دوستدارانشان میخواهند بدانند که آن سانحه دلخراش رانندگی چگونه رخ دادهاست. آگاهی یافتن از چگونگی مرگ عزیزان انسان را به نوعی آماده پذیرش آن میکند. هرچند باور آن بسیار دردناک باشد.
ماجرای هولناک مرگ رزا حسنزاده آژیری و امیر زمانیفر این گونه بود که آنان به همراه همکار دیگر رادیو فردا مهین گرجی، که از یک سفر تفریحی و یک روزه به برلین باز میگشتند، حوالی ساعت ۵ صبح، در نزدیکی شهر پراگ با کامیونی تصادف میکنند.
چند و چون این حادثه هنوز آشکار نیست. چون هنوز گزارش پلیس منتشر نشده است و کسی تا امروز جزئیات واقعه را نمیداند. آنچه مسلم است این است که این سانحه از امیر و رزا تنها صدا و خاطراتشان را بر جا گذاشت و مهین را به حال اغما فرو برد.
هشت دقیقه پس از اعلام خبر درگذشت امیر و رزا سیل پیامهای تلفنی و اس ام اسی به دفتر رادیو فردا رسید. تا روز تهیه این گزارش ۱۲۰۰ پیام تلفنی، ۷۰۰ ایمیل و تعداد بسیاری کامنت در سایت داشتهایم.
رزا حسنزاده آژیری، متولد بهمن ماه۱۳۶۰، در شهریور ماه ۱۳۸۷ به رادیو فردا پیوست و در این مدت به گزارشگری در حوزههای اجتماعی بهویژه حقوق بشر پرداخت. رزا در دانشگاه آزاد واحد مرکز در رشته جغرافیای انسانی تحصیل کرده و در ایران به خبرنگاری پرداخته بود. او عاشق موسیقی و کتاب و عکاسی بود.
امیر زمانیفر، متولد ۱۳۵۸ اسفند، همکاری با رادیو فردا را از بهمنماه ۱۳۸۶ آغاز کرد و در دوره همکاری خود با رادیو فردا علاوه بر گزارشگری در حوزههای سیاسی و اجتماعی بهویژه حقوق بشر، در تولید برنامههایی از جمله «نگاه تازه» مشارکت داشت.
امیر در رشته مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه آزاد واحد رشت تحصیل کرده بود. پس از فارغالتحصیلی مدتی در خطه شمال انگلیسی تدریس میکرد. عاشق کتاب و موسیقی بود و البته همواره با دوربین عکاسیاش لحضهها را شکار میکرد.
در برنامه «صدای شما، صدای فرداست»، مطابق روال همیشگی به سراغ سه شنونده رفتیم که ابراز علاقه کرده بودند در این برنامه شرکت کنند: سوسن از تهران، کورش از اصفهان و خانم اکرامی از سوئد.
سوسن: روزی که این خبر را شنیدم اصلا باورم نشد. هرچند مرگ برای هر کسی ممکن است اتفاق بیفتد ولی مرگ این عزیزان واقعا باورنکردنی بود. چون ما آنان را مانند اعضای خانواده خود می دانستیم و به صدای آنان عادت کرده بودیم. میتوان گفت که این صداها جزئی از زندگی ما شده بودند. خبر را از پیامگیر تلفنی شنیدم که مرگ رزا آژیری و امیر زمانیفر را تسلیت میگفت. نخست باور نکردم ولی دو سه بار که شنیدم گریه سر دادم. تو خانه راه که میرفتم همهاش گریه میکردم. دلم میخواست به همهء دوستان و اعضای خانواده تلفن بکنم و خبر را بگویم. اما سرانجام در یک پیغام کوتاه تلفنی درد دلم را روی پیامگیر رادیو گذاشتم. میخواهم بگویم که شما شاید همهی زندگی ما نباشید، ولی جزء قشنگ زندگی ما هستید. چون با صداقت وارد زندگی ما میشوید.
کورش: من از همان اوایل به رادیو فردا گوش میکردم ولی این اواخر خیلی بیشتر گوش میکردم. وقتی خبر فوت اینان را شنیدم خیلی ناراحت شدم، چون دیدم رادیو فردا آن چنان که باید شاید سنگ تمام نمیگذارد، کوشش کردم که بنا به وظیفه خود به رادیو تلفن بکنم و مانند تمام مردم از هر کجای ایران، تسلیت بگویم و همدردی خود را ابراز کنم. ما واقعا در غم شما شریک هستیم.
خانم اکرامی: من وظیفه خودم می دانستم که به شما زنگ بزنم و تسلیت بگویم. من و همسرم واقعا شماها را دوست داریم. من با رادیو فردا زندگی میکنم. روز و شب من با رادیو فردا سپری میشود. موسیقی و اخبار رادیو را هر روز و هر ساعت گوش میدهم. هرچند رادیوهای دیگر را هم گوش میکنم ولی با رادیو فردا زندگی میکنم. من بسیار بسیار متاثرم. من و همسرم واقعا متاثر هستیم. به قدری گریه کردم که نمیتوانم بگویم.
- رادیو فردا: صدا چه تأثیری میگذارد. شما که قیافههای ما را نمیبینید چه تصویر و تصوری از ما دارید؟
سوسن: صدای شما برای ما بسیار مهم و با ارزش است. ما قیافههای شما را نمیبینیم ولی با صدای شما تصویری از شخصیت شما ترسیم میشود. دلهای ما به هم نزدیک است. فاصلهها مهم نیست. کسانی که به شما زنگ زدند یا حتی نتوانستند زنگ بزنند، همه شما را دوست دارند و عاشق شما هستند.
کورش: شما در رادیو فردا برای دموکراسی در ایران زحمت میکشید و من فرقی بین رزا و ندا و امیر و سهراب نمیبینم. آنان هم برای ایجاد دموکراسی در ایران زحمت میکشیدند و جانشان را فدا کردند. شما هم در خارج از ایران برای دموکراسی زحمت میکشید.
خانم اکرامی: صدا در ذهن و دل انسان باقی ماند. صدای رزا و امیر همچنان با ما هست. به قول ایرج میرزا:
مدفن عشق جهان است اینجا/ یک جهان عشق نهان است اینجا
من همانم که در ایام حیات/ بیشما صرف نکردم اوقات
گاهی از ما به سخن یاد کنید/ در دل خاک مرا شاد کنید!