کمتر کسی به اندازه محمود احمدینژاد در این هشت سال به نظام سرمایهداری تاخته و نهادهایی همچون صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را نهادهایی استعماری و استکباری نامیده است.
اما او در اثنای همین ناسزاگوییها، انتقادها و حملهها، برنامه و نسخه بانکجهانی برای اقتصاد ایران را در دست داشته و آن را در دستور کار داشته است.
حذف یارانههای مستقیم و پرداخت نقدی یارانهها آشناترین برنامه توصیه شده بانک جهانی برای اقتصادهای درحال توسعه است، اما چرا برنامه محوری تعدیل ساختاری اقتصاد را کسی اجرا کرده که بیشترین حمله را به لیبرالیسم داشته است.
در «یک ماه، یک گفتوگو»ی اردیبهشتماه سال ۹۲،کامران دادخواه، اقتصاددان و استاد اقتصاد دانشگاه نورث ایسترن در بوستون آمریکا میهمان مجله «نماگر» است،.
آقای دادخواه، میگوید مانند بسیار از اقتصاددانها با علاقهمندی به تفکرات چپ اقتصادی پای به این عرصه گذاشته اما پس از آن که بیشتر خوانده و دانسته به اقتصاد بازار آزاد روی آورده است و این روزها مدافع سرسخت ایدههای اقتصادلیبرالی است:
آقای دادخواه گروهی به استناد عملکرد آقای احمدی نژاد در حوزه اقتصادی به ویژه در دولت دوم ایشان، دولت دهم را در حوزه های اقتصادی، دولتی نزدیک به ایده های لیبرالی میدانند.
به باور شما تفکر اقتصادی دولت آقای احمدی نژاد چه نسبتی با لیبرالیسم دارد؟
کامران دادخواه: مرکز فکری، یعنی آن چیزی که اساس تفکر آقای احمدی نژاد و به طور کلی دولت ایشان را شکل میدهد، اقتصاد پوپولیستی است. یعنی این که سعی کنند به افراد طبقات پایین و فرودست یا به طور واقعی یا با وانمود کردن، نشان دهند کار مثبتی برای آنها در حال انجام است.
اگر ملاحظه کنیم در گام اول ایشان از آوردن پول نقد بر سر سفره های مردم صحبت کرد، بعد از مدتی به بنگاههای زود بازده توجه نشان داد و امیدوار بود که از این طریق کار و اشتغال ایجاد میشود و بعد از اینها، مسئله پرداخت یارانه مستقیم را پیش کشید.
یعنی به دنبال آن بودند تا در عمل طبقه فرودست ببینند که این آقای احمدی نژاد است که دست توی جیب میکند و پول به آنها میدهد.
البته بعضی از کارهای آقای احمدینژاد مورد قبول است. مثلاً همین که شغل برای افراد بیکار ایجاد شود، ایده مثبتی بود ولی متأسفانه از راه نادرستی انجام شد، چرا که برای تحقق این امر باید محیط کار و کارآفرینی ایجاد شود تا افراد بتوانند مشغول به کار شوند نه اینکه مقداری پول اختصاص دهند تا عده ای که آشنا یا روابطی دارند، آن پول را بگیرند و ببرند.
در موضوع یارانهها نیز، به نظر من اقدام آقای احمدینژاد برای اینکه یارانه مستقیم را کاهش دهد کار درستی بود، امروز یا هر روز دیگری، سرانجام باید این کار انجام میشد.
منتها این کار بایستی با برنامه انجام میشد. یعنی از ابتدا مشخص میکردند که مثلاً قرار است، قیمت بنزین را در طول پنج سال آینده به همان قیمتی برسانند که در آمریکا یا در چین است، نه اینکه به ترتیبی که شاهد آن هستیم، کار انجام شود.
در اجرای این برنامه شروع کردند پول ریختن در دست مردم، این تصمیم تنها زمانی قابل قبول است که پول به کسانی داده بشود که به دلیلی از دلایل متفاوت نمیتوانند امورات خود را بگذرانند.
من در دفاع از اینکه لازم بوده تا یارانههای غیر مستقیم برداشته شود، تاکید میکنم که این یارانههای غیر مستقیم عمدتاً به طبقات ثروتمند تعلق میگرفته است. آن کارگری که سوار اتوبوس میشده مگر چقدر از بنزین استفاده میبرده است.
ولی سلطان شکر که هفت یا هشت اتومبیل داشته است بیشتر از او، از یارانه بنزین استفاده میبرده است.
بنابراین، من بر این باورم که حذف یارانههای مستقیم کار درستی بود که به طور نادرستی اجرا شده است.
یک نشانه دیگر در اقتصاد پوپولیستی که در کشورهای آمریکای لاتین و برخی دیگر از کشورها قابل ردیابی است، این است که مدام دشمن خارجی میتراشند، یک خطری همیشه وجود دارد، صهیونیستها میخواهند چنین کنند و سرمایه داری میخواهد چنان کند و استکبار جهانی میخواهد فلان کند.
نتیجه این کارها فرار سرمایه، عدم سرمایه گذاری و تنش با دنیا و از بین رفتن محیط کار و کاسبی و وابسته شدن طبقات به دولت است تا مدام صدقه بگیرند و اینها هیچ کدام با افکار لیبرالیستی جور در نمیآید.
اما آقای دکتر دادخواه به استناد همین نشانهها مثل اجرای برنامه حذف یارانه مستقیم و پرداخت نقدی آنها یا اعمال سیاست درهای باز وارداتی که در طول هشت سال گذشته تجربه شده و سیاستهای آزادسازی قیمتی و نشانههایی از این دست که میشود موارد بیشتری از آنها را برشمرد، میتوان دولت آقای احمدی نژاد را در حوزه اقتصادی متمایل به افکار لیبرالیستی دانست. آیا به باور شما، آن نشانهها برای چنین نتیجه گیری کافی نیست؟
به هیچ وجه دولت آقای احمدی نژاد را نمیشود دولتی لیبرالی نام گذاشت. دولت لیبرالی، دولتی است که اجازه میدهد مردم به دنبال کار خودشان بروند و انگیزه کار داشته باشند.
صدقه دادن، به هیچ وجه نمیتواند با اقتصاد لیبرالیستی هماهنگی داشته باشد. آزاد کردن واردات یکی از نشانه های همان اقتصاد پوپولیستی است. در اقتصاد پوپولیستی با ریختن پول در بازار، تقاضا به شدت افزایش پیدا میکند و وقتی تقاضا افزایش یافت، قیمتها شروع به بالارفتن میکند، در نتیجه در داخل کمبود ایجاد میشود و کالاهای داخلی نمیتوانند کافی باشند و در نتیجه مسئله کنترل قیمتها پیش میآید.
اگر شما میخواهید یارانهها را بردارید یکی از شرایطش این است که کنترل قیمتها هم برداشته شود، ولی کنترل قیمتها هنوز پابرجاست.
اما به هر حال در معرض رقابت گذاشتن تولید کنندگان، یکی از اصولی است که اقتصادهای بازار آزاد به آن توجه کرده و آن را توصیه میکنند. مگر غیر از این است؟
بله. رقابت و آزاد گذاشتن. ولی این کار تا مدتهای زیادی انجام نشد و این فقط تقصیر آقای احمدینژاد نیست بلکه از زمان بنی صدر شروع شد و تا امروز ادامه یافته است.
و آن هم عبارت از این بوده است که نرخ ارز را به طور مصنوعی پایین نگاه داشتهاند و با پایین نگاه داشتن نرخ ارز به وارد کننده و تولید کننده خارجی عملاً یارانه میپردازند، این در حالی است که تولید کننده داخلی تحت فشار خواهد بود.
یعنی شما قیمت ارز را در ایران، امروز که با هم گفت و گو میکنیم، همچنان پایین میدانید؟
الان پایین نگه داشته نشده است ولی در یک دوره بسیار طولانی مدت، نرخ ارز به شدت پایین نگاه داشته شد و این مسائل را ایجاد کرد. زمانی، نرخ ارز آزاد شد که به علت تحریمها، دولت دیگر ارزی نداشت.
الان صادرات نفت ایران به شدت کاهش یافته و انتقال ارز امکان پذیر نیست. آن زمانی که ارز در دسترس بود، نرخ ارز را پایین نگاه داشتند و پول به بازار ریختند، و زمانی که تصمیم گرفتند یک نرخ ارز معقول داشته باشند دیگر کار از کار گذشته بود و پولی در دسترس نبود. وقتی شروع کردند به واقعی کردن نرخ ارز که از سر ناچاری بوده است، نه از سر حساب و کتاب درست و منطقی.
من به خاطر دارم وقتی سیاست حذف یارانهها و پرداخت نقدی آن به مردم مطرح شد، در گفتوگوهایی که شما و دیگر اقتصاددانانی که افکارشان به اقتصاد بازار آزاد نزدیک است، انجام میدادید، نسبت به اصل ماجرا انتقادی نداشتید و مدافع اصل جریان بودید.
البته ملاحظاتی هم مطرح میشد از جمله، حفظ قیمت دلار در سطحی پایینتر از سطح واقعی – که شما هم اکنون به آن اشاره کردید- و یا زمان بندی اجرای این سیاست.
وقتی در ادامه اجرای این برنامه قیمت دلار به سطح واقعی رسید، باز هم شما و دیگر اقتصاد دانهای لیبرال، همچنان منتقد نحوه اجرای این سیاست بودید.
به نظر میآید که ادامه این انتقادها به سیاستهایی که سالها پیش از اجرای آن، شما و شماری از اقتصاددانان لیبرال از آن دفاع کرده بودید و حال منتقدش شدهاید، نوعی بهانه تراشی و بهانه جویی است. این طور نیست آقای دکتر؟
ملاحظه بفرمایید. من آن موقع گفتم و الان هم میگویم، برداشتن یارانهها یک کار اساسی بود و باید انجام میشد. یارانه های مستقیم باید برداشته شود، برای اینکه یارانه های مستقیم باعث شد مثلاً مصرف سرانه بنزین در ایران سه برابر شود و همین باعث ایجاد آلودگی هوا و قاچاق بنزین از ایران به کشورهای همجوار شد.
بنابراین، آن یارانهها بایستی برداشته میشد و در آن هم بحثی نیست. ولی آقای احمدی نژاد معقول کردن سیاست ارز را از جهت یک سیاست اقتصادی انجام ندادند. بلکه ایشان گفتند که میخواهند اسرائیل را نابود کنند و آنها هم نفت ایران را تحریم کردند.
وقتی نفت ایران تحریم شد و در بانکها هم پولی باقی نماند، خود به خود باعث شد که قیمت ارز بالا برود. این یک سیاست نبود که از روی حساب و کتاب انجام شود بلکه از روی ناچاری این اتفاق افتاد.
با توجه به اینکه آن ارزی که میریختند در بازار، حالا دیگر وجود ندارد، به احتمال زیاد این قیمتی که امروز هست هم نمیتواند معقول باشد.
یعنی شما میگویید، وقتی نیت سیاستگذار از اجرای یک سیاست اقتصادی متفاوت باشد، آن سیاست اقتصادی آثار متفاوتی بر جا میگذارد؟ مثلاً افزایش قیمت دلار اگر بر اساس یک سیاست اقتصادی اتفاق بیفتد اثری متفاوت با زمانی دارد که به ناچار قیمت دلار افزایش یافته باشد؟
خیر. الان که قیمت دلار بالا رفته است اثرش یکسان است. ولی سؤال این جاست که چرا قیمت دلار بالا رفته است؟ این افرایش، از این جهت نبوده که دولت یک قیمت معقولی را تعیین کرده باشد. بلکه علتش این است که دولت پول ندارد و پول نفتش را از دست داده است، در حالی که مقدار زیادی توقعات هم ایجاد کرده است.
وقتی چنین توقعاتی ایجاد شده و از سوی دیگر پولی هم ندارد، عملاً خودش باعث شده که یک عده ای دلار بخرند و دلار را به خارج از کشور بفرستند.
الان هم درست است که افزایش قیمت دلار تا حدودی به نفع تولید کنندگان داخلی خواهد بود، ولی همین تولیدکنندگان داخلی احتیاج به سرمایهگذاری دارند. اما چنان وضع اقتصاد ایران، ناامن است و رابطه با خارج از کشور قطع شده که امکان سرمایه گذاری به حداقل رسیده است.
بنا بر این مسئله نیت مطرح نیست. مسئله این است که این برنامه چطور اجرا شده است.
اگر روز اول، سیاست آزاد کردن قیمتها و نرخ ارز وجود داشت و یارانهها هم به تدریج برداشته میشد و یارانهها فقط به کسانی که به دلیلی از دلایل مشکل داشتند، در یک دوره محدود پرداخت میشد، آن وقت این مسئله بسیار خوب بود.
این درست مثل این است که شما بگویید ورزش چیز خوبی است. ولی اگر پای من شکسته باشد و فصل سرما هم باشد و لخت بروم توی خیابان و شروع به دویدن کنم این ورزش چه پیامدی خواهد داشت.
شماری از منتقدان سیاست حذف یارانه های مستقیم و پرداخت نقدی یارانهها و آنچه در دولت آقای احمدی نژاد در حوزه اقتصادی اتفاق افتاده است، از جمله منتقدان سیاستهای تعدیل اقتصادی در سالهای دهه ۷۰ نیز هستند.
آنها اشاره میکنند که مدافعان سیاستهای تعدیل و مدافعان سیاستهای حذف یارانهها در این دو مقطع، بعد از این که آثار اجرای این سیاستها را دیدند خودشان را از پذیرش مسئولیت اجرای این سیاستها کنار کشیدهاند.
آیا واقعاً این طور است؟ مثلاً شما که از مدافعان اصل و اساس حذف یارانهها بودید، امروز بنا دارید مسئولیت اجرای این سیاستها را از شانه خودتان خالی میکنید و حاضر نیستید آن را بپذیرید؟
در مورد زمان آقای رفسنجانی بایستی توجه کنید که بعضی سیاستهای خوب اجرا شد اما اولاً ایشان ادامه نداد و دوما اینکه یک سیاست بد ایشان این بود که دستگاه های دولتی را وارد کارهای اقتصادی کرد.
از آن زمان بود که سپاه پاسداران و حتی در یک مدت زمانی وزارت اطلاعات وارد کارهای اقتصادی شدند و این مسائل را نمیشود از هم جدا کرد.
دوم این که در مورد لزوم برداشتن یارانهها هیچ بحثی نیست و من در این مورد هیچ بحثی ندارم. یارانهها بایستی برداشته شود ولی مسئله سیاست اقتصادی مثل فرماندهی جنگ است. شما اول باید یک چشم انداز و دیدگاه داشته باشید و بعد نقشهای برای اجرای آن چشم انداز داشته باشید و کسی باشد که بتواند آن نقشه را اجرا کند.
نه آقای رفسنجانی و نه آقای احمدی نژاد هیچ کدامشان امنیت اقتصادی و ایجاد محیط امن کارآفرینی و محیط امن رابطه با خارج از ایران را فراهم نکردند.
هر کار اقتصادی دو اثر دارد. یکی ممکن است خوب باشد و یک اثر آن ممکن است بد باشد.
فرضاً وقتی شما به کسی که بیکار شده است کمک میکنید از یک طرف خوب
است برای اینکه تقاضای کل کاهش نمییابد و خانواده آن شخص دچار مسئله حادی نمیشوند ولی از سوی دیگر عملاً شما با دادن پول به یک فرد بیکار، انگیزه کار کردن را از او میگیرید.
بنابراین در تمامی مسائل اقتصادی باید خوب و بد را با هم سنجید و تشخیص داد که کدامشان نتیجه بهتری خواهد داشت.
به هر حال ما درباره فضای سیاسی – اقتصادی ایران با تمام توان و ناتوانیهایی که در حوزه مدیران، سیاستگذاران، تصمیمگیران و مجریان این سیاستها در ایران وجود دارد، صحبت میکنیم.
در چنین فضایی و با توجه به تجربه تعدیل اقتصادی در سالهای دهه ۷۰ و تجربه حذف یارانهها در این سالهای اخیر، آیا کماکان شما از سیاست شوک قیمتی و سیاست آزادسازی قیمتی دفاع میکنید؟
من از شوک قیمتی هیچ وقت دفاع نکردهام ولی بحث این را میکنم که باید محیط کسب و کار فراهم شود، این محیط امن شود، قیمتها و نرخ ارز هم آزاد شود و این با شوک قیمتی فرق دارد.
حساب و کتاب آثار شوک قیمتی و عوض شدن یکباره هر چیزی بسیار دشوار خواهد بود. در تاریخ ما دیدهایم که مثلاً بعد از جنگ دوم جهانی، وزیر اقتصاد آلمان آقای ارهارت یک باره یک شوک قیمتی را قبول کرد و عملاً این مسئله برای آلمان خیلی خوب تمام شد.
من نمیگویم شوک قیمتی، ولی آزاد سازی قیمتی و ایجاد محیط امن کسب و کار و رابطه معقول با دنیا و نرخ ارز واقعی میتواند وضعیت اقتصادی را بهبود دهد و اینها ممکن است به تدریج انجام شود و یا اینکه یک باره اعمال شود.
مسئله ای که وجود دارد این است که اگر شما بخواهید به تدریج یک سیاست را اعمال کنید به این مشکل برمی خورید که کسانی منافعشان به خطر میافتد و آنها شروع میکنند به مشکل ایجاد کردن و به تدریج میخواهند جلوی کار را بگیرند.
اگر شما میخواهید به طور تدریجی و معقول این کار را انجام بدهید باید یک اراده سیاسی قوی پشتیبانتان باشد.
مثلاً در زمان آقای ریگان هر چقدر داد و فریاد کردند، ایشان از سیاستشان دست برنداشت و پشت سیاستش ایستاد یا خانم مارگارت تاچر وقتی که جارو جنجال شد، باز هم ایشان پشت حرفش ایستاده بود و پایداری کرد.
شما اگر این امکان را دارید که یک اراده سیاسی پشت اصلاحاتتان داشته باشید، بسیار خوب است که ایدهاتان را به تدریج انجام دهید و آثار منفی آن هم کمتر خواهد بود، آقای رفسنجانی عقب نشینی کرد، و زمانی که در معرض مخالفتها قرار گرفت گفت خر ما از کرگی دم نداشت و خودش را کنار کشید.
اگر قرار است رویه این طور باشد، شوک اقتصادی شاید بهتر عمل کند.
آقای دکتر! اما در ساختار قدرتی که منتقدان نتوانند انتقاد کنند یا سیاستی را اصلاح کنند، این رفتار به یک دیکتاتوری اقتصادی و در پیامد آن به بروز یک دیکتاتوری سیاسی منجر نخواهد شد؟
خیر. صحبت از اینکه منتقدان انتقاد نکنند نیست. صحبت بر سر این است که شما میخواهید آزادسازی اقتصادی را انجام دهید و بایستی بتوانید این کار را به انجام برسانید.
وقتی از اراده سیاسی سخن میگوییم به معنای این است که در مجموع ملت ایران پشت سر این سیاست بایستند و از آن حمایت کنند.
یعنی مردم با یک اراده سیاسی بپذیرند و بخواهند کاری را انجام بدهند.
شما به مخالفتهای زمان خانم تاچر اشاره کردید. مگر آن مخالفتها از طرف ملت، جامعه مدنی و مردم بریتانیا صورت نمیگرفت؟
در یک سیستم دموکراتیک صحبت این نیست که همه مردم با یک سیاست موافقند. بلکه بحث بر سر این است که یک اکثریت قابل قبولی بگویند که ما میخواهیم این کار را انجام بدهیم و دنبالش را بگیرند.
انتقاد آزاد است و آن زمان هم انتقاد بود. همین الان هم وقتی ایشان فوت کردند یک عده ابراز شادی کردند و گفتند که بالاخره «جادوگر» مرد.
ولی اگر قرار بر این باشد که در مراحل اولیه اجرای سیاستی همان اکثریت قابل قبول خودشان را کنار بکشند، هیچ مسئله ای درست نخواهد شد.
همچنان که اگر بخواهند یک عمل جراحی انجام بدهند به محض اینکه کمی درد ایجاد شد بگویند که عمل را همین جا نگه دارید، عملاً هیچ عمل جراحیای را نمیشود انجام داد.
به هیچ وجه مسئله دیکتاتوری مطرح نیست. بلکه آزادی کامل وجود دارد و هر کس میتواند حرفش را بزند ولی مسئله این است که یک اکثریت، اجرای این سیاست را قبول کردهاند و این مسئله با دیکتاتوری و خفه کردن مردم و صدای منتقد فرق میکند.
اما این، چیزی شبیه به همان انتقادی است که آقای احمدی نژاد به مجلس میکند و میگوید که دست مرا برای اجرای این سیاست باز نگذاشتهاند و آن شیب ملایم و تدریجی شدن اجرای این برنامه را به من تحمیل کردند. با این حساب باید به آقای احمدی نژاد بابت این انتقادش در اجرای آن برنامه ای که در ذهن داشته است، حق داد؟
در درجه اول اگر شما برگردید و به کل ماجرا نگاه کنید باید بگویم ما هیچ وقت برنامه ای از آقای احمدی نژاد ندیدیم. کدام برنامه بوده که بعدش شیبش ملایم شده و یا سرعتش کم شده است، ایشان هیچ برنامه ای نداشته است. ایشان بایستی میآمد و میگفت که این برنامه از کجا شروع شده است، پنج سال دیگر قیمت بنزین چقدر خواهد بود. قیمت برق پنج سال دیگر چطور رقم خواهد خورد و در برابر افکار و انظار همگان اعلام میکرد که چه کارهایی را میخواهد انجام دهد.
آن وقت اگر مجلس در این کار سنگ اندازی میکرد ایشان برنده بود. ولی من به یاد ندارم ایشان برنامه ای داده باشد فقط مقداری جارو جنجال کرد و بعد از آن اجرای برنامه مورد نظرش را آغاز کرد.
من میخواهم بپرسم کسی که چندین میلیون دلار در ایران ثروت دارد به چه مناسبتی ماهانه چهل هزار تومان به ایشان به عنوان یارانه انرژی میدهند، کدام منطق اقتصادی این را تایید میکند.
قیمت انرژی پایین بوده و بایستی بالا میرفته است. اگر مردمی در این میان دچار مشکل میشدند بایستی در دوران گذار به آنها کمک کرد نه اینکه به هر کسی پول بدهند.
گذشته از این که در دستگاه آقای احمدی نژاد به خاطر بسته بودنش، مقدار زیادی فساد ایجاد شده است.
من نه سال در دولت ایران در جاههای مختلف کار کردم. الآن با وجود اینکه سالها در ایران نبودم، میتوانم خدمت شما عرض کنم که در این برنامه حتی کسانی که وجود خارجی نداشتند هم آن یارانهها را دریافت کردهاند.
آقای دکتر! شما به اجرای مهمترین برنامه اقتصادی دولت آقای احمدی نژاد – یعنی حذف یارانه مستقیم- انتقادهای زیادی دارید.
در همین گفت و گو هم به آن اشاره کردید و در جاههای دیگر هم درباره آنها سخن گفتهاید.
ممکن است بفرمایید به اعتقاد شما مهمترین خلأ اجرای موفق این برنامه چیست؟
اگر شما مجری این سیاست بودید برای اینکه این برنامه موفق اجرا شود و به اهداف خود دست یابد، سیاست اول و گام نخست را چطور برمی داشتید؟
یک گام نمیتوانست باشد. این خیالات است، ولی اگر من دست اندر کار بودم اول از همه سعی میکردم تنش با دنیا را حذف کنم. اگر ایران با دنیا در تنش نبود دولت منابع بسیاری در اختیار داشت و امکان انجام کارهای بسیاری را داشت.
مسئله دوم ایجاد امنیت در اقتصاد است. امنیت به معنای این نیست که ما از این میگیریم و به او میدهیم، یا این کار و آن کار را انجام میدهیم، خیر.
باید بگذاریم سرمایه گذاری شود، کار ایجاد شود و همه بتوانند کارشان را انجام بدهند. بعد از آن اعلام میکردم که برنامه چیست و در طول پنج سال آینده قیمت برق و انرژی واقعی خواهد شد. قیمت ارز در طول دو یا سه سال آینده واقعی میشود. قیمتها آزاد میشوند و اگر کسی دچار مشکل شده است دولت آماده است کمکش کند.
وقتی در مورد برنامههای اقتصادی صحبت میشود، باید این را درست توضیح داد و چندین بار اعلام کرد تا یک اکثریتی به عنوان قدرت سیاسی پشت سر این برنامه بایستند و قبول کنند که بله! این کارها بایستی انجام شود.
اما او در اثنای همین ناسزاگوییها، انتقادها و حملهها، برنامه و نسخه بانکجهانی برای اقتصاد ایران را در دست داشته و آن را در دستور کار داشته است.
حذف یارانههای مستقیم و پرداخت نقدی یارانهها آشناترین برنامه توصیه شده بانک جهانی برای اقتصادهای درحال توسعه است، اما چرا برنامه محوری تعدیل ساختاری اقتصاد را کسی اجرا کرده که بیشترین حمله را به لیبرالیسم داشته است.
در «یک ماه، یک گفتوگو»ی اردیبهشتماه سال ۹۲،کامران دادخواه، اقتصاددان و استاد اقتصاد دانشگاه نورث ایسترن در بوستون آمریکا میهمان مجله «نماگر» است،.
آقای دادخواه، میگوید مانند بسیار از اقتصاددانها با علاقهمندی به تفکرات چپ اقتصادی پای به این عرصه گذاشته اما پس از آن که بیشتر خوانده و دانسته به اقتصاد بازار آزاد روی آورده است و این روزها مدافع سرسخت ایدههای اقتصادلیبرالی است:
آقای دادخواه گروهی به استناد عملکرد آقای احمدی نژاد در حوزه اقتصادی به ویژه در دولت دوم ایشان، دولت دهم را در حوزه های اقتصادی، دولتی نزدیک به ایده های لیبرالی میدانند.
به باور شما تفکر اقتصادی دولت آقای احمدی نژاد چه نسبتی با لیبرالیسم دارد؟
کامران دادخواه: مرکز فکری، یعنی آن چیزی که اساس تفکر آقای احمدی نژاد و به طور کلی دولت ایشان را شکل میدهد، اقتصاد پوپولیستی است. یعنی این که سعی کنند به افراد طبقات پایین و فرودست یا به طور واقعی یا با وانمود کردن، نشان دهند کار مثبتی برای آنها در حال انجام است.
اگر ملاحظه کنیم در گام اول ایشان از آوردن پول نقد بر سر سفره های مردم صحبت کرد، بعد از مدتی به بنگاههای زود بازده توجه نشان داد و امیدوار بود که از این طریق کار و اشتغال ایجاد میشود و بعد از اینها، مسئله پرداخت یارانه مستقیم را پیش کشید.
یعنی به دنبال آن بودند تا در عمل طبقه فرودست ببینند که این آقای احمدی نژاد است که دست توی جیب میکند و پول به آنها میدهد.
البته بعضی از کارهای آقای احمدینژاد مورد قبول است. مثلاً همین که شغل برای افراد بیکار ایجاد شود، ایده مثبتی بود ولی متأسفانه از راه نادرستی انجام شد، چرا که برای تحقق این امر باید محیط کار و کارآفرینی ایجاد شود تا افراد بتوانند مشغول به کار شوند نه اینکه مقداری پول اختصاص دهند تا عده ای که آشنا یا روابطی دارند، آن پول را بگیرند و ببرند.
در موضوع یارانهها نیز، به نظر من اقدام آقای احمدینژاد برای اینکه یارانه مستقیم را کاهش دهد کار درستی بود، امروز یا هر روز دیگری، سرانجام باید این کار انجام میشد.
منتها این کار بایستی با برنامه انجام میشد. یعنی از ابتدا مشخص میکردند که مثلاً قرار است، قیمت بنزین را در طول پنج سال آینده به همان قیمتی برسانند که در آمریکا یا در چین است، نه اینکه به ترتیبی که شاهد آن هستیم، کار انجام شود.
در اجرای این برنامه شروع کردند پول ریختن در دست مردم، این تصمیم تنها زمانی قابل قبول است که پول به کسانی داده بشود که به دلیلی از دلایل متفاوت نمیتوانند امورات خود را بگذرانند.
به هیچ وجه دولت آقای احمدی نژاد را نمیشود دولتی لیبرالی نام گذاشت. صدقه دادن، به هیچ وجه نمیتواند با اقتصاد لیبرالیستی هماهنگی داشته باشد.کامران دادخواه، استاد اقتصاد دانشگاه نورث ایسترن در بوستون آمریکا
ولی سلطان شکر که هفت یا هشت اتومبیل داشته است بیشتر از او، از یارانه بنزین استفاده میبرده است.
بنابراین، من بر این باورم که حذف یارانههای مستقیم کار درستی بود که به طور نادرستی اجرا شده است.
یک نشانه دیگر در اقتصاد پوپولیستی که در کشورهای آمریکای لاتین و برخی دیگر از کشورها قابل ردیابی است، این است که مدام دشمن خارجی میتراشند، یک خطری همیشه وجود دارد، صهیونیستها میخواهند چنین کنند و سرمایه داری میخواهد چنان کند و استکبار جهانی میخواهد فلان کند.
نتیجه این کارها فرار سرمایه، عدم سرمایه گذاری و تنش با دنیا و از بین رفتن محیط کار و کاسبی و وابسته شدن طبقات به دولت است تا مدام صدقه بگیرند و اینها هیچ کدام با افکار لیبرالیستی جور در نمیآید.
اما آقای دکتر دادخواه به استناد همین نشانهها مثل اجرای برنامه حذف یارانه مستقیم و پرداخت نقدی آنها یا اعمال سیاست درهای باز وارداتی که در طول هشت سال گذشته تجربه شده و سیاستهای آزادسازی قیمتی و نشانههایی از این دست که میشود موارد بیشتری از آنها را برشمرد، میتوان دولت آقای احمدی نژاد را در حوزه اقتصادی متمایل به افکار لیبرالیستی دانست. آیا به باور شما، آن نشانهها برای چنین نتیجه گیری کافی نیست؟
به هیچ وجه دولت آقای احمدی نژاد را نمیشود دولتی لیبرالی نام گذاشت. دولت لیبرالی، دولتی است که اجازه میدهد مردم به دنبال کار خودشان بروند و انگیزه کار داشته باشند.
صدقه دادن، به هیچ وجه نمیتواند با اقتصاد لیبرالیستی هماهنگی داشته باشد. آزاد کردن واردات یکی از نشانه های همان اقتصاد پوپولیستی است. در اقتصاد پوپولیستی با ریختن پول در بازار، تقاضا به شدت افزایش پیدا میکند و وقتی تقاضا افزایش یافت، قیمتها شروع به بالارفتن میکند، در نتیجه در داخل کمبود ایجاد میشود و کالاهای داخلی نمیتوانند کافی باشند و در نتیجه مسئله کنترل قیمتها پیش میآید.
اگر شما میخواهید یارانهها را بردارید یکی از شرایطش این است که کنترل قیمتها هم برداشته شود، ولی کنترل قیمتها هنوز پابرجاست.
اما به هر حال در معرض رقابت گذاشتن تولید کنندگان، یکی از اصولی است که اقتصادهای بازار آزاد به آن توجه کرده و آن را توصیه میکنند. مگر غیر از این است؟
بله. رقابت و آزاد گذاشتن. ولی این کار تا مدتهای زیادی انجام نشد و این فقط تقصیر آقای احمدینژاد نیست بلکه از زمان بنی صدر شروع شد و تا امروز ادامه یافته است.
و آن هم عبارت از این بوده است که نرخ ارز را به طور مصنوعی پایین نگاه داشتهاند و با پایین نگاه داشتن نرخ ارز به وارد کننده و تولید کننده خارجی عملاً یارانه میپردازند، این در حالی است که تولید کننده داخلی تحت فشار خواهد بود.
یعنی شما قیمت ارز را در ایران، امروز که با هم گفت و گو میکنیم، همچنان پایین میدانید؟
الان پایین نگه داشته نشده است ولی در یک دوره بسیار طولانی مدت، نرخ ارز به شدت پایین نگاه داشته شد و این مسائل را ایجاد کرد. زمانی، نرخ ارز آزاد شد که به علت تحریمها، دولت دیگر ارزی نداشت.
الان صادرات نفت ایران به شدت کاهش یافته و انتقال ارز امکان پذیر نیست. آن زمانی که ارز در دسترس بود، نرخ ارز را پایین نگاه داشتند و پول به بازار ریختند، و زمانی که تصمیم گرفتند یک نرخ ارز معقول داشته باشند دیگر کار از کار گذشته بود و پولی در دسترس نبود. وقتی شروع کردند به واقعی کردن نرخ ارز که از سر ناچاری بوده است، نه از سر حساب و کتاب درست و منطقی.
من به خاطر دارم وقتی سیاست حذف یارانهها و پرداخت نقدی آن به مردم مطرح شد، در گفتوگوهایی که شما و دیگر اقتصاددانانی که افکارشان به اقتصاد بازار آزاد نزدیک است، انجام میدادید، نسبت به اصل ماجرا انتقادی نداشتید و مدافع اصل جریان بودید.
البته ملاحظاتی هم مطرح میشد از جمله، حفظ قیمت دلار در سطحی پایینتر از سطح واقعی – که شما هم اکنون به آن اشاره کردید- و یا زمان بندی اجرای این سیاست.
وقتی در ادامه اجرای این برنامه قیمت دلار به سطح واقعی رسید، باز هم شما و دیگر اقتصاد دانهای لیبرال، همچنان منتقد نحوه اجرای این سیاست بودید.
به نظر میآید که ادامه این انتقادها به سیاستهایی که سالها پیش از اجرای آن، شما و شماری از اقتصاددانان لیبرال از آن دفاع کرده بودید و حال منتقدش شدهاید، نوعی بهانه تراشی و بهانه جویی است. این طور نیست آقای دکتر؟
ملاحظه بفرمایید. من آن موقع گفتم و الان هم میگویم، برداشتن یارانهها یک کار اساسی بود و باید انجام میشد. یارانه های مستقیم باید برداشته شود، برای اینکه یارانه های مستقیم باعث شد مثلاً مصرف سرانه بنزین در ایران سه برابر شود و همین باعث ایجاد آلودگی هوا و قاچاق بنزین از ایران به کشورهای همجوار شد.
برداشتن یارانهها یک کار اساسی بود و باید انجام میشد. یارانه های مستقیم باید برداشته شود
وقتی نفت ایران تحریم شد و در بانکها هم پولی باقی نماند، خود به خود باعث شد که قیمت ارز بالا برود. این یک سیاست نبود که از روی حساب و کتاب انجام شود بلکه از روی ناچاری این اتفاق افتاد.
با توجه به اینکه آن ارزی که میریختند در بازار، حالا دیگر وجود ندارد، به احتمال زیاد این قیمتی که امروز هست هم نمیتواند معقول باشد.
یعنی شما میگویید، وقتی نیت سیاستگذار از اجرای یک سیاست اقتصادی متفاوت باشد، آن سیاست اقتصادی آثار متفاوتی بر جا میگذارد؟ مثلاً افزایش قیمت دلار اگر بر اساس یک سیاست اقتصادی اتفاق بیفتد اثری متفاوت با زمانی دارد که به ناچار قیمت دلار افزایش یافته باشد؟
خیر. الان که قیمت دلار بالا رفته است اثرش یکسان است. ولی سؤال این جاست که چرا قیمت دلار بالا رفته است؟ این افرایش، از این جهت نبوده که دولت یک قیمت معقولی را تعیین کرده باشد. بلکه علتش این است که دولت پول ندارد و پول نفتش را از دست داده است، در حالی که مقدار زیادی توقعات هم ایجاد کرده است.
وقتی چنین توقعاتی ایجاد شده و از سوی دیگر پولی هم ندارد، عملاً خودش باعث شده که یک عده ای دلار بخرند و دلار را به خارج از کشور بفرستند.
الان هم درست است که افزایش قیمت دلار تا حدودی به نفع تولید کنندگان داخلی خواهد بود، ولی همین تولیدکنندگان داخلی احتیاج به سرمایهگذاری دارند. اما چنان وضع اقتصاد ایران، ناامن است و رابطه با خارج از کشور قطع شده که امکان سرمایه گذاری به حداقل رسیده است.
بنا بر این مسئله نیت مطرح نیست. مسئله این است که این برنامه چطور اجرا شده است.
اگر روز اول، سیاست آزاد کردن قیمتها و نرخ ارز وجود داشت و یارانهها هم به تدریج برداشته میشد و یارانهها فقط به کسانی که به دلیلی از دلایل مشکل داشتند، در یک دوره محدود پرداخت میشد، آن وقت این مسئله بسیار خوب بود.
این درست مثل این است که شما بگویید ورزش چیز خوبی است. ولی اگر پای من شکسته باشد و فصل سرما هم باشد و لخت بروم توی خیابان و شروع به دویدن کنم این ورزش چه پیامدی خواهد داشت.
شماری از منتقدان سیاست حذف یارانه های مستقیم و پرداخت نقدی یارانهها و آنچه در دولت آقای احمدی نژاد در حوزه اقتصادی اتفاق افتاده است، از جمله منتقدان سیاستهای تعدیل اقتصادی در سالهای دهه ۷۰ نیز هستند.
آنها اشاره میکنند که مدافعان سیاستهای تعدیل و مدافعان سیاستهای حذف یارانهها در این دو مقطع، بعد از این که آثار اجرای این سیاستها را دیدند خودشان را از پذیرش مسئولیت اجرای این سیاستها کنار کشیدهاند.
آیا واقعاً این طور است؟ مثلاً شما که از مدافعان اصل و اساس حذف یارانهها بودید، امروز بنا دارید مسئولیت اجرای این سیاستها را از شانه خودتان خالی میکنید و حاضر نیستید آن را بپذیرید؟
در مورد زمان آقای رفسنجانی بایستی توجه کنید که بعضی سیاستهای خوب اجرا شد اما اولاً ایشان ادامه نداد و دوما اینکه یک سیاست بد ایشان این بود که دستگاه های دولتی را وارد کارهای اقتصادی کرد.
نه آقای رفسنجانی و نه آقای احمدی نژاد هیچ کدامشان امنیت اقتصادی و ایجاد محیط امن کارآفرینی و محیط امن رابطه با خارج از ایران را فراهم نکردند.
از آن زمان بود که سپاه پاسداران و حتی در یک مدت زمانی وزارت اطلاعات وارد کارهای اقتصادی شدند و این مسائل را نمیشود از هم جدا کرد.
دوم این که در مورد لزوم برداشتن یارانهها هیچ بحثی نیست و من در این مورد هیچ بحثی ندارم. یارانهها بایستی برداشته شود ولی مسئله سیاست اقتصادی مثل فرماندهی جنگ است. شما اول باید یک چشم انداز و دیدگاه داشته باشید و بعد نقشهای برای اجرای آن چشم انداز داشته باشید و کسی باشد که بتواند آن نقشه را اجرا کند.
نه آقای رفسنجانی و نه آقای احمدی نژاد هیچ کدامشان امنیت اقتصادی و ایجاد محیط امن کارآفرینی و محیط امن رابطه با خارج از ایران را فراهم نکردند.
هر کار اقتصادی دو اثر دارد. یکی ممکن است خوب باشد و یک اثر آن ممکن است بد باشد.
فرضاً وقتی شما به کسی که بیکار شده است کمک میکنید از یک طرف خوب
است برای اینکه تقاضای کل کاهش نمییابد و خانواده آن شخص دچار مسئله حادی نمیشوند ولی از سوی دیگر عملاً شما با دادن پول به یک فرد بیکار، انگیزه کار کردن را از او میگیرید.
بنابراین در تمامی مسائل اقتصادی باید خوب و بد را با هم سنجید و تشخیص داد که کدامشان نتیجه بهتری خواهد داشت.
به هر حال ما درباره فضای سیاسی – اقتصادی ایران با تمام توان و ناتوانیهایی که در حوزه مدیران، سیاستگذاران، تصمیمگیران و مجریان این سیاستها در ایران وجود دارد، صحبت میکنیم.
در چنین فضایی و با توجه به تجربه تعدیل اقتصادی در سالهای دهه ۷۰ و تجربه حذف یارانهها در این سالهای اخیر، آیا کماکان شما از سیاست شوک قیمتی و سیاست آزادسازی قیمتی دفاع میکنید؟
من از شوک قیمتی هیچ وقت دفاع نکردهام ولی بحث این را میکنم که باید محیط کسب و کار فراهم شود، این محیط امن شود، قیمتها و نرخ ارز هم آزاد شود و این با شوک قیمتی فرق دارد.
من از شوک قیمتی هیچ وقت دفاع نکردهام، باید محیط کسب و کار امن شود، قیمتها و نرخ ارز آزاد شود و این با شوک قیمتی فرق دارد.کامران دادخواه، اقتصاددان
من نمیگویم شوک قیمتی، ولی آزاد سازی قیمتی و ایجاد محیط امن کسب و کار و رابطه معقول با دنیا و نرخ ارز واقعی میتواند وضعیت اقتصادی را بهبود دهد و اینها ممکن است به تدریج انجام شود و یا اینکه یک باره اعمال شود.
مسئله ای که وجود دارد این است که اگر شما بخواهید به تدریج یک سیاست را اعمال کنید به این مشکل برمی خورید که کسانی منافعشان به خطر میافتد و آنها شروع میکنند به مشکل ایجاد کردن و به تدریج میخواهند جلوی کار را بگیرند.
اگر شما میخواهید به طور تدریجی و معقول این کار را انجام بدهید باید یک اراده سیاسی قوی پشتیبانتان باشد.
مثلاً در زمان آقای ریگان هر چقدر داد و فریاد کردند، ایشان از سیاستشان دست برنداشت و پشت سیاستش ایستاد یا خانم مارگارت تاچر وقتی که جارو جنجال شد، باز هم ایشان پشت حرفش ایستاده بود و پایداری کرد.
شما اگر این امکان را دارید که یک اراده سیاسی پشت اصلاحاتتان داشته باشید، بسیار خوب است که ایدهاتان را به تدریج انجام دهید و آثار منفی آن هم کمتر خواهد بود، آقای رفسنجانی عقب نشینی کرد، و زمانی که در معرض مخالفتها قرار گرفت گفت خر ما از کرگی دم نداشت و خودش را کنار کشید.
اگر قرار است رویه این طور باشد، شوک اقتصادی شاید بهتر عمل کند.
آقای دکتر! اما در ساختار قدرتی که منتقدان نتوانند انتقاد کنند یا سیاستی را اصلاح کنند، این رفتار به یک دیکتاتوری اقتصادی و در پیامد آن به بروز یک دیکتاتوری سیاسی منجر نخواهد شد؟
خیر. صحبت از اینکه منتقدان انتقاد نکنند نیست. صحبت بر سر این است که شما میخواهید آزادسازی اقتصادی را انجام دهید و بایستی بتوانید این کار را به انجام برسانید.
وقتی از اراده سیاسی سخن میگوییم به معنای این است که در مجموع ملت ایران پشت سر این سیاست بایستند و از آن حمایت کنند.
یعنی مردم با یک اراده سیاسی بپذیرند و بخواهند کاری را انجام بدهند.
شما به مخالفتهای زمان خانم تاچر اشاره کردید. مگر آن مخالفتها از طرف ملت، جامعه مدنی و مردم بریتانیا صورت نمیگرفت؟
در یک سیستم دموکراتیک صحبت این نیست که همه مردم با یک سیاست موافقند. بلکه بحث بر سر این است که یک اکثریت قابل قبولی بگویند که ما میخواهیم این کار را انجام بدهیم و دنبالش را بگیرند.
انتقاد آزاد است و آن زمان هم انتقاد بود. همین الان هم وقتی ایشان فوت کردند یک عده ابراز شادی کردند و گفتند که بالاخره «جادوگر» مرد.
ولی اگر قرار بر این باشد که در مراحل اولیه اجرای سیاستی همان اکثریت قابل قبول خودشان را کنار بکشند، هیچ مسئله ای درست نخواهد شد.
همچنان که اگر بخواهند یک عمل جراحی انجام بدهند به محض اینکه کمی درد ایجاد شد بگویند که عمل را همین جا نگه دارید، عملاً هیچ عمل جراحیای را نمیشود انجام داد.
به هیچ وجه مسئله دیکتاتوری مطرح نیست. بلکه آزادی کامل وجود دارد و هر کس میتواند حرفش را بزند ولی مسئله این است که یک اکثریت، اجرای این سیاست را قبول کردهاند و این مسئله با دیکتاتوری و خفه کردن مردم و صدای منتقد فرق میکند.
اما این، چیزی شبیه به همان انتقادی است که آقای احمدی نژاد به مجلس میکند و میگوید که دست مرا برای اجرای این سیاست باز نگذاشتهاند و آن شیب ملایم و تدریجی شدن اجرای این برنامه را به من تحمیل کردند. با این حساب باید به آقای احمدی نژاد بابت این انتقادش در اجرای آن برنامه ای که در ذهن داشته است، حق داد؟
در درجه اول اگر شما برگردید و به کل ماجرا نگاه کنید باید بگویم ما هیچ وقت برنامه ای از آقای احمدی نژاد ندیدیم. کدام برنامه بوده که بعدش شیبش ملایم شده و یا سرعتش کم شده است، ایشان هیچ برنامه ای نداشته است. ایشان بایستی میآمد و میگفت که این برنامه از کجا شروع شده است، پنج سال دیگر قیمت بنزین چقدر خواهد بود. قیمت برق پنج سال دیگر چطور رقم خواهد خورد و در برابر افکار و انظار همگان اعلام میکرد که چه کارهایی را میخواهد انجام دهد.
آن وقت اگر مجلس در این کار سنگ اندازی میکرد ایشان برنده بود. ولی من به یاد ندارم ایشان برنامه ای داده باشد فقط مقداری جارو جنجال کرد و بعد از آن اجرای برنامه مورد نظرش را آغاز کرد.
من میخواهم بپرسم کسی که چندین میلیون دلار در ایران ثروت دارد به چه مناسبتی ماهانه چهل هزار تومان به ایشان به عنوان یارانه انرژی میدهند، کدام منطق اقتصادی این را تایید میکند.
قیمت انرژی پایین بوده و بایستی بالا میرفته است. اگر مردمی در این میان دچار مشکل میشدند بایستی در دوران گذار به آنها کمک کرد نه اینکه به هر کسی پول بدهند.
گذشته از این که در دستگاه آقای احمدی نژاد به خاطر بسته بودنش، مقدار زیادی فساد ایجاد شده است.
من نه سال در دولت ایران در جاههای مختلف کار کردم. الآن با وجود اینکه سالها در ایران نبودم، میتوانم خدمت شما عرض کنم که در این برنامه حتی کسانی که وجود خارجی نداشتند هم آن یارانهها را دریافت کردهاند.
آقای دکتر! شما به اجرای مهمترین برنامه اقتصادی دولت آقای احمدی نژاد – یعنی حذف یارانه مستقیم- انتقادهای زیادی دارید.
در همین گفت و گو هم به آن اشاره کردید و در جاههای دیگر هم درباره آنها سخن گفتهاید.
ممکن است بفرمایید به اعتقاد شما مهمترین خلأ اجرای موفق این برنامه چیست؟
اگر شما مجری این سیاست بودید برای اینکه این برنامه موفق اجرا شود و به اهداف خود دست یابد، سیاست اول و گام نخست را چطور برمی داشتید؟
یک گام نمیتوانست باشد. این خیالات است، ولی اگر من دست اندر کار بودم اول از همه سعی میکردم تنش با دنیا را حذف کنم. اگر ایران با دنیا در تنش نبود دولت منابع بسیاری در اختیار داشت و امکان انجام کارهای بسیاری را داشت.
مسئله دوم ایجاد امنیت در اقتصاد است. امنیت به معنای این نیست که ما از این میگیریم و به او میدهیم، یا این کار و آن کار را انجام میدهیم، خیر.
باید بگذاریم سرمایه گذاری شود، کار ایجاد شود و همه بتوانند کارشان را انجام بدهند. بعد از آن اعلام میکردم که برنامه چیست و در طول پنج سال آینده قیمت برق و انرژی واقعی خواهد شد. قیمت ارز در طول دو یا سه سال آینده واقعی میشود. قیمتها آزاد میشوند و اگر کسی دچار مشکل شده است دولت آماده است کمکش کند.
وقتی در مورد برنامههای اقتصادی صحبت میشود، باید این را درست توضیح داد و چندین بار اعلام کرد تا یک اکثریتی به عنوان قدرت سیاسی پشت سر این برنامه بایستند و قبول کنند که بله! این کارها بایستی انجام شود.