در ماههای اخیر مسئولین فرهنگی و آموزشی کشور بارها از ضرورت افزایش برنامهها و تبلیغات دینی در مدارس، دانشگاهها و جامعه سخن گفتهاند و هفتهای هم نیست که از طرح و برنامه جدیدی در این راستا سخن به میان نیاید.
روز هفتم تیر ماه خبرگزاری ایلنا از قول حمیدرضا حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش، خبر از ارائه طرحی به مجلس شورای اسلامی داد که بر اساس آن قرار است نیم درصد بودجههای جاری و عمرانی کشور به مسایل قرآنی اختصاص یابد.
وی در همین گفتوگو به افتتاح سه هزار پایگاه تابستانی قرآنی در شهر تهران اشاره کرده بود. پیشتر آقای وزیر از تأسیس ۵۰ هزار مدرسه قرآن با بودجهای معادل ۶۰ میلیارد تومانی در دو سه سال آینده هم خبر داده بود (مهر، ۶ تیر ۱۳۸۹).
از مجموعه برخوردها و تحلیلهای مسئولین میتوان این گونه برداشت کرد که آنها راه حل کاستن از شکافی عمیقی که در جامعه امروز ایران میان نهادها و فرهنگ رسمی و افکار عمومی جوانان به وجود آمده را افزایش آموزشهای اسلامی و ایدئولوژیک میدانند و هدف اصلی این طرحهای پرهزینه نیز تغییر ذهنیت و فرهنگ جوانان است و نزدیکتر کردن آنها به نظام ارزشی جناحی که امروز در ایران بر صندلی قدرت تکیه زده است.
مشارکت فعال جوانان در جنبش اعتراضی سال گذشته نکتهای نیست که از نگاه مسئولین پنهان مانده باشد. جوانان سالهاست به شیوههای گوناگون ناسازگاری خود با نظام ارزشی و الگوی فرهنگی و رفتاری مورد نظر دولت نشان میدهند.
وجود نسلهای جوان ناراضی و اشکال گوناگون طغیانگری آنها پرسشهای جدی درباره عملکرد نظام آموزشی ایران و یا دستگاههای تبلیغاتی دولتی به میان میکشد که از سال ۱۳۵۸ به این سو هدف تربیت نسل جدید مسلمان وفادار به انقلاب را در برابر خود قرار داده است.
مرتضی نبوی مدیرمسئول روزنامه محافظهکار رسالت و از هواداران محمود احمدینژاد در مصاحبه با جوان آنلاین به شکست نظام آموزشی در تربیت نسل جوان همنوا با جمهوری اسلامی اشاره میکند: «یعنی برخی از جوانانی که در جمهوری اسلامی تربیت شدهاند، ناگهان چشم بازکردیم و دیدیم سرباز همین جنبش ضدفرهنگی هستند. همینها حاضرند همه گونه خطر و ریسک را بپذیرند و در شرایط بسیار پرخطری به میدان بیایند و کاملاً هم مشخص است که اینها جنبشهای ضدفرهنگ هستند.» (۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹)
شبیه چنین تحلیلی را میتوان نزد دیگر مسئولین درجه اول کشور هم یافت که دلیل رویگردانی جوانان را پیش از آنکه در وضعیت ایران و شرایطی که به جوانان تحمیل میشود جستجو کنند، نتیجه توطئهها و عملکرد «بیگانگان» و «دشمنان» میدانند.
با تأثیر از چنین تحلیلهایی است که مسئولین برای جذب جوانان به دنیای ارزشی و فرهنگ حکومتی به دنبال اسلامی کردن بیشتر آموزش و فرهنگ جامعه میروند. در حالی که بسیاری از پژوهشهای جامعهشناسی در ایران به روشنی از ناکارایی آموزش دینی اجباری و تحمیلی حکایت میکند.
آنچه سبب مقاومت جوانان در برابر دین دولتی میشود حضور اغراقآمیز دین در زندگی آموزشی و اجتماعی، روشهای زورگویانه، گرفتن حق انتخاب و آزادیهای اولیه از جوانان و دخالت در امور خصوصی آنها است.
نتیجه دلزدگی و رویگردانی از شیوههای افراطی تبلیغ اسلامی این میشود که حتی آن دسته از جوانانی که به اسلام باور دارند، اشکال دینداری خاص خود را به وجود میآورند و آشکارا با برداشت حکومتی و رسمی از اسلام فاصله میگیرند.
در ایران به طور متوسط حدود ۱۵ درصد زمان آموزشی در دورههای دبستان و راهنمایی به آموزش دینی مستقیم اختصاص دارد و با محاسبه مطالب دینی کتابهایی مانند فارسی، تاریخ و یا تعلیمات اجتماعی و یا فعالیتهای سیاسی و اسلامی خارج از کلاس مانند مراسم صبحگاهی یا نماز جمعی میتوان گفت که یک چهارم زمان آموزشی به موضوعات اسلامی اختصاص دارد.
حجم مطالب دینی در برنامههای درسی ایران سه برابر بیشتر از متوسط زمان آموزشی دینی در سطح بینالمللی است. این در حالی است که آموزش دینی در ایران به چهارچوب مدرسه و کلاس هم محدود نمیشود و رسانهها و سایر حوزههای زندگی اجتماعی به طور گستردهای به تبلیغات اسلامی میپردازند.
دخالت گسترده نهادهای رسمی و دولتی در امر آموزش دینی و وجود انتظارات سیاسی و ایدئولوژیک از این آموزش همزمان به معنای تحمیل قرائت خاصی از دین هم هست. بعد معنوی دین در این نگاه در عمل به هدف ثانوی تبدیل میشود و دین به گونهای ابزاری در خدمت حکومت و سیاست قرار میگیرد.
همزمان، ابزاری شدن دین و آموزش دینی در عمل جوانان را نیز به سوی برداشت و استفاده ابزاری از دین و رفتارهای ریا کارانه و تظاهر سوق میدهد.
از بعد آموزشی و جامعه شناسی نیز میتوان گفت نگاه مسئولین به دین کمی و سطحی است و در چهارچوب سیاست «مهندسی فرهنگی» تعریف میشود. برای نهادهای دولتی رعایت ظاهری و یا حجم کمی فعالیتها به عاملی برای رضایت از امور تبدیل میشود بدون انکه باور انسانها و یا اثر بخشی واقعی معیار داوری قرار گیرد.
همین برداشت هم سبب میشود که دین نقش خود به عنوان نهاد معنوی را تا حدود زیادی در عمل از دست بدهد و بیشتر به عنوان نهاد کنترل اجتماعی مطرح شود. به وجود آوردن دهها هزار مدرسه قرانی به عنوان جدیدترین طرح اعلام شده از سوی وزارت آموزش و پرورش مصداق واقعی نگاه سطحی و مناسکی به دین است.
در این تشکیلات جدید جوانان بیشتر یاد میگیرند قرآن را از رو بخوانند و یا آن را از حفظ کنند. هیچیک از این دو فعالیت ارزش خاص آموزشی ندارد چرا که فرد یادگیرنده فقط به صورتی سطحی به بازتولید مطالبی که با انها رابطهای نمی تواند برقرار کند، دست میزند.
نکته مهمی جامعهشناسانهای که از نگاه مسئولین دور میماند و تا حدودی رویگردانی نسل جوان از دین دولتی را هم قابل درک میکند رابطهای است که میان جوانان و روندهای و موضوع یادگیری وجود دارد.
رابطه جوانان با دین و آموزش دینی پدیدهای اجتماعی است که باید در پیوند با فضای عمومی جامعه و نیز ذهنیت، فرهنگ و نیازهای امروزی آنها دید. علت رویگردانی جوانان از دین دولتی را نه در حجم کمی فعالیتهای اسلامی و تنوع آنها که باید در شرایط یادگیری و رابطه جوانان با چنین آموزشی جستجو کرد. واقعیت مهم عینی که نه تنها بسیاری از مسئولین قادر به درک و پذیرفتن آن نیستند که حتی با سماجت با آن به مقابله میپردازند.
روز هفتم تیر ماه خبرگزاری ایلنا از قول حمیدرضا حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش، خبر از ارائه طرحی به مجلس شورای اسلامی داد که بر اساس آن قرار است نیم درصد بودجههای جاری و عمرانی کشور به مسایل قرآنی اختصاص یابد.
وی در همین گفتوگو به افتتاح سه هزار پایگاه تابستانی قرآنی در شهر تهران اشاره کرده بود. پیشتر آقای وزیر از تأسیس ۵۰ هزار مدرسه قرآن با بودجهای معادل ۶۰ میلیارد تومانی در دو سه سال آینده هم خبر داده بود (مهر، ۶ تیر ۱۳۸۹).
از مجموعه برخوردها و تحلیلهای مسئولین میتوان این گونه برداشت کرد که آنها راه حل کاستن از شکافی عمیقی که در جامعه امروز ایران میان نهادها و فرهنگ رسمی و افکار عمومی جوانان به وجود آمده را افزایش آموزشهای اسلامی و ایدئولوژیک میدانند و هدف اصلی این طرحهای پرهزینه نیز تغییر ذهنیت و فرهنگ جوانان است و نزدیکتر کردن آنها به نظام ارزشی جناحی که امروز در ایران بر صندلی قدرت تکیه زده است.
مشارکت فعال جوانان در جنبش اعتراضی سال گذشته نکتهای نیست که از نگاه مسئولین پنهان مانده باشد. جوانان سالهاست به شیوههای گوناگون ناسازگاری خود با نظام ارزشی و الگوی فرهنگی و رفتاری مورد نظر دولت نشان میدهند.
وجود نسلهای جوان ناراضی و اشکال گوناگون طغیانگری آنها پرسشهای جدی درباره عملکرد نظام آموزشی ایران و یا دستگاههای تبلیغاتی دولتی به میان میکشد که از سال ۱۳۵۸ به این سو هدف تربیت نسل جدید مسلمان وفادار به انقلاب را در برابر خود قرار داده است.
مرتضی نبوی مدیرمسئول روزنامه محافظهکار رسالت و از هواداران محمود احمدینژاد در مصاحبه با جوان آنلاین به شکست نظام آموزشی در تربیت نسل جوان همنوا با جمهوری اسلامی اشاره میکند: «یعنی برخی از جوانانی که در جمهوری اسلامی تربیت شدهاند، ناگهان چشم بازکردیم و دیدیم سرباز همین جنبش ضدفرهنگی هستند. همینها حاضرند همه گونه خطر و ریسک را بپذیرند و در شرایط بسیار پرخطری به میدان بیایند و کاملاً هم مشخص است که اینها جنبشهای ضدفرهنگ هستند.» (۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹)
شبیه چنین تحلیلی را میتوان نزد دیگر مسئولین درجه اول کشور هم یافت که دلیل رویگردانی جوانان را پیش از آنکه در وضعیت ایران و شرایطی که به جوانان تحمیل میشود جستجو کنند، نتیجه توطئهها و عملکرد «بیگانگان» و «دشمنان» میدانند.
با تأثیر از چنین تحلیلهایی است که مسئولین برای جذب جوانان به دنیای ارزشی و فرهنگ حکومتی به دنبال اسلامی کردن بیشتر آموزش و فرهنگ جامعه میروند. در حالی که بسیاری از پژوهشهای جامعهشناسی در ایران به روشنی از ناکارایی آموزش دینی اجباری و تحمیلی حکایت میکند.
آنچه سبب مقاومت جوانان در برابر دین دولتی میشود حضور اغراقآمیز دین در زندگی آموزشی و اجتماعی، روشهای زورگویانه، گرفتن حق انتخاب و آزادیهای اولیه از جوانان و دخالت در امور خصوصی آنها است.
نتیجه دلزدگی و رویگردانی از شیوههای افراطی تبلیغ اسلامی این میشود که حتی آن دسته از جوانانی که به اسلام باور دارند، اشکال دینداری خاص خود را به وجود میآورند و آشکارا با برداشت حکومتی و رسمی از اسلام فاصله میگیرند.
در ایران به طور متوسط حدود ۱۵ درصد زمان آموزشی در دورههای دبستان و راهنمایی به آموزش دینی مستقیم اختصاص دارد و با محاسبه مطالب دینی کتابهایی مانند فارسی، تاریخ و یا تعلیمات اجتماعی و یا فعالیتهای سیاسی و اسلامی خارج از کلاس مانند مراسم صبحگاهی یا نماز جمعی میتوان گفت که یک چهارم زمان آموزشی به موضوعات اسلامی اختصاص دارد.
حجم مطالب دینی در برنامههای درسی ایران سه برابر بیشتر از متوسط زمان آموزشی دینی در سطح بینالمللی است. این در حالی است که آموزش دینی در ایران به چهارچوب مدرسه و کلاس هم محدود نمیشود و رسانهها و سایر حوزههای زندگی اجتماعی به طور گستردهای به تبلیغات اسلامی میپردازند.
دخالت گسترده نهادهای رسمی و دولتی در امر آموزش دینی و وجود انتظارات سیاسی و ایدئولوژیک از این آموزش همزمان به معنای تحمیل قرائت خاصی از دین هم هست. بعد معنوی دین در این نگاه در عمل به هدف ثانوی تبدیل میشود و دین به گونهای ابزاری در خدمت حکومت و سیاست قرار میگیرد.
همزمان، ابزاری شدن دین و آموزش دینی در عمل جوانان را نیز به سوی برداشت و استفاده ابزاری از دین و رفتارهای ریا کارانه و تظاهر سوق میدهد.
از بعد آموزشی و جامعه شناسی نیز میتوان گفت نگاه مسئولین به دین کمی و سطحی است و در چهارچوب سیاست «مهندسی فرهنگی» تعریف میشود. برای نهادهای دولتی رعایت ظاهری و یا حجم کمی فعالیتها به عاملی برای رضایت از امور تبدیل میشود بدون انکه باور انسانها و یا اثر بخشی واقعی معیار داوری قرار گیرد.
همین برداشت هم سبب میشود که دین نقش خود به عنوان نهاد معنوی را تا حدود زیادی در عمل از دست بدهد و بیشتر به عنوان نهاد کنترل اجتماعی مطرح شود. به وجود آوردن دهها هزار مدرسه قرانی به عنوان جدیدترین طرح اعلام شده از سوی وزارت آموزش و پرورش مصداق واقعی نگاه سطحی و مناسکی به دین است.
در این تشکیلات جدید جوانان بیشتر یاد میگیرند قرآن را از رو بخوانند و یا آن را از حفظ کنند. هیچیک از این دو فعالیت ارزش خاص آموزشی ندارد چرا که فرد یادگیرنده فقط به صورتی سطحی به بازتولید مطالبی که با انها رابطهای نمی تواند برقرار کند، دست میزند.
نکته مهمی جامعهشناسانهای که از نگاه مسئولین دور میماند و تا حدودی رویگردانی نسل جوان از دین دولتی را هم قابل درک میکند رابطهای است که میان جوانان و روندهای و موضوع یادگیری وجود دارد.
رابطه جوانان با دین و آموزش دینی پدیدهای اجتماعی است که باید در پیوند با فضای عمومی جامعه و نیز ذهنیت، فرهنگ و نیازهای امروزی آنها دید. علت رویگردانی جوانان از دین دولتی را نه در حجم کمی فعالیتهای اسلامی و تنوع آنها که باید در شرایط یادگیری و رابطه جوانان با چنین آموزشی جستجو کرد. واقعیت مهم عینی که نه تنها بسیاری از مسئولین قادر به درک و پذیرفتن آن نیستند که حتی با سماجت با آن به مقابله میپردازند.