سرتیپ اسماعیل قاآنی برای نخستین بار در مقام فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران به عراق رفته و در فرودگاه بغداد تحت تدابیر شدید امنیتی اما به طور غیر علنی از او استقبال شده است.
برخی منابع میگویند او با سه خودرو فرودگاه را ترک کرده، اما اینکه در کجا اقامت کرده و با چه کسانی ملاقات کرده و چه زمانی عراق را ترک کرده، نامعلوم است.
این نوع اطلاعات معمولاً بعد از پایان سفر و اندک اندک و به تدریج در شبکههای اجتماعی نزدیک به سپاه پاسداران در داخل ایران و یا شبکههای نزدیک به گروههای مختلف حشد الشعبی تحت نفوذ جمهوری اسلامی منتشر میشود.
جزئیات این نوع سفرها و اطلاعات مربوط به آن معمولاً لابهلای گفتوگوها و سخنرانیها و خاطرات فرماندهان سپاه و یا در گفتوگوی خبرگزاریهایی مانند فارس و تسنیم با فرماندهان حشد الشعبی در حین سفرهایشان به ایران منتشر میشود.
در این نوع خبررسانی تلاش میشود از جزئیترین و معمولیترین جزئیات سفر به عنوان نمادی از قدرت نفوذ و سطح شجاعت و موفقیت عملکرد فرماندهان سپاه در کشورهایی مانند عراق و سوریه در چارچوب جنگ روانی تبلیغاتی استفاده شود.
اما واقعاً عملکرد نیروی قدس در عراق و سوریه پس از قاسم سلیمانی چگونه بوده است؟ آیا نیروی قدس پس از کشته شدن قاسم سلیمانی توانسته است نفوذ گذشته خود در عراق و سوریه و خاورمیانه را حفظ کند؟ آینده پیش روی نیروی قدس و فرمانده جدید آن اسماعیل قاآنی چگونه است؟ برای پاسخ به این سؤال میشود از بررسی وضعیت نیروی قدس در عراق شروع کرد.
ناتوانی در ایجاد توافق بین گروههای شیعه بر سر یک نخستوزیر جدید
عادل عبدالمهدی، نخستوزیر عراق، چهار ماه است که استعفا داده و جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته گروههای شیعه نزدیک به خود را در مورد توافق بر سر یک نخستوزیر جدید متحد کند. سه ماه از این چهار ماه در دوره فرماندهی اسماعیل قاآنی بوده است.
از قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس به عنوان فرماندهی یاد میشود که قادر بود رهبران گروههای مختلف شیعه عراقی بویژه فرماندهان پر نفوذ شبهنظامیان را مجبور به همکاری با یکدیگر کند. تردیدی نیست که بسیاری از رهبران شیعیان عراق مانند نوری المالکی٬ حیدر عبادی٬ مقتدی صدر٬ هادی عامری و عمار حکیم اختلافات متعددی با یکدیگر دارند و اصل وجود گروههای مختلف شیعی نشانگر این اختلافات است. تشکیل گروههای متعدد شبهنظامی شیعی نیز که هر یک در صدد کسب حمایتهای سیاسی مالی و نظامی بیشتر از سپاه پاسداران هستند، بر این اختلافات افزوده است.
قاسم سلیمانی تلاش داشت از وجود گروههای مختلف رقیب شیعی و نیاز آنها برای برخورداری از سهم بیشتری از کمکها و حمایتهای ایران، به عنوان اهرم نفوذ و اعمال قدرت بر این گروهها استفاده کند و آنها را در چارچوب هدفهای جمهوری اسلامی وادار به همکاری با یکدیگر کند.
نگاهی به سه ماه اختلاف گروههای مختلف شیعه بر سر نخستوزیر جدید نشان میدهد اسماعیل قاآنی قادر به اعمال فشار مؤثر بر گروههای مختلف شیعه نشده است. مهمترین اختلاف بین جریان الفتح به رهبری هادی عامری و جریان دولت قانون به رهبری نوری المالکی از یک سو، و جریان سائرون به رهبری مقتدی صدر از سوی دیگر است که نتوانستهاند بر سر حمایت از یک نخستوزیر، از جمله عدنان الزرفی نخستوزیر مکلف جدید، به توافق برسند.
الزرفی به عنوان یک سیاستمدار سکولار از حمایت جریان صدر برخوردار است، ولی هادی عامری و نوری المالکی از او حمایت نمیکنند. این اختلاف هنوز ادامه دارد و فرمانده جدید نیروی قدس هنوز نتوانسته گروههای اصلی شیعه حاضر در پارلمان را بر سر انتخاب یک نخستوزیر نزدیک به ایران متحد کند.
اگر ایران و در واقع سپاه پاسداران نتواند یک نخستوزیر نزدیک به خود در عراق بر سرکار بیاورد، این آشکارترین شکست برای اسماعیل قاآنی در ابتدای فرماندهیاش بر نیروی قدس، و ضربهای جدی به حضور و نفوذ ایران و نیروی قدس در عراق خواهد بود.
ناتوانی قاآنی در کنترل و مدیریت مقتدی صدر
مقتدی صدر در عراق پس از صدام حسین همیشه بازیگر مهمی بوده است. او که در مناطق پر جمعیت شیعه عراق مانند شهرک صدر در بغداد، بسیار پر نفوذ و طرفدار است، دیدگاههای ضدآمریکایی و گاه ضدایرانی دارد. مبنای بازی او در عرصه سیاست عراق نیز ترکیبی از ملیگرایی عراقی و فرقهگری شیعی است.
برخلاف سیاستمدارانی مانند هادی عامری و نوری المالکی که حرفشنوی بیشتری از جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران به عنوان بازیگر اصلی ایران در عراق دارند، مقتدی صدر اینگونه نیست. او در دوره فرماندهی قاسم سلیمانی به عنوان سیاستمداری تندرو معروف بود که به اتحاد مقطعی و گاه چالش با سپاه و ایران شناخته میشد. گاهی به شدت منتقد ایران بود و از روحیات عربی و قومی در عراق برای تحریک احساسات عراقیها علیه ایران بهره برد و گاهی به شدت خود را متحد نزدیک ایران نشان داد. مدیریت بازیگری با این ویژگیها، برای ایران بسیار سخت بوده و تقریباً او هیچگاه بازیگر قابل اطمینان ایران در عراق نبوده است.
ایران همیشه سعی کرده مقتدی صدر را به همکاری وادارد و مبنای ایران برای جلب همکاری او گرایشهای ضد آمریکاییاش بوده است. قاسم سلیمانی در یک فرایند ۱۶ ساله، از ۲۰۰۳ تا ابتدای ۲۰۲۰ که کشته شد، تلاش کرد بر روی وجوه ضد آمریکایی مقتدی صدر سرمایهگذاری و با او معامله کند.
در سال ۲۰۰۴ جیش المهدی تحت فرماندهی مقتدی صدر یک سال پس از تأسیس اولین گروهی بود که با نظامیان آمریکایی حاضر در عراق پس از سرنگونی صدام حسین وارد جنگ شد. جنگ خیابانی جیش المهدی علیه نظامیان آمریکایی در نجف بزرگترین فرصت برای سپاه پاسداران و نیروی قدس بود. جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران که نگران بودند بعد از طالبان و صدام حسین سومین هدف حمله نظامی آمریکا باشند، تلاش کردند عراق را برای آمریکاییها نا امن کنند. بنابر این بلافاصله به مقتدی صدر نزدیک شدند.
در دو دهه بعد نیز هر گاه مقتدی صدر تلاش کرد روی احساسات ضد ایرانی در عراق موجسواری کند، قاسم سلیمانی تلاش میکرد به نوعی با او معامله کند. در آخرین انتخابات پارلمانی عراق که مقتدی صدر بر احساسات ضد ایرانی به عنوان محور تبلیغات انتخاباتی تأکید کرد، حضور و نفوذ ایران در عراق به طور جدی به خطر افتاد. بویژه اینکه در بین مردم عراق نیز جنبشی جدی علیه دخالتهای ایران در عراق به راه افتاد، و حتی سفارت و کنسولگریهای ایران نیز مورد تعرض قرار گرفت.
جنبش ضد ایرانی در خیابانهای عراق اگرچه فقط با شیوع ویروس کرونا از نفس افتاد، اما پیش از آن سلیمانی و صدر باز هم با یکدیگر معامله کردند. صدر به ایران دعوت شد و عکسهایی از نشستن او بین سلیمانی و علی خامنهای در بیت رهبر جمهوری اسلامی منتشر شد.
در شرایط کنونی نیز مقتدی صدر دوباره در مقابل سیاستمدارانی مانند هادی عامری و نوری المالکی قرار گرفته و از موانع اصلی تعیین نخستوزیری نزدیک به ایران در عراق محسوب میشود. تردیدی نیست که راضی کردن مقتدی صدر به اتحاد با افرادی چون هادی عامری و نوری المالکی، از اهداف سفر اخیر قاآنی به عراق است. با این وجود قاآنی هنوز نتوانسته فاصله گرفتن مجدد صدر از ایران و سپاه را مدیریت کند. شکست در وصل کردن دوباره ولو تاکتیکی صدر به ایران میتواند مشکلی جدی بر مشکلات متعدد قاآنی و سپاه در عراق بیفزاید.
ناتوانی سپاه در یافتن جانشینی با نفوذ برای ابومهدی مهندس
مشکل دیگر ایران و نیروی قدس در عراق این است که همانطور که قاآنی نتوانسته فرماندهی در حد و اندازه قاسم سلیمانی برای نیروی قدس باشد، حشد الشعبی عراق نیز بعد از کشته شدن ابومهدی مهندس نتوانسته فرماندهی در حد و اندازه او پیدا کند.
این نه فقط به مشکلی برای حشد الشعبی، بلکه به مشکلی برای ادامه نفوذ ایران و نیروی قدس در عراق تبدیل شده است. با وجود آنکه طبق قانون اساسی عراق نخستوزیر، به عنوان فرمانده کل قوا، فرمانده عالی حشد الشعبی است و پس از او فالح الفیاض مشاور امنیت ملی، رئیس هیئت عالی حشد الشعبی است، ولی کمتر کسی در عراق تردید داشت که فرمانده واقعی حشد الشعبی ابومهدی مهندس بود که سمت رسمیاش نایب رئیسی حشد الشعبی بود.
ابومهدی فرماندهی با سابقه نظامیگری حدوداً چهل ساله بود که بسیاری از فرماندهان کنونی حشد الشعبی عراق در دهه ۱۹۸۰ هنگامی که او در ایران فرمانده لشکر بدر بود، زیر دستان او بودند. به عنوان مثال هادی عامری فرمانده کنونی گروه بدر که بعد از ابومهدی و پیش از سقوط حکومت صدام حسین فرمانده لشکر بدر بود، سالها در این لشکر از زیر دستان ابومهدی بود.
حالا و پس از کشته شدن ابومهدی مهندس، یکی از مشکلات جدی نیروی قدس یافتن فرماندهی است که گروههای زیرمجموعه حشد الشعبی فرماندهی او را قبول داشته باشند و از فرامین او اطاعت کنند. تجربه سه ماه گذشته نشان داده حتی اگر همه گروههای حشد الشعبی بر یافتن چنین فردی توافق کنند، فرمانده جدید هرگز در کوتاهمدت نفوذ و قدرت فرماندهی ابومهدی را نخواهد داشت.
حشد الشعبی پس از کشته شدن ابومهدی، نخست اعلام کرد که هادی عامری به جای او انتخاب شد. سرانجام ماه گذشته عبدالعزیز المحمداوی، معروف به ابوفدک، به عنوان نایب رئیس حشد الشعبی به جای ابومهدی مهندس انتخاب شد. تردیدی نیست که فاصله المحمداوی با ابومهدی مهندس بسیار است.
واقعیت این است که المحمداوی فقط به طور رسمی بر جایگاه ابو مهدی نشسته است. او از سوابق و نفوذ فردی کافی برای فرماندهی بر افرادی چون هادی عامری، فرمانده گروه بدر، و قیس خزعلی، فرمانده عصائب اهل حق، و بیشتر گروههای حشد الشعبی برخوردار نیست.
با یک مثال شاید این تفاوت بیشتر آشکار شود؛ ابومهدی مهندس در دورهای فرمانده هادی عامری بوده ولی المحمداوی در دورهای عضو گروه بدر بوده و هادی عامری فرمانده او بوده است. در واقع نه فقط کشته شدن قاسم سلیمانی به نیروی قدس ضربهای واقعی و جدی وارد کرد، بلکه کشته شدن همزمان ابومهدی مهندس، قدرت نفوذ و مدیریت نیروی قدس بر حشد الشعبی را نیز تضعیف کرد و حالا نیروی قدس و قاآنی به عنوان فرمانده جدیدش باید برای ساختن یک رابطه جدید با حشد الشعبی و ساختار جدید فرماندهی آن تلاش کنند.
تهاجمیتر شدن رویکرد آمریکا در برابر نیروی قدس و حشد الشعبی
در تمامی دوره قبل از کشته شدن قاسم سلیمانی، از جمله در دوران ریاست جمهوری جرج بوش٬ باراک اوباما و حتی دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ تا پیش از تصمیم به کشتن قاسم سلیمانی٬ سیاست آمریکا در عراق در برابر نیروی قدس و حشد الشعبی چندان تهاجمی نبود.
در حالی که حمایت همه گروهها برای انتخاب نخستوزیر (نزدیک به ایران) و تداوم دولت او ضروری است، هیچ نشانهای از وجود یک رابطه قوی و شخصی بین قاآنی و رهبران کردها و سنیهای عراق وجود ندارد. بویژه آنکه در کشورهایی مانند عراق در خیلی از موارد٬ عرصه سیاست متأثر از روابط شخصی است.
تعرضات حشد الشعبی به سفارت آمریکا در عراق و کشتن همزمان قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس با فرمان دونالد ترامپ این وضعیت را به طور کلی تغییر داد. آمریکا حتی به آن اکتفا نکرد وبه بمباران علنی مقرهای کتائب حزبالله از نزدیکترین گروههای حشد الشعبی به ایران روی آورد. حتی نشانههایی دیده میشود که آمریکا در صدد تداوم رویکرد هدف قرار دادن فرماندهان حشد الشعبی عراق است. این رویکرد جدید آمریکا در مقابل نیروی قدس حتی به عراق محدود نشده و آمریکا تلاش کرده عبدالرضا شهلایی مسئول پرونده یمن در نیروی قدس را نیز در حمله مشابهی مانند عملیات کشتن قاسم سلیمانی هدف قرار دهد که ناموفق بوده است.
این رویکرد تهاجمیتر آمریکا در برابر نیروی قدس و حشد الشعبی تفاوتهای جدی بین دوره فرماندهی سلیمانی و قاآنی در نیروی قدس ایجاد کرده است. در حالی که سلیمانی در نتیجه این رویکرد تهاجمی آمریکا کشته شد قاآنی با این رویکرد جدید آمریکا به عنوان یک میراث چالشبرانگیز روبهروست.
این رویکرد باعث شده حیات خود قاآنی و فرماندهان باقی مانده حشد الشعبی نیز مورد تهدید باشد و این بر میزان تحرک میدانی و عملیاتی نیروی قدس و حشد الشعبی و فرماندهان آنها مؤثر بوده است. اگر چه آنها نیز به طور متقابل راکتپرانی بیشتری علیه پایگاههای آمریکا در عراق داشتهاند.
فقدان رابطه نیرومند و شخصی قاآنی با رهبران کردهای عراق
کردها، به ویژه دو گروه اصلی حزب دمکرات (بارزانیها) و اتحادیه میهنی (طالبانیها)، از بازیگران مهم عراق هستند. حتی اگر شیعیان عراق با فشار قاآنی و نیروی قدس بر سر انتخاب یک نخستوزیر جدید به توافق برسند (که فعلاً دور از دسترس نشان داده)، انتخاب نخستوزیر در مرحله نهایی نیازمند حمایت و رضایت کردها و عربهای سنی است.
در حالی که چنین حمایتی برای انتخاب نخستوزیر جدید و تداوم دولت او ضروری است، هیچ نشانهای از وجود یک رابطه قوی و شخصی بین قاآنی و رهبران کردها و سنیهای عراق وجود ندارد. بویژه آنکه در کشورهایی مانند عراق در خیلی از موارد٬ عرصه سیاست متأثر از روابط شخصی است.
رابطه سلیمانی با رهبران کردها به ویژه مسعود بارزانی، رهبر حزب دمکرات و رهبر واقعی بارزانیها، و حتی نیچیروان بارزانی، رئیس کنونی اقلیم کردستان عراق، یک رابطه شخصی نیرومند بود و از این رابطه شخصی برای پیشبرد مأموریتهای نیروی قدس استفاده میکرد ٬چیزی که قاآنی فاقد آن است.
حتی ایرج مسجدی، سفیر کنونی ایران در عراق، به عنوان یک افسر ارشد نیروی قدس نسبت به قاآنی رابطه نزدیکتری با رهبران کردها دارد. قاآنی برخلاف سلیمانی به هر دلیل، از جمله حضور ستادی او در داخل ایران و حضور کمترش در عرصههای میدانی فاقد این ویژگی است. فقدان این رابطه شخصی نیرومند با بازیگران شیعه٬ سنی و کرد، قطعاً برای قاآنی یک نقطه ضعف جدی است و تا زمانی که او قادر باشد این رابطه را بسازد، نیروی قدس و شخص او در عراق با چالشهای بیشتری روبهرو خواهند بود.
جمعبندی
درست سه ماه پیش که قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس در حمله پهپادی آمریکا در عراق کشته شد، آیتالله خامنهای به عنوان فرمانده کل قوا در جمهوری اسلامی، بلافاصله اسماعیل قاآنی را به عنوان فرمانده جدید نیروی قدس معرفی کرد.
نیروی قدس که در کنار توان موشکی٬ چنگ و دندان جمهوری اسلامی در سیاست خاورمیانهایاش بود، حالا و بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی با سختترین دوران حیات ۳۰ ساله خود روبهروست.
این سرعت در انتصاب نشانه استمرار حمایت رهبر از نیروی قدس دیده شد. بقیه فرماندهان سپاه حمایت خود را از انتصاب قآنی اعلام کردند و حتی وزارت خارجه نیز اعلام همکاری کرد، ولی واقعیت این است که فارغ از چالشهایی که در عراق و خاورمیانه رویاروی قاآنی و نیروی قدس وجود دارد، حتی در داخل ایران نیز او در تنظیم رابطهاش با رهبر٬ بقیه فرماندهان سپاه و دولت و وزارت خارجه در موقعیت قاسم سلیمانی نیست.
رابطه شخصی و اعتماد ویژه رهبر به سلیمانی هنوز در مورد قاآنی دیده نمیشود. فرماندهان ارشد سپاه که در زمان زنده بودن قاسم سلیمانی، زیر سایه محبوبیت او بین طرفداران جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند و فقط به نوعی نقش لجیستیک و پشتیبانی از نیروی قدس را داشتند، حالا خود را فرماندهی ارشد و بالاتر از قاآنی و نیروی قدس میبینند و نه فقط پشتیبانیکننده آن. دولت و وزارت خارجه که سالها زیر سایه نیروی قدس و شخص قاسم سلیمانی بودند، حالا فرصتی یافتهاند تا تلاش کنند از موضعی بهتر از گدشته با نیروی قدس تحت امر قاآنی وارد رابطه شوند.
با چنین مجموعهای از چالشهای داخلی، و چالشها و تهدیداتی که در خاورمیانه پیش روی نیروی قدس است٬ این نیرو و قاآنی به عنوان فرمانده جدید آن، به شدت در پی نشان دادن تواناییهای خود هستند. موفقیتی که به همه نشان دهد نیروی قدس بدون قاسم سلیمانی همچنان مؤثر است.
ضعفهای نیروی قدس و قاآنی در سه ماه گذشته و عدم دستیابی آنها به یک موفقیت خاص، حتی ممکن است آنها را به سمت اقدامات تندتری در عراق و منطقه سوق دهد، اما مشکل اصلی پیش روی نیروی قدس و قاآنی این است که اگر روند سه ماه گذشته را ادامه دهند، به یک نیروی تضعیف شده بعد از سلیمانی شهره خواهند شد و اگر حرکت تندی به ویژه در تقابل با آمریکا انجام دهند، امکان پاسخ محکم آمریکا و رویکرد تهاجمیتر آمریکا علیه حشد الشعبی٬ نیروی قدس و حکومت جمهوری اسلامی وجود دارد.
نیروی قدس که در کنار توان موشکی٬ چنگ و دندان جمهوری اسلامی در سیاست خاورمیانهایاش بود، حالا و بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی با سختترین دوران حیات ۳۰ ساله خود روبهروست.