لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ تهران ۲۳:۳۲

ریشه‌های منازعه قره‌باغ


توضیح: این یادداشت وقایع‌نگاری نیست بلکه به تحلیل وضع موجود در منازعه قره‌باغ از زاویه‌ای متفاوت می‌پردازد.

اشاره‌ای به رویدادها: ریشه‌های جنگ امروز در منطقه قفقاز را باید در دو رویداد تاریخی جستجو کرد. اولین رویداد، فروپاشی امپراتوری نیکلای دوم است که همزمان بود با آغاز انقلاب اکتبر و استیلای حکومت شورایی در روسیه؛ و دیگری فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است که موجب انتزاع جمهوری‌های پیوسته به آن شد.

قتل عام ارامنه در حوزه قفقاز به تداوم حضور ارامنه در قره‌باغ به صورت یک منطقه خودمختار تحت نظر بادکوبه کمک کرد، ولی موجب جنگ طولانی بین آذری‌ها و ارامنه نشد.

رویداد بعدی یعنی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی زمینه‌ساز جنگی طولانی شد. جنگ جمهوری ارمنستان با جمهوری آذربایجان بر سر مناطقی رخ داد که طی رویداد اول مرزبندی آن شکل گرفته بود و تا زمان وقوع جنگ دست‌کم سه نسل دیگر از ارامنه در آن مناطق زیسته بودند.

این جنگ حدود شش سال (بین فوریه ۱۹۸۸ و مارس ۱۹۹۴)، با نوساناتی، به درازا کشید ولی در نهایت با توافقنامه بیشکک و یک آتش‌بس دوجانبه فروکش کرد. به عبارت دیگر جنگ خاتمه نیافت ولی طرفین مناقشه تصمیم گرفتند از جنگ دست بکشند.

در حاشیه این رویداد اتفاق دیگری هم افتاد که گرچه جنگ نبود ولی پایه‌گذار دعاوی فرهنگی، قومی، و مذهبی شد که اکنون با از سر گرفتن جنگ آذربایجان با ارمنستان بر سر منطقه قره‌باغ دارد در شکل ویژه‌ای ظاهر می‌شود. ده‌ها سال سُلطه مسکو (مرکز)، بر حاشیه (آذربایجان و ارمنستان) مسائل ریشه‌دار اقتصادی و عقب‌ماندگی‌هایی را موجب شده بود.

وقتی سُلطه مرکز گسست، آن مسائل حل ناشده در جامعه باقی ماند. حکومت شوراها موفق شده بود باورهای اسلامی را در آذربایجان سرکوب و خانه‌نشین کرده و یا به حداقل برساند؛ ولی نتوانسته بود کمونیسم را همسان یک مذهب (اسلام شیعی) به جای آن بکارد و ریشه‌دار کند. همانطور که مصطفی کمال آتاتورک نتوانست، سکولاریسم خاص دولتی را با ریشه‌های باورمندی به اسلام عوض کند.

بدون اینکه بخواهیم وارد مباحث جامعه‌شناختی این ادعا شویم، همین ناتوانی را امروز در ایرانِ جمهوریِ اسلامی می‌بینیم که بعد از گذشت ۴۰ سال هنوز نتوانسته است «اسلام ناب محمدی» را با باور سنتی و عمدتاً بی‌تفاوت مردمی عوض کند که خود را مسلمان می‌دانند ولی هم نوروز را جشن می‌گیرند، هم از حمله اعراب به ایران عصبانی هستند هم تخت جمشید را نماد ملی خود می‌دانند، و هم در روزهای تولد حضرت علی و حضرت محمد ازدواج خود را با صرف نوشابه‌های الکلی به ثبت می‌رسانند.

حال بدون فراموش کردن این جلوه‌های متعارض، برگردیم به مقطع ۱۹۸۹-۱۹۹۱. یعنی زمانی که شوروی در حال فروپاشی بود و گروه‌هایی از مردم هویت خود را در جبهه خلق آذربایجان می‌دیدند. اغلب نسل‌های قبلی این گروه از آذربایجان ایران مهاجرت کرده یا در زمان جدایی دو بخش، مقیم قفقاز و دست‌کم سه نسل‌شان تحت حکومت شوراها در آنجا زیسته بودند.

این هویت‌خواهان از آنسوی رود ارس شعار «آذربایجان بیر اولسون، مرکزی تبریز اولسون» [آذربایجان یکی بشود، مرکز آن هم شهر تبریز باشد] سر می‌دادند و نمی‌گفتند مرکز آن بادکوبه باشد؛ چرا که خواهان نسخه خاصی از حاکمیت بودند که تا به امروز به شکل حکومتی مستقل ظهور نکرده است.

دولت‌ها، مردم، و فرهنگ: در مقطع ۱۹۹۱-۱۹۹۲ جمهوری آذربایجان خیلی زود متوجه شد که در میانه جنگ با ارمنستان فشارهای اقتصادی زندگی می‌تواند مردمی را که تازه از یوغ حکومت شورایی خلاص شده‌اند با انگیزه‌های زبانی، قومی و مذهبی به سمت ایران سرازیر و جبهه جدیدی را در جنگ علیه جمهوری آذربایجان ایجاد کند.

ضمن اینکه دولت جمهوری اسلامی ایران هم متوجه شد که نمی‌تواند از افسانه پیوند مجدد آذربایجان به عنوان یک پدیده برای تحقق اصل «جهان را سراسر مسلمان می‌کنیم» طُرفه‌ای ببندد و باید خیلی سریع به ماجرا خاتمه بدهد، و گرنه ممکن است تبریز (علیرغم آذری بودنِ تعدادی از مراجع مسلمان)، به آذربایجان متصل شود یا حتی «مرکز آذربایجان شود» و از ایران منتزع گردد.

چرا که آذری‌های شمال ارس با طرح ستم ملی و تبعیض در حق آذری‌های جنوب عملاً پیشروی‌هایی می‌کردند که برای جمهوری اسلامی ایران قابل قبول نبود؛ پیشروی‌هایی که رنگ و پوشش قومیت، زبان، و مذهب داشت ولی از جنس اسلام جمهوری اسلامی ایران به حساب نمی‌آمد.

بنابراین با پذیرش این اصل که دو پاره شدن آذربایجان سیاست شوروی بوده، اکنون که چندین واحد سیاسی مستقل بر سر سفره غنی نفت و گاز دریای خزر نشسته‌اند، اگر نتوانند با یکدیگر همکاری کنند کارشان به تعدّی به منافع و امنیت ملی متقابل می‌کشد.

با درک این تهدید بالقوه استراتژیک و به عنوان یک اهرم اطمینان از حدود ۳۰ کیلومتر مرز مشترک با ارمنستان نیز می‌توان استفاده کرد و از ارمنستان و قضیه قره‌باغ اهرمی ساخت که در صورت لزوم بتواند هرگونه توسعه‌طلبی جمهوری نوپای آذربایجان را مهار کند. محصول این پروسه که خیلی زود هم به نتیجه رسید؛ اسطوره پیوند دو آذربایجان را حول محور قوم، زبان و مذهب مشترک بایگانی کرد، ولی اجازه داد به صورت خُفته در میان مردم آذری زبان در هر دو طرف باقی بماند.

در این پروسه عاملی که به نفع جمهوری آذربایجان عمل می‌کرد، تمایل انبوه آذری‌ها بود که اغلب با در دست داشتن قطعات عکس‌های تاریخی در شهرها و استان‌های شمالی ایران به دنبال خویشاوندان گمشده خود می‌گشتند که گویا پس از پیوستن آذربایجان به اتحاد جماهیر شوروی دیگر هیچگاه نتوانسته بودند آنان را پیدا کنند. از نظر ایران، این حرکت می‌توانست عملاً موجب جابه‌جایی مرزها به سمت جنوب یا شمال بشود.

عاملی که بر علیه اسطوره اتحاد دو آذربایجان عمل کرد، سطح بسیار پایین توسعه و اقتصاد آذربایجان بود که مطلوب طبقات مُرفه آذری در ایران نبود و آنقدر قدرت نداشت که کشش و مهاجرت آذری‌های ایران را به سمت شمال تقویت کند.

این عامل در طول دو دهه اخیر به دلایلی که توضیح داده می‌شود اندک اندک به ضرر جمهوری اسلامی تغییر ماهیت داد. کُنش متقابل این عوامل را باید در راستای سختی‌هایی مشاهده کرد که یا از طریق فشارهای داخلی (سرکوب آزادی‌های فردی و حقوق بشر) و یا به دلیل فشارهای خارجی (عمدتاً تحریم‌های اقتصادی) به مردم ایران تحمیل شد.

در داخل با امنیتی شدن فضا و تهدید آزادی‌ها، بخصوص پس از دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی مردم به دنبال راهی بودند که به هر شکل ممکن از کشور خارج شوند. مرفهین و روشنفکران برخلاف دوران انقلاب مشروطه به قفقاز نگاه نمی‌کردند، بلکه نگاه به غرب داشتند؛ نگاهی که با موانع بی‌شمار مواجه بود و طی سال‌های مختلف طیف وسیعی از مناطق جغرافیای جهان را آزمون کرد. این طیف از آمریکا شروع شد و به اروپا، اروپای شمالی، آسیای جنوب شرقی، استرالیا و حتی روسیه و ترکیه منعطف شود.

به دلیل قوانین محدودکننده مالکیت و تابعیت، گرچه تعداد زیادی از جوانان برای تحصیل به روسیه و کشورهای شرق اروپا نیز تمایل اجباری پیدا کردند، ولی این تمایل وسعت نداشت و لذا بین روسیه یا آذربایجان و ارمنستان یا حتی گرجستان، ترجیح مردم ترکیه بود با امید اینکه ترکیه ممکن است به اتحادیه اروپا به پیوندد.

زمانی اگر می‌توانستند ثابت کنند که به زبان آذری تکلم می‌کنند و در نقاط آذری زبان متولد شده‌اند به سادگی می‌توانستند تابعیت ترکیه را نه تنها بدون هزینه، بلکه با دریافت کمک هزینه ماهانه، به دست بیاورند. اما با ظهور داعش در منطقه معادلات برهم خورد و ترکیه مطلوبیت خود را از دست داد.

در این میان جمهوری آذربایجان همچنان ایستگاهی بود که برای آذری‌های ایران جاذبه داشت. ایستگاهی بود با زبان شیرین آذری، اشعار شهریار، ترانه‌های رشید بهبودف و دیگر خوانندگان و نوازندگان آذری‌زبان. التهاب پیوند دو آذربایجان در متن کمرنگ‌تری در بطن این ایستگاه خفته بود.

الزامات استراتژیک: الزامات و تغییرات در موازنه قدرت و به اصطلاح الزامات استراتژیک می‌تواند شرایطی را ایجاد کند که یک التهاب خفته مجدداً بیدار و به شکل جدیدی بروز کند. آتش‌بس ۱۹۹۴ بین ارمنستان و آذربایجان چندین بار شکسته شد بدون اینکه از حد خاصی فراتر برود.

پیشران درگیری گسترده‌ای که از هفته اول ماه سپتامبر امسال آغاز شد از جنس استراتژیک بود و در هر دو طرف تصوّر تغییر در موازنه قوا را ایجاد کرد. اینبار حمایت بازیگران خارجی مانند روسیه و ترکیه ماشه جنگ را کشید و انتخاب راه حل جنگ –حتی بدون اینکه دیپلماسی آزموده شود– به منازعه‌ای بدل شد که باور می‌شد راه حل نظامی ندارد. هنوز هم این منازعه‌ای نیست که بتواند از راه جنگ حل شود و در همین روزهای اخیر مذاکره بیش از جنگ مورد بحث و گفت‌وگو است.

در این میان ایران که بیش از دو دهه به نوعی همزیستی مسالمت‌آمیز و بازی استراتژیک روی آورده بود تا موازنه‌ای در همسایگی ایجاد کند با احساس نگرانی از نزدیکی آذربایجان به ترکیه و اسرائیل که یکی ممکن است با جابه‌جایی وابستگان به داعش و دیگری با کمک هزینه‌های تسلیحاتی و نظامی موجب تغییرات استراتژیک شود، تصمیم گرفت با اروپا همزبان شده و با حمایت ضمنی از ارمنستان دو طرف را به گفت‌وگو و سازش دعوت کند، در حالی که آذربایجان بر این باور است این مواضع به اندازه کافی تغییر کرده و منازعه باید با تخلیه مناطق اشغالی به نفع آذربایجان خاتمه یابد.

به عبارت دیگر از منظر آذربایجان اوضاع و احوال به نفع این کشور است و موقع خاتمه دادن به آتش‌بس از طریق اعمال حاکمیت ملی فرا رسیده است.

ارمنستان در نقطه مقابل این وضعیت، به حمایت ایران از یک طرف و پیمان امنیت جمعی که از سال ۱۹۹۲ بین روسیه، ارمنستان، تاجیکستان، قزاقستان، قرقیزستان، بلاروس، و ازبکستان ایجاد شده متکی است. با محاسبه این حمایت است که ارمنستان احساس می‌کند اهرم کافی برای حفظ وضع موجود (نه جنگ، نه صلح: آتش‌بس) در اختیار دارد و به این ترتیب است که، علیرغم خواست جامعه بین‌المللی جنگ تاکنون ادامه داشته است.

XS
SM
MD
LG