فيلم جديد ديويد لينچ، فيلمسازآمريکايی با نام Inland Empire «امپراتوری درون»، سپتامبر سال پيش برای نخستين بار در شصت و سومين جشنواره فيلم ونيز اکران شد.
پس از آن اين فيلم در دسامبر گذشته، در آمريکا و انگليس به نمايش عمومی درآمد ولی تماشاگران و منتقدين سينما در اين دو کشور ازفيلم جديد لينچ استقبالی نکردند.
Inland Empire ، فاقد داستان خطی، بدون فيلمنامه و تنها صحنه به صحنه کار شده و فيلمی انتزاعی است.
کارگردان فيلم های مشهور «مرد فيل نما»، «قلب وحشی» و «جاده مالهالند»، بار ديگر طرفداران خود را با Inland Empire شگفت زده کرد.
ازآنجای که آخرين فيلم ديويد لينچ قرار است از هفته آينده در چند کشور ديگر اروپايی اکران شود، مجله «اشپيگل» آلمان، گفت وگويی با لينچ انجام داده است.
اشپيگل: آقای لينچ، چند لحظه پيش غذا چه خورديد؟
ديويد لينچ: يک سوپ سبزی و بعد ماهی آزاد با سُسی عالی. غذايی کاملا سبک. چرا اين سئوال را می پرسيد؟
اشپيگل: شما هر روز «مديتيشن» می کنيد؛ آيا اين نوع زندگی تغذيه خاصی را می طلبد؟
دیوید لینچ
لينچ: نه. مديتيشن بايد آزادانه تأثير کند و تابع هيچ اجباری نيست. می توان همه چيز خورد. من شخصأ غذاهايی را ترجيح می دهم که ظاهر و طعم شان مزاجم را آزار ندهند.
اشپيگل: شما در فيلم جديدتان از بازيگری، لورا درن، که مشغول بازی در فيلمی اسرارآميز است، از اهالی اروپای شرقی که در جنگل ساکن اند و آدم هايی با کله های خرگوشی، حکايت می کنيد. حتی طرفدارانتان معتقدند که فيلم را خيلی کم فهميدند. ما هم کاملا حيرت زده شديم. می توانيد در روشن شدن موضوع به ما کمک کنيد؟
لينچ: وضعيت شما را درک می کنم. فهم اغلب فيلم ها آسان است. اما من داستان ساده نقل نمی کنم. من با انتزاع کار می کنم. سينما می تواند تماشاگر را به دنيايی آن سوی ادراک بکشاند؛ دنيايی که در آن تماشاگر بايد تمام و کمال به مکاشفه خود اعتماد کند. موضوع اين نيست که چيزی را بفهميم، موضوع اين است که چيزی را تجربه کنيم.
اشپيگل: منظورتان چيست؟ بغرنج کردن موضوع؟
لينچ: بغرنجی می تواند تماشاگر را برانگيزد، تماشاگران بسياری هستند که دوست دارند در فيلم غرق شوند. اين دسته از تماشاگران وقتی از سالن سينما بيرون می آيند فيلم بر آن ها تأثير می گذارد و سعی می کنند معنايی برای آن چه که ديدند بيابند. دسته ديگر درمانده اند؛ برای اين که چيزی نگرفته اند، خود را درمانده حس می کنند. اما برای اين دسته فيلم های ديگری هم هست.
اشپيگل: سينمای حکايت گر کلاسيک؟
لينچ: دقيقأ. اين سينما جاودان است و من آن را خيلی دوست دارم. با اين حال من می خواهم فرم ها و ساختارهايش را تا آن جايی که امکان دارد گسترش دهم. برای اين مهم اساسأ هميشه به يک ايده محرک احتياج است.
اشپيگل: اين ايده محرک در فيلم Inland Empire چه بود؟
لينچ: لورا درن، بازيگر، نزد من آمد و گفت که به همسايگی من نقل مکان کرده است. اين ملاقات برای من واقعه ای کليدی شد و بلافاصله نياز عجيبی حس کردم که با او فيلم ديگری بسازم و وقتی لورا برايم تعريف کرد که اهل ناحيه ای در شرق لس آنجلس به نام Inland Empire است، عنوان فيلم هم پيدا شد.
اشپيگل: چنين چيزی الهام بخش شما بود؟ در حالی که فيلم مثل جرقه يک ايده سرکش به نظر می رسد.
لينچ: اين طور نيست، اگر هم باشد غيرارادی است. چون وقتی صحنه ای به ذهنم خطور می کرد، مکان و نوری که بر آن حاکم بود دقيقأ در برابر ديدگانم ظاهر می شد. با اين حال با هر ايده خوب متاسفانه انبوهی از زوائد نيز همراه است. چيزهايی که می بايست کنار گذاشت.
اشپيگل: اما شما تصاويری را به تماشاگران نشان می دهيد که فيلمسازان ديگر آن ها را بلافاصله کنار می گذارند. چرا گاهی چهره بازيگران در پيش زمينه واضح نيست در حالی که ديوارهای پشت سرشان کاملا واضح به نظر می آيند؟
لينچ: قصد و نيتی در کار نبود. اين به دوربين مربوط می شود! با اين وصف وقتی اين تصاوير را ديدم؛ تصاويری که تماشاگر در آن ها نمی داند نگاهش را بر چه چيزی متمرکز کند؛ خوشم آمد.
اشپيگل: شما پيش از اين در فيلم «مخمل آبی» (۱۹۸۶) يا «قلب وحشی» (۱۹۹۰) ستاره هايی چون ايزابلا روسلينی يا نيکلاس کيج را به کار گرفتيد و ميليون ها تماشاگر داشتيد. Inland Empire را در آمريکا صد هزار نفر هم نديدند. آيا اين بدين معناست که شما ديگر تابع تماشاگر نيستيد؟
لينچ: هر چه فيلم انتزاعی تر باشد تماشاگر کمتری دارد. هميشه همين بوده. اما من فکر می کنم که تماشاگران بيش از آن چه که فکر می کنند Inland Empire را درمی يابند. من مطمئنم که ما اکنون در دوران تحول و دگرگونی به سر می بريم. امروزه تماشاگران بيشتر و بيشتری از فيلم های شبيه به هم هاليوود در عذابند و همين می تواند طالبين بيشتری را جذب سينمای هنری کند.
اشپيگل: اين حرف شما خيلی خوش بينانه نيست؟ امسال هاليوود خود را بار ديگر برای شکستن رکورد تماشاگر آماده می کند.
لينچ: شايد، اما امروزه ما با سينمای واقعأ جهانی طرفيم و فيلم هايی از آسيا و آفريقا می بينيم. هر کسی می تواند با دوربينی در دست فيلمی بسازد. هاليوود ديگر کنترل کاملی بر جهان ندارد.
اشپيگل: واقعأ؟ هاليوود فيلم های آوانگارد توليد نمی کند؟ توليدات بزرگی چون «بابل» و «سی ريانا»، با داستان های غيرخطی بيشتر می شوند.
لينچ: اما شما نمی توانيد اين ها را با فيلم های من مقايسه کنيد.در چنين فيلم هايی تنها کاری که می کنند مونتاژ داستان خطی با جابجايی ترتيب صحنه هاست. اين که ابتکار نيست؛ فقط پيروی از مُد است.