سعید پیوندی،استاد جامعهشناسی دانشگاه پاریس، در مورد علل و ريشه هاى بروز اعتراضات خیابانی و حضور جوانان با رادیو فردا به گفتگو نشسته است.
با توجه به شعارهاى معترضان مى توان گفت كه در ابتدا مطالبات مردم محدود به مسائل معيشتى و اقتصادى بود. اما به سرعت اعتراضات، رنگ و بوى سياسى به خود گرفت و مردم (عمدتا جوانان) با سر دادن شعار، اعتراض خود را متوجه تمامیت جمهوری اسلامی، سياست هاى كلى حکومت ایران، خصوصا فعاليت هاى برون مرزى جمهورى اسلامى كردند.
سعيد پيوندى، استاد جامعهشناسی دانشگاه پاریس، در مورد علل و ريشه هاى بروز اين نارضايتىها مى گويد، «جوانان از همان ابتداى زندگى و شروع كودكستان و مدرسه با يک نوع تحقير اجتماعى بزرگ مواجه هستند. نوع آموزش آمرانه و اجبارهايى كه در مدارس وجود دارد، هر نوع آزادى و امكان اظهار نظر را از دانش آموزان و حتى معلمان مى گيرد. عملكرد رسانه هاى رسمى، گشت هاى ارشاد، حجاب اجباى و... همه اين مسائل و تحقيرها نشان مى دهد كه جوانان قربانيان اصلى سركوب ها و محدوديت هاى اجتماعى هستند.»
«جوانان از همان ابتداى زندگى و شروع كودكستان و مدرسه با يک نوع تحقير اجتماعى بزرگ مواجه هستند. نوع آموزش آمرانه و اجبارهايى كه در مدارس وجود دارد، هر نوع آزادى و امكان اظهار نظر را از دانش آموزان و حتى معلمان مى گيرد. عملكرد رسانه هاى رسمى، گشت هاى ارشاد، حجاب اجباى و... همه اين مسائل و تحقيرها نشان مى دهد كه جوانان قربانيان اصلى سركوب ها و محدوديت هاى اجتماعى هستند.»
مساله ديگر عدم وجود ديالوگ ميان جوانان و مقام هاى جمهورى اسلامى است. با وجود اينكه گستره اعتراضات اخير يكصد شهر كشور را در بر گرفته، اما مقام هاى جمهورى اسلامى با كوچك و بى اهميت شمردن اين اعتراضات و نسبت دادن آن به كشورهاى ديگر، به نوعى راه ارتباطى خود با جامعه و نسل جوان را بسته اند.
به طور نمونه آيت الله خامنه اى در سخنرانى روز سه شنبه، ١٩ دى، اعتراضات را «آتشبازی» و «شیطنتکاری»و «پاتک دشمن» خوانده است.
سعيد پيوندى معتقد است، «در يک طرف جوان هايى هستند كه از وضعيت موجود به تنگ آمده اند و در سوى ديگر حكومتى كه توسط پيرانى اداره مى شود كه قدرت ديدن و شنيدن خود را از دست داده اند و عملا هيچ نوع ارتباطى ميان اين دو بخش اجتماعى وجود ندارد. يك نوع ديالوگ كور در جامعه وجود دارد، اين است كه جوانان ما فرياد مى زنند ولى كسى صداى آنها را نمى شنود.»
مساله ديگرى كه به نظر می رسد جوانان را دچار يأس كرده، اميدهايى است كه سالها به جوانان داده شده و به آنها عمل نشده است. اگر جوانان اميد داشته باشند كه طى چند سال آينده وضع ايران بهتر خواهد شد، وضع موجود را تحمل خواهند كرد.اما به نظر مى رسد كه ديگر به وعده هاى مسئولين براى بهبود وضعيت كشور، اعتمادى ندارند. در واقع نا اميدى، سرخوردگى و خشم عميقى كه در جوانها وجود دارد، بر مى گردد به اميدى كه به يأس تبديل شده است. شركت گسترده جوانان و زنان در انتخابات سال ١٣٧٦ و بعد سال ١٣٨٠ و پس از آن در جنبش سبز و بعد با مشاركت در انتخابات مجلس و در نهايت انتخاب حسن روحانى، ناشى از اين اميد بود.
سعيد پيوندى در اين باره مى گويد: «مساله اى كه جوانان را مستأصل مى كند، بى دور نمايى جامعه ايران است. بيست سال جوانها اميد داشتند كه از طريق مشاركت در فضاهايى كه حكومت به آنها پيشنهاد كرده، مى توانند پيام خود را به حكومت برسانند. اما ما با حكومتى سر و كار داريم كه گوشها و چشم هاى خود را بسته و با اين جامعه ارتباط واقعى ندارد»
فرهنگ تبعيض در جامعه مى تواند علت ديگر نارضايتى جوانان باشد. در اغلب كشورها، رفتن به دانشگاه و داشتن تحصيلات عاليه، راه را براى پيدا كردن كار و امكانات بهتر زندگى، هموار مى كند.
اما به نظر مى رسد، در ايران به دليل مشكلات و بن بست هاى اقتصادى، رفتن به دانشگاه با هزينه هاى سنگين،فقط كمك اندكى به جوانان براى پيدا كردن كار مى كند.اين در حالى است كه تعداد زيادى از فرزندان مسئولان و مقام هاى دولتى، با استفاده از نفوذ خانواده و رانت هاى حكومتى به راحتى به شغل هاى بالا دست پيدا مى كنند.پديده اى كه سالهاست در ايران به «آقازادگى» معروف شده است.
در تصور عامه اين پديده مانعى بر سر راه عدالت اجتماعى يعنى فرصت برابر براى همه تلقى مى شود. شاخص هاى مختلفى وجود دارد كه به واسطه آن يك آقازاده از امتيازات ويژه براى رسيدن به مقام و منصب از آن استفاده مى كند. به طور مثال برخوردارى هاى مالى و آموزشى و بهره ورى از ثروت ملى و عمومى،امكان تحصيل در خارج از كشور، استفاده از قدرت سياسى يكى از اعضا خانواده، در ليست احزاب و سياستمداران شناخته شده قرارگرفتن و...
تمامى اين شاخصها كه ناشى از ضعف بسترهاى ساختارى و نظارتى كشور است، به آقازاده امكان ترقى مى دهد. در حاليكه فرد ديگرى از جامعه با وجود داشتن قابليت بيشتر، به دليل عدم وابستگى به مقام هاى سياسى، از رسيدن به آن شغل يا منصب باز مى ماند.
سعيد پيوندى در مورد ارتباط ميان اعتراضهاى اخير و پديده آقازادگى، مى گويد: «در يک سال اخير بحث ژن خوب كه توسط پسر محمدرضا عارف مطرح شد، بازتاب زيادى در فضاى مجازى داشت.اين نشان از تبعيض آشكارى دارد كه در دهه هاى گذشته در ايران به وجود آمده و رو به افزايش است. افرادى به دليل داشتن خانواده اى كه به نحوى با قدرت(سياسى،اقتصادى يا مذهبى)در پيوند است، از همه نوع امكانات برخوردارند. اين افراد نياز زيادى به داشتن استعداد، تلاش يا كار شبانه روزى براى موفقيت اجتماعى ندارند و اين سرمايه خانوادگى براى آنها كافى است، تا به مقام هاى عالى سياسى، امكاناتات اقتصادى و يا اشكال مختلف امتيازات اجتماعى دست پيدا كنند.»
پيوندى مى افزايد: «جامعه ايران از اين نابرابرىها در رنج است.وقتى رابطه خويشاوندى در تقسيم پست هاى دولتى نقش اصلى را بازى مى كند، جوانان حس مى كنند هيچ نوع رقابت آزاد، علمى و برابرى در جامعه وجود ندارد.»
پيوندى با اشاره به اينكه يكى از ويژگى هاى جوامع دموكراتيک، شانس برابر را همه افراد جامعه است، مى گويد: «در ايران خيلى از پستهاى سياسى كليدى بين نزديكان دايره اصلى قدرت، تقسيم مى شود و گويى هيچ اعتمادى هم به جامعه ندارند.»
در كنار آقازادهها موضوع ديگرى كه اين روزها و همزمان با اعتراضات خيابانى به نارضايتىها دامن زده تعداد بالاى مشاغلى است كه بعضى از مقام هاى جمهورى اسلامى دارند.
در روزهاى گذشته حتى برخى از تحليل گران اصولگرا در ايران گفته اند، فردى چون على اكبر ولايتى، بيست و چند شغل دارد در حاليكه جوانان بسيارى از جمله در شهرهايى كه شاهد اعتراضات بودند، از بيكارى رنج مى برند.