نرگس محمدی، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر روز بیستم خرداد ماه بازداشت و پس از ۲۲ روز بازداشت روزدهم تیرماه آزاد شد و به دلیل اختلالات عصبی ناشی از دوران بازجویی در بیمارستان بستری شد.
شیرین عبادی، حقوقدان و برنده ایرانی جایزه صلح نوبل که ریاست کانون مدافعان حقوق بشر را بر عهده دارد، در یادداشتی که به خانم محمدی تقدیم شده است، مروری بر وضعیت وی در زمان بازداشت و پس از آن داشته است. خانم عبادی این یادداشت را برای انتشار در اختیار رادیو فردا قرار داده است.
*******
خنک آن قمار بازی که به باخت هرچه بودش
به نماند هیچش الا، هوس قمار دیگر
ساعت ۳۰ :۱۰ شب بیست و یکم خرداد ۱۳۸۹، شش مأمور امنیتی به درب منزل نرگس محمدی مراجعه میکنند و به بهانه چند پرسش وارد آپارتمان مسکونی او میشوند. همه جا را زیر و رو میکنند، چیز دندان گیری پیدا نمی کنند و به قول معروف برای خالی نبودن عریضه، مقداری کاغذ و یادداشتهای عادی و بیاهمیت و کامپیوتر وی را ضبط میکنند و نیمه شب در مقابل چشمان گریان دو کودک دو قلوی سهسالهاش او را دستگیر میکنند و به نا کجا آباد اوین میبرند.
کیانا دخترک سهساله نرگس به تازگی جراحی شده بود و ۱۰ بخیه در بدن داشت که مادر باید وی را فردا، فردایی که نبود، به نزد جراح میبرد تا بخیهها را بکشند و درد کمی فروکش کند. کیانا گریه کنان به دامان مادر آویخته بود، از درد بخیه و درد جدایی فریاد میزد و اشک میریخت، نرگس با قلبی دردناک اما سری بر افراشته بوسهای بر روی دختر زد و همراه مأمورین وظیفهشناس؟!! رفت تا ثابت کند کسانی که ادعای عطوفت اسلامی و قانونگرایی دارند فقط گزافهگویانی هستند که از اسلام هیچ نمیدانند و از قانون، حتی قانونی که محصول حکومت آنهاست بیزارند.
تفتیش منزل و بازداشت نرگس محمدی، مطابق با قوانین جمهوری اسلامی نبود تا حدی که وقتی دادستان تهران جریان را از زبان نرگس شنید تعجب کرد و گفت که : «چرا آنان را به منزل راه دادید؟ چرا اجازه بازرسی دادید؟» و البته نگفت که دستور تعقیب و محاکمه مأمورین خاطی را خواهد داد، زیرا به خوبی میدانست که اجازه چنین کاری را ندارد...
به هر حال از همان لحظه ورود به زندان و در نیمه شب، بازجویی نه، که شکنجههای روحی نرگس شروع میشود، محرومیت از هواخوری برای کسی که مشکل ریوی و تنفسی دارد، ساعتها تحقیر، توهین، افترا، شروع میشود و از همه مهمتر هر جلسه قبل از شروع بازجویی مأمور امنیتی که نقش دایه دلسوزتر از مادر را بازی میکند، نرگس را متهم میسازد که مادر خوبی نیست زیرا به خانواده زندانیان سیاسی بیشتر اهمیت میدهد تا جگر گوشه گانش، کانون مدافعان حقوق بشر را بیشتر دوست دارد تا دخترک بیمارش، برایش تهیه گزارش نقض حقوق بشر در ایران مهمتر است تا تهیه خوراک برای همسر و فرزندانش...
وقتی نرگس یاد آور میشود که به موجب آئیننامه زندان باید با خانواده و فرزندانش تلفنی صحبت کند،جواب میشنود که چون مادر خوبی نبوده فرزندانش نیازی به شنیدن صدای مادر بیمهری چون او را ندارند. میزان فشارهای روحی و خشونتهای کلامی به حدی است که نرگس بعد از چند روز بیمار شده و مبتلا به فلج ادواری عضلانی میگردد.
چندین مرتبه حین بازجویی دچار فلج میشود و هر بار بازجوهای وظیفهشناس!! با حوصله منتظر میمانند تا وی به حالت عادی باز گردد و به سؤالات آنها پاسخ دهد. بالاخره کار به جایی میکشد که بیم مرگ نرگس میرود و پزشک زندان به بازجویان میگوید: «کاری نکنید که زهرا کاظمی دیگری درست شود».
با پیگیری خانواده و در اثر لطف دادستان، و عطوفت بازجو!! نرگس با تنی بیمار و پس از سپردن وثیقهای معادل تمامی دارایی خانواده موقتاً از زندان آزاد میشود تا درمان شود. بالاخره او را در بیمارستان بستری میکنند.
دو روز بعد در حالی که به شدت بیمار بود و به سختی صحبت میکرد با خبر نگاران مصاحبه میکند و از آنچه بر او رفته میگوید نه به قصد شکوه و شکایت بلکه برای گزارش نقض حقوق بشر، و با این ترتیب به باز جویان امنیتی نشان میدهد که مرعوب نشده و حتی اگر قادر به راه رفتن نباشد همان شیر زنی است که قبلاً بوده.
این بار نیز نرگس دغدغه حقوق بشر دارد و نگران عبدالرضا تاجیک است که از کلیه حقوق خود محروم و تحت سختترین شرایط در زندان بازجویی میشود تا به گناه ناکرده اعتراف کند، همچنین او نگران زینب جلالیان است که به اتهام عضویت در یک حزب محکوم به اعدام شده است. او از همگان درخواست میکند که به فکر نجات این دو نفر باشند.
نرگس با مصاحبههای خود ثابت کرد که مصداق این شعر است: خنک آن قمار بازی که به باخت هر چه بودش / به نماند هیچش الا هوس قمار دیگر
سخن آخر آنکه، کیانا و علی به داشتن مادری چون نرگس محمدی افتخار میکنند، اکنون خردسال هستند اما مأمورین امنیتی مطمئن باشند که چند سال بعد، آنان با افتخار از شهامت و پایداری مادر و پدر خود یاد میکنند و راه آنان را ادامه خواهند داد؛ اما بازجوی محترم! آیا فرزندان تو حاضر هستند با افتخار به همه بگویند نام واقعی تو چیست ، چه کاره بودهای، و...
شیرین عبادی، حقوقدان و برنده ایرانی جایزه صلح نوبل که ریاست کانون مدافعان حقوق بشر را بر عهده دارد، در یادداشتی که به خانم محمدی تقدیم شده است، مروری بر وضعیت وی در زمان بازداشت و پس از آن داشته است. خانم عبادی این یادداشت را برای انتشار در اختیار رادیو فردا قرار داده است.
*******
خنک آن قمار بازی که به باخت هرچه بودش
به نماند هیچش الا، هوس قمار دیگر
ساعت ۳۰ :۱۰ شب بیست و یکم خرداد ۱۳۸۹، شش مأمور امنیتی به درب منزل نرگس محمدی مراجعه میکنند و به بهانه چند پرسش وارد آپارتمان مسکونی او میشوند. همه جا را زیر و رو میکنند، چیز دندان گیری پیدا نمی کنند و به قول معروف برای خالی نبودن عریضه، مقداری کاغذ و یادداشتهای عادی و بیاهمیت و کامپیوتر وی را ضبط میکنند و نیمه شب در مقابل چشمان گریان دو کودک دو قلوی سهسالهاش او را دستگیر میکنند و به نا کجا آباد اوین میبرند.
کیانا دخترک سهساله نرگس به تازگی جراحی شده بود و ۱۰ بخیه در بدن داشت که مادر باید وی را فردا، فردایی که نبود، به نزد جراح میبرد تا بخیهها را بکشند و درد کمی فروکش کند. کیانا گریه کنان به دامان مادر آویخته بود، از درد بخیه و درد جدایی فریاد میزد و اشک میریخت، نرگس با قلبی دردناک اما سری بر افراشته بوسهای بر روی دختر زد و همراه مأمورین وظیفهشناس؟!! رفت تا ثابت کند کسانی که ادعای عطوفت اسلامی و قانونگرایی دارند فقط گزافهگویانی هستند که از اسلام هیچ نمیدانند و از قانون، حتی قانونی که محصول حکومت آنهاست بیزارند.
تفتیش منزل و بازداشت نرگس محمدی، مطابق با قوانین جمهوری اسلامی نبود تا حدی که وقتی دادستان تهران جریان را از زبان نرگس شنید تعجب کرد و گفت که : «چرا آنان را به منزل راه دادید؟ چرا اجازه بازرسی دادید؟» و البته نگفت که دستور تعقیب و محاکمه مأمورین خاطی را خواهد داد، زیرا به خوبی میدانست که اجازه چنین کاری را ندارد...
به هر حال از همان لحظه ورود به زندان و در نیمه شب، بازجویی نه، که شکنجههای روحی نرگس شروع میشود، محرومیت از هواخوری برای کسی که مشکل ریوی و تنفسی دارد، ساعتها تحقیر، توهین، افترا، شروع میشود و از همه مهمتر هر جلسه قبل از شروع بازجویی مأمور امنیتی که نقش دایه دلسوزتر از مادر را بازی میکند، نرگس را متهم میسازد که مادر خوبی نیست زیرا به خانواده زندانیان سیاسی بیشتر اهمیت میدهد تا جگر گوشه گانش، کانون مدافعان حقوق بشر را بیشتر دوست دارد تا دخترک بیمارش، برایش تهیه گزارش نقض حقوق بشر در ایران مهمتر است تا تهیه خوراک برای همسر و فرزندانش...
وقتی نرگس یاد آور میشود که به موجب آئیننامه زندان باید با خانواده و فرزندانش تلفنی صحبت کند،جواب میشنود که چون مادر خوبی نبوده فرزندانش نیازی به شنیدن صدای مادر بیمهری چون او را ندارند. میزان فشارهای روحی و خشونتهای کلامی به حدی است که نرگس بعد از چند روز بیمار شده و مبتلا به فلج ادواری عضلانی میگردد.
چندین مرتبه حین بازجویی دچار فلج میشود و هر بار بازجوهای وظیفهشناس!! با حوصله منتظر میمانند تا وی به حالت عادی باز گردد و به سؤالات آنها پاسخ دهد. بالاخره کار به جایی میکشد که بیم مرگ نرگس میرود و پزشک زندان به بازجویان میگوید: «کاری نکنید که زهرا کاظمی دیگری درست شود».
با پیگیری خانواده و در اثر لطف دادستان، و عطوفت بازجو!! نرگس با تنی بیمار و پس از سپردن وثیقهای معادل تمامی دارایی خانواده موقتاً از زندان آزاد میشود تا درمان شود. بالاخره او را در بیمارستان بستری میکنند.
دو روز بعد در حالی که به شدت بیمار بود و به سختی صحبت میکرد با خبر نگاران مصاحبه میکند و از آنچه بر او رفته میگوید نه به قصد شکوه و شکایت بلکه برای گزارش نقض حقوق بشر، و با این ترتیب به باز جویان امنیتی نشان میدهد که مرعوب نشده و حتی اگر قادر به راه رفتن نباشد همان شیر زنی است که قبلاً بوده.
این بار نیز نرگس دغدغه حقوق بشر دارد و نگران عبدالرضا تاجیک است که از کلیه حقوق خود محروم و تحت سختترین شرایط در زندان بازجویی میشود تا به گناه ناکرده اعتراف کند، همچنین او نگران زینب جلالیان است که به اتهام عضویت در یک حزب محکوم به اعدام شده است. او از همگان درخواست میکند که به فکر نجات این دو نفر باشند.
نرگس با مصاحبههای خود ثابت کرد که مصداق این شعر است: خنک آن قمار بازی که به باخت هر چه بودش / به نماند هیچش الا هوس قمار دیگر
سخن آخر آنکه، کیانا و علی به داشتن مادری چون نرگس محمدی افتخار میکنند، اکنون خردسال هستند اما مأمورین امنیتی مطمئن باشند که چند سال بعد، آنان با افتخار از شهامت و پایداری مادر و پدر خود یاد میکنند و راه آنان را ادامه خواهند داد؛ اما بازجوی محترم! آیا فرزندان تو حاضر هستند با افتخار به همه بگویند نام واقعی تو چیست ، چه کاره بودهای، و...