خانواده سهراب اعرابی يکی از کشتهشدگان اعتراضهای اخير روز پنجشنبه مراسم چهلمين روز خاکسپاری سهراب را در بهشت زهرا برگزار کردند.
به گفته مادر سهراب اعرابی، او برای پرهيز از بروز درگیری و هر گونه «مشکلی» برای طرفداران ميرحسين موسوی، مراسم چهلم سهراب را تنها با حضور بستگان و نزديکان برگزار کرد.
نحوه کشته شدن سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله هوادار اصلاحات کماکان در هالهای از ابهام قرار دارد. جسد او چند روز پس از کشته شدن به مادرش تحویل شد. برخی گزارشها حاکی از آن بود که او در بازداشت و تحت شکنجه جان سپرده است؛ اما پس از انتشار این خبرها، مسئولین قضایی و امنیتی اعلام کردند که سهراب در جریان اعتراضات مسالمتآمیز تهران، و سرکوب نیروهای امنیتی، هدف گلوله قرار گرفته است.
پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی، در گفتوگو با رادیوفردا از نحوه برگزاری مراسم چهلم فرزندش میگوید، و از اینکه دعا میکند سهراب با گلولهای در قلبش، و نه در زندانهایی همچون کهریزک چشم از جهان فرو پوشیده باشد.
پروین فهیمی: بسمالله الرحمن الرحیم. به نام خدا. پنجشنبه برنامه چهلم سهراب عزیزم بود که رسانهای نکردم. علتش هم این بود که دوست نداشتم آنجا اتفاقات ناگواری بیافتد. بیشتر بستگان، دوستان و همسایگان را دعوت کرده بودم. اعلامیهای که برای سهراب چاپ کردم شب قبل به در خانه زدم. ولی همینطور زبانی به دوستان و فامیل گفته بودم که چهلم سهراب و دومین سالگرد پدرش مهندس محمدرضا اعرابی است.
برنامه را ساعت ۸:۳۰ اجرا کردیم. البته من خودم صبح زود به اتفاق بستگان رفتیم آنجا و مزار سهراب را آماده کردیم. مردم هم آمدند. فامیل و دوستان و آشنایان آمدند. به خوبی هم برگزار شد. دوست دارم مردم بدانند که من اگر چهلم سهراب را رسانهای نکردم فقط علتش این بود که نمیخواستم مردم آنجا جمع شوند و اتفاقی برایشان بیافتد.
بارها به همه گفتهام وقتی قطره خونی از دماغ هر بچهای یا جوانی میآید من احساس میکنم بچه خودم است. راضی نیستم... البته مردم حق دارند اعتراضات خودشان را بگویند ولی دوست نداشتم که باعثش من باشم که فردا بگویند که این خانم دعوت کرد و گفتش و جمع کرد مردم را آنجا و مردم را به کشتن داد.
بودند، چرا. یک تعدادی از مردم هم بودند. همینطور شنیده بودند یا اعلامیه دم در را خوانده بودند. آمده بودند. ولی تعداد زیادی نبود که خیلی بخواهد شلوغ شود. ولی خب آمده بودند. یک تعدادی از مادران آمده بودند. مادران داغدار بودند و خانوادههایی مثل خانواده زهرا بنییعقوب.
نه، اصلاً. من خودم... علتش هم فقط این بود چون چهلمی که سراسری گرفته بودیم، من آنجا شرکت کردم و دیدم که نیروها آنجا زیادند. قبلش هم شنیده بودم که آنجا شلوغ شده بود و زده بودند. به خاطر این گفتم که چهلم خاکسپاری سهراب است...
چون چهلم رسمی را که آقای موسوی و آقای کروبی اعلام کرده بودند، کلی بود. یعنی تمام خانوادهها بودند. ولی این چهلم را من خودم شخصاً میخواستم بگیرم. مسئولیت این چهلم به عهده خودم بود. آن چهلم را که گرفتند تمام نیروی انتظامی ریخته بودند آنجا. مردم را یک مقداری اذیت کرده بودند. به خاطر همین من سعی کردم این دفعه کسی را خبر نکنم.
اگر هم بودند به عنوان لباس شخصی... با لباس شخصی بودند. چون من آنجا حالم خوب نبود که بخواهم دقت بکنم. ولی اینطور که از بستگان شنیدم، بودند. ولی تعداد آنچنانی نبودند. تعدادشان کمتر بود.
نه. خوشبختانه پیش نیامد. چون من هم میخواستم حتماً مراسم سهراب طوری برگزار بشود که ما نامه سهراب را بخوانیم. نامهای که برای پدرش نوشته بود و من لای دفترش پیدا کرده بودم. [میخواستم] یکی از انشاهایش را بخوانم.
یعنی لااقل بتوانیم آن کاری را که میخواهیم انجام بدهیم، انجام بدهیم و سر مزار پسرم زیارت عاشورا خوانده بشود که به عنوان نمادی از آزادی که در رابطه با امام حسین است، اینها حتماً انجام بشود. بعد خواندم.
بعد یک شعری بود که یکی از دوستان خوب ما گفته بود. شعرش خیلی جالب بود. خیلی قشنگ بود. شعر را آنجا خواندند. آخرش هم بچهها سرود «سر اومد زمستون» را خواندند و بعد اللهاکبر گفتند. مردم هم تکرار کردند. یکی از میان مردم گفت اللهاکبر. بقیه ادامه دادند. بعد دیگر ما سعی کردیم جمع و جور کنیم بیاییم منزل.
نه. من فقط چون به دادسرای جنایی تهران شکایت کردهام و آنجا دنبال پرونده پسرم هستم و وکیل هم گرفتهام. هنوز جوابی ندادهاند. البته گفتهاند که تا چند روز دیگر حتماً راجع به آن گزارش پزشکی قانونی، نامهای که به ما دادند در رابطه با نوع اسلحه، فاصله و اینها را جوابشان را به شما میدهیم.
ما هم منتظریم. من هم آدمی نیستم که بخواهم شایعاتی را که میشنوم باور کنم. خود من هم چیزهایی شنیدهام. خیلیها گفتند که این بچه را بردند کهریزک. همهاش دعا میکنم که اینطور نباشد. از خدا میخواهم که چنین اتفاقی نیافتاده باشد. چون واقعاً نمیتوانم و نمیخواهم قبول کنم.
خدا کند که اگر بچه من کشته شده، همان با یک تیر کشته شده باشد و به دست کسانی که اینطور شکنجهها را میدهند و اینطور جلادهایی، بیافتد که بخواهند چنین کارهایی با بچه من بکنند. من برایم اصلاً قابل تحمل نیست. این را جدی میگویم. واقعاً نمیخواهم، اگر هم چنین چیزی باشد، باور کنم.
امیدوارم، از خدا میخواهم که چنین چیزی نباشد. ولی ما داریم سعی میکنیم از راه قانونی تحقیقاتی... دادسرا خودش به ما جواب بدهد، جوابگو باشد. ما خودمان سعی میکنیم از طرق مختلف بالاخره بفهمیم واقعیت چیست.
بله.
چون من شکایت را خودم کردم، بعد وکیل گرفتم، الان مدت یک هفته ۱۰ روز است که انتخاب شده، از آن به بعد دنبال قضیه هستم، دادسرا گفتند که ما پاسخ نامه شما را به زودی میدهیم. آن پاسخ باید برای ما بیاید و جواب آن سؤالاتی که من خودم کردم، که بچه من اگر ۲۵ خرداد شهید شده، چرا بیست و نهم پزشکی قانونی دادند؟
این چهار روز کجا بوده؟ اگر زخمی بوده، در چه حالتی بوده، چه وضعیتی داشته؟ جسدش رسیدگی شده، نشده؟ من ضمناً نامههای دیگری هم دادم. نامهای به آقای آیتالله شاهرودی دادم که رئیس قوه قضائیه بودند که الان عوض شدند. به ایشان نامه دادم.
همین چند روز پیش خودم برای مجلس نامه دادم. هم برای آقای لاریجانی دادم. هم به اصل ۹۰ مجلس دادم. هم برای [کمیته] تحقیق و تفحص دادم. یعنی سعی کردم خودم هم دنبال جریان باشم. چون برای من خودم سؤال است. واقعاً این در دست چه نیرویی است؟ چه نیرویی؟ دست انتظامی بوده، پلیس امنیت بوده، دست بسیج بوده؟ دست سپاه بوده؟ دست اطلاعات بوده.
هر ارگانی بوده باید برای من پاسخگو باشند. به خاطر اینکه بچه من چه وضعیتی داشته، یا رسیدگی نشده؟ اگر یک تیر خورده بوده، نمیتوانستند این بچه را زنده نگه دارند؟ اینها باید پاسخگو باشند. تا جواب بگیرم من، نمیدانم چقدر طول میکشد.
به گفته مادر سهراب اعرابی، او برای پرهيز از بروز درگیری و هر گونه «مشکلی» برای طرفداران ميرحسين موسوی، مراسم چهلم سهراب را تنها با حضور بستگان و نزديکان برگزار کرد.
نحوه کشته شدن سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله هوادار اصلاحات کماکان در هالهای از ابهام قرار دارد. جسد او چند روز پس از کشته شدن به مادرش تحویل شد. برخی گزارشها حاکی از آن بود که او در بازداشت و تحت شکنجه جان سپرده است؛ اما پس از انتشار این خبرها، مسئولین قضایی و امنیتی اعلام کردند که سهراب در جریان اعتراضات مسالمتآمیز تهران، و سرکوب نیروهای امنیتی، هدف گلوله قرار گرفته است.
پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی، در گفتوگو با رادیوفردا از نحوه برگزاری مراسم چهلم فرزندش میگوید، و از اینکه دعا میکند سهراب با گلولهای در قلبش، و نه در زندانهایی همچون کهریزک چشم از جهان فرو پوشیده باشد.
- رادیو فردا: خانم فهیمی، از چگونگی برگزاری مراسم چهلم فرزندتان سهراب بگویید.
پروین فهیمی: بسمالله الرحمن الرحیم. به نام خدا. پنجشنبه برنامه چهلم سهراب عزیزم بود که رسانهای نکردم. علتش هم این بود که دوست نداشتم آنجا اتفاقات ناگواری بیافتد. بیشتر بستگان، دوستان و همسایگان را دعوت کرده بودم. اعلامیهای که برای سهراب چاپ کردم شب قبل به در خانه زدم. ولی همینطور زبانی به دوستان و فامیل گفته بودم که چهلم سهراب و دومین سالگرد پدرش مهندس محمدرضا اعرابی است.
برنامه را ساعت ۸:۳۰ اجرا کردیم. البته من خودم صبح زود به اتفاق بستگان رفتیم آنجا و مزار سهراب را آماده کردیم. مردم هم آمدند. فامیل و دوستان و آشنایان آمدند. به خوبی هم برگزار شد. دوست دارم مردم بدانند که من اگر چهلم سهراب را رسانهای نکردم فقط علتش این بود که نمیخواستم مردم آنجا جمع شوند و اتفاقی برایشان بیافتد.
بارها به همه گفتهام وقتی قطره خونی از دماغ هر بچهای یا جوانی میآید من احساس میکنم بچه خودم است. راضی نیستم... البته مردم حق دارند اعتراضات خودشان را بگویند ولی دوست نداشتم که باعثش من باشم که فردا بگویند که این خانم دعوت کرد و گفتش و جمع کرد مردم را آنجا و مردم را به کشتن داد.
- پس کسان دیگری نبودند و فقط بستگان...
بودند، چرا. یک تعدادی از مردم هم بودند. همینطور شنیده بودند یا اعلامیه دم در را خوانده بودند. آمده بودند. ولی تعداد زیادی نبود که خیلی بخواهد شلوغ شود. ولی خب آمده بودند. یک تعدادی از مادران آمده بودند. مادران داغدار بودند و خانوادههایی مثل خانواده زهرا بنییعقوب.
- خانم فهیمی به اتفاق ناگوار اشاره کردید پیش از برگزاری مراسم. از طرف مقامات آیا هشداری به شما داده بودند یا تماسی گرفته بودند؟ یا صرفاً حدس خودتان بود؟
نه، اصلاً. من خودم... علتش هم فقط این بود چون چهلمی که سراسری گرفته بودیم، من آنجا شرکت کردم و دیدم که نیروها آنجا زیادند. قبلش هم شنیده بودم که آنجا شلوغ شده بود و زده بودند. به خاطر این گفتم که چهلم خاکسپاری سهراب است...
چون چهلم رسمی را که آقای موسوی و آقای کروبی اعلام کرده بودند، کلی بود. یعنی تمام خانوادهها بودند. ولی این چهلم را من خودم شخصاً میخواستم بگیرم. مسئولیت این چهلم به عهده خودم بود. آن چهلم را که گرفتند تمام نیروی انتظامی ریخته بودند آنجا. مردم را یک مقداری اذیت کرده بودند. به خاطر همین من سعی کردم این دفعه کسی را خبر نکنم.
- مأموران حضور نداشتند؟
اگر هم بودند به عنوان لباس شخصی... با لباس شخصی بودند. چون من آنجا حالم خوب نبود که بخواهم دقت بکنم. ولی اینطور که از بستگان شنیدم، بودند. ولی تعداد آنچنانی نبودند. تعدادشان کمتر بود.
- یعنی به هرحال درگیری پیش نیامد؟
نه. خوشبختانه پیش نیامد. چون من هم میخواستم حتماً مراسم سهراب طوری برگزار بشود که ما نامه سهراب را بخوانیم. نامهای که برای پدرش نوشته بود و من لای دفترش پیدا کرده بودم. [میخواستم] یکی از انشاهایش را بخوانم.
یعنی لااقل بتوانیم آن کاری را که میخواهیم انجام بدهیم، انجام بدهیم و سر مزار پسرم زیارت عاشورا خوانده بشود که به عنوان نمادی از آزادی که در رابطه با امام حسین است، اینها حتماً انجام بشود. بعد خواندم.
بعد یک شعری بود که یکی از دوستان خوب ما گفته بود. شعرش خیلی جالب بود. خیلی قشنگ بود. شعر را آنجا خواندند. آخرش هم بچهها سرود «سر اومد زمستون» را خواندند و بعد اللهاکبر گفتند. مردم هم تکرار کردند. یکی از میان مردم گفت اللهاکبر. بقیه ادامه دادند. بعد دیگر ما سعی کردیم جمع و جور کنیم بیاییم منزل.
- خانم اعرابی، میخواستم از شما بپرسم به خاطر اینکه گزارشهایی که در مورد درگذشت سهراب به گوش ما رسید، متفاوت بود و هنوز هم خیلی تردیدها وجود دارد. بعضی از گزارشها حاکی از این است که ایشان در خیابان این اتفاق برایشان افتاده و گزارشهای دیگر حاکی از این است که در زندان. خواستم بدانم که شما تا به حال به نتیجه مشخصی رسیدید؟ پیگیریهایتان به جایی رسیده؟
نه. من فقط چون به دادسرای جنایی تهران شکایت کردهام و آنجا دنبال پرونده پسرم هستم و وکیل هم گرفتهام. هنوز جوابی ندادهاند. البته گفتهاند که تا چند روز دیگر حتماً راجع به آن گزارش پزشکی قانونی، نامهای که به ما دادند در رابطه با نوع اسلحه، فاصله و اینها را جوابشان را به شما میدهیم.
ما هم منتظریم. من هم آدمی نیستم که بخواهم شایعاتی را که میشنوم باور کنم. خود من هم چیزهایی شنیدهام. خیلیها گفتند که این بچه را بردند کهریزک. همهاش دعا میکنم که اینطور نباشد. از خدا میخواهم که چنین اتفاقی نیافتاده باشد. چون واقعاً نمیتوانم و نمیخواهم قبول کنم.
خدا کند که اگر بچه من کشته شده، همان با یک تیر کشته شده باشد و به دست کسانی که اینطور شکنجهها را میدهند و اینطور جلادهایی، بیافتد که بخواهند چنین کارهایی با بچه من بکنند. من برایم اصلاً قابل تحمل نیست. این را جدی میگویم. واقعاً نمیخواهم، اگر هم چنین چیزی باشد، باور کنم.
امیدوارم، از خدا میخواهم که چنین چیزی نباشد. ولی ما داریم سعی میکنیم از راه قانونی تحقیقاتی... دادسرا خودش به ما جواب بدهد، جوابگو باشد. ما خودمان سعی میکنیم از طرق مختلف بالاخره بفهمیم واقعیت چیست.
- وکیل گرفتید؟ برای این پرونده وکیل گرفتید؟
بله.
- آیا توانستهاند از لحاظ قانونی این پرونده را پیش ببرند، مسئولان به سؤالهایی که در این پرونده مطرح شده، پاسخ دادهاند؟
چون من شکایت را خودم کردم، بعد وکیل گرفتم، الان مدت یک هفته ۱۰ روز است که انتخاب شده، از آن به بعد دنبال قضیه هستم، دادسرا گفتند که ما پاسخ نامه شما را به زودی میدهیم. آن پاسخ باید برای ما بیاید و جواب آن سؤالاتی که من خودم کردم، که بچه من اگر ۲۵ خرداد شهید شده، چرا بیست و نهم پزشکی قانونی دادند؟
این چهار روز کجا بوده؟ اگر زخمی بوده، در چه حالتی بوده، چه وضعیتی داشته؟ جسدش رسیدگی شده، نشده؟ من ضمناً نامههای دیگری هم دادم. نامهای به آقای آیتالله شاهرودی دادم که رئیس قوه قضائیه بودند که الان عوض شدند. به ایشان نامه دادم.
همین چند روز پیش خودم برای مجلس نامه دادم. هم برای آقای لاریجانی دادم. هم به اصل ۹۰ مجلس دادم. هم برای [کمیته] تحقیق و تفحص دادم. یعنی سعی کردم خودم هم دنبال جریان باشم. چون برای من خودم سؤال است. واقعاً این در دست چه نیرویی است؟ چه نیرویی؟ دست انتظامی بوده، پلیس امنیت بوده، دست بسیج بوده؟ دست سپاه بوده؟ دست اطلاعات بوده.
هر ارگانی بوده باید برای من پاسخگو باشند. به خاطر اینکه بچه من چه وضعیتی داشته، یا رسیدگی نشده؟ اگر یک تیر خورده بوده، نمیتوانستند این بچه را زنده نگه دارند؟ اینها باید پاسخگو باشند. تا جواب بگیرم من، نمیدانم چقدر طول میکشد.