بالاگرفتن تنشها بین ایران و آمریکا بعد از ساقط شدن پهپاد آمریکایی نگرانیها از شکلگیری برخورد نظامی و یا جنگ مرحلهای را در افکار عمومی ایران افزایش داده است. دونالد ترامپ با انصراف از اجرای عملیات نظامی تلافیجویانه که به گفته او میتوانست ۱۵۰ نفر ایرانی را بکشد، نشان داد دستکم در این مقطع تمایل و ارادهای برای جنگ ندارد و خویشتنداری پیشه کرده است. این اتفاق باطلکننده دیدگاهی بود که برنامه اصلی ترامپ در خصوص ایران را جنگ و تغییر رژیم از طریق نظامی میداند. اگر او چنین نگاهی داشت، منطقی نبود این فرصت را از دست بدهد.
جک کین، ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا که از چهرههای نزدیک به کاخ سفید است، در مصاحبه با نیویورکتایمز گفته است: «اطلاعاتى به ترامپ منتقل شد که مقامات ایران از اقدام فرمانده نظامى که دستور حمله به پهپاد را داده ناخشنود بودهاند»؛ شاید این عامل نقش اصلى را در انصراف از تلافىجویى نظامى آمریکا ایفا کرده باشد. البته در چارچوب این گمانهزنی موارد دیگری چون «نبود اطمینان دستگاه نظامی و امنیتی آمریکا از عدم تعرض پهپاد فوق به حریم هوایی ایران»، «عدم تناسب در عملیات نظامی»، «نظر مخالف برخی از حامیان رسانهای ترامپ»، «رضایت دولت آمریکا از نتایج تحریمها و سیاست فشار حداکثری» و «جریانسازی سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی در داخل و خارج» میتوانند دلایل مکمل باشند.
در نتیجه ترامپ کارزار روانى براى فشار بیشتر و گسترش تحریمها در واکنش به قدرتنمایى نظامى جمهوری اسلامی را برگزیده و فرصت کنترل و مدیریت تنش را به حکومت ایران داده است. او شخصاً از درگیرى نظامى با ایران و ورود آمریکا به جنگى دیگر به دلایل متعدد اکراه دارد. البته این اراده به تنهائی مانع وقوع جنگ نیست و خطای محاسبه و پیامدهای فشار زیاد اقتصادی و تحریم میتواند در شرایطی به صورت ناخواسته غرش توپها و انفجار بمبها را در پی داشته باشد.
در این فضا نظری مطرح شده که جمهوری اسلامی عامدانه و آگاهانه به دنبال پیکار نظامی با آمریکاست و انهدام پهپاد آمریکایی با هدف زمینهچینی برای جنگ انجام شده است. نقطه کانونی این ادعا، احساس خطر جمهوری اسلامی از تداوم تحریمها و آسیبپذیری بیشتر نسبت به آن است. در ادامه این دیدگاه نقد شده و مواردی که اعتبار این گمانهزنی را زیر سؤال میبرند، شرح داده میشود.
البته این یادداشت به صورت مطلق این امکان را منتفی نمیکند اما احتمال درستی فرضیهای را بیشتر میداند که جمهوری اسلامی از اقدام یادشده و مانورهای محدود نظامی و سیاسی به دنبال تغییر شرایط و زمینهسازی برای بهبود موقعیتش در مذاکرات احتمالی آینده است. به عبارت دقیقتر برنامه نظام مقاومت در برابر فشارهای آمریکا است تا ترامپ در وهله نخست به برجام بازگردد. فهم این مسئله حتی برای مقامات نظام هم غامض نیست که چنین تصوری یک آرزواندیشی خام است و نه تنها ترامپ بلکه تمامی رقبای او در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا به استثنای برنی سندرز این کار را نکرده و خواستههایی افزون بر برجام خواهند داشت. بنابراین شکنندگی در برابر کارزار فشار حداکثری آمریکا، مقامات نظام را ناگزیر به سمتی سوق میدهد که مقاومت کنونی به حداقل سازی امتیازات اعطایی جدید و وادار کردن ترامپ به کاهش خواستههایش ختم شود.
البته اگر نظام بتواند تا نوامبر سال ۲۰۲۰ تاب بیاورد و نتیجه انتخابات نیز منجر به ناکامی ترامپ شود، آنگاه تن به گفتوگو و توافق جدید نخواهد داد. تصمیمگران اصلی هر دو جناح اصلی جمهوری اسلامی اعتمادی به ترامپ ندارند. شرایط فعلی برای مذاکره کاملاً به ضرر جمهوری اسلامی است و توانایی پرداخت هزینههای آنها را ندارد. ولی این اتفاقات با اما و اگرهای زیادی مواجه است که وقوع آن را با تردید جدی مواجه میسازد.
در عین حال نظام راهبرد فشار حداکثری اقتصادی آمریکا را عملی خصمانه، جنگ اقتصادی و نوعی تروریسم تلقی میکند و میخواهد در برابر آن منفعل نبوده و نوعی بازدارندگی ایجاد کند. از این رو اتفاقی مشابه سنگونی پهپاد آمریکایی باعث افزایش نسبی قیمت و چالشهای امنیتی برای انتقال انرژی شده و در نتیجه مخالفتهای جهانی با تحریمهای یکجانبه آمریکا را که به زعم برخی از دولتها و کارشناسان باعث گریزناپذیری جنگ میشود، افزایش میدهد.
به نظر میرسد جمهوری اسلامی با گامهایی حساب شده و در عین حال جسورانه در چارچوب پارادایم سیاست خارجی تقابلی میخواهد به طرف نزاع نشان دهد که اسلحهاش خالی نیست تا با عقبنشینی دولت آمریکا شرایط مذاکرات تحملپذیر شود. هدف اصلی نظام که اکنون هر دو جناح در بلوک قدرت در آن به همگرایی رسیدهاند، خارج کردن مواردی از دستور مذاکرات است که رهبر جمهوری اسلامی آنها را «ناموسی» به شمار آورده است. موضعگیریهای اخیر ترامپ با طرح گفتوگو بدون پیش شرط و تنها تأکید بر موضوعات هستهای و جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به جنگافزار اتمی از بین شروط ۱۲گانه اعلام شده از سوی پومپئو نوعی تلاقی را بازتاب میدهد. ناکامی میانجیها بویژه نخستوزیر ژاپن و وزیر خارجه آلمان به معنای بسته شدن کامل پنجره مذاکره نیست. توئیت ترامپ بعد از پاسخ رد ظاهری آقای خامنهای به میانجیگری شیزو آبه معنادار بود. او با برخورد محترمانه با خامنهای مدعی شد اکنون دو کشور آمادگی مذاکره را ندارند که میتواند این معنی را داشته باشد که بین حداقلهای دو طرف برای شروع مذاکرات فاصله زیادی وجود دارد که در کوتاهمدت قابل پر شدن نیست.
اما چرا باورپذیری اینکه جمهوری اسلامی به دنبال جنگ با آمریکا است در پرتو شواهد و اطلاعات کنونی دشوار و یا ممتنع است؟
هر جنگی نیاز به مقدمهسازی و زمینهچینی دارد؛ از تدارکات نظامی، گرفتن آرایش جنگی، چینش تجهیزات، انتقال نیروها گرفته تا آماده سازی سیاسی و روانی جامعه و برنامهریزی دولت و نهادهای متصدی خدمات عمومی برای شرایط اضطراری و ویژه جنگی. رصد کردن اتفاقات و تحولات نه تنها چنین علائمی را نشان نمیدهند بلکه تأکید تمامی اجزای حاکمیت و فعالیتهای تبلیغاتی آنها بر عدم شکلگیری جنگ استوار است. راهبرد نظام در خنثیسازی رویکرد تهاجمی دولت آمریکا، سیاست نه جنگ و نه مذاکره و به تعبیر فنی «صلح مسلح» است. ممکن است این ادعا مطرح شود که نظام دنبال جنگ نیست بلکه برخورد نظامی محدود را دنبال میکند. در پاسخ باید گفت برخورد نظامی محدود که آغازگر آن جمهوری اسلامی باشد با واکنش آمریکا مواجه میشود که به احتمال زیاد متناسب نخواهد بود. اگر نظام برخورد نظامی را ادامه ندهد که نه تنها دستاوردی نخواهد داشت بلکه شرایط به ضررش میشود. اگر ادامه دهد هیچ تضمینی وجود ندارد که زنجیره واکنشهای متقابل به جنگ تمام عیار منجر نشود. برتری سختافزاری و نرمافزاری ارتش آمریکا که در صورت ماجراجویی جمهوری اسلامی از حمایت متحدان منطقهای و جهانیاش نیز برخوردار خواهد بود، فرجام جنگ متعارف و کلاسیک را به نفع آمریکا میگرداند. مزیت جمهوری اسلامی در جنگهای نامقارن و فرسایشی است. استمرار جنگهای نیابتی و فشار غیرمستقیم به آمریکا و نظم بینالملل در یمن، عراق و لبنان فرصت بهتری به جمهوری اسلامی میدهد که البته ظرفیتهای نامحدود ندارد.
احتمال اینکه رویارویی نظامی احتمالی فراتر از ایران و قلمرو جغرافیاییاش کل منطقه خاورمیانه را در بر گیرد، قابل اعتناست. اما حتی اگر همزمان با جمهوری اسلامی، حزبالله لبنان به اسرائیل، حشد الشعبی به مراکز آمریکا در عراق حمله کرده و حوثیها تهاجم به عربستان سعودی و امارات متحده عربی را شدت بخشند، باز احتمال موفقیت جمهوری اسلامی در رسیدن به اهداف و بیثباتسازی دنبالهدار منطقه کم است. چون دولتهای غربی به نفع متحدان راهبردی خود در منطقه به صحنه آمده و سعی میکنند سریعاً به ناآرامیها خاتمه بدهند. فضای سیاسی عراق و لبنان نیز به ضرر جمهوری اسلامی شده و اکثریت مردم این کشورها نمیپذیرند که کشورشان گروگان اهداف سیاسی ایران شود. فعال شدن گروههای تروریستی نیز جامعه جهانی را بیشتر تحت فشار قرار میدهد تا راه حلی پیدا کند. بنابراین جمهوری اسلامی حداکثر ظرف چند ماه میتواند برخوردهای نظامی و فضای جنگی را ادامه دهد. در این فضا جمهوری اسلامی اگر حملاتش را متوقف نکند آنگاه تکرار تجربه عراق بعد از حمله به کویت و سقوط صدام در ایران زیاد خواهد بود.
راه ممکن برای رویارویی میانمدت و زمانمند مشابه افغانستان خواهد بود که طالبان با تحویل قدرت به کوهها رفته و از آنجا در قالب یک گروه چریکی کارزار با آمریکا و دولت جدید افغانستان را مدیریت کرد. جمهوری اسلامی و نیروهایش که بخش مهمی از آنها به رفاه و شهرنشینی عادت کردهاند، چنین ظرفیتی ندارند و حتی اگر بخشهایی از سپاه بتوانند با اتکا به بسیج و پایگاه اجتماعی بنیادگرایی اسلامی شیعهمحور در ایران (مدافعان حرم) کارکردی چون گروههای جهادگرای سلفی افراطی پیدا کنند، باز باید قدرت را تحویل بدهند و امکان حفظ حکومت در جنگ تمامعیار با آمریکا را ندارند.
دیگر عاملی که در کوتاهمدت اتخاذ جنگ از سوی نظام را زیر سؤال میبرد، هدف قرار دادن پهپاد به جای هواپیمای نظامی P-8 آمریکایی با ۳۶ سرنشین بود. ترامپ نیز به این نکته اشاره کرده و از مقامات نظامی ایران به دلیل هدف قرار ندادن این هواپیما تشکر کرده و آن را نشانه هوشیاری آنها به حساب آورده است. اگر قصد جنگ و حتی برخورد نظامی داشتند، هواپیمای نظامی با سرنشین سوژه مناسب و مؤثر بود. اتفاقاً انتخاب پهپاد که واکنش نظامی به آن معمولاً متناسب ارزیابی نمیشود، نشان میدهد که تصمیمگیران تقریباً اطمینان داشتند که اقدامشان با واکنش تلافیجویانه شدید مواجه نمیشود.
درک بهتر این موضوع نیازمند توجه به مختصات جغرافیایی هواپیماهای فوق در هنگام رصد نیروهای نظامی ایران است. مقامات سپاه مدعی هستند چند بار اخطار دادهاند. همچنین موضوع مسبوق به سابقه بوده و قبلاً شکایتهای متعددی را از نقض حریم هوایی ایران، از طریق وزارت خارجه در کانالهای دیپلماتیک دنبال کردهاند که نتیجهای در بر نداشته است. اگر این ادعاها درست باشد و همچنین واقعا پهپاد آمریکایی وارد قلمرو ایران شده باشد، آنگاه عمل فوق جنبه تهاجمی نداشته و طبق منشور ملل متحد و نرمهای جهانی حرکتی دفاعی تلقی میشود. البته میتواند تحریکآمیز باشد و ضررهایش بیشتر از منفعتش باشد اما اقدامی جنگطلبانه محسوب نمیشود. بنابراین مشخص شدن قطعی اینکه پهپاد گلوبال هاوک دقیقاً چه مسیری را طی کرده و آیا از حریم هوائی ایران رد شده است، عامل مهمی در تحلیل چرایی برخورد است.
حتی اگر فرض شود جمهوری اسلامی عامل حمله به نفتکشهای ژاپنی و انفجارها در نزدیکی بندر الفجیره امارات باشد که هنوز مستند معتبری در خصوص این اتهام ارائه نشده است، باز اقدامات فوق به شهادت کارشناسان نظامی و واکنش دولتها و با توجه به تناوب آنها اقدامات بزرگ و حساسی نبودهاند که مسبب برخورد نظامی و یا جنگ شود. آنها به صورت مخفیانه سازماندهی شدهاند تا اثبات نقش عاملان نشدنی و یا بسیار دشوار باشد. اگر جمهوری اسلامی به دنبال استقبال از برخورد نظامی بود در شرایطی که سنتکام را رسماً یک سازمان تروریست و در نتیجه هدف مشروع نظامی اعلام کرده است، یا خود مستقیماً مراکز نظامی آمریکا و یا تجهیزات نظامیاش را هدف قرار میداد و یا نیروهای همسو با آن مبادرت به این کار میکردند. حتی تا کنون هنوز سطح فعالیتهای تقابلی شبکه نیروهای نظامی تحت هدایت سپاه قدس به مراحل قبلی نرسیده که حوثیها به صورت علنی نفتکشهای عربستان سعودی را در بابالمندب هدف حملات موشکی قرار دادند.
از این رو حمله به نفتکشها و یا اصابت راکت به نزدیکی سفارت آمریکا در بغداد را میتوان اقدامات ایذایی برای تقویت موقعیت چانهزنی و سپر دفاعی در برابر تهاجم روانی، سیاسی و اقتصادی دولت آمریکا تفسیر کرد. البته پیامد آنها ریسک برخورد نظامی را افزایش میدهد اما نمیتوان نتیجه گرفت که عامدانه برای تحریک جنگ ریلگذاری شدهاند. دولتهای امارات متحده عربی و ژاپن و صاحبان تانکرها نیز تا کنون خواهان برخوردهای تند نشدهاند و در قالبهای آرام و محتطانه شکایتهای خود را پیگیری کردهاند. واکنش جامعه جهانی و دولت آمریکا نیز برای بازدارندگی در برابر این حملات افزایش حضور نظامی و اسکورت نفتکشها بوده است.
دیگر عاملی که صحت ادعای استقبال جمهوری اسلامی از جنگ را تضعیف میکند، نوع مواجهه با برجام است. جمهوری اسلامی در برابر خروج آمریکا از برجام و ناتوانی اروپا از انجام تعهدات برجامی به واکنش نرم دست زده است. اگر بنا بر رفتن به سمت برخورد نظامی باشد، آنگاه باید انتظار بازگشت سریع غنیسازی اورانیوم با درجه بالا را داشت که هم تحریککننده است و هم در موازنه نظامی و راهبردی مزیتآفرین است.
در مجموع این یادداشت دلایل و شواهدی را در رد فرضیه استقبال جمهوری اسلامی از جنگ و یا برخورد نظامی عامدانه طرح کرده و سناریوی جایگزینی را ارائه میدهد که نظام به دنبال ایجاد فشار و حرکتهای جسورانه و ایذایی کنترل شده است تا در وهله نخست دوران سخت فشارهای حداکثری دولت آمریکا را پشت سر گذاشته و چشم انتظار «شکست ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا» شود و اگر نتوانست شرایط مذاکره و توافق احتمالی را تحملپذیر سازد. البته این راهبرد ریسک برخورد نظامی ناشی از خطای محاسبه و افزایش پتانسیلهای تقابلی را افزایش میدهد اما در عین حال رویگردانی از جنگ تحرکات نظامی و امنیتی نظام را مشروط و مقید میسازد، به گونهای که قطعیتی برای جنگ و یا برخورد نظامی محدود در ماههای پیش رو نمیتوان متصور شد. در عین حال میتوان انتظار داشت به موازات تحولات در زورآزماییهای دو طرف تنشزدایی و تشدید درگیریها به صورت متناوب رخ دهد.