ادوارد آلبی در یکی از نمایشنامههایش[۱] مینویسد، برای مردم «واقعیت آن چیزی است که جالب توجه باشد». نویسنده سپس دیالوگی از نمایشنامه «اتوبوسی به نام هوس» را نقل میکند، لحظهای که بلانش دوبوای زیبا و پریشانحال در تلاش برای شکل دادن دوباره به روابط خود و دنیایی که دیگر به غایت پیچیده و هراسناک شده، به خود نوید میدهد: «من میگویم که واقعیت چه باید باشد».
ما میدانیم که واقعیت برای بلانش متصلبتر از آن بود که بتواند تغییری در سرنوشت تراژیکش ایجاد کند، اما آنچه ادوارد آلبی و تنسی ویلیامز میخواهند گوشزد کنند این است که واقعیت همیشه آن چیزی نیست که دقیقاً اتفاق افتاده و میافتد، بلکه چیزی است که ما میخواهیم باشد و تصورش میکنیم؛ خواه در تصور ما باشد یا تصور «جوکر» که تا همین اواخر تنها در تقابل با شخصیت «بتمن» بود که هویت مییافت و حالا کمپانی برادران وارنر به او هویتی مستقل بخشیده است.
اما قبل از توضیح و تفسیر فیلم «جوکر» و داستان آن بگذارید چند واقعیت را مرور کنیم که مثل چکش سخت و محکم مینماید و اولین آنها هم پول و سرمایه است. فیلم به فروشی رویایی دست یافته و رکوردها را جابهجا کرده؛ ۹۳۴ میلیون دلار، فروش جهانی فیلم تا روز ۳ نوامبر است که آن را به پرفروشترین فیلمهای رده «آر» در تاریخ سینما تبدیل میکند، فیلمهایی که نمایش آن برای افراد زیر ۱۷ سال با محدودیتهایی همراه است. اما این محدودیت سنی مانع چندانی برای دستیابی به سود هنگفت برادران وارنر نبوده است بهطوری که با توجه به بودجه شصت هفتاد میلیون دلاری تولید فیلم تا همین جای کار هم بیش از ۴۶۰ میلیون دلار سود خالص به جیب سرمایهگذاران آن رفته[۲].
تعجبی هم ندارد. جوکر یک موج راه انداخته. کاربرهای عرب شبکههای اجتماعی و خاصه توییتر، ویدیوها و عکسهای بسیاری از خود منتشر کردهاند که حرکات جوکر (آن رقص دیوانهوار روی پلهها) و گریم او را تقلید میکنند.[۳] طبیعتاً این گرایش بین کاربرهای انگلیسی زبان شبکههای اجتماعی باید شدیدتر و گستردهتر باشد که هست، و همه اینها نشان میدهد جوکر یک فیلم عادی نمیتواند باشد، آن گونه که نمایشش در فستیوال فیلم ونیز هم برگزارکنندگان فستیوال را به هول و ولا انداخت تا جایزه «شیر طلایی» را بیچون و چرا به آن بدهند.
اما چرا جوکر چنین قدرتی پیدا کرده، قدرتی که فقط پول با خودش نمیآورد، بلکه با دلالتهای سیاسی و اجتماعی خود میتواند جاهای دیگری هم تاثیر بگذارد؟
صد البته بازی درخشان و نفسگیر یاکین فینیکس در نقش آرتور فلک/جوکر عاملی کلیدی برای این فتح و ظفر است. فینیکس سالها قبل هم در فیلم باعظمت «گلادیاتور» نقش امپراتوری با گرایشهای سادیستی را که تعادل روانی چندانی ندارد، خوب بازی کرده بود به طوری که کاندیدای نقش مکمل مرد در جوایز آکادمی اسکار شد، اما این بار یواکین فینیکس باید سیر تحول و استحاله شخصیت آرتور فلک به جوکر را به نمایش بگذرد، یک کمدین بینوا و دلقکی پاره وقت که به نماد شرور و روان گسیختگی گاتهام سیتی تبدیل میشود. شهر سیاه و بیشفقت گاتهام که آرتور را از زمان طفولیت به تاریکترین اعماق خود پرتابش کرده، این بار او را برمیکشد و با چهره جوکر بر پیشانی یک شورش اجتماعی قرار میدهد.
فیلم برخی دلالات سیاسی دارد از آن جمله لحظهایست که روانپزشک آرتور به او خبر میدهد که با کاهش بودجه خدمات درمانی، دیگر نه میتواند داروی رایگان بگیرد و نه ویزیت رایگان شود؛ «آنها تف هم کف دستت نمیاندازند.»
تمام این سه سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا به جنگ و جدال بر سر بیمه رایگان دولتی برای اقشار فرودست جامعه و عزم و تلاش دولت فدرال برای کاهش بودجه آن گذشت. «بیمه رایگان برای همه» شعار اصلی کمپینهای انتخاباتی برنی سندرز و و الیزابت وارن هم هست که عدم برخورداری دهها میلیون نفر از بیمه خدمات درمانی را یک بحران اجتماعی و از نشانههای نابرابری حقوقی مردم آمریکا میدانند. اما جوکر در لایههای پنهان خود با جنبشهای خواهان عدالت اجتماعی همدلی نشان نمیدهد؛ سهل است که حتی فیلمی ضدعدالت اجتماعیست.
وقایع فیلم میتواند اشاراتی به جنبش تسخیر وال استریت داشته باشد؛ و مگر نه این که گاتهام سیتی را نمادی از نیویورک سیتی میدانند، شهری که فساد و بیرحمی دیگر با تار و پودش آمیخته و جرم و جنایت آسمانش را تیره ساخته. شهر در انتظار یک سوپرقهرمان برای نجات و رستگاری است، اما جوکر ظهور میکند و با قتل سه نفر از کارمندان شرکت سرمایهگذاری وِین، نماد ثروت و قدرت در گاتهام سیتی، فرودستان و حذفشدگان اجتماعی را شهامتی برای ابراز وجود میبخشد. فرودستان با ماسک جوکر بر صورتهای خود خیابانهای شهر را تسخیر میکنند. تسخیر وال استریت آرزوی این جنبش عدالتخواهانه و ضد فرهنگ سرمایهداری بود، اما جوکر شخصیتی اسکیزوفرنیک است که با قتل و آدمکشی برکشیده شده. شورشی هم که به راه انداخته کور است و خشونتآمیز. «ثروتمندان را بکشید»؛ این پلاکارد در دست شورشیان بدجوری جلوی چشم است، گواین که هشدار میدهد هرج و مرج طلبی و انتقامجویی در ذات اعتراضات فرودستان و محذوفان از اجتماع نهفته است.
تصادف غریبی است که اکران جوکر درست در روزهایی باید باشد که از اکوادور و شیلی و فرانسه گرفته تا لبنان و عراق صحنه خروش مردمانیست که از نابرابری اجتماعی و فساد و تباهی در سیستمهای حاکم به تنگ آمدهاند و خیابانها را به تسخیر خود درآوردهاند. اما توجه جهانی به جوکر میتواند تصادفی نباشد، چرا که فیلم نشانههایی از حقیقت را هم با خود دارد.
جوکر اساساً برخلاف آثار بتمن، فیلمی فانتزی نیست. نقل است که تاد فیلیپس میخواسته به شیوه آثار کلاسیک مارتین اسکورسیزی نظیر «راننده تاکسی»، آن را بسازد که فیلمی اجتماعی به شمار میآید. منتها خشونت جوکر بهمراتب بیشتر و عریانتر است که با روح و روان مخاطب بازی میکند، امری که میتواند دلیلی برای نفرت از این فیلم باشد. اصلا شاید برای تلطیف همین فضای جنونآمیز و هراسناک بوده که صحنه پایانی فیلم آنگونه ساخته شده؛ لحظهای بعد از آن که جوکر را شورشیان بر دستهای خود بلند کردهاند، آرتور فلک در بیمارستانی روانی نشان داده میشود که آنچه را بر او رفته است به پزشک معالجش شرح میدهد؛ انگار که همه اینها در ذهن او اتفاق افتاده. سپس آرتور از اتاق بیرون میآید و با گامهای خود ردی از خون بر کفپوشهای سفید بیمارستان بر جای میگذارد.
فیلم در میانه کار نیز یک کد دیگر به دست میدهد که به خیالپردازی آرتور اشاره دارد و آن لحظهایست که «سوفی» او را در آپارتمان خود مییابد، گو این که با غریبه و بیگانهای مواجه شده، اما صحنه عشقبازی آنها در لحظات قبلی فیلم باور دیگری را از نوع روابط این دو بهوجود میآورد.
حال کدام یک واقعیت دارد؟ جوکر یا آرتور فلک؟ هر چه باشد تغییری در ماهیت ماجرا رخ نمیدهد چرا که واقعیت گاتهام سیتی همانقدر خشن و سیاه است. فقط آنکه جوکر این سیاهی و خشونت را به نمایش میگذارد، آنگونه که همین چهار پنج سال قبل «بردمن» به «ریگان تامسن» (با بازی مایکل کیتون) که ستارهای از یاد رفته است، نهیب زد: «به مردم چیزی را بده که میخواهند. از این زندگی کسالتبار، این فلاکت خلاصشان کن.»