«انقلابِ زن، زندگی، آزادی» موجب تحولی شگرف در جامعه ایران و گسست از ارزشهای کهنه شده است. شاید بتوان گفت برای رسیدن به ارزشهای والایی که در دل شعار «زن، زندگی، آزادی» نهفته است، نخست باید زیربنای اخلاقی این انقلاب را سامان داد.
شاید کمتر کسی فکر میکرد که کشتهشدن مهسا امینی موجب جرقهای در ذهن انسان ایرانی شود و چنان آتشی در تخیلش به پا کند که بندهای صغارت او را دود کند و به هوا بفرستد. اکنون که چندین ماه از قتل مهسا و دختران و پسران بیگناه ایران گذشته، نسل نوِ ایرانی با خلاقیت و ایجاد شبکههای خودجوش، بدون رهبری متمرکز و با تکیه بر ارزشهای انسانی اصیل، انقلابی پیشرو و خلاقانه را پایهگذاری کرده و ایران و ایرانی نو را به منطقهٔ آشوبزده ما و دنیا معرفی کرده است.
آنچه این انقلاب را از تجربه پیشین جامعه ایران متمایز میکند، گسست از تفکر کهنهٔ بهجامانده از انقلاب ۵۷ است. انقلاب ۵۷ بر پایهٔ دروغ و فریب بنا شد و به برپایی نظامی انجامید که جامعهٔ ایران را از هر جهت به ورشکستگی کشاند.
مهمترین لطمهٔ انقلاب ۵۷ افول اخلاقی جامعه ایران است. بخشی از بیاعتمادی عمومی به طبقه تحصیلکرده و مدعیان روشنفکری در ایران به سبب عدم پایبندی آنها به معیارهای اخلاقی در چند دهه اخیر بوده است. سیاست بدون اخلاق چیزی فراتر از سلطهگری نیست، همانطور که روشنفکری بدون اخلاق چیزی در حد شیادی است. عیار روشنفکری در پایبندی به اصول اخلاقی در هنگام مبارزه آشکار میشود. بهگفته دکتر مارتین لوتر کینگ: «ورشکستگی اخلاقی همانند ورشکستگی اقتصادی میتواند تمدنها را به زانو در بیاورد.»
جامعه ایران بدون بازسازی اخلاقی خود نمیتواند از بنبست استبداد نجات پیدا کند. تجربه کشورهایی که در گذار به جوامع دموکراتیک موفق بودهاند، همگی نشان از پایبندی به اصول اخلاقی و دوری جستن از خشونت دارند.
برای نمونه چکسلواکی یکی از جوامع موفق در این گذار بود. انتشار منشور ۷۷ از سوی روشنفکران چکسلواکی سندی مهم در مبارزه برای دموکراسی بود. بنیان فلسفی و اخلاقی قوی این منشور، که ناشی از باورهای نویسندگان آن بود، حلقههای مختلف نیروهای دموکراتیک را به هم وصل کرد. جستوجوی حقیقت و پایبندی به اصول اخلاقی از سوی روشنفکران چکسلواکی منبعی مهم برای جلب اعتماد عمومی و انباشت سرمایه معنوی جامعه شد، که در هنگام مناسب موجب عبور از استبداد کمونیستی و رسیدن به جامعهٔ باز شد. تلاش واتسلاو هاول و همراهان او در منشور ۱۹۷۷ ایجاد مقاومتی اخلاقی و مسالمتآمیز در برابر رژیم توتالیتر کمونیستی بود.
جای پای ماهاتما گاندی و فلسفه خشونتپرهیز او را به خوبی در این مبارزه اخلاقی -سیاسی میتوان دید. هاول خود در این باره مینویسد: «عمل گاندی پیروزی کاریزمای انسانیت در برابر احساسات اوباشانه بود. این پیروزی بزرگی برای ایده عدم خشونت، صبر، همزیستی، و فهم و ادراک بود. این پیروزی بزرگی بود برای آنچه که من حداقل اخلاقی مینامم، حداقلی که مردم را از همه فرهنگها در مقابل نفرت و بیزاری متقابل برخاسته از تفاوتهای عقیدتی و سنتهای فرهنگی پیوند میدهد.»
هاول در اینجا از حداقل اخلاقی صحبت میکند که در هر جامعهای نقطه آغاز همزیستی اخلاقی و گفتوگو است و بدون آن افراد جامعه نمیتوانند یکدیگر را متقابلا به رسمیت بشناسند. واژه کلیدی در اینجا عدم خشونت است. عدم خشونت خشتِ نخست هر جنبش اجتماعی پیشرو و پایدار است.
کنش مدنی مسئولیتی جمعی است و تنها وقتی در جامعه ضمانت مییابد که هر عضو آن دست از اعمال خشونت بردارد. بنابراین فرهنگ عدم خشونت باید بخشی از آگاهی و وجدان جمعی شده و بین شهروندان جامعه ترویج شود. این شرطی لازم برای به چالش کشیدن تعصب و تنفری است که پشت دیواری از ایدیولوژیها و مفاهیم ظاهراً متمدن پنهان شده است.
تا زمانی که گفتمان عدم خشونت توسط تنفر و عدم تحمل مخالفان در حاشیه باشد، همبستگی و دوستی ناممکن و بیاخلاقی و خشونتورزی دست بالا را خواهند داشت. آگاهی از این که هدف ما نه کشتن و نه تخریب بلکه همزیستی است، سرآغاز یک خوداصلاحسازی اخلاقی است. همزیستی و بهروزی زیر پرچم اخلاق و صلح بر طبق این فرمان ممکن است: نباید بکشید. این یک ایده مسئولانه و الهامبخش است که شیوههای دموکراتیک را از منش مستبدانه اداره یک جامعه متمایز میکند.
راه دموکراسی، علیرغم همه ضعفهایش، این فرصت را برای افراد فراهم میکند که به بلوغ و مسئولیت برسند. این فرایند خود تحقق یافتگی اخلاقی فرد و جامعه، تنها در غیاب خشونت امکانپذیر است. سکوت در برابر ترویج خشونت موجب استمرار صغارت فردی و جمعی شده و بزرگترین مانع ایجاد مردمسالاری است.
بزرگترین تهدید برای تمدن و جامعه ایران ترویج بیاخلاقی و خشونت از سوی حاکمان کنونی ایران است. اگر میخواهیم محصول همزیستی مسالمتآمیز را در آینده ایران درو کنیم، باید از امروز بذر عدم خشونت بکاریم.
برای رسیدن به ایرانی زیبا وقت آن رسیده که جامعه ما میان قیصرها و فروغیها یکی را انتخاب کند. شاید بیهوده نبود که داریوش پادشاه هخامنشی دعا میکرد که اهورامزدا ایران را از گزند دشمن، دروغ و خشکسالی در امان نگاه دارد.