مقدمه: از این به بعد برآن شدیم که گاهی بعضی از خاطرات سالهای حضور گهربار زمان حیاتمان را دوباره از برزخ بازنویسی کنیم چون خاطراتی که در آن دنیا از ما منتشر شده، کلی سانسور شده اما خوشبختانه در برزخ سانسور نیست و کسی قوزک پای آدم را هم نمیتواند بگیرد و خوشبختانه وعده آزادی مرحوم حضرت امام اینجا در برزخ و دنیای پس از مرگ تحقق یافته است.
اول مرداد ۱۳۷۳
صبح ناشتا از خواب بلند شدم و دیدم عفت ناراحت است. علت را جویا شدم. گفت از همین الان که میخواهد برای سفر چند روزه به سوئیس و لندن و اطریش برود دلش برای ما تنگ شده است. کمی قربان صدقهاش رفتیم و از اینکه به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی و خون شهدا میتواند برای درمان سرماخوردگی و زکامش به بهترین مراکز درمانی دنیا برود خدا را شکر کند.
خدا را شکر کرد و راهیش کردیم. خبر آمد که الحمدلله مرکز آرژانتین در یهودیان منفجر شده. به نظرم یکجای خبر اشکال داشت ولی بعد که دوباره خبر را خواندیم فهمیدم به علت ناشتا بودن و کار زیاد و عفت، اشتباه خوانده بودم و مرکز یهودیان در آرژانتین منفجر شده که چی بهتر از این.
هفتم مرداد ۱۳۷۳
گزارش رسید که اسب یاسر در مسابقاتی برنده شده است. نفهمیدم یاسر هم در این پیروزی نقشی داشته یا فقط اسبش بوده. به دفتر گفتم گزارش کامل بگیرد و سریعا اطلاع دهد. آقای خامنهای زنگ زد و تا الو گفتیم قطع شد. ما شماره ایشان را گرفتیم و ایشان گفتند که دستشان به گوشی خورده بوده. کمی مزاح کردیم و در خلال مزاحهایامان در مورد مسائلی چون انفجار آرژانتین، وضع تورم، گسترش فضای عمرانی مرقد مطهر امام و افقهای آغاز جنگ جهانی سوم تصمیمگیری کردیم.
دفتر گزارش داد که خود یاسر هم در آن پیروزی سهیم بوده و اسبش در مسابقه زیر او بوده. گفتیم در انعکاس خبر دقت شود نقش یاسر در این پیروزی پررنگتر از اسب نشان داده شود. پیروزی بزرگی است و امیدواریم یک روزی خود یاسر به تنهایی در مسابقات اسبسواری شرکت کند و برنده شود.
۱۲ مرداد ۱۳۷۳
عفت از اطریش یا همان اتریش تماس گرفت و اظهار دلتنگی کرد. جوری که ضد انقلاب سوء استفاده نکند برایش ماچی فرستادیم تا کمی آرام بگیرد. میگفت برای سفر از اطریش یا همان اتریش به لندن به محافظشان ویزا ندادهاند و او نگران است. قرار شد چند قل هو الله بخوانند و با فاطی که در این سفر همراه اوست به صورت پشت به پشت در خیابانهای لندن حرکت کنند تا حواسشان به اطراف باشد.
واقعاً این زنها هم گاهی قابلیتهای زیادی دارند و من خودم قبل از انقلاب هیچ وقت فکر نمیکردم عفت و فاطی انقدر خوب بتوانند در یک سفر اروپایی خودشان را اداره کنند. کمی به آنها افتخار کردم.
۱۵ مرداد ۱۳۷۳
آقای ظریف از وزارت خارجه تماس گرفت و گفت تبلیغات غربیها به خاطر انفجار آرژانتین خیلی زیاد شده. گفتیم کلا بزند زیرش. گفت با سیانان قرار مصاحبه دارد و میرود در فرهنگ لغات انگلیسی نگاه کند ببیند میزنیم زیرش به زبان خارجی چه میشود.
غربیهای ملعون شایعه کردهاند که در جلسهای در مشهد با حضور آقای خامنهای و من و فرمانده سپاه و وزیر خارجه این اقدام انفجاری آرژانتین تصویب شده، در حالی که گفتیم تکذیب کنند و دروغگو از سگ هم نعوذبالله نجستر است و قسم بخورند به جان عفت ما اصلاً آن موقع مشهد نبودیم.
۲۱ مرداد ۱۳۷۳
صبح از استخر منزل استفاده یا همان شنا کردم. در حال استفاده یا همان شنا به یاد عفت افتادم و حالتی بر من رفت و تا به خودم آمدم احساس کردم دارم غرق میشوم که خوشبختانه چون در نیم متری بودم به خیر گذاشت.
سفیر ایران در نروژ تماس گرفت و از اینکه در این کشور زنان به مقامات بالای دولتی میرسند ابراز ناراحتی کرد. پرسیدیم یعنی در آنجا مقام بالاتری از خانهداری و بچهداری و اینها هم مگر برای زنان هست؟ ایشان با تأسف و تأثر فراوان گفت بله و حتی مواردی مشاهده شده در نروژ که زنها وزیر و وکیل و اینها هم شدهاند.
کمی شگفتزده شدیم و گفتیم نگرانی جمهوری اسلامی ایران را بابت این مسئله به مقامات نروژ انتقال دهد. بعد یاد فائزه افتادیم که جدیدا هی پا به زمین میکوبد و بهانه میگیرد و به شغل نماینده مجلسی هم علاقه خاصی پیدا کرده است. دوباره به سفیر ایران در نروژ پیغام دادیم که اون ماجرا کنسله.
۲۸ مرداد ۱۳۷۳
عفت از لندن تماس گرفت و گفت دکترهای اینجا کارشان خیلی خوب است. ابراز خوشحالی کردیم. عفت چند وقتی است دکترهای معمولی ایران را قبول ندارد و هر وقت مریضیای چیزی میگیرد تا ویزای اروپایش آماده شود پیش آقای قنبری میرود. ظاهرا آقای قنبری در زمینه معالجه امراض با نیروهای معنوی و مرموز تخصص دارد. چند وقت پیش که بواسیر ما عود کرده بود و شام قیمه بادمجان داشتیم دیدیم کنار بشقاب ما یک سنگپاست.
تا آمدیم مسوول تیم حفاظت را خبر کنیم که بررسی کند نکند یکوقت توطئه ترور ضد انقلاب باشد عفت گفت آقای قنبری گفته صبحها کنار بشقاب ما کیسه حمام، ظهرها لیف و شبها سنگپا بگذارد چون برای رفع بلا و درمان بواسیر بسیار مناسب است. به همین دلیل است که برای راحتی اهل منزل تا چند روز توی حمام غذا خوردیم تا بلای بواسیر برطرف شد.
آقای ظریف از وزارت خارجه زنگ زد و گفت سفیر آرژانتین و خانمش وسایل خانهشان را بار زدهاند و میخواهند از ایران بروند. ظاهرا به خاطر انفجار مرکز یهودیان بهانهجویی میکنند. گفتیم دستور بدهد سفیر ایران در آرژانتین هم خیلی زود نه تنها دست خانمش، که از روی چادر دست خواهر خانمش را هم بگیرد و سریع از آرژانتین خارج شوند.