لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۸:۵۷

زندگی در سایه انزوا؛ نگاهی به نحوه مواجهه جامعه با اقلیت‌های دینی


چند خانواده یهودی در مقبره دانیال نبی در شوش
چند خانواده یهودی در مقبره دانیال نبی در شوش

اقلیت‌های مذهبی در ایران سال‌هاست که زیر سایه ترس و رفتار متعصبانه و تبعیض‌آمیز اکثریت مسلمان و حکومت اسلامی زندگی کرده و می‌کنند.

نحوه مواجهه با تفاوت‌های مذهبی و فرهنگی و تطبیق با جامعه اکثریت برای پیروان این اقلیت‌ها همواره چالشی بوده که از سال‌های اولیه زندگی با آن دست به گریبان بوده‌اند و پیامدهایی را برای پیروان این اقلیت‌ها، از کودکان گرفته تا جوانان، و خود جامعه اقلیت به همراه داشته است.

در این گزارش روایت افرادی از اقلیت یارسان، یهودی و بهایی را در مورد نحوه مواجهه جامعه مسلمان با آنها و چالش‌ها و مشکلاتشان در این زمینه مرور می‌کنیم.

انزوا یا طرد؛ رشد بی‌رویه دین‌هراسی در اقلیت یارسان

در مصاحبه گروهی با تعدادی از یارسان‌ها در کرمانشاه به ما گفتند: «متأسفانه سیستم آموزشی در ایران از سنین پایین و مهدکودک آموزش­‌های مذهبی را آغاز می‌کند، در کلاس اول به همه دانش‌آموزان قرآن درس می‌دهند و از کلاس دوم به بعد تدریس کتاب‌های دینی اسلامی شروع می‌شود. این آموزش‌ها با توجه به آموزش‌های دینی اقلیت‌ها در خانه، کودک را به لحاظ روانشناختی دچار سردرگمی و نوعی دوگانگی می‌کند».

به گفته این گروه، «ترس و انزوا بیشترین آسیب‌هایی هستند که در کودکان اقلیت‌های ایرانی مشاهده می‌شود؛ انزوایی که حاصل منع برقراری ارتباط با مسلمانان و ترس از تمسخر و تحقیر توسط آنهاست، تا جایی که کودک از صحبت در مورد خانواده‌اش پرهیز می‌کند. برای مثال داشتن سبیل بزرگ که جزء آیین اقلیت یارسان است، به عاملی برای تمسخر و تحقیر کودکان یارسانی بدل می‌شود و این ترس همیشگی نوعی زندگی دوگانه و همراه با دروغ را برای کودکان اقلیت‌های مذهبی در ایران به همراه می‌آورد. این مسئله اغلب به جدایی فرد از جامعه مذهبی خود یا جامعه اکثریت می‌انجامد. برای مثال بسیاری از کودکان، نوجوان‌ها و جوانان در جامعه یارسان دست از اعتقادات آیینی خود شسته‌اند».

جامعه اکثریت، از آنجا که نوع رفتار با اقلیت را تعیین می‌کند، شاید بیشترین نقش را در این جدایی داشته باشد. پیروان اقلیت‌های مذهبی در ایران بسیار مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند، این آزارها در مورد اقلیت‌های کمتر شناخته‌شده‌ای مثل یارسان‌ها، نسبت به اقلیت‌های شناخته‌شده‌ای مثل مسیحیان و یهودیان، بیشتر است.

برای مثال اتهام شیطان‌پرستی و داشتن روابط خارج از عرف در مورد اقلیت یارسان، باعث برخورد خصمانه‌تر جامعه با این اقلیت و طرد آنها شده و به انزوا و ترس پیروان خصوصاً کودکان این اقلیت در جامعه ایرانی دامن زده است.

نوع برخورد جوانان و نوجونان اقلیت‌های مذهبی امروزه با گذشته تفاوت پیدا کرده است، در گذشته سعی بر تطبیق و تحمل این دوگانگی بوده اما امروزه نوجوانان و جوانان یارسان برای فرار از این دوگانگی ترجیح می‌دهند از آیین اجدادی خود جدا شده و با جامعه اکثریت یک رنگ شوند و همین امر موجب تضعیف باورهای آیینی و انسجام گروه‌های مذهبی در بخش زیادی از جامعه یارسان شده است.

اقلیت یهودی؛ نفرت در مقابل نفرت

یک شهروند یهودی که از کردستان ایران به اسرائیل مهاجرت کرده، در رابطه با تجربه خود از برخورد با اقلیت‌ها در ایران می‌گوید: «تحقیر و تمسخر بچه‌های مسلمان در مدرسه و بیرون مدرسه باعث نفرتم از جامعه شده بود.

او ادامه می‌دهد که «اما با تغییر محله و رفتن به محله های بالای شهر شرایط بهتر شد. هرچند در دوران سربازی باز هم افراد طبقات پایین‌تر جامعه مرا مورد اذیت و آزار قرار می‌دادند و مجبور بودم بگویم کلیمی هستم، نه یهودی».

او اشاره می‌کند که «اینجا در اسرائیل هم اقلیت مسلمان اذیت و آزارهایشان را همچنان دارند. اما حالا دنیا را جور دیگری می‌بینم و دیگر خبری از آن نفرت‌پراکنی علیه یهودیان که در ایران تجربه کردیم نیست.»

زندگی در خفا و انزوا؛ اقلیت بهایی

یک شهروند بهایی ساکن تهران در این باره می‌گوید: «اقلیت‌های دینی در ایران به طور کلی به دو گروه رسمی و قانونی و غیررسمی و غیرقانونی تقسیم می‌شوند، کلیمی‌ها، زرتشتی‌ها و مسیحیان را می‌توان جزو گروه اول و منداییان، یارسان‌ها و بهاییان را جزو گروه دوم دانست؛ گروه اول می‌تواند مناسک مذهبی خود را بدون مزاحمت نیروی انتظامی برگزار کند و کودکان این اقلیت‌ها برای مرخصی گرفتن از مدرسه با مشکل مواجه نیستند.»

او ادامه می‌دهد: «کودکان بهایی از هفت سالگی، یعنی زمان ورود به مدارس، متوجه تفاوت‌های آشکار میان آداب و مناسک دینی خانواده خود و جامعه رسمی می‌شوند، برای مثال بهاییان به جای سلام می‌گویند «اللّهُ اَبها» یعنی خدا روشن‌ترین است، و این متفاوت بودن برای آنها اغلب با ترس و اضطراب و ضرورت رعایت بعضی مسائل همراه است.»

به گفته این شهروند بهایی، «این فشار روانی در شهرهای مختلف ایران متفاوت است؛ برای مثال کودک بهایی که در سمنان به مدرسه می‌رود، نسبت به کودکی که در تهران به مدرسه می‌رود فشار بیشتری را تحمل می‌کند. این ترس اجتماعی موجب بروز نوعی محافظه‌کاری در کودکان می‌شود که تا بزرگسالی ادامه دارد و باعث می‌شود ارتباط با هم‌کیشان همیشه راحت‌تر از مثلاً یک مسلمان باشد.»

او همچنین اضافه می‌کند که «برقراری ارتباط با جنس مخالف از دیگر چالش‌های جوانان بهایی در ایران است؛ با آنکه ازداوج با فرد غیربهایی در دین بهایی ممنوع نیست، اما ترس از برقراری رابطه با غیرهم‌کیش در جامعه بهایی از دیرباز وجود داشته است. دلایل سیاسی، امنیتی و باورهای درون‌گروهی بهاییان در ایران از جمله مسائلی است که بر انزوای جامعه بهایی از جامعه اکثریت دامن زده است. این در حالی است که معاشرت با ادیان دیگر در این دین به شدت توصیه شده است».

او می‌گوید: «بهایی‌های طبقه متوسط در شهرهای بزرگ از تشکیلاتی برخوردار بودند که جدا از آموزش رسمی به کودکان آموزش می‌داد، کلاس‌هایی داشتیم که به آن درس اخلاق می‌گفتیم و صبح جمعه برگزار می‌شد. در جامعه مسلمان سعی در جداسازی دختر و پسر بود، اما در دین بهایی تبعیض جنسیتی وجود ندارد، دختر و پسر با هم در این جلسات شرکت می‌کردیم و بسیاری اوقات در مورد مشکلات‌مان با هم صحبت می‌کردیم و همین تاحدودی از فشار روانی می‌کاست. با آنکه در دین ما ازدواج با هر دین و مسلکی مجاز هست و معاشرت با ادیان دیگر توصیه شده اما بهاییان ایران برخلاف آموزهای دینی‌شان بیشتر تمایل به ازدواج درون‌گروهی دارند. هرچند در شهرهای بزرگ و محله‌هایی که رفتارهای تبعیض‌آمیز در آنها کمتر دیده می‌شود، این تمایل چندان شدید نیست.»

صبی؛ کلمه‌ای که رعشه می‌اندازد

یک شهروند مندایی ساکن اهواز می‌گوید: «برگشتن به دوران کودکی و تبعیض دینی و نژادی آن دوران واقعاً تلخ است، و متأسفانه تمایلی به یادآوری خاطرات تلخ آن دوران ندارم. بچه که بودم تا دوران راهنمایی حرفی از دین نمی‌زدم، اگر می‌فهمیدند صبی هستیم، خیلی اذیت می‌کردند. ما در یک محله عرب‌زبان زندگی می‌کردیم. وقتی کلاس سوم رسیدم و به سن تکلیف به قول خودشون، باید در نماز شرکت می‌کردم و هر کاری که می‌گفتند انجام می‌دادم، و من هم از روی ناچاری شرکت می‌کردم. خانه‌مان را برای فروش گذاشته بودیم تا کسی نفهمد صبی هستیم، چون همه محله فهمیده بودن صبی هستم. یا بچه که بودیم جرئت نداشتیم حتی برای بازی بیرون برویم، با صدای بلند می‌گفتند صبی و فحش می‌دادند».

شهروند دیگری ساکن سوسنگرد می‌گوید: «خاطره‌های بد زیادی داریم. الان تا بخواهیم برای تعمید لب رودخانه برویم،‌ با صدای بلند ما را صبی‌ها صدا می‌زنند و سنگ پرت می‌کنند. باور کنید آن قدر از این کلمه صبی‌ها وحشت دارم، که دوست ندارم به کسی بگویم یا تکرارش کنم، ولی هنوز استرس [این برخورد] در جانم است».

او ادامه می‌دهد: «به خاطر این مسئله تشنج کرده‌ام، الان تحت نطر دکتر هستم، و کلی قرص می‌خورم. ما اینجا اسیریم آزادمان کنند، حس می‌کنم که همه چیزمان رو از ما گرفته‌اند. مخصوصاً ما که وضع مالی خانواده زیاد خوب نبود و در جاهای ارزان زندگی می‌کردیم، همه آدم‌ها همه جای دنیا دارند زندگی می‌کنند، ولی ما زندگی نکردیم، و نفهمیدیم زندگی چیست. همه‌اش ترس بود و بدبختی، بدبختی کشیدیم».

سک شهروند مندایی ساکن استرالیا نیز می‌گوید: «من متولد شهر سوسنگرد شهری در ۶۰ کیلومتری غرب اهواز هستم. پدر بزرگ من و تمام پیرمردان مندایی معمولاً ریش خود را دست نمی‌زنند و همین باعث شده بود که مورد تمسخر مسلمانان قرار گیرند و خارج از خانه، بعضی از مسلمانان به آنها حرف‌های ناشایست می‌زدند، مثل: صبی نجس، صبی کافر، صبی بی‌دین، صبی ختنه‌نشده، و یا مهم‌تر از آن به بچه‌های خود می‌گفتند که سنگ به طرف آنها پرتاب کنند و یا پشت سر آنها، دست می‌زدند و می‌گفتند (هیوا و اطارگ الجیوه) هیوا نام جبرائيل رسول به مندایی است و ترجمه شعار آنها این است هیوای شما مانند کف یک گیوه است. آنها فکر می‌کردند که با این توهین‌ها می‌توانند همه را به تنگ آوردند تا مسلمان شوند».

عدم آگاهی جامعه و عدم آموزش لازم در زمینه نحوه برخورد با اقلیت‌های مذهبی، در کنار برخورد امنیتی و تبعیض‌آمیز جمهوری اسلامی در قبال آنها را می‌توان از جمله عوامل دخیل در چرایی شرایط نامناسب زندگی آنها در ایران دانست.

شرایط دشواری که بیشتر پیروان این اقلیت‌ها را مجبور می‌کند یا زندگی در خفا را برگزینند یا از جامعه مذهبی خود را کناره گیرند و در جامعه اکثریت ادغام شوند، یا ایران را ترک کنند.

XS
SM
MD
LG