هرچه شبکههای اجتماعی محبوبتر و همهگیرتر میشوند، ستارههای این شبکهها هم معروفتر میشوند اما گاه این معروف شدن دردسرهایی هم به همراه دارد.
بهتازگی خبری از زنی ایرانی بهنام نسیم نجفی اقدم در رسانهها منتشر شد که در شبکه یوتیوب بسیار معروف بود و به دلیل عصبانیت از سیاستهای این شبکه اجتماعی، به ساختمان یوتیوب حمله کرد، سه نفر را زخمی کرد و خودش خودکشی کرد.
در برنامه دیدگاههای این هفته به این موضوع پرداختهایم که ستارههای شبکههای اجتماعی چه کسانی هستند؟ و رفتار مخاطبان ستارههای مجازی چه تاثیری بر زندگی و شخصیت آنها دارد؟
همراه با دو کارشناس: حسین قاضیان، جامعهشناس ساکن آمریکا و امیر رشیدی، محقق امنیت و دسترسی به اینترنت در کمپین حقوق بشر در ایران ساکن آمریکا:
آقای قاضیان، می خواهم بحث را با شما شروع کنیم. اصولاً ستارههای شبکههای اجتماعی چه کسانی هستند و چه عواملی در ستاره شدن چهره های مختلف تاثیر دارد؟
من فکر میکنم بد نیست دو گروه از این ستارهها را از هم جدا کنیم، چون اینها ماهیت و فرم حضورشان در شبکههای اجتماعی متفاوت است. گروه اول کسانی هستند که در جهان واقعی یا جهان آفلاین ستاره بوده اند و الان دارند از امکانات شبکه اجتماعی استفاده می کنند. گروه دوم کسانی هستند که در این جهان آنلاین و فضای مجازی ستاره شدهاند و با استفاده از امکانات آن من جمله استفاده از امکانات اجتماعی شبکههای اجتماعی، این کار را کردهاند.
گروه اول پیش از آن که به شبکههای اجتماعی بیایند خودشان ستاره یا مشهور بودهاند و این شبکهها یا رسانههای اجتماعی راهی است برای ارتباط با مخاطبشان و همین طور افزایش شهرت و محبوبیتشان و کمتر استفاده تجاری در آنها مرسوم است. در حالی که آن گروه دوم که ستاره شدنشان را به مدد شبکههای اجتماعی ساختهاند و از آن طریق برای افزایش شهرت و محبوبیت استفاده میکنند، گاهی اوقات استفاده تجاری هم از آن میکنند.
آن گروه اول که بیرون از شبکههای اجتماعی، قبلاً ستاره بودهاند، در شبکههای یونیورسال حضور دارند. یعنی شما با حجم عظیمی از آدمها [طرفید] که عملاً در شبکههای اجتماعی مختلف هستند، آنها را میشناسند و با آنها در ارتباطند، چون آنها عموما از طریق رسانههای همگانی با مخاطبشان ارتباط برقرار کردهاند. کسانی که معمولاً با اینها در ارتباطند و کار دارند، معمولاً دوستدارانشان هستند و بیشتر موافقانشان.
اما گروه دوم که در شبکهها ستاره خودشان را ساختهاند، فقط با گروهی از مخاطبان سروکار دارند که در آن شبکه حضور دارند و به این ترتیب کارشان حالت محلی و موضعی دارد و موافق و مخالف دنبالشان میکنند و چون معمولاً اهل جنجال هستند، این مخالفان هم بخشی از کسانی هستند که آنها را دنبال میکنند. خیلی اوقات هم مقاصد تجاری دارند و گاهی اوقات از آن جنجال استفاده میکنند برای مقاصد تجاری.
از این جهت، باید بین این دو گروه تفاوت قائل شد چون هم نحوه ورودشان به شبکههای اجتماعی و هم شیوه ستاره شدن و نحوه استفاده شان از آن متفاوت است. بنابراین، عواملی هم که آنها را ستاره میکند، متفاوت است.
آن گروه اول عمدتاً بر ویژگیهای شخصی یا شخصیتی خودشان سوار هستند، مثلاً هنری که دارند، صدایی که دارند، نمایشی که در جایی اجرا کرده اند، آدم برجستهای در حوزه ادبیات، ورزش یا هرچیز دیگری هستند. ولی گروه دوم با استفاده از امکانات شبکههای اجتماعی یکی از ویژگیهای خودشان را برجسته میکنند که اغلب هم این ویژگی تا حدی غیرمعمول است، بیرون از هنجارهای مرسوم است، و خود این، ایجاد جنجال و موافقت و مخالفت میکند و منشأ ستاره شدن آنها میشود که اقبال موافق و مخالف را به دنبالش میآورد.
آقای قاضیان، فکر میکنم بیشتر بحث ما الان روی آن گروه دومی است که شما به آنها اشاره کردید، کسانی که خارج از دنیای مجازی ستاره نبودند و در دنیای مجازی ستاره شدند. حالا ستاره شدن این افراد در شبکههای اجتماعی، چه خوبیها و بدیهایی دارد؟
بخشی از این را میشود جزو مزایا دانست، به دلیل اینکه شبکههای اجتماعی این امکان را دادهاند که انحصار تولید و توزیع محتوا شکسته بشود. قبلاً پیش از حضور رسانههای اجتماعی تولید و توزیع محتوا عمدتاً در اختیار رسانههای همگانی بود که آنها دروازهبانیها و معیارهای خاص خودشان را در تولید و انتشار داشتند. اگر همه اَشکال تولید کالای هنری را ما به مثابه یک رسانه بگیریم، در واقع آنها محتوای تولید فرهنگی و هنری را کنترل میکردند.
الان با حضور رسانههای اجتماعی و اصولاً ایجاد فضای مجازی در اینترنت، این امکان پیش آمده که این انحصار بشکند. برای همین شما اگر قبلاً مثلاً میخواستید وارد عالم موسیقی بشوید، غیر از اینکه باید تولید میکردید، میبایست توزیعکنندهای میبود و حاضر میشد برای شما صفحه گرامافون تولید کند، در دورهای کاست برای شما بزند، در یک دورهای برای شما سی دی بزند و این، حجم عظیمی از امکانات مالی میخواست اینکه شما را بپذیرد که چنین امکانات مالی بگذارید.
الان به دلیل حضور شبکههای اجتماعی، تقریباً میزان سرمایهای که برای توزیع کالاهای فرهنگی و هنری وجود دارد، بسیار نازل شده و از این طریق آدمها میتوانند حضور بیشتری داشته باشند، بنابراین آن انحصار شکسته، برای همین هم هست شما ستارههای متعددی مثلاً در حوزه موسیقی، در حوزه نمایش، میتوانید ببینید که با آن دوران گذشته و پیش از شبکههای اجتماعی، که تعداد آدمها محدود بود و ستارهها مشخص بودند، فرق دارد.
این ستارهها جاهای زیادی هستند که شما حتی نمیبینیدشان، به دلیل همان خصلت شبکهای فضای رسانههای اجتماعی. یعنی شما با یک گروهی از آدمها سر و کار دارید که چندصدهزارنفر ممکن است دنبالش کنند و شما چون در آن شبکه نیستید نمیشناسیدشان. بنابراین، به نظر من این یک خصوصیت مثبت است که بالقوه امکان داده انحصار تولید و توزیع محتوا شکسته شود و البته این امکان را هم داده که بیرون از آن معیارهای مرسوم در رسانههای همگانی که سفت و سخت بوده و عمدتاً هم بازتاب [دهنده] و بازتولیدکننده ارزشهای حاکم در یک جامعه بوده، بتوانید چیزهای متفاوتی ببینید. این هم یک جنبه مثبتش است. البته کسانی هم هستند که این قدر از این هنجارها بیرون میروند که به نظر ما میرسد که خیلی غیرعادی و غیرمعمولی هستند. به همین علت هم با برچسبهای مختلف، افراد به سراغ آنها میروند، آزارشان میدهند، اذیتشان میکنند و با آنها برخورد میکنند که گاهی اوقات خود آنها میطلبند که چنین برخوردی با آنها بشود، برای اینکه آن یک امکان بالقوه برای ستاره شدنشان است.
حسین قاضیان:«کسانی هم هستند که این قدر از این هنجارها بیرون میروند که به نظر ما میرسد که خیلی غیرعادی و غیرمعمولی هستند. به همین علت هم افراد با برچسبهای مختلف به سراغ آنها میروند، آزارشان میدهند، اذیتشان میکنند و با آنها برخورد میکنند که گاهی اوقات خود آنها میطلبند که چنین برخوردی با آنها بشود، برای این که آن یک امکان بالقوه برای ستاره شدنشان است.»
آقای قاضیان، حتماً بر میگردیم به این بحث آزار و خشونتی که هست. اما دوست دارم که الان از آقای رشیدی هم سؤال کنیم. خیلی شنیدهایم آقای رشیدی، که شبکههای اجتماعی واقعی نیستند. یعنی آدمها آن چیزی نیستند که نشان میدهند. [این حرف] چه قدر درست است و چرا این طور است؟
ببینید؛ من جزو آن آدمهایی هستم که معتقدم ما چیزی به نام دنیای مجازی نداریم. یعنی هر چیزی که آنجا میبینیم واقعی است. به نوعی یک آیینهای است که حقیقتی را انعکاس میدهد که در جامعه با آن روبهرو هستیم. منتهی [دنیای مجازی] یک مقداری این را شدیدتر میکند و مسائلی که آنجا میبینیم، بیشتر به چشم میآید. به علاوه اینکه چون آن جا حضور فیزیکی وجود ندارد، این امکان را هم میدهد که شما از خودتان تصویر دیگری بسازید که با تصویر واقعیتان همخوانی ندارد.
منتهی یک نگرانی که در این محیط ها وجود دارد، مسئله این است که شما نگاهتان محدود میشود، به شکلی که ممکن است متوجه این محدودیت نشوید. اگر به رفتار سلبریتیهای روی شبکههای اجتماعی دقت کنید، معمولاً حتی میآیند لایکهایشان را میشمارند، کامنتهایشان را نگاه میکنند، با دقت جواب میدهند و دنیایشان خلاصه میشود در همان محدوده، که اصطلاحاً من به آن میگویم ما چند تا دایره داریم در این دنیای فضای مجازی، در این شبکههای اجتماعی: یکی دایره خودم و دوستانم است، یکی دایره دوستان دوستان من است، که معمولاً نگاهها محدود میشود تا حد دوستان دوستان من در این فضا. ما آن طرفترش را نمیتوانیم ببینیم، چون پیدا کردن عمق روابط، کاری نیست که شما با مرور کردن این صفحهها در فیسبوک یا هر رسانه اجتماعی دیگری به عمق آن پی ببرید.
بنابراین میتواند تصور غلطی را به شما القا کند، از این که در چه دنیایی دارید زندگی میکنید، آیا این فیدبکهایی را که دریافت میکنید واقعی هستند یا واقعی نیستند. از این نظر که این فیدبکها تا چه میزان میتواند روی شما اثر بگذارد من دارم واقعی یا غیر واقعیاش را میگویم. بنابراین، میتواند افراد را -میخواهم خیلی با احتیاط این کلمه را استفاده کنم- دچار «توهم» کند در مورد وضعیت خودشان در این فضای مجازی، به خاطر این که خیلی خیلی سخت است که شما بتوانی فراتر از دوست دوستت را ببینی و واکنشهایش را نسبت به مطالبی ببینی که شما در آن فضا قرار میدهی. اینکه وقتی یک مقدار که از آن فاصله بگیری، ببینی مردم راجع به چه حرف میزنند، چه چیزهایی دغدغهشان است، و اساساً چه نوع ارتباطی را با شما برقرار میکنند.
آقای قاضیان، آقای رشیدی اشاره کرد به مسئله توهمی که برای بعضی از ستارههای شبکههای اجتماعی به وجود میآید. چقدر موافق هستید با این مسئله و فکر میکنید که این چه تأثیری میتواند بگذارد؟
من کاملاً موافقم. دلیل اصلی این ماجرا هم خصلت خود شبکه است. درست است که ما از شبکه صحبت میکنیم و اغلب ممکن است در پس ذهنمان از یک شبکه حرف بزنیم، ولی واقعیت شبکهها این است که ما در جهانی از شبکهها زندگی میکنیم، یعنی شبکههای متعددی هستند که اینها بعضاً ممکن است با خطوطی به هم متصل بشوند. ولی این خطوط این قدر کمرنگ است که انگار این شبکهها مثل کهکشانهایی جدا از هم هستند.
ما اگر از بالا به این خصلت وقوف نداشته باشیم و متوجه نباشیم این شبکهای ما تحت عنوان یک شبکه، مثلاً تحت عنوان اینترنت از آن یاد میکنیم، خودش اتفاقاً به دلیل حضور شبکههای اجتماعی، شبکه شبکه شده و در هر شبکهای، عده کثیری از آدمها هستند ولی ممکن است ندانند که در شبکه دیگری در کنارشان هم عده کثیر دیگری از آدمها هست که اصلاً ممکن است از حال آنها و شبکه آنها اطلاعی نداشته باشد. در این حالت، ممکن است یک خطای شناختی برای کسانی که در شبکه خودشان هستند رخ بدهد و آنها گمان کنند مرکز همه شبکهها و یا مرکز شبکه هستند و توجه نداشته باشند که شبکه دیگری هم هست و هر کدام آنها مراکز خودشان را دارند و آنها هم در این جهان هستند، پس آنها نقطه مرکزی جهان نیستند. آنها فقط نقطه مرکزی جهان خودشان هستند.
این عامل، آن توهم است. یعنی توهمِ این که چون من در جایی هستم که مثلاً پانصدهزار فالوور دارم، پس این مرکز جهان است و همه انگار به این جا توجه دارند. اینها را وقتی متوجه میشویم که کسانی وارد این جهانها میشوند که اینها این آدم را نمیشناختهاند و یکباره غافلگیر میشوند که یک آدمی هست که گاهی اوقات ویژگیهای بسیار متفاوتی هم ندارد ولی چند صدهزار فالوور دارد و آدمها دنبالش میکنند و ممکن است شما تا حالا حتی اسم این آدم را نشنیده باشید. آدمهایی که این طوری به این شبکه نگاه میکنند ممکن است دچار این توهم بشوند ولی خود کسانی که در آن شبکه هستند، همیشه مستعد این هستند که این خطای شناختی برایشان رخ بدهد و متوجه نشوند که آن ها فقط یک شبکه از مجموعه کثیری از شبکهها هستند.
خصوصاً که دو عامل این را خیلی تقویت میکند، شاید هم بتوانیم بگوییم سه عامل: یکی پلتفرمهایی است که در اینترنت وجود دارد و ما حواسمان نیست که اگر روی یک پلتفرم هستیم، ممکن است روی پلتفرم دیگری نباشیم و آنجا برای خودش جهان دیگری داشته باشد. مثلاً کسی که روی اینستاگرام است ممکن است متوجه نشود در توئیتر چه خبر است یا آن جا نباشد و یا در فیسبوک و الی الاخر. حواسش نباشد این فقط یکی از پلتفرمهای موجود است و در این پلتفرم، کلی شبکه هست. دوم، مسئله زبان است و گاهی افراد به این هم توجه ندارند که مرکز جهان زبانی خودشان در یکی از شبکهها هستند و مسئله دیگر البته مکان است که خود آن هم گاهی روی این مسئله تأثیر میگذارد.
اگر ما به این وجوه توجه نداشته باشیم خیلی از کاربران و خیلی از کسانی که تولیدکننده محتوا در این رسانهها هستند، ممکن است به این جنبه توجه نداشته باشند. یعنی آن نگاه عمومی را نداشته باشند و کل این جهان را زیر نظر نداشته باشند، که این جهان چه خصلتی دارد و شبکه شبکه است و پاره پاره است، ممکن است کاملاً دچار این خطای شناختی بشوند و خودشان را مرکز عالم و آدم بدانند و این در واقع همان توهمی است که ما از آن یاد میکنیم.
امیر رشیدی:«شبکههای اجتماعی و بازخورد مخاطبان میتواند افراد را -میخواهم خیلی با احتیاط این کلمه را استفاده کنم- دچار «توهم» بکند. به خاطر این که خیلی سخت است که شما بتوانی فراتر از دوست دوستت را ببینی و واکنشهایش را نسبت به مطالبی ببینی که شما در آن فضا قرار میدهی.»
آقای رشیدی، گذشته از این بحث توهم و غیرواقعی بودن فضای ایجاد شده، در شبکه های اجتماعی همیشه ترول ها هستند، همیشه حمله کنندگانی هستند که به صورت آنلاین به کاربران دیگر حمله می کنند و بحث را به عبارتی منحرف می کنند. رفتار این افراد را شما چه طور ارزیابی می کنید؟
ببینید اینها هم معمولاً خودشان دارای یک شبکهای هستند، یعنی معمولاً این طور نیست که یک نفر بیاید کاری کند و یک عده دیگری از آن کار پیروی کنند. همان طور که گفتم، وقتی ما راجع به این مطالب صحبت میکنیم، باید خیلی خیلی به این موضوع دقت داشته باشیم که تحلیل رفتار کاربرها در شبکههای اجتماعی باید به صورت خیلی عمیقتر انجام بشود، خیلی فراتر از آن چیزی که ما داریم با چشم میبینیم.
در کمپینهای مختلف که من خودم این تحلیلها را انجام دادم، یک سری کمپینهای مختلف از سیاسی تا اجتماعی، تا مسائل فنی فرض کنید مسائل مربوط به کامپیوتری، معمولاً میبینیم یک گروهی هستند که منافع خودشان را در خطر میبینند -به طور مشخص در حوزه ترولها عرض میکنم- منافع خودشان را به دلایل مختلف در خطر میبینند. این افراد ممکن است وابسته به حکومتی باشند، ممکن است منافع اقتصادی داشته باشد، در هر حوزهای زمانی که منافع خودشان را در خطر میبینند، شروع میکنند به شکل دسته جمعی حمله کردن، اعتبار افراد زیر را سؤال بردن، حتی دروغ در موردشان منتشر کردن.
شما وقتی در شبکه اجتماعی دروغی را منتشر میکنید، معمولاً خیلی سریع پخش میشود ولی وقتی بخواهید آن دروغ را اصلاح کنید، یا توضیح بدهید که مطلب منتشر شده -این چیزی که ما این روزها زیاد میشنویم:- فیک نیوز و خبر جعلی است، پاک کردن آن واقعاً کار بسیار بسیار دشواری است. بهخاطر این که ذهنیت افراد هم یک مسئله دروغ و جنجالی را راحتتر میپذیرد تا اینکه شما بخواهید برایش توضیح بدهید که چه اتفاقی افتاده.
بنابراین اینها معمولاً به شکل دستهجمعی حمله میکنند، مواقعی که منافع خودشان را در حوزههای مختلف سیاسی اجتماعی اقتصادی در خطر ببینند. واقعیتش خیلی کار خاصی هم نمیشود کرد. یعنی راه حل خیلی مشخصی وجود ندارد. مگر این که این افراد شروع کنند به نشر اطلاعاتی، یا قوانین آن شبکه اجتماعی را که در آن فعالیت میکنند، نقض کنند که بشود از طریق نقض قوانین با آنها برخورد کرد. در غیر این صورت، واقعیتش این است که ما فقط با بالابردن آگاهیمان نسبت به حضور اینها، و درک اینکه چه طور این اتفاقها میافتد، [میتوانیم با آنها برخورد کنیم] و این نیازمند این است که گزارشهای تحلیلی راجع به روش فعالیت و آنالیز فعالیتهای اینها منتشر بشود و راه دیگری وجود ندارد جز این که سعی کنیم درکمان را و دانش و سوادمان را در مورد این چیزها افزایش بدهیم.
آقای قاضیان، معمولاً افرادی که در شبکههای اجتماعی به صورت ستاره یا سلبریتی مطرح میشوند، از طرف دستهای از مردم مورد تمسخر قرار میگیرند. حتی در این ویدئوهایی که خانم نسیم اقدم، منتشر کرده بود، ویدئویی وجود داشت که او به جواب دنبالکنندگانش یا همان فالوورهایش پاسخ میدهد. یک سؤالی بود که شنونده وقتی این را میشنود، تحت تأثیر قرار میگیرد. از ایشان سؤال شده بود کی میمیری؟ که خانم اقدم گفته بود حالا شما به دعا کردنتان ادامه بدهید چون در این سیاره دعاهای منفی بیشتر مستجاب میشود. [ایشان] خیلی تحت آزار و اذیت قرار گرفته بود. خیلیهای دیگر هم هستند که این برخورد با آنها میشود و تحت خشونت قرار میگیرند یا تمسخر میشوند. این رفتارها، این خشونتها، این تمسخرها چه تأثیری میتواند داشته باشد بر وضعیت روانی و زندگی این افرادی که در شبکههای اجتماعی ستاره شدهاند؟
پیش از آن که به تأثیرش بپردازیم، بد نیست این را هم یادآوری کنیم که به دلیل همان نکتهای که در پاسخ سؤال دوم گفتم و آن این که این رسانههای اجتماعی به آدمها امکان دادهاند که انحصار رسانههای همگانی را بشکنند، در رسانههای همگانی، ضوابط مشخصی وجود دارد برای تولید و انتشار محتوا و همان طور که گفتم تا حد زیادی تحت تأثیر ارزشها و هنجارهای حاکم یا غالب در هر جامعه است. رسانههای اجتماعی این انحصار را شکستهاند و این دروازهبانی را عوض کرده است. بنابراین به آدمها امکان داده که با شیوههای هنجاری دیگری وارد بشوند. یعنی هنجارهای مرسوم یا غالب یا حاکم در یک جامعه را بشکنند. این خارج شدن از هنجارها یا رفتار نا به هنجار انجام دادن، در جهان واقعی آفلاین هم مجازات میشود. یعنی اگر ما در یک مهمانی مشخص باید یک لباس معینی بپوشیم ولی آن لباس را نپوشیم، با نگاهی که آدمها به ما میکنند و قهقههای که از سر تمسخر به ما بزنند، ممکن است ما را مسخره کنند. این در واقع آن مجازاتی است که کسی را به نحو اجتماعی میکنند برای اینکه هنجارها را میشکند.
همین اتفاق در فضای مجازی یا جهان آنلاین هم رخ میدهد. وقتی شما از هنجارها بیرون میزنید و آنها را مراعات نمیکنید، خب مجازات میشوید. این در واقع بازتاب آن مجازات است چون این آدمهایی که به این طریق ستاره میشوند اغلب بیرون از هنجارهای متداول و حاکم بر جامعه عمل میکنند و اتفاقاً همین منشأ اقبال به آنهاست اما منشأ حمله به آنها هم میشود چون دارند هنجارها را میشکنند و به این ترتیب میخواهند از طرف جامعهای که آن هنجارها را پذیرفته مجازات بشوند. بخشی از این مجازاتها به همین شیوهای است که شما میگویید یعنی حملات بسیار شدید تا جایی که طرف را واقعاً از زندگی سیر میکنند تا حدی که ما چندی پیش شاهد خودکشی یکی از این دخترانی بودیم که در اینستاگرام بود.
در مورد خانم اقدم هم به همین ترتیب است. از این تعبیراتی که شما گفتید فراوان است و آزار و اذیتهای فراوان. معمولاً دو دسته واکنش هست: یک عده اساساً با این هنجارشکنی به دنبال این هستند، به دلیل اینکه میخواهند اتفاقاً مخاطب بیشتری جلب بکنند، بهرهبرداری بیشتری بکنند، اصلاً عین خیالشان هم نیست و حتی این کار را عامدانه میکنند. با نوع رفتار غیرهنجاری که انجام میدهند در واقع دنبال جذب مخاطب و بهرهبرداریهای تجاری یا هنری هستند؛ اما یک عده هم هستند که لزوماً نه عامدانه این کار را کردهاند، نه جور دیگری. آنها میخواهند خودشان باشند و آن خود بودن متفاوت است با هنجارهای غالب حاکم، و مجازات میشوند و گاهی اوقات آنها نمیتوانند در مقابل این مجازاتها دوام بیاورند. دچار مشکلات شخصی میشوند گاهی اوقات خداحافظی میکنند از این شبکهها، گاهی اوقات عصبی میشوند گاهی حتی ممکن است تا پای خودکشی هم پیش بروند، کما اینکه پیش آمد.
بنابراین واکنشهای متفاوتی است، بسته به این که عمداً یا غیر عمد بخواهند این کار را بکنند و چه منظوری داشته باشند و میزان مقاومت شخصی خودشان و انتظاری که از این موضوع دارند و اینکه فکر کنند آیا این چیزهایی که دارد اتفاق میافتد در جهان کل اتفاق میافتد یا در جهان محدود آنها، حتی اگر چند صدهزار نفر باشند. حالا چند صدهزار نفر هستند، چندین میلیارد که نیستند.
همین توهمی که در مورد مرکزی بودن این جهان اتفاق میافتد، ممکن است در مورد مرکزی بودن حملات هم اتفاق بیفتد که اگر یک عده حمله میکنند فکر کند همه دارند به او حمله میکنند و همه از این حمله باخبرند. در حالی که فقط افرادی که در آن شبکه هستند عمدتاً ممکن است از این حمله باخبر باشند یا بخشی از حملات را انجام بدهند. آن خطر شناختی که در مورد توهم میگفتم اینجا هم ممکن است رخ بدهد، و طرف بیش از اندازه مغلوب بشود و تسلیم بشود، یا خداحافظی کند، یا اصلاً از جهان واقعی یعنی از زندگیاش خداحافظی کند، همان طور که برای آن دختری که چندی پیش خودکشی کرد پیش آمد.
آقای رشیدی، در پایان، شما جمعبندی دارید در مورد بحثی که کردیم؟
من فکر میکنم چند نکته خیلی مهم است. در درجه اول اینکه، آقای قاضیان هم به درستی اشاره کردند، که این دنیا دنیای حقیقی است و انعکاسی از دنیای واقعی ما و زندگی ماست، از مجازاتها گرفته تا نوع رفتار ما. فقط شاید چون یک مقداری احساس امنیت بیشتری وجود دارد، آدمها بیشتر به آن توجه میکنند و این انعکاس شدیدتر است.
بنابراین نباید فکر کنیم این مجازی است و اثری در زندگی ما ندارد. قطعاً اثر خواهد داشت کما این که اتفاقاتی که شاهدش بودیم، نمونههای [واقعی بودن] اش است. از طرف دیگر نباید باعث شود توهمزده شویم و به اشتباه بیفتیم. من میخواهم به این هم اشاره کنم که این توهم میتواند خارج از فردی که [در دنیای مجازی] فعالیت میکند هم به وجود بیاید.
افراد موقعی که میبینند موضوعی دارد «ترِند» میشود، یک موضوعی راجع به آن زیاد صحبت میشود، اگر آموزش ندیده باشند و ندانند چه طور این موضوع را در سطح رسانه یا شبکه اجتماعی تحلیل کنند، ممکن است به یک تحلیل کاملاً غلط برسند. این واقعاً پیش آمده.
من دیدهام رسانههای خبری خیلی بزرگ، صرفاً به خاطر اینکه در فید توئیتر یا فیسبوک خودشان دیدهاند که افرادی که آنها را فالو میکنند و دوستانشان هستند، راجع به موضوع خاصی حرف میزنند، فکر کردهاند الان دارد یک تغییر سیاسی به وجود میآید و [به دنبال آن] مقالههایی نوشتهاند که واقعیتش این است که صحت نداشته اتفاقی که داشته میافتاده.
بنابراین، این توهم و این خطای دید فقط در مورد کسی که دارد فعالیت میکند، نیست. در مورد کسی که میخواهد بداند آنجا دارد چه اتفاقی میافتد و از آن برداشتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی یا هر نوع برداشتی کند، آنجا هم ممکن است به وجود بیاید.
همه ما و افرادی که با این شبکهها کار میکنند، نیاز دارند بیشتر بدانند که به چه شکل میشود تحلیل کرد، و به چه شکل میشود عمق ماجرا را به دست آورد. نه این که ساده فیدمان را نگاه کنیم ببینیم الان موضوع را همه دارند راجع به آن حرف میزنند، پس حتماً میشود از آن نتیجهگیری سیاسی کرد، یا اقتصادی و اجتماعی و ... و بعد، بدتر این که ربطش بدهند به واقعیت کف خیابان و جامعه، که میتواند اساساً ربطی به آن نداشته باشد.
آقای قاضیان، شما در پایان جمعبندی دارید؟
من اگر اجازه بدهید همین نکتهای را که آقای رشیدی گفتند، دنبال کنم. چون بعضاً ما در جهان فارسیزبان زیاد از فضای مجازی میشنویم، و این یک طوری تمثیلی است از آن عشق مجازی، که گویی بیارزش است و ضمناً دروغین است. و [به دلیل] همین اعتقاد، تصور شده فضای مجازی، یا بیارزش است یا غیر واقعی. در حالی که این «فضای مجازی»، [برگردان] کلمه «سایبر» است، سایبر چیزی است که مربوط به کامپیوتر و اینفرمیشن (اطلاعات) و امثال اینهاست. به معنی بیارزش یا دروغین نیست.
حتی اگر معنای «ویرچوال» را هم در نظر داشته باشیم، معنایی غیر از این دارد. بنابراین نباید تصور کرد این یک چیز غیرواقعی است. ما ساعتهای زیادی از زندگیمان عملاً در همین جهان به اصطلاح مجازی میگذرد. مناسبات خانوادگی و دوستانه ما را تغییر داده. جهان مصرفی ما را عوض کرده، جهانِ شناختی ما را عوض کرده، ارزشها و هنجارهایی را که ما دنبال میکنیم، چه به لحاظ اخلاقی و چه به لحاظ زیبایی شناختی تغییر داده، مصرف مادی ما را تغییر داده... چه چیزی میتواند از این واقعیتر باشد؟
بنابراین، این تصور که این یک جهان مجازی است، یک خطای خیلی بزرگ است و این جهان بعضاً واقعیتر از هر واقعیتی است و میبینیم که همه را به تکاپو انداخته که برایش یک کاری بکنند، برای این که بسیاری از وجوه زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد، و به این مفهوم، خیلی واقعیتر از هر چیزی است که ما فکر کنیم مجازی است و این کلمه «مجازی» در این جا نباید راهزن فکر باشد و ما تصور کنیم چون مجازی است، بیارزش یا دروغین یا پیش پا افتاده و مبتذل است. مبتذل یا غیر مبتذل، هر محتوایی در آنجا هست، به هرحال زندگی همه ما را تغییر داده.
کما این که یک دورهای رسانههای دیگر [زندگیمان را] تغییر دادند، مثل تلویزیون که وقتی آمد، حتی چینش مبلمان خانواده را عوض کرد. آدم بزرگهای خانواده از مرکزیت کنار رفتند و تلویزیون در مرکز نشیمن قرارگرفت و همه نگاهها به سمت آن رفت و تلویزیون مرکز خانه شد. الان هم هر کسی یک لپتاپ یا تلفن یا چیزی که در اختیارش هست، آن شده مرکزش و این مرکزها از هم جدا شدهاند و رفتهاند در اتاقهای خودشان و ارتباطشان از هم مجزا شده. ولی وقتی مناسبات ما به این ترتیب تغییر میکند، معلوم است که خیلی چیزهای دیگر تغییر خواهد کرد و به نظر من هیچ چیزی واقعیتر از اینی نیست که به آن، جهان مجازی میگویند.