«در جلسه سران قوا به این نتیجه رسیدیم که باید قطعنامه (۵۹۸) را بپذیریم... امام گفتند: ما بارها گفتیم که اگر جنگ بیست سال طول بکشد، میایستیم...این حرفهای ما در گوش مردم هست. نمیخواهیم مردم به ما بیاعتماد شوند... من گفتم: اگر مسئله این است، من الان از طرف شما اختیار دارم... من اعلام پذیرش میکنم...وقتی کار پیش رفت و عملی شد، شما مرا محاکمه کنید و اعدام کنید تا مسئولیت آن به گردن من بیفتد.»
خاطره بالا از جمله خاطراتی است که هاشمی رفسنجانی درباره پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مطرح کرده بود. نقطه کانونی این خاطره رفسنجانی از آیتالله خمینی این است که برای او از دست نرفتن اعتماد مردم مهم بود. او گفت «نمیخواهیم مردم به ما بیاعتماد شوند.»
او ترجیح داد شخصاً مسئولیت را برعهده بگیرد. «جام زهر» را بنوشد و پایان جنگ را با صدام بنا به زور قدرتهای جهانی گردن نهد ولی اعتماد مردم به او از دست نرود. او میدانست مردم «صحنهسازی» که رفسنجانی حتی به هزینه اعدامش پیشنهاد داده بود، باور نخواهند کرد.
با این مقدمه آیا جانشین او، در برابر «برجام بیفرجام» مسئولیتپذیر است؟
«کی بود، کی بود، من نبودم»
بیتردید پرونده هستهای بزرگترین، مهمترین و چالشبرانگیزترین پرونده عمر جمهوری اسلامی است. پروندهای به مراتب دشوارتر و پیچیدهتر از جنگ هشت ساله. در جنگ هشت ساله تحریمی اعمال نشد، اما در پرونده هستهای سختترین تحریمها در تاریخ دیپلماسی بر ایران تحمیل شده و با روی کار آمدن ترامپ و نقض برجام تحریمها بازگشتهاند.
در تمام این سالها دولتها یک به یک آمدند و رفتند، ولی آیتالله خامنهای در رأس تصمیمگیری قرار داشت. از کلید خوردن پروژه هستهای ایران تا امتناع ایران برای مذاکره در این پرونده، از نعمت دانستن تحریمها تا ادعای دور زدن آنها، از موافقت برای مذاکره با آمریکا (نرمش قهرمانانه) تا «خسارت محض» دانستن برجام توسط رهبر، از نظارت رهبر بر لحظه لحظه مذاکرات تا روز امضای آن، از تصویب برجام در مجلس در ۲۰ دقیقه به اشاره رهبری تا ناقض برجام توصیف کردن آمریکا و... لحظهای نگذشت و توافقی صورت نگرفت که رأس نظام از آن بیاطلاع بوده باشد.
آیتالله خامنهای در سه مرحله یعنی پیش از مذاکرات و در روند مذاکرات و در تصویب مذاکرات «نقش محوری» ایفا کرده است. برجام چه خوب باشد و چه بد، برآیند هدایت و نظارت شخص آیتالله خامنهای است. برجام هرچه باشد دست پخت نظارت شخص آیتالله خامنهای است.
برای مثال صالحی گفته بود که هنگامی که پس از پيروزی حسن روحانی در انتخابات رياست جمهوری با او ديدار کرده و او را در جريان مذاکرات محرمانه بين ايران و آمریکا در عمان قرار داده، ميزان پيشرفت مذاکرات برای آقای روحانی «باورپذير نبود».
در واکنش به خواسته اوباما، این آیتالله خامنهای بود که مجوز مذاکرات محرمانه با آمریکا را در اواخر دولت احمدینژاد اما به طور «محرمانه» صادر کرد. آیا در هنگام اتخاذ این تصمیم آیتالله خامنهای، آمریکا را بدعهد میدانست یا نه؟ اگر آری، اینک این همه نکوهش در بدعهدی آمریکا چرا؟ آیا چنین نکوهشی، محکوم کردن خودش نیست؟
پس از انتخاب حسن روحانی، این آیتالله خامنهای بود که از تغییر رویکرد خود برای مذاکره با آمریکا در پرونده هستهای آشکارا پرده برداشت. او این رویکرد جدید را «نرمش قهرمانانه» نامید و آن را به انعطاف یک کشتیگیر تشبیه کرد تا «به موقع پشت حریف را به خاک» بنشاند.
بنا بر این شواهدی در دست نیست که بتوان مدعی شد او از سوی تیم مذاکرهکننده فریب خورده است. نه تنها چنین شواهدی در دست نیست بلکه عباس عراقچی، دومین مقام ارشد مذاکرهکننده هستهای، علناً اعلام داشته برخی از خطوط قرمز با موافقت آیتالله خامنهای جابهجا شد. برای مثال عراقچی گفت: یکی از خط قرمزها لغو همه تحریمها علیه ایران بود، اما مقامهای آمریکا اعلام کردند که دولت این کشور نمیتواند تحریمهای مصوب کنگره را لغو کند و اگر تیم مذاکره ایران اصرار میکرد «به معنای عدم توافق بود». او تصریح کرد که دستور [آیتالله خامنهای] این بود عیبی ندارد تحریمهای اتحادیه اروپا، دستورات اجرایی رئیسجمهور و قطعنامه شورای امنیت لغو شود ولی تحریمهای کنگره متوقف شود و رئیسجمهور آمریکا "متعهد" شود این توقف را ادامه دهد».
اینک که رئیسجمهور جدیدی (ترامپ) در آمریکا به قدرت رسیده و خود را «متعهد» به توقف تحریمهای کنگره ندانسته و تحریمهای جدید نیز اعمال کرده، آیا مسئولیت این «بدعهدی شیطان بزرگ» را باید به گردن تیم مذاکرهکننده انداخت یا شخص رهبر که سه دهه درس دشمنشناسی و آمریکاشناسی داده بود ولی در نهایت حاضر شد «اسلام ناب محمدی» با «شیطان بزرگ» مذاکره کند و اینک «رو دست» بخورد.
برای مثال، شتاب مضحکی که در تصویب برجام آن هم در ۲۰ دقیقه به دلیل حضور اصغر حجازی از بیت رهبری در مجلس رخ داد، جز نشانه رضایت رهبر از روند منتهی به برجام بود؟ مگر کسی از یاد برده که شورای نگهبان تنها در فاصله «یک روز» برجام را از تصویب گذراند.
با این ملاحظات و نیازی که آیتالله خامنهای در تسریع تصویب برجام میدید آیا اینک این همه مخالفخوانی علیه برجام و بدعهدی آمریکا بیش از آنکه محکوم کردن آمریکا باشد محکوم کردن خودش نیست؟
«من اشتباه کردم»
با بازگشت تحریم توسط ترامپ از یک سو و ناگزیری جمهوری اسلامی به تعهدات برجام بدون اینکه گشایشی در اقتصاد ایران حاصل شود، اینک همه و از همه بالاتر شخص رهبر میداند که جمهوری اسلامی رو دست خورده است. او اخیراً اعتراف کرد که «در موضوع مذاکرات بنده اشتباه کردم و به اصرار آقایان اجازه تجربه را دادم که البته از خطوط قرمز معینشده هم عبور کردند».
اما، از آنجایی که خامنهای خمینی نیست که مسئولیت یک خسارت محض [توصیف خامنهای از برجام] را بپذیرد، چنین اعترافی ناگزیر باید از تاریخ پاک شود. در نتیجه، دفتر رهبری در اطلاعیهای جمله رهبر را چنین تغییر داد که گفته: «در قضیه برجام، بنده اشتباه کردم اجازه دادم که وزیر خارجه ما با آنها صحبت کند، ضرر کردیم».
خلاصه آن که این تلاشی است برای اینکه در «رو دست» خوردن نظام از آمریکا، مسئولیت از دوش رهبر (برخلاف مسئولیتپذیری خمینی در جنگ) برداشته شود. در این فضاحت که هم نظام به مذاکره با شیطان تن داد و هم تحریمها باقی مانده، آنچه مهم است آبروی رهبر است نه اعتماد مردم. این یعنی «کی بود کی بود من نبودم».