در هفته اخیر، رویارویی نیروهای طرفدار رئیس مجلس ملی خوان گوایدو، رهبر مخالفان، و نیکولاس مادورو که ریاست جمهوریاش به چالش کشیده شده تداوم یافت و جریان رویارویی این دو پس از یک اوج برقآسا، به یک وضعیت تعلیق و انتظار منجر شد.
اظهارات «الیوت ابرامز» نماینده ویژه آمریکا در امور ونزوئلا، در کمیته اطلاعاتی مجلس سنا در پنجشنبه گذشته نیز چنین برداشت میشد که مقامات به حل مسئله ونزوئلا لااقل در کوتاه مدت امیدوار نیستند. ابرامز بر عدم توسل ایالات متحده به عملیات نظامی در ونزوئلا تأکید کرد ولی شناسایی خوان گوایدو توسط ۵۰ کشور را خود دلیلی بر مشروعیت او دانست و شکست مادورو را ناگزیر.
او تأیید کرد که دولت مادورو باعث آوارگی بیش از سه میلیون ونزوئلایی شده است که از آن تعداد حدود ۷۲ هزار نفر سرازیر ایالات متحده شدهاند. او به عنوان نماد بیاعتنایی و بیکفایتی مادورو خاطر نشان کرد که او کامیونهای غذای اهدایی را به آتش کشیده و نگذاشته است به دست مردم گرسنه برسد (البته مطابق گزارشی جدید، کامیونها احتمالاً از سر تصادف و به خاطر بیمبالاتی آتش گرفته بودند).
غذا و توزیع مواد غذایی البته در وضعیت ویژه ونزوئلا به امری سیاسی تبدیل شده است. مادورو با سیاستهای غلط خود درجه تورم را به حدود یک میلیون درصد رسانده است. ولی به جای چارهاندیشی برای حل این مسئله، به نظر میرسد که از این فاجعه ملی سوءاستفاده سیاسی کرده و شبکههای مورد حمایت او از طریق ارتش مسئول پخش مواد غذایی در کشور شدهاند و عمدتاً کسانی دسترسی به مواد غذایی یارانهای دارند که از حامیان مادورو بوده و در تظاهرات و انتخابات فرمایشی شرکت کنند.
از طرف دیگر، بنا به گزارش نیویورکتایمز، اعزام مواد خوراکی از طرف آمریکا به عنوان ابزاری سیاسی مورد انتقاد قرار گرفته و حتی بعضی از دولتمردان کلمبیا، کشوری که از مرز آن مواد غذایی ارسال میشود، مخالفت خود را نشان دادهاند. یک استدلال غالب این است که غرض از فرستادن کامیونهای موادغذایی نه تنها حمایت از خوان گواندو و شکستن انحصار ارتش بر توزیع آن است بلکه با پیشبینی کردن مقاومت طرفداران مادورو، این حرکت در جهت ایجاد اغتشاش و درگیری و نهایتاً برخورد نظامی است. در حال حاضر نحوه توزیع دیگری از طریق مرز آبی طولانی کلمبیا مور نظر است.
بسیاری از ناظران بخصوص اروپاییها به هر نوع عمل مداخلهجویانه امریکا بخصوص در دوره ترامپ اعتراض میکنند. به نظر آنها حمله به عراق بدون هیچ توجیه منطقی و نابودی یک دولت مستقل در عمل به برهم خوردن نظم موجود و تعادل قدرت در خاورمیانه انجامید و این نمونهای از اعمال بیمبالات آمریکاست. هرچند این نظر بر اساس واقعیات اخیر است، اما مثلاً در نظر گرفته نمیشود که همین ارتش آمریکا بوسنی مسلمان را از خطرنابودی به دست صربها نجات داد. مدافعان سیاستمداخله جویانه و اعمال اغراض سیاسی از طریق نظامی مثل دیک چینی، معاون جورج واکر بوش، حتی استدلال میکنند که جنگ عراق نتایج جانبی ارزشمندی مثل نابود کردن دیکتاتوری مطلق حزب بعث و جلوگیری از ایجاد یک سلسله سلطنتی/جمهوری جدید به دست افراد خونخواری مثل پسران صدام حسین عدی و قصی داشت و سرانجام به تأسیس نوعی جمهوریت پارلمانی انجامید.
اروپاییها اما در مورد نامشروع بودن دولت مادورو در ونزوئلا تا حد زیادی توافق دارند. اتحادیه اروپا طبق قطعنامهای درباره انتخابات گذشته اعلام کرد که «موانع عمدهای در راه شرکت درانتخابات از طرف اپوزیسیون و رهبران آن ایجاد شده بود. شورای ملی انتخابات بدون تعادل بود (اشاره به عدم حضور احزاب و گروههای مخالف) و موقعیت یکطرفه انتخاباتی (ایجادشده به نفع مادورو) بود. اخبار متعددی مبنی بر اقدامات غیرقانونی در روز انتخابات منتشر شد از قیبل خریدن آرا، که کلاً «مانع انتخابات عادلانه و بر اساس مساوات بود».
متقابلاً چند روزنامهنگار مستقل مدعی شدند که هیچ نوع مداخلهای در انتخابات صورت نگرفته و «اصولاً سیستم انتخاباتی ونزوئلا غیرقابل تقلب است». البته این روزنامهنگاران محتمل است که تنها گروهی دستچین شده از رأیدهندگان را دیده باشند وگرنه چه نیازی به حصر رهبر مخالفان لئوپولدو لوپز (که گوایدو از همراهان او به شمار میآید) بود که تا امروز ادامه دارد.
این یک امر مسلم است که هوگو چاوز با برداشتن محدودیت دورههای انتخاباتی ریاست جمهوری، و پر کردن دیوانعالی کشور از طرفداران خود به نحو غیرقانونی و نهایتاً ایجاد گروههای فشار با کمکهای مالی و کالایی و اقدامات ریز و درشت دیگربه فقرا، زمینه دیکتاتوری رئیسجمهور دستچین خود مادورو را از پیش فراهم کرده بود. دمکراسی ونزوئلا که کهنترین از نوع خود در آمریکای لاتین بود به این ترتیب به نام «سوسیالیزم» مخدوش و سپس تخریب شد. اقدامات مادورو مثل ممنوع کردن هرنوع تظاهرات سیاسی در تداوم همین کودتای ضد دمکراتیک است.
به نظر منتقدانی دیگر، تمام دعوا بر سر نفت است. ونزوئلا دارای بزرگترین ذخیره نفت جهان است و اکنون عملاً از حوزه نفوذ آمریکا خارج و وارد ارتباطاتی با کوبا و روسیه و ایران شده است. این سرپیچی را دولت آمریکا بر نمیتابد. تأیید این مطلب را میتوان در اظهار نظر گذرای جان بولتون، مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ، دید که در یک مصاحبه تلویزیونی گفت: «در این دولت (ترامپ) ما هراسی از ذکر "دکترین مونرو" نداریم». او ادامه داد که فرق دیکتاتوری مادورو با دیگر دیکتاتوریها این است که «ونزوئلا در نیمکره ما واقع شده و هدف ایجاد دمکراسی در این کشورها به دوره رونالد ریگان میرسد». (البته او بهتربود که بگوید به ۱۸۲۳ میرسد که تاریخ تدوین دکترین مونرو است که معروف است به «(قاره) آمریکا برای آمریکائیان»).
این اظهار نظر عملاً به دخالت ایالات متحده در امور داخلی کشورهای قاره آمریکا که به نظر بولتون دیکتاتوری هستند، مشروعیت میبخشد. روسیه و اقمار آن البته آن را ادعایی امپریالیستی ارزیابی کرده و به آن اعتراض کردند.
اما از طرفی دیگر، باید توجه کرد که بیثباتی ونزوئلا اثر مستقیم بر کشورهای منطقه دارد. سرازیر شدن حداقل سه میلیون پناهنده مستقیماً بر منطقه اثر منفی دارد و در دراز مدت، کشوری درهم ریخته و گرسنه و غیر دموکرات محل خوبی برای رشد گروههای تروریستی است.
باتوجه به خطری که از این موارد متوجه همسایگان است، میتوان تصور کرد که یک شورای امنیت باقدرت، با توسل به اصل هفتم منشور سازمان ملل اقدامی نظامی برعلیه آن را تأیید و اجرا کند و اگر یکی از پنج قدرت صاحب حق وتو مثل مورد اخیر، به وتو اقدام کند شورای امنیت میتواند اصل «مداخله ی بشردوستانه» را عنوان کرده به مداخله نظامی در ونزوئلا بپردازد. اما این شورا به علت ساخت ناقص خود، از بدو تأسیس در موارد معدودی به شکل مستقل عمل کرده و غالباً مجری نظرات دول بزرگ بوده است تا غیر آن.
نامیدن هر نوع حرکتی که از طرف ایالات متحده حمایت میشود به عنوان عملی مداخلهگرایانه و امپریالیستی متن گفتار اغلب نیروهای چپ است که هر نوع اقدام دولتهای ملی و بخصوص جهان سومی را مشروع میدانند و متقابلاً، هر حرکت کشورهای غربی را امپریالیستی (البته در این میان امپریالیسم خزنده چینی نادیده گرفته میشود و سلطهطلبی روسیه بخصوص در ساحت مجازی کلاً مورد توجه قرار نمیگیرد).
حتی در زمانی که «پل پات» مثل طاعون به جان ملت فقیر کامبوج افتاده و بیش از یک سوم مردم را به عنوان «غرب زده» نابود کرد، شماری از نیروهای چپ از او حمایت میکردند. نهایتاً هنگامی که قحطی و کشتار امواج مردم را به سوی ویتنام فراری داد، آن دولت با دخالت نظامی در کامبوج و سرنگونی سلطه خونبار «خمرهای سرخ» باقیمانده مردم را نجات داد. این مورد البته مورد انتقاد چپ قرار نگرفت چون کشوری جهان سومی کشور دیگری از جنس خود را مورد تهاجم قرار داده بود. کثیری از نیروهای چپ با نظری شبهمذهبی جهان را به دو ساحت خیر و شر تقسیم میکنند.
در حال حاضر نیروهای سیاسی در ونزوئلا در وضعیت تعلیق به سر میبرند. خوان گوایدو ازحمایتهای بینالمللی بهرهمند است و تابهحال ۵۰ کشور او را به عنوان رئیسجمهور کشورش به رسمیت شناختهاند. ولی احتمال دارد که شائبه اینکه «خوان گوایدو بازیچه دست آمریکاست» با توجه به احساسات ناسیونالیستی ونزوئلاییها باعث ریزش طرفداران او شده باشد.
او پس از بازگشت از سفر خارجی بیموقعی که انجام داد، توقع استقبال میلیونی داشت که برعکس تعداد کمی از او استقبال کردند. در تظاهرات و ضد تظاهرات بعدی هم که صورت گرفت، مادورو بارها گوایدو را مزدور آمریکا خواند، از ارتش به خاطر جلوگیری از «کودتا»ی ساخته آمریکا تشکر و تهدید به دستگیری گوایدو کرد، در حالی که هزاران نفر هم متقابلاً به حمایت از گوایدو تظاهرات میکردند. در عین حال مادورو که نمیتواند کاملاً به ارتش اعتماد کند و نیروهای جدیدی استخدام کرده است که به حالت «آتش به اختیار» عمل میکنند. نمونه عملیات آنان را در مورد جلوگیری از ورود مواد غذایی اهدایی به کشور مشاهده کردیم.
به نظر میرسد که شاهد شکل تکاملیافتهای از استبداد باشیم که بر کشورهای در حال توسعه حاکم میشود در این مدل، نیروهای معارض دولت مستقر، مطابق مدل لنینی با تسخیر «رأس قدرت» یعنی حاکمیت از طریق انقلاب، کودتا، یا حتی انتخابات به حکومت میرسند. آنها بلافاصله در ارتش رخنه کرده و یا ارتش دومی از طرفداران خود تأسیس میکنند. با در اختیار گرفتن منابع کشور از طرق مختلف بخصوص از طریق «ملی کردن» صنایع سرمایهگذاران خارجی را فراری میدهند و از طرف دیگر، با اختصاص یارانه به اقشار پایین جامعه و ارعاب و بیرون راندن قشر مولد و متخصص جامعه اعلام دولت «سوسیالستی» کرده تمام دستاوردهای دمکراتیک و مدنی جامعه را نابود میکنند. سپس به بهانه مبارزه ضدامپریالیتسی که گویا در جهت غارت منابع آنها حرکت میکنند، خود و اعوان و انصارشان جامعه را غارت میکنند، و با برنامههای زودبازده رفاهی در دل اقشار فقیر رخنه میکنند.
ولی هرج و مرج اقتصادی حاصله و فرار سرمایه و متخصص از کشور کل جامعه را فقیر میکند و این امر پروژه یارگیری آنان را آسانتر میکند. «دولت انقلابی» لایههای متعدد مسلحی از تهیدستان شهری را اجیر کرده و از آنان برای سرکوب مردم سود میجوید و از این طریق مسولیت خود را انکار میکند. چنین دولتی همیشه میتواند روی چند کشور بخصوص روسیه پوتین برای حمایت خارجی تکیه کنند. اکثریت مردم هم برای احتراز از بدتر، به بد راضی میشوند.
اقلیت شهرنشینانی که به مبارزات خیابانی و انتخاباتی و غیر آن میپردازند، نیز با تعقیب و ارعاب و متهم شدن به جاسوسی و نفاقافکنی و تاکتیکهای ابتکاری دول مستبد روبهرو میشوند و چون امید از داخل میبرند، گاه آرزوی مداخله خارجی میکنند. این موقعیت بلافاصله مورد استفاده دولت مستبد قرار گرفته مشروعیت حرکت اجتماعی-سیاسی عدالتخواه را زیر ضربه قرار میدهند. استمرار و دور باطل سلطه استبدادی تضمین میشود.