ژوزه ساراماگو، نویسنده نامدار پرتغالی و برنده جایزه ادبی نوبل ۱۹۹۸، ۶ سال پیش از دریافت این جایزه کشورش را به دلیل عدم مدارای اهالی سیاست و سنت ترک کرد و مقیم کشور همسایه، اسپانیا شد. در تمامی ۲۰ سالی که از اعطای آن جایزه میگذرد رقابت میان دو کشور برای تملیک نام ساراماگو جریان داشته است. اخیراً پرتغال برای جبران مافات به یک اقدام قابل اعتنای تازه دست زده است.
سال ۱۹۹۲ روزی که ژوزه ساراماگو، نویسنده نامدار پرتغالی از سر اعتراض و ناخشنودی کشورش را ترک کرد و مقیم جزایر قناری (اسپانیا) شد، دولت محافظهکار حاکم به همراه کلیسا و اقشاری از بخشهای سنتی جامعه شاید که در دل خشنود بودند. ساراماگو آتهئیستی بود که مسئلهاش بودن یا نبودن خدا نبود، بلکه بیش از همه مبانی اخلاق و ارزشهای کلیسا را در کتابهایش به چالش میکشید و با دولتهای محافظهکاری که در پس انقلاب میخک (۱۹۷۴) به قدرت رسیدند نیز سر ناسازگاری داشت. در اغلب رمانهای او هم این زنان هستند که نقشی اساسی بازی میکنند و خودش هم اذعان داشت که بسیاری چیزهای مهم در زندگی را از زنان آموخته است.
دولت محافظهکار حاکم وقت سال ۱۹۹۲ برای آن که این رویه و سیر و سلوک نقدآمیز ساراماگو نسبت به سنتها و ارزشهای دست و پاگیر و مردمحور کلیسا و نیز حمله او به رویهها و رویکردهای دولت را گوشمالی دهد به خصوص با استناد به کتاب منتقدانه او درباره کلیسا («مسیحیت بعد از مسیح»)، از گذاشتن نامش در فهرست حائزان دریافت جایزه ادبی اروپا خودداری کرد. استدلال رسمیاش هم این بود که ساراماگو با آثار خود احساسات مذهبی مردم پرتغال را جریحهدار کرده است.
ساراماگو در واکنش به یاد آورد که پرتغال ۱۸ سالی است که از دیکتاتوری سالازار رهایی یافته و اگر آن دیکتاتوری این حرفها را میزد قابل فهم بود ولی در مورد محافظهکارانی که حالا بر گرده انقلاب سال ۱۹۷۴ سوار شدهاند کارشان معنایی جز سانسور و بستن دهان من ندارد. این را گفت و اندکی بعد هم به عنوان اعتراض مقیم کشور همسایه، اسپانیا شد.
شش سال بعد (۱۹۹۸) که ساراماگو جایزه نوبل ادبی را برای رمان «کوری»* دریافت کرد، تا حدود زیادی ورق برگشت. گرچه واتیکان به دلیل نگاه انتقادآمیز ساراماگو به آموزههای کلیسا از این تصمیم انتقاد کرد ولی دولتهای دو کشور پرتغال و اسپانیا در گفتن تبریک به او مسابقه گذاشته بودند و نخستوزیر وقت پرتغال شخصا به استکهلم رفت تا هنگام ورود ساراماگو برای دریافت نوبل از او استقبال کند. سال ۱۹۹۹ هم در پرتغال جایزه ادبی ساراماگو را راه انداختند تا ساراماگو را که حالا نام و آوازهای در جهان یافته بود دلنرم کنند و به پرتغالش بازآرند. با این همه اینجا و آنجا حمله به او کاملا هم خاموش نشد و ۱۰ سال بعد از دریافت نوبل هم باز هم بودند سیاستمداران محافظهکاری در پرتغال که از این که ساراماگو هموطن آنهاست «ابراز شرم» میکردند.
رقابت پرتغال و اسپانیا برای تملیک نام ساراماگو حالا هم که هشت سالی از خاموشی ساراماگو میگذرد همچنان ادامه یافته است به خصوص که آخرین یار زندگی او هم زنی ژورنالیست از اسپانیا بوده است.
در یکی دو ماه گذشته، یعنی دو دهه پس از اعطای جایزه ادبی نوبل به ساراماگو رقابت یادشده اوجی تازه یافت. پدرو سانچز، نخستوزیر اسپانیا در بیستمن سالروز اعطای جایزه نوبل به خالق رمان «کوری» به جزایر قناری (محل آخرین سالهای زندگی ساراماگو) رفت و سخنرانی مراسم بزرگ به این مناسبت شد. شورای شهر لیسبون، که سوسیالیستهای چپگرا در آن دست بالا را دارند هم به رغم رای منفی احزاب محافظهکار تصمیم گرفت که میدانی بزرگ در وسط شهر لیسبون را به نام ساراماگو کند (Largo José Saramago)، همان میدانی که بنیاد ساراماگو (Fundação José Saramago) هم از سالها پیش در یکی از ساختمانهای آن مستقر است.
محافظهکاران عضو شورای شهر که عزم سایر اعضا را در نامگذاری میدانی به اسم ساراماگو غیرقابل برگشت میدیدند استدلال آوردند که نام قدیمی این میدان (میدان پیاز) نامی است با سابقه و سبقه و عوضکردن آن درست نیست و میتوان میدانی دیگر در جای دیگر شهر را به نام ساراماگو کرد، استدلالی که قبول نیافتاد و حالا لیسبون به جبران مافات به چهره ادبی بینالمللی پرتغال ادای احترامی ویژه کرده است. ولی بعید است که رقابت میان دو کشور همسایه پایان پذیرد، به خصوص که تیراژ کتابهای ساراماگو در اسپانیا به نسبت جمعیت هم که شده همچنان رشکانگیز است.
تجربه پرتغال و ساراماگو بار دیگر این زنهار را به متولیان سیاست و سنت میدهد که رفتار مبتنی بر کوتهبینی و عدم مدارا با خالقان و بزرگان فرهنگ و هنر میتواند به ضد خود بدل شود و دیر یا زود ضرر را به کل کشور برگرداند، امری که از قدیم و از جمله در دوران اخیر هم در کشور بیمانند نیست.