لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ تهران ۰۳:۴۲

بهروز به‌نژاد: فرزانه تأییدی در تلاش برای ارائه تصویر درست زن لطمه خورد


بهروز به‌نژاد در کنار فرزانه تأییدی
بهروز به‌نژاد در کنار فرزانه تأییدی

نام فرزانه تأییدی، بازیگر تازه درگذشته سینما، تئاتر و تلویزیون ایران با بهروز به‌نژاد، همراه و یارش در نزدیک به ۵۰ سال زندگی مشترک گره خورده است.

آقای به‌نژاد خود از بازیگران سینما، تئاتر و تلویزیون ایران بود که در کنار فرزانه تأییدی و گروه دیگری از هم‌نسلان و فارغ‌التحصیلان رشته تئاتر دانشکده هنرهای زیبای آن زمان تلاش می‌کردند جریان متفاوت و جدی در هنرهای نمایشی ایران ایجاد کنند.

بهروز به‌نژاد با بازی در فیلم‌های «آدمک»، «شام آخر»، «واسطه‌ها» و «فریاد زیرآب» به یاد آورده می‌شود. او همچنین گوینده نقش آمیتاب باچان در فیلم بسیار دیده شده «شعله» است. این نخستین گفت‌وگو با بهروز ‌به‌نژاد پس از درگذشت فرزانه تأییدی است.

صحنه: گفت‌وگو با بهروز به‌نژاد در مورد زندگی و کارهای فرزانه تأییدی
please wait

No media source currently available

0:00 0:10:00 0:00
لینک مستقیم

چگونه با فرزانه تأییدی آشنا شدید؟

بهروز به‌نژاد
بهروز به‌نژاد

روی صحنه تئاتر با یکدیگر آشنا شدیم. یک آقایی از آمریکا آمده بود به اسم پرورش و می‌خواست در اداره تئاتر استخدام شود.

آن موقع رسم بر این بود که یک نمایشنامه کار کنند و نشان بدهند، اگر کارشان مناسب بود استخدام می‌شدند. ایشان هم فرزانه را انتخاب کرده بود و دنبال بازیگر نقش مرد می‌گشت که گویا فیلم «آدمک» که من در آن بازی می‌کردم را با فرزانه دیده بودند و فرزانه تأیید کرده بود که من می‌توانم نقش مقابل او باشم.

از همان موقع و از روی صحنه آشنایی‌مان شروع شد و کشید به صحنه زندگی.

در آن مقطع به نوعی تئاتر و تلویزیون ایران از سینما پیشروتر بود. البته فرزانه تأییدی را الان همچنان با فیلم‌هایش به یاد می‌آورند، نه با تئاترها یا تله-تئاترهایش.

بله، طبیعتاً ما خیلی اصرار داشتیم که خصوصاً سینما را به جهت درستش بکشانیم و من نسبت به شخصیت زن در سینما خیلی مسئله داشتم، اینکه تصویر زن و حقش رعایت شود. فرزانه هم یادش به خیر، این مسئله را تأیید می‌کرد و همیشه با آن می‌جنگید، و عده‌ای سر همین با او دشمن شده بودند که چرا می‌خواهد حق زنان را رعایت کند. یک جمله‌شان هم که تیتر شد، این بود که سینمای ایران تصویر اهانت‌آمیزی از زن ایرانی ارائه می‌دهد.

به نظر شما فیلم‌هایی که فرزانه تأییدی در آن‌ها بازی کرد، توانست به تغییر این فضا کمک کند؟

چندتایی‌اش توانست کمک کند. ولی مسئله این است که وقتی از ۱۰ سناریوی پیشنهادی به او، ۹ تایش نقش فاحشه بود، یا زنی که از شهرستان بیاید و خواننده و رقاص می‌شود، خب طبیعتاً اغلب را رد می‌کرد.

مسئله این بود که زن ایرانی، آن نبود که در فیلم‌های فارسی نمایش داده می‌شد. این که می‌گویم فیلم‌فارسی، برای این است که همین حالت شده بود، و ما هم تافته جدابافته‌ای نبودیم و می‌خواستیم با همدیگر بتوانیم آن جریان را اصلاح کنیم. در نتیجه دو دستگی به وجود می‌آمد. مثلا گروه آن‌طرفی باورش نمی‌شد فیلم سینمایی ما با یک سینما پرفروش‌تر از فیلم آن‌ها بشود که مثلاً در ۱۳ سینما نمایش داده می‌شد.

با وجود اینکه من هیچ وقت فیلم آن چنان خوبی هم بازی نکردم، ولی همین‌هایی هم که بوده، می‌توانیم سرمان را بالا نگهداریم، فرزانه هم همین طور. فرزانه سر این مسئله و برای ارائه درست نقش زن در سینما خیلی لطمه خورد.

شما با خانم تأییدی در دو فیلم «واسطه‌ها» و «فریاد زیر آب» بازی کرده‌اید، به خصوص «فریاد زیرآب» فیلمی است که بخش عمده‌ای از تماشاگران حالا فرزانه تاییدی را با آن فیلم به خاطر می‌آورند.

فرزانه همیشه یکی از افسوس‌هایش این بود که هیچ‌کس عقلش نرسید یک فیلمی بسازد که من و تو نقش مقابل هم باشیم. البته ما نمایشنامه‌های تلویزیونی داشته‌ایم، امیدوارم آن‌ها را نسوزانده باشند و از بین نرفته باشند، ولی فیلمی از ما ساخته نشد.

در «واسطه‌ها»، خب آقای محمدزاده کارگردان خوبی بود. کارش شباهت‌هایی به خسرو هریتاش داشت. مجبور شدند نقش آقای بیک ایمانوردی را یک مقداری گسترش بدهند، برای اینکه در میانه فیلم شریک شده بود در سرمایه.

«فریاد زیر آب» هم داستانش را مختصر بگویم، من و داریوش و لیلا فروهر و شهره یک فیلمی با هم بازی کردیم به اسم «بادام‌های تلخ» به کارگردانی ایرج قادری و تهیه‌کنندگی محمود قربانی. پولی که محمود قربانی داشت برای یک فیلم سیاه و سفید ایرانی کافی بود. در حالی که ایشان آمدند یک فیلم وایداسکرین رنگی شروع کردند با دستمزدهای بالا، به خصوص دستمزد داریوش.

تقریباً حدود ۲۰ دقیقه از فیلم را که گرفته بودیم -که بیشترش هم شمال بود، پولش تمام شد. فریاد زیرآب در اصل زاییده آن فیلم ناتمام است. محمود قربانی یک شب آمد خانه فرزانه، من هم آن جا بودم، که یک کاری بکن. نتیجه آن شد که من با سیروس الوند، که دوست بسیار نزدیک و عزیزم بود و هست، تماس گرفتم و او طرح دو دوست را که در «فریاد زیرآب» می‌بینید، پیاده کرد.

خیلی هم زیرک بود، تند خط قصه را جور کردیم. بعد با اصرار، فرزانه را اضافه کردیم در فیلم، که راضی نمی‌شد البته... این تنها فیلمی از ماست که اسم می‌برند.

بهروز به‌نژاد در کنار فرزانه تأییدی
بهروز به‌نژاد در کنار فرزانه تأییدی

به انقلاب می‌رسیم. در آن چند سال ابتدای پس از انقلاب چه گذشت؟

در اصل انقلاب را عوض کردند و دزدیدند. ما فکر می‌کردیم تازه الان می‌توانیم به آن آرزوهایمان برسیم و سینمایی را که می‌خواهیم، تولید کنیم. من و فرزانه و چند تا از دوستان دیگر توانستیم تئاترهای لاله‌زار را باز نگه‌داریم تا دوسال.

یک روز فرزانه رفت اداره تئاتر، وقتی برگشت گفت یک چیز عجیب! گفتم چی؟ گفت روی تابلو اعلانات یک اعلامیه زده بودند و نوشته بودند از این تاریخ علی نصیریان و فرزانه تأییدی در این اداره سِمتی ندارند. خیلی جا خورده بود.

دو روز بعد اسم آقای نصیریان را برداشتند، ولی اسم فرزانه مانده بود و ما نفهمیدیم چه طوری شد. انتظامی هم هیچ وقت اسمش نرفت آن بالا. تنها چیزی که بعد از چندبار مراجعه فرزانه اتفاق افتاد، کاغذی بود که دستش دادند و در آن نوشته بود خانم فرزانه تأییدی، شما مازاد بر احتیاج تشخیص داده شده‌اید و از این رو، از این پس تمام حقوق و مزایای شما قطع خواهد شد.

پنج سال بیکار بودیم بعد از سال شصت. حتی اجازه فروش اموال را هم نداشتیم. من یک جور ویدئو کلاب زیرزمینی درست کرده بودم با دوستانم و فیلم‌های خارجی با زبان اصلی را اجاره می‌دادیم و یک درآمدی داشتیم اما واقعاً در فشار بودیم.

فرزانه معمولاً خانه بود. خدمتکارش در را قفل می‌کرد که بیرون نرود. چون هر موقع به خیابان می‌رفت یک مشکلی پیش می‌آمد، مردم جمع می‌شدند دورش، او حرف می‌زد، و ضد حکومت هم حرف می‌زد.

بعد از فیلم «میراث من جنون» که آخرین فیلمی است که خانم تأییدی در آن بازی کرد، فیلمنامه برای بازی به او پیشنهاد نمی‌شد یا ممنوع از فعالیت شده بود؟

پس از «میراث من جنون»، فیلمنامه‌های زیادی به فرزانه پیشنهاد شد اما همگی آثاری مذهبی و برای تبلیغ جمهوری اسلامی بود. همگی را رد کرد. بعد گفتند اگر بیاید برای خانم‌ها تدریس بازیگری کند و به آنها بگوید عاقبت این کار جز فحشا نیست، حقوقش دوباره پرداخت می‌شود. با قاطعیت رد کرد.

شما خودتان در آن سال‌ها، فیلمی بازی کردید به نام «شب‌شکن»؛ ظاهراً شما مشکلی برای فعالیت نداشتید.

فیلم «شب‌شکن» را وقتی به من پیشنهاد کردند، به تهیه‌کنندگانش گفتم که به من اجازه نمی‌دهند. پدر یکی از تهیه‌کنندگان آن فیلم رئیس صنف قنادان بود و با آیت‌الله‌ها رابطه داشت. گفتند شما سناریو را بخوان و من اجازه‌ات را می‌گیرم.

من سناریو را خواندم و یک صحنه‌هایی را حذف کردم. نقش یک معتاد بود. فقط بخاطر پولش بازی کردم. بعد از آن فیلم همان تهیه کننده فیلم دیگری می‌خواست بسازد به کارگردانی کامران قدکچیان و باز به من پیشنهاد کرد. چند روز بعد مرا صدا کرد در استودیو، اسم‌هایی که داده بودند به وزارت ارشاد نشان داد.

اسم من نفر اول بود. روی اسم من خط کشیده بودند و روبه‌رویش نوشته بودند فرامرز قریبیان. هنرپیشه را هم خودشان انتخاب کرده بودند. یکی از کارگرها را هم آن انتها اسمش را خط زده بودند، به خاطر اینکه گفته بودند مشروب خورده سرصحنه.

فکر می‌کنم اشاره شما به آن تهیه‌کننده، محمدحسین فرحبخش باشد و فیلم آقای قدکچیان هم «گردباد» است.

بله. شنیدم در سال‌های اخیر کارگردان هم شده است.

فرزانه تأییدی چرا از مرز پاکستان، غیر قانونی و به آن شکل سخت از کشور خارج شد؟

وقتی همه مدارکش را از او گرفته باشند چه راه دیگری می‌ماند؟ پاسپورتش را گرفته بودند تا پاسپورت جدید به او بدهند و هیچ وقت ندادند. کسی که پاسپورت ندارد چه باید بکند؟ ما را یک بار دستگیر کردند و بردند دادستانی. آنجا به او گفتند در روزنامه آگهی بده بگو از دین ضالّه بهایی متنفری که او زیر بار نرفت. گفت من نمی‌خواهم پدرم را آزرده کنم.

به هرحال یک ضمانت ملکی دادیم و آزاد شدیم که بعداً از خیر آن ضمانت هم گذشتیم. همان‌جا توی ماشین من تصمیم گرفتم که فرزانه باید حتماً برود دیگر. چند هفته دیگر رد شد و تنها راهش مسیر پاکستان بود، خیلی هم خطری بود و ریسکی بود، ولی ریسکش را کردیم.

از زندگی در خارج از کشور بگویید. شما چند نمایش هم با خانم تأییدی بر روی صحنه بردید.

آن اوایل ما خیلی زحمت می‌کشیدیم. فکر می‌کردم که به هرحال باید بتازانیم و پیش برویم. یواش یواش متوجه شدم که تماشاچی این‌جا، در اصل مخلوطی از تماشاچی لاله‌زار و آن فرم‌هاست و اغلب کسانی که می‌آمدند و تئاترهای ما را می‌دیدند، کسانی بودند که تا حالا تئاتر ندیده بودند.

تنها یادگاری که از ما ماند، نمایش تک‌نفره «دیوار چهارم» است که فرزانه با آن ظرافت‌ها و قدرت خاص خودش توانست ۷۵ دقیقه روی صحنه باشد و نقش چندین آدم را بازی کند. این تنها یادگاری بود که با آن خوش بود و خیلی آن کار را دوست داشت.

به فیلم «بدون دخترم هرگز» می‌رسیم. چه شد که فرزانه تأییدی برای بازی در آن فیلم انتخاب شد؟

مسئول انتخاب بازیگران «بدون دخترم هرگز» خانم جویس گِلی بود که با دیوید لین کار می‌کرد. این‌ها همه اروپا را داشتند می‌گشتند و وقتی به انگلیس رسیده بودند در پته اینترتینمنت داشتند از همه آزمایش می‌گرفتند. من به شما بگویم، در لندن از پیتزافروش برای این آزمایش رفت تا شاعر و ترانه‌سرا. همه رفتند برای آزمایش در این فیلم.

فرزانه شاید تنها کسی بود که امتحان نداد. من خودم حتی تست دادم. فرزانه را، خانم گلی و برایان گیلبرت، کارگردان فیلم آمدند به تئاتر «دیوار چهارم»، در بالکن نشسته بودند و او را دیدند و همان جا دو تا نقش به او پیشنهاد کردند که خود فرزانه نقش کوچک را انتخاب کرد و بازی کرد و بعدش زندگی‌اش طبیعتاً عوض شد.

می‌خواستند ترورش کنند، ما نمی‌دانستیم، شش ماه منزل ما از طرف اسکاتلندیارد و ام.آی.سیکس تحت نظر بود. آپارتمان روبه‌رو را اجاره کرده بودند و ما را تحت نظر گرفته بودند که اگر کسی بخواهد حمله‌ای بکند آنها کاری بکند.

خود شما هم در مطلبی که برای درگذشت فرزانه تأییدی نوشتید، اشاره کردید که روزنامه ایندیپندنت آن زمان نوشته بود که برای ترور فرزانه به ارتش آزادی‌بخش ایرلند پیشنهاد پول داده بودند.

به هرحال فکر می‌کرد آن کار، کار درستی بوده و ربطی به فرهنگ ایران ندارد و مربوط به یک قشر خشکه‌مذهبی است. من هم همین اعتقاد را دارم و البته اینکه نهایتاً هم فیلم ضعیفی شد. اما فرزانه هیچ وقت از بازی در آن فیلم پشیمان نشد.

و چرا در این سال‌های آخر این‌قدر گوشه‌نشین شده بود؟

از نظر روحی و این‌ها، چندان علاقه‌ای نداشت. وقتی متوجه شد مردم کناره‌گیری می‌کنند به خاطر این که احتمال می‌دادند برایشان خطر داشته باشد.

برای فیلم مستندی که داشت درباره او ساخته می‌شود در ایران، از مسعود کیمیایی گرفته تا فخیم زاده، همه از نظر دادن راجع به فرزانه سر باز زدند. تنها کسی که نظر داد، سیروس الوند بود و یکی دیگر از دوست‌هایمان، اکبر زنجان‌پور. بقیه همه کنار کشیدند.

  • 16x9 Image

    بابک غفوری آذر

    بابک غفوری‌‌آذر تهیه‌کننده پادکست «صحنه» در رادیوفرداست و در این پادکست تحولات حوزه سینما و تئاتر  را دنبال می‌کند. او که از سال ۱۳۸۹ به رادیوفردا پیوست، گزارش‌های تحقیقی مختلفی را نیز درباره اتفاقات دهۀ اول استقرار حکومت جمهوری اسلامی منتشر کرده است. بابک غفوری آذر روزنامه‌نگاری را از سال ۱۳۸۰ در ایران آغاز کرده است.

XS
SM
MD
LG