال آخر رياست جمهوری معمولا به عنوان سالهای ساخت پرستيژ و اعتبار و بهجا نهادن شهرت پس از دوره رياست جمهوری شناخته می شود. اوباما، بعد از اينکه سناتورهای حزب دموکرات به افشاگری در قبال عملکرد سازمان سيا در دوران رياست جمهوری جورج بوش (پسر) پرداختند، مصمم شد پرده ديگری از بازی سياسی خود را ارائه دهد.
اينبارآزادی يکی از زندانيان بسيار بانفوذ آمريکايی در زندان هاوانا در برابردوزندانی کوبايی در آمريکا زمينه مناسبی فراهم کرد تا به موازات توصيه و مساعی پاپ فرانسيس، اراده سياسی دو کشور و دو رهبر برای اجرای تصميمی مهم و تاريخی به هم نزديک شود.
درسهایی که ايران میتواند از وجوه تشابه با کوبا بگيرد
۱- وجود يک منازعه – فرض و تصور اينکه ايران میخواهد به توليد بمب اتمی دست بزند و اگر چنين بمبی توليد شود اولين هدف ايران در منطقه، متحد آمريکا يعنی اسرائيل خواهد بود نزديکترين وجه تشابه با بحران موشکی کوبا است. اينکه يک ايران اتمی خود تبديل به يک چالش عمده منطقهای و جهانی میشود بعد ثانوی همين فرض است. مذاکرات يکساله گذشته به فرض اينکه با نتيجه مثبت خاتمه يابد آثار اين مناقشه را محو و امکان ارتباط را فراهم میسازد. به عبارت ديگر برای اينکه رئيس جمهور آمريکا بتواند قصد خود را مبنی بر آمادگی برای گفت وگو و مصالحه با ايران عملی کند (همانطور که از سال ۲۰۰۷ بر بهبود رابطه با سه کشور ايران، کوبا و کره شمالی اصرار داشته است) حل و فصل دوستانه اين مناقشه شرط لازم و کافی به حساب می آيد.
۲- تنش ايدئولوژيک – نظام جمهوری اسلامی از نظر سياست خارجی و مناسباتش با جهان وجوه تشابه ای با کوبا و ايدئو لوژی فيدل کاسترو دارد و رهبران ايران به خصوص محمود احمدی نژاد در سالهای اخير به اين نگرش دامن زده اند.
ايران هم يکی از اعضای سازمان جنبش غیرمتعهدها است و با کوبا روابط خوبی دارد. البته عضويت در جنبش غیرمتعهدها ضرورتاً يک عامل منفی به حساب نمیآيد و اگرهم زمانی مانورهای اين سازمان در مقابل دو ابر قدرت به ارائه راه حلهايی منجر میشد، دست کم امروز ديگر آن سودمندی و ويژگی را ندارد. اما آنچه مخالفان طرح نزديکی به ايران بر آن تکيه خواهند کرد فراتر از قضيه اتمی و مانند کوبا، عمدتا حول محورمسايل حقوق بشری و آزادی های دموکراتيک در ايران خواهد بود.
۳- تحريمهای گسترده اقتصادی – ايران نيز همانند کوبا تحت فشارو خسارات تحريم های مخرب آمريکا و اروپا قرار دارد. همانطور که در عمل مشاهده میکنيم، دامنه تحريم به چين و ژاپن و هند و حتی دوست ايران، روسيه، هم تسری پيدا میکند و در بسياری مواقع کشور ثالث خود از ترس تحريمهای آمريکا نمی تواند آنرا ناديده بگيرد. بهرغم انکار دولتمردان ايرانی، تحريمها در زندگی روزمره شهروندان تاثير آنی دارد و برنامه ريزیهای توسعه دراز مدت را متوقف و يا نابود میکند. تمام سعی و کوشش کشوری که هدف تحريم قرار میگيرد تامين زندگی روزمره است و در نتيجه برنامههای دراز مدت نيز به روزمرگی دچار میشوند. ادامه تحريم الزاما برای کشور يا کشورهايی که تحريم را اعمال میکنند سودآور نيست و در بسياری مواقع سرمايهداران و صاحبان صنايع غربی خود در مورد برداشتن تحريمها به دولت فشار وارد میکنند. مساله اين است دولت تحت تحريم نمیتواند در چنين شرايطی ادعای پيروزی کند و يا تحريمها را بیاثر بداند چرا که سرمايهداران بزرگ با سياست دولت خود در مورد شرايط جانبی لغو تحريم از قبيل رعايت حقوق بشر و حقوق شهروندی همسو و همصدا هستند. اين شرطی نيست که به سادگی بتوان آنرا ناديده گرفت.
۴- جامعه ايرانيان مقيم آمريکا – پس از گذشت سی و پنج سال از روابط خصمانه بين ايران و آمريکا و حضور جمعيت قابل ملاحظه ای از ايرانيان در آمريکا که اکثرا يا شهروندان دارای حق رای هستند و يا نسل دوم و متولد آمريکا؛ حضورقشر ايرانيان با نفوذ در محافل تصميم گيری و حتی در سطح يکی از دو حزبی که قدرت را در دست دارند کاملا مشهود است. از نظر پايگاه اجتماعی، ايرانيانِ آمريکا يکی از با سوادترين و تحصيلکردهترين اقشار جامعه را با رقمهای بالای سهم در توليد ثروت ملی تشکيل میدهند. به موازات اين قضيه وجود تعداد قابل ملاحظهای از اقليتهای مذهبی، کليمی، زرتشتی و بهايی در کنار لائيکها و سکولارها عامل تاثير گذار ديگری است که نبايد نا ديده گرفته شود. دوره اخير انتخابات رياست جمهوری آمريکا، به خوبی نشان داد که برخی از ايرانيان حتی در سطوح قانوگذاری و دولتهای ايالتی انتخاب شده و در سياست کلی آمريکا نفوذ پيدا کردهاند. علاوه بر همه اينها بسياری از سياستمداران از وجود روشنفکران وصاحبان انديشه ايرانی در سطوح تصميمگيری و وزارتخانههای حساس استفاده میکنند. به اين ترتيب ضمن اينکه هر ايرانی-آمريکايی برقراری روابط با ايران را از منظر خاستگاه مليتی خود نگاه میکند ممکن است از منظر وابستگی اجتماعی فعلی خود و يا مليت ثانوی خود نيز نگاه کند. همانطور که در مورد کوبا هم چنين استدلالی را میتوان مطرح کرد.
نمیتوان نتيجه گرفت که همه ايرانيان از بر قراری روابط آمريکا و ايران حمايت بی قيد و شرط خواهند کرد. بعضیها ممکن است با آن مخالف هم باشند و از طريق نمايندگان قانونی خود در کنگره و سنا خواسته خود را دنبال کنند.
۵- وجود اراده سياسی – امروزه درايالات متحده از شخص رئيس جمهور غالباً به عنوان فردی ياد می شود که نسبت به بر قراری روابط دوستانه با ايران نظر مثبت و مساعد دارد. بهرغم اينکه نزديکی به ايران مخالفان بيشتری در حزب جمهوریخواه دارد، شايد بتوان با اطمينان گفت در شرايطی که ايران گام مثبت و نهايی را درجهت حل مشاجره اتمی خود بردارد و اقدامات قابل رويتی در جهت رعايت حقوق بشر در داخل کشورداشته باشد، در درون هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه نيزعوامل حامی برقراری ارتباط با ايران کم نخواهند بود. علاوه برآن مردم عادی آمريکا و آنانی که قبل از انقلاب ۱۹۷۹ و يا پس از آن با ايرانيان مراوده داشتهاند از ايران به خوبی ياد میکنند و از بازگشايی روابط با ايران استقبال میکنند. گروههای بانفوذ و به اصطلاح لابیهای طرفدار ايران نيز در کنار اين طيف متنوع ديده میشوند.
۶- نفت و شکرو توريسم – تاريخ کوبا نشان می دهد که چگونه جنگ شکر در کوبا (عنوانی که با مجموعه مقالات ژان پل سارتر در جهان جا افتاد) نهايتا با شکست کوبا و از بين رفتن منابع کشاورزی و اقتصادی که زمانی افتخار صادرات کوبا بود خاتمه يافت. در ايران خاويار دريای خزر با نبود همکاری کشورهای حوزه خزر از بين رفته است. هرچند بازار فرش ايران هنوز ظرفيت چشمگيری دارد که بتواند به عنوان يک قلم صادراتی مهم از طريق صدور فرآورده های هنری – تاريخی به اقتصاد ايران کمک کند، اما تداوم تحريمها آنرا هم نابود خواهد کرد و فرشهای ماشينی هندی جايش را خواهند گرفت. پسته کرمان و رفسنجان هم که تا کنون با پسته توليد شده در کاليفرنيا جايگزين شدهاست. انارافغانستان هم که دارد جايش را بجای انار يزد در بازار های دنيا باز می کند. آنچه باقی ميماند و مانده است نفت است.
با شروع بهره برداری ازمخاذن انبوه نفت و گاز داخلی در کانادا و آمريکا و در فاصله زمانی بسيار کوتاهی نفت خاور ميانه حدود پنجاه درصد ارزش خود را از دست داده است. برداشته شدن تحريم ها و بر قراری رابطه دوستانه با ايالات متحده هنوز ظرفيت بالايی برای دوباره سازی اقتصاد ايران و بازيافت بازار صادرات نفت و گاز ايران در بر دارد. صنايع اروپا و آمريکا مستقيم و غيرمستقيم از بر قراری جريان نفت و دسترسی ايران به بازار نفت و گاز خود سود می برند و مايلند اين ارتباط به صورتی قانونمند و دراز مدت برقرار شود. اين بستگی به نحوه مديريت ايران و نحوه بهترين استفاده از خرد سياسی و علم مملکت داری دارد که چگونه بخواهند از فرصتی که در حال از دست رفتن است استفاده بهينه کنند و يا آنقدر فرصت سوزی کنند که قيمت نفت از آب ارزانتر شود.
۷- عوامل منطقهای – بی ترديد يکی ازتاثيرات جانبی اين رابطه باز شدن باب توريسم است که در جای خود از ظرفيت های کمتر استفاده شده دو کشور ايران و کوبا به حساب میآيد. اتفاقا يکی از اهرمهای فشاری که بر رابطه با کوبا تاثير مثبت داشت توريسم، و ارتباط توريست های دنيا با کوبا بود. درشرايطی که آمريکايیها حق سفر به کوبا را نداشتند، همسايگانشان از کانادا به عنوان توريست به کوبا می رفتند و حتی تورهايی از کانادا به کوبا وجود داشت که آمريکايیها را به طور غير قانونی به کوبا میبرد و به کانادا بر میگرداند. در مجموع توريسم می تواند از عوامل انگيزشی مثبت درايجاد رابطه بين ايران و آمريکا هم بشود.
آنچه در مورد کوبا تاثير چندانی نداشت ولی در مورد ايران و آنهم بيشتر در بعد منفی موثر است نقش کشور های همسايه و يا همسايگان آبهای شمال و جنوب است. همسايگان عرب جنوب و همسايگان سابقاً شوروی شمال هيچ يک با ايران رابطه صميمانه ای ندارند و به دفعات نشان داده اند که برای منافع خود، اگر بتوانند، خواهان جدايی سر ايران ازتن آن هستند. بنا بر اين يک حساب سر انگشتی به ما ميگويد تجميع قدرت منطقه ای ايران که يکی از نگرانيهای همسايگان است، با قدرت جهانی ابر قدرتی مانند آمريکا می تواند معادلات منطقه ای را به نفع ايران تغيير دهد؛ در حاليکه ادامه تخاصم ايران با قدرت بزرگتر موجب تجرّی همان همسايگان شده و آنان را به قدرت بزرگتر نزديک می کند.
۸- اشتباه استراتژيک - رئيس جمهور آمريکا، جان اف کندی، کوبا را عروسک خيمه شب بازی روسيه شوروی می دانست که تصميم داشت با موشک های بالستيک ساخت شوروی از فاصله ۹۰ مايلی به ايالات متحده آمريکا آسيب برساند. در بهترين محاسبه استراتژيک به اين نتيجه می رسيم که کوبا چنين قصدی نداشت و فقط در گير يک بازی حساب شده توسط اتحاد شوروی شد. شوروی با قربانی کردن فيدل کاسترو امتيازهايی از آمريکا گرفت و برخی از موشکهای ناتو را از اطراف روسيه شوروی دور کرد اما کوبا برای مدتی بيش از نيم قرن قربانی خصومت های آمريکا شد. آيا کوبا شايسته بود کوبا در گير چنين مصيبتی بزرگ شود؟
ايران می تواند همين اشتباه را در خاور ميانه انجام بدهد. صدای بلند فرماندهان نظامی، بازی استراتژيک اسرائيل و عربستان سعودی و يا حتی پاکستان و سوريه می تواند سراب برتری استراتژيکی را که هم اکنون در افکار دلواپسان ايرانی وجود دارد، به مردابی عميق تبديل کند. ايران با اين تصور که می تواند با بهره برداری ازاهرم های استراتژيک و حمايت روسيه يا چين "فقط مشکل اتمی" را حل و فصل کند، موضوع مهمتريعنی اصل برقرای رابطه با غرب و آمريکا را ناديده و انکار می کند – رابطه ای که به نظر می رسد اکنون بهترين شانس تحقق را دارد.
______________________
نظرات مطرح شده در این نوشته، الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.