تا یک هفتۀ دیگر قرار است انتخابات ریاستجمهوری در ایران برگزار شود، اما تنور آن در بطن جامعه و سطح شهرها دستکم هنوز داغ نشده است. در شبکههای اجتماعی بهویژه در میان فعالان رسانهای، فضای انتخاباتی مشخص و دوقطبی به نظر میرسد، اما کف خیابان همچنان میان قطعیتِ «رأی ندادن» و تعللِ «رأی دادن» در نوسان است.
بررسیهای میدانی نشان میدهد که مواضع برخی از مردم در مورد مشارکت در انتخابات بیشتر به قطعیت در رأی ندادن متمایل است و فضا را هنوز یک فضای انتخاباتی بهروال دورههای پیشین نمیدانند.
آنچه میخوانید، گزارشی است که براساس گفتوگوی رادیوفردا با شماری از شهروندان داخل کشور از طیفهای گوناگون نگاشته شده است.*
واکنش از نوع سوم
مردم ایران بسته به شرایطی که در سالهای مختلف از سر گذراندهاند، نتیجۀ شرایط را در انتخابات بعدی نشان دادهاند. بعد از انتخابات سال ۹۶ که ۷۳ درصد در آن مشارکت کردند، سرکوب اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ خط پررنگی میان حکومت و مردم کشید.
وقتی در بحبوحۀ گاز اشکآور و سد یگان ویژه جمعیتی از دانشجویان فریاد زدند که «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، نمود آن در دو دوره انتخابات مجلس در سال ۹۸ و ریاستجمهوری ۱۴۰۰ مشخص شد.
در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ مشارکت مردم افت چشمگیری داشت و برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی به حدود ۴۹ درصد رسید؛ آن هم در حالی که دستکم سه میلیون و ۷۰۰ هزار نفر از همین ۴۹ درصد نیز رأی باطله و یا سفید دادند؛ یعنی رتبۀ دوم پس از رئیسجمهور منتخب.
در انتخابات ۸ تیر ۱۴۰۳ مسعود پزشکیان از سوی اصلاحطلبان حمایت میشود، محمدباقر قالیباف و مصطفی پورمحمدی بهعنوان چهرههای اصولگرای میانهرو شناخته میشوند و سعید جلیلی و علیرضا زاکانی و امیرحسین قاضیزاده هاشمی نیز به اصولگرایانی تندرو شهرهاند.
خط قرمزی به نام «مشروعیت دادن نظام»
در اعتراضات سراسری «زن زندگی آزادی» در پاییز ۱۴۰۱ که با کشته شدن مهسا ژینا امینی آغاز شد، موضوع فقط خطکشی میان مردم با دولت و حکومت نبود و پای خطکشیها در بین جامعه هم مطرح شد: یا «با ما» یا «بر ما».
خانم سیما که مهندس عمران است، اصلاً به آنچه «بازی انتخابات» میخواند، فکر نمیکند و میگوید: «خط قرمز من هر چیزی است که به این نظام مشروعیت بدهد. تکلیف خواستههای قبلیمان مشخص شده که رأی بدهیم؟ آن همه کشته، آن همه چشم، برای چه بود؟»
خانم فوزیه هم که طراح کتاب است و همچون سیما مایل به افشای نامش نیست، میگوید در آمارگیری که از خانوادهشان انجام داده، غیر از سه نفر از وفاداران به جکومت، هیچکس قرار نیست رأی بدهد: «متأسفانه آن دو نفر هم حوادث سالهای اخیر را کار و توطئه دشمن میدانند و حالا میخواهند به نظام کمک کنند. غیر از آنها کسانی که تحت هر شرایطی رأی میدادند، این بار دیگر حاضر نیستند رأیشان پای مشروعیت نظام نوشته شود.»
بازار فردوسی آرام است!
تبلیغات کاندیداها در شهرها دستکم تا امروز مانند انتخابات پیشین نیست. نامزدها، علیرغم آمادگی نسبی قبلیشان، چندان بازارگرمی نمیکنند. پوسترها به غلظت دیگر دورههای انتخابات در خیابانها دیده نمیشود.
معمولاً میگویند تب سیاست دست بازار فردوسی است. قبلاً، سال ۹۲، با ثبتنام سعید جلیلی قیمت دلار بالا رفت و با ثبتنام هاشمی رفسنجانی روند کاهشی پیدا کرد، اما حالا نه کاندیداها و نه مناظرات تغییری در قیمتها ایجاد نمیکنند.
مهدی (نام مستعار) یکی از صرافان میدان فردوسی است که بنای حمایت و رأی دادن به هیچ کاندیدایی را ندارد. او به رادیوفردا میگوید: «فرق زیادی بین این و آن نیست. قالیباف انتخاب شده، کار هم به بازی نوسانگیری دلار و ارز نمیکشد. وضع اقتصاد خراب است و مردم دنبال بهبود وضعیت هستند، اما میدانند کار به دست اینها درست نخواهد شد.»
خانم الهام هم که خودش روزنامهنگار ساکن تهران است، به رادیوفردا میگوید: «غیر از شبکههای اجتماعی و روزنامهنگارها، انتخابات برای هیچکسی مهم نیست و ارزشی ندارد. مطبوعات هم از سر اجبار اخبار را دنبال میکنند، وگرنه هیچکدام این کاندیداها فرقی با هم ندارند و در بازار و میان عامه مردم هیچ حرفی از انتخابات نیست».
آقای محسن یک استاد دانشگاه است که همیشه اخبار انتخابات را دنبال میکرده، برای آن نظریه و راهبرد داشته و پیشتر انتخابش را هم انجام میداده و برای رأی آوردن کاندیدایش تلاش میکرده است. او به رادیوفردا میگوید: «حتی دیگر اخبار را دنبال نمیکنم. برخلاف باقی انتخابات، در کلاسها و بین همکارها هم صحبتی از انتخابات نمیشود. از نظر من خیلی سوت و کور است».
چرخش ۱۸۰ درجهای
در ۴۵ سال گذشته ایران رئیسجمهوری نداشته که بهطور مستقیم از بخشهای نظامی به پاستور رسیده باشد. حتی در سال ۱۳۸۴ وقتی محمدباقر قالیباف نامزد شده بود و از نظر اعتباری بهعنوان فرمانده نیروی انتظامی در بدنه نظامی و حتی بخشهایی از جامعه اعتبار داشت، در آرایی که به صندوق ریخته شد، شانسی نداشت و نهایتاً احمدینژاد به پاستور رسید.
نظریهای خیابانی میان مردم وجود دارد مبنی بر اینکه ترس از قدرت گرفتن یک نظامی در ایران میتواند یک تحریمی را وادار به رأی دادن کند.
آقای رامتین که خود را اینطور معرفی میکند، اهل تجارت و صادرات است. او به رادیو فردا میگوید: «آخرین باری که رأی دادم، سال ۸۴ بود و پشت دستم را داغ کردم که دیگر رأی ندهم. اما این بار فرق دارد. از ترس جلیلی و قالیباف، میخواهم به پزشکیان رأی دهم.»
خانم مینا، منشی یک دفتر وکالت، هم نظرش همین است؛ زنی محجبه که از ترس جلیلی و قالیباف قرار است به پزشکیان رأی بدهد. خانم مینا به رادیوفردا میگوید: «اینها طرفدار جنگ هستند. من برادرم در جنگ تکهوپاره شده، طاقت ندارم پسرم را هم بفرستند جنگ و جبهه.»
وضعیت برای برخی دیگر کمی متفاوت است. خانم مهشید (نام مستعار) در یکی از شرکتهای زیرمجموعۀ یک وزارتخانه کار میکند و بهخاطر نوع استخدامش مجبور است سالانه در گزینش شرکت کند.
در سالهایی که انتخابات برگزار شده، آزمون و مصاحبۀ گزینش همراه با شناسنامهاش انجام و صفحه رأی و مهرهای آن رصد میشود. به همین دلیل او در انتخابات ۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ رأی خالی به صندوق انداخته تا فقط شناسنامهاش مهر بخورد، قرارش برای انتخابات بعدی هم همین بوده؛ اما حالا میگوید: «وضعیت خرابتر از آن است که شرکت نکنیم. جلیلی واقعاً چهرۀ وحشتناکی است، قالیباف هم بدتر از او.»
برای بعضی مانند آقای مرتضی (نام مستعار) این ترس دیگر موضوعیتی ندارد. او به رادیوفردا میگوید: «وضعیت اقتصادی و اجتماعی خیلی بد است، مهم این است که هیچکدام اینها توان بهتر کردن اوضاع را ندارند. انتخاب هم انجام شده، فقط هنوز اعلام نشده است».
تنور انتخابات ایران کی گرم میشود؟
تمرکز عمده نامزدها بر تهران و شهرهای بزرگ است و عموماً این شهرها نیز مبنای رصد قرار میگیرند، اما اتفاقاً آمار شهرهای کوچک نیز گاهی موازنه را برهم میزند.
آقای جمال (نام مستعار) روزگاری کارمند بانک در کاشان بوده و حالا بازنشسته است. آخرین باری که رأی داده، سال ۸۸ بوده و قسم خورده هر وقت قیمت دلار به نرخ همان سال برگشت، دوباره رأی بدهد.
او به رادیوفردا میگوید: «این یعنی رأی، بیرأی. تا آن سال فکر میکردم دارند بازیمان میدهند، بعداً فهمیدم عروسک دستشان هستیم که هر بار با یک بهانه پای صندوق میبرندمان. یک بار از سوریه شدن میترسانندمان، یک بار از جلیلی و قالیباف و هر کس دیگری.»
خانم مهری که در ارومیه پرستار است، میگوید تکلیف خودش، شوهرش و چندین نفر از خانوادههایشان از اکنون روشن است: «جلیلی واقعاً شرایط متفاوتی دارد، نباید به دو تا باخت قبلیاش نگاه کرد، الان وزنۀ سنگینی است.»
اتفاقاً همین حرف را آقای محمدعلی در تهران در مورد قالیباف میزند و آقای میثاق از رامسر در مورد پزشکیان. اما حرف مشترک هر سه یکی است؛ اینکه هنوز خبری نیست و «تنوری نمیبینیم که بخواهد داغ باشد. تعداد کسانی هم که در مورد انتخابات حرف میزنند، محدود است».
آقای محمد در اصفهان هم همین توصیف را برای وضعیت انتخابات دارد، فقط هیچ نامی از کسی نمیبرد.
خانم مژده در اهواز از نگاهی که کاندیداها به زنان دارند، گلایه دارد و همه را ضعیف توصیف میکند و به رادیوفردا میگوید: «تلاشهای بیهودهای برای جلب رأی در شهر در حال انجام است، اما ادبیات همه کهنه و نخنما شده است. شعارهایی که هیچ معنایی ندارند. صراحت کلام و مواضع را در صحبتهای هیچکدام نمیتوان دید و مهمتر از همه نگاهشان به زن، جایگاه او و شرایطش کاملاً مردسالارانه است. این وضعیت را حتی در مشاوران زن کاندیداها نیز میتوان دید.»
در این میان اما برخی از کسانی که همچنان به صندوق رأی اعتقاد دارند و در عین حال به وضعیت موجود نیز معترضاند، در انتظار روزهای پایانی تبلیغات هستند.
آقای منصور که خود را با این نام به رادیوفردا معرفی میکند، بهطور مداوم در شبکههای اجتماعی در تلاش است تا وضعیت انتخابات را تحلیل و تفسیر کند. او منتظر است تنور انتخابات در پایان مناظرات داغ شود و به رادیوفردا میگوید: «به نظر میرسد مردم همچنان معتقدند که نظام باز هم آدم خود را انتخاب خواهد کرد، به همین دلیل هنوز فضای انتخاباتی گرم نشده است. شاید در روزهای دیگر وضعیت بهتر شود.»