ژیل گوتیه، دیپلمات پیشین فرانسوی، چندی پیش خاطرات خود از پنجاه سال حضور و فعالیتش در نمایندگیهای فرانسه در کشورهای عربی را در قالب کتابی با عنوان «بین دو ساحل؛ ۵۰ سال شیفتگی به جهان عرب» منتشر کرد.
این کتاب گرچه با هدف ثبت به عنوان یک اثر یا سند جنگی نوشته نشده، اما بخشهایی از آن را میتوان به عنوان اسناد دست اول از جنگ ایران و عراق دانست؛ جنگی که به علت پنهانکاری حکومتهای وقت ایران و عراق، همچنان ابعادی از آن برای عموم ناشناخته است.
دیپلماتی که به راوی جنگ تبدیل میشود
گوتیه که اکنون ۷۷ ساله و ساکن دو شهر پاریس و قاهره است، در این کتاب مسیر حرفهای خود را از سال ۱۹۶۶ که به الجزایر رفته بود، شرح داده است.
در آن زمان، تازه چند سالی جنگ الجزایر به پایان رسیده بود و این کشور پهناور نفتخیز سالهای آغازین استقلال خود را تجربه میکرد.
گوتیه که آن موقع یک جوان ۲۲ ساله بود، با اینکه تحصیلات دانشگاهیاش تمام نشده بود، توانسته بود از سوی دولت فرانسه به الجزایر اعزام شود.
در آن سالها، مشاور فرهنگی سفارت فرانسه در الجزایر، استفان هسل دیپلمات مشهور فرانسوی بود که از بازماندگان اردوگاههای نازی به شمار میرفت و فعالیتهای حقوق بشریاش به او چهرهای جهانی بخشیده بود.
هسل برای گوتیه و دیگر جوانان فرانسوی که به الجزیره، پایتخت الجزایر آمده بودند، کمی از تاریخ این کشور را بازگو کرد.
گوتیه پس از پنج سالی اقامت در الجزایر، برای خدمت در دیگر کشورهای عربی از جمله مراکش، لبنان، یمن، سوریه، بحرین، مصر و عراق فرستاده شد. جهان عرب در آن دههها، با جهان عرب کنونی بسیار متفاوت بود.
او که به زبان عربی مسلط و به فرهنگ و ادبیات عرب به ویژه فرهنگ مصر علاقهمند است، آثاری را نیز از عربی به فرانسه ترجمه کرده که معروفترین آنها رمانهای علا اسوانی، نویسنده سرشناس مصری است. گوتیه ترجمه کتابهای اسوانی را با ترجمه رمان «عمارت یعقوبیان» آغاز کرد.
این دیپلمات بازنشسته همچنین اکنون مشاور ژاک لانگ، مدیر مؤسسه جهان عرب پاریس است که فرانسویها او را بیشتر به عنوان وزیر پیشین فرانسوا میتران میشناسند.
بغداد، باغهایی که دیگر نیست
ژیل گوتیه در کتابش همراه با شرح خاطراتش از کشورهای مختلف، به وضعیت سیاسی و اجتماعی آن کشورها نیز میپردازد و تا جایی که بتواند کمی هم از تاریخ سرزمینهای عربی میگوید.
یکی از خواندنیترین بخشهای این کتاب، بخش مربوط به اولین حضور او در عراق در سالهای ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۴ است که همزمان با جنگ ایران و عراق بود. آن طور که گوتیه نوشته، وقوع جنگ موجب شده بود که پیشنهاد کار در سفارت فرانسه در بغداد چندان با اقبال دیپلماتهای فرانسوی مواجه نشود، اما او پذیرفت و راهی بغداد شد.
با این حال، سایه جنگ از همان ابتدا بر این مأموریت افتاده بود و او ناگزیر موضوع جنگ ایران و عراق را در میان دیگر خاطراتش از عراق روایت کرده است: «روزهای قبل [از رفتن به عراق]، من روزنامهها را زیاد نخوانده بودم ولی در هر صورت مطالب زیادی در آنها وجود داشت که مرا [از رفتن به عراق] دلسرد میکرد: یک ضدحمله از سوی ایران در سطح گسترده بغداد را تهدید میکند! به همین دلیل هیچ یک از همکارانم پستی را که به من پیشنهاد شده بود نپذیرفته بودند.»
زمانی که گوتیه به بغداد رفته بود، حدود ۴۰ سال پیش، پایتخت عراق با بغداد کنونی بسیار متفاوت بود. آن طور که این دیپلمات پیشین فرانسوی روایت میکند اکنون دیگر از باغهای اطراف دجله خبری نیست و جنگها و درگیریهای سالهای اخیر چهره شهر را تغییر داده است.
یکی از وقایعی که در اولین ماههای حضور ژیل گوتیه در بغداد روی داد، درگذشت ژنرال احمد حسن البکر رئیسجمهور پیشین عراق بود که از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹ زمامداری این کشور را در دست داشت و سپس با کودتای صدام حسین از قدرت کنار گذاشته شد.
گوتیه که در مراسم خاکسپاری او شرکت کرد، فضای سنگین حاکم بر آن مراسم و همچنین خبرهای غیررسمی را که درباره مسموم شدن ژنرال بکر به دستور صدام در سفارتخانهها به گوش میرسید، شرح داده است.
در آن سالها، فرانسوا میتران ریاست جمهوری فرانسه را برعهده داشت و او و دیگر رهبران غربی نسبت به «صدور انقلاب» از ایران که جمهوری اسلامی شعارش را میداد، نگران بودند.
جمهوری اسلامی پس از استقرارش روابط ایران و فرانسه را تقریباً به صفر رسانید و دشمنی با غرب را آغاز کرد. به همین دلیل، و همچنین تحت فشار کشورهای عربی به غیر از سوریه، فرانسه در آن زمان از عراق در مقابل ایران حمایت میکرد.
پوچ، همچون جنگ اعراب و بیزانس
اما نکته مهم کتاب «بین دو ساحل» این است که تصویری که گوتیه از جنگ ایران و عراق در آن ارائه میکند، هرگز جانبدارانه نیست؛ بلکه او با ارجاعات تاریخی، و همچنین ماهیت هر دو رژیم جمهوری اسلامی در ایران و صدام حسین در عراق، به پوچی و بیهودگی جنگ این دو کشور تأکید دارد.
او با اشاره به حملات تابستانه ایران و عراق در آن سه سالی که در بغداد به سر میبرد، مینویسد: «هر تابستان، یک حمله بزرگ انجام میشد که در واقع به زد و خورد خونین محدود میشد و خط جبهه را تغییر نمیداد.»
گوتیه به نقل از مشاور نظامی وقت سفارت فرانسه مینویسد که جنگ ایران و عراق یک جنگ بر اساس آرای کارل فون کلاوزویتس، اندیشمند نظامی معروف و از ارتشیان پروس، نبود و هیچ کدام از این دو کشور متخاصم توان از پا در آوردن ارتش مقابل را نداشتند.
اما گوتیه اضافه میکند که در پاسخ به این نظامی فرانسوی گفته بود جنگ ایران و عراق بیشتر شبیه جنگهای بیهوده اعراب و امپراطوری بیزانس در قرون وسطاست که حتی پس از اعلام آتشبس و عادی شدن روابط به صورت حملات و ضدحملات میان دو طرف ادامه داشت.
دیپلمات پیشین فرانسوی در ادامه این بخش از کتاب خود، همچنین خاطرهای تکاندهنده از نمایش اسرای ایرانی در بغداد بازگو میکند.
او مینویسد که یک روز که صدای هیاهوی بسیاری از خیابان تا محل سفارت فرانسه به گوش میرسید. عراقیها در جریان یک حمله علیه ایران، هزاران نفر را اسیر، و آنان را بر کامیونهایی سرباز سوار کرده بودند و در خیابانهای بزرگ بغداد میچرخاندند.
مشاور نظامی سفارت فرانسه نیز تأیید کرده بود که این اسرا به تازگی اسیر شده بودند. گوتیه توصیف میکند که وقتی اسرای ایرانی را در آن حالت دیده بود آنان چهرهای کاملاً خنثی داشتند. همچنین جمعیتی که در پیادهروها به تماشای اسرای ایرانی آمده بودند ساکت بودند: «نه فریاد نفرت، نه فریاد پیروزی... عراقیها با این سکوت به روشنی نشان میدادند که این جنگ از آنان نبود.»
در حالی که مردم عراق نیز از تداوم جنگ خسته شده بودند، ژیل گوتیه همچنین از محدودیتها برای اطلاعرسانی درباره جنگ و چگونگی اعزام خبرنگاران از سوی حکومت صدام برای تهیه گزارشهای رسمی از مناطق جنگی را روایت میکند.
بهشت، مقصد «شهدای» دو دشمن
همچنین یکی از صحنههای تکاندهنده این بخش، سفر او به شهر نجف است؛ تصاویر تابوت اجساد جوانان کشتهشده جنگ روی تاکسیهای این شهر «که برای هیچ» قربانی شده بودند: «فقط برای کمی بیشتر حفظ توازن قوا میان دو دیوانهای که با یکدیگر میجنگیدند».
در حالی که در آن سوی مرزها، در ایران، کشتهشدگان جنگ «شهدایی» خوانده میشدند که مستقیماً به بهشت میروند، گوتیه به چشم خود دیده و روایت کرده که خانوادههای شیعه در نجف نیز هنگام دفن فرزندانشان «شهید» خود در قبرستان بزرگ و معروف نجف همین عقیده را داشتند.
در واقع، هر دو طرف جنگ، شکست دیگری را راهی برای رستگاری خود میدانستند. در حالی که حکومت آمار دقیقی از کشتههای خود در جریان جنگ ارائه نمیکرد، قبرستان شیعیان نجف واقعیت را نشان میداد: «در آنجا بود که وابسته نظامی ما شدت واقعی درگیریها را اندازه میگرفت».
صرف نظر از جنگ ایران و عراق، این دیپلمات پیشین فرانسوی تصویری نیز از زندگی روزمره طبقه حاکم عراق در آن زمان ارائه میدهد.
خاطرات گوتیه از مأموریتش در عراق با دیالوگی میان او و سحر، کارمند عراقی دفترش پایان مییابد:
«-به من بگو سحر، الان که میخواهم بروم برای نوشتن گزارش نمیپرسم، فقط برای [کنجکاوی] خودم است: تو درباره این رژیم چه فکر میکنی؟
او به سقف و دیوارها نگاه کرد و نگاه درماندهای به من انداخت و به شیوهای که هیچ میکروفن قوی نتواند چیزی را ضبط کند، آه عمیقی کشید.»