ابراهیم رئیسی را علیرغم سمتهای متعددش در نظام جمهوری اسلامی، اغلب همچنان به سبب عضویتش در «هیئت مرگ» میشناسند. تابستان سال ۱۳۶۷ بود که روحالله خمینی در فرمانی نوشت «کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری میکنند، محکوم به اعدام میباشند». نتیجهاش شد حمامی از طناب و بوی کافور و اعدام که به روایتی بین سه تا پنج هزارنفر را به قتلگاه کشاند.
ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) در کنار حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت)، مرتضی اشراقی (دادستان وقت) و مصطفی پورمحمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین) اصلیترین مقاماتی بودند که در این اعدامها نقش داشتند.
عملکرد «هیئت مرگ» و ابراهیم رئیسی در حذف کامل مخالفان باعث شد تا روحالله خمینی در دی و بهمن ماه همان سال، با سه حکم جداگانه ماموریتهای بیشتری برای رسیدگی به وضعیت قضایی در شهرهای مختلف را به رئیسی جوان واگذار کند و مفهوم اصلی در همه آنها، «سرعت در اجرای حکم خدا فارغ از پیچ و خمهای اداری» بود.
سی سال گذشت؛ ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ رهبر دوم نظام با حکمی ابراهیم رئیسی را به ریاست قوه قضائیه منصوب کرد. این ابراهیم اما ظاهراً آن ابراهیم سی سال قبل نیست. طی این سالها سمتهای مختلفی همچون دادستان تهران، رئیس سازمان بازرسی، معاون اول قوه قضائیه، دادستان ویژه روحانیت و البته تولیت آستان قدس رضوی او را به ابعادی رساند که اغلب از او به عنوان یکی از جدیترین گزینههای جانشینی علی خامنهای یاد میکنند؛ آنچنان «جدی» که حتی شکست در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶ نیز گرچه به باور برخی از شانس او برای رهبری بعدی کاست اما ستاره بخت او هنوز خاموش نشده و همچنان از محتملترین گزینهها چه در رهبری شورایی و چه در رهبری فردی است.
اینک در حالی حدوداً هفت ماه از آغاز ریاست او بر قوه قضائیه میگذرد که او در این مدت آشکارا سعی میکند تا با سخنانی ملایم و گهگاه کارشناسانه، تصویری دیگری از آن عضو «هیئت مرگ» نشان دهد؛ قضات را به سرکشی متناوب از زندانها فرامیخواند؛ از ضرورت تکریم ارباب رجوع و انجام کار تخصصی سخن میگوید و گاه حتی فراتر، اثرگذاری شماری از قوانین و احکام را به چالش میکشد.
با این حال، نگاهی دوباره به فرمان دو رهبر جمهوری اسلامی به ابراهیم رئیسی نشان میدهد که هر دو، به شکل معناداری تقریباً مسئولیت مشابهی را به ابراهیم سپردهاند. به عقب بازگردیم. روحالله خمینی واپسین ماههای زندگی را میگذراند؛ اقتصاد بر اثر جنگ و اصرار بیهوده بر استمرار آن ویران شده؛ زیرساختهای کشور نیز به شدت آسیب دیده و علاوه بر شکافهای متقاطع و غیرمتقاطع در عرصه سیاسی، هزاران زندانی سیاسی نیز پس از تحمل سالها حبس در آستانه آزادی قرار گرفتهاند. به گمان خمینی و امنیتیهای وقت، این زندانیان پس از آزادی با سازماندهی مجدد، کل نظام را درست در اوج بحران جانشینی رهبری، تهدید خواهند کرد. بدین ترتیب، روحالله خمینی با تشکیل «هیئت مرگ»، از جمله ابراهیم رئیسی، به آنها فرمان داد تا «حکم خدا» را اجرا کنند؛ یعنی دست باز هیئت مرگ برای قتل عام و قلع و قمع؛ ورای هر قانون و عرف و رسم و دین.
سه دهه بعد اما بار دیگر ابراهیم رئیسی زمانی از دومین رهبر حکم گرفت که در و دیوارهای بسیاری از خیابانها در تهران و شهرستانها صدای معترضانی را به خاطر داشتند که به تنگ آمده از اینهمه فساد و فقر و مشکلات اقتصادی، فریاد زدند: «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا». این بار اما اعتراضها نه همچون سال ۱۳۸۸ برای تشکیک در نتیجه انتخابات بود و نه اعتراض به بسته شدن روزنامهای همچون سال ۱۳۷۸؛ این بار «کل نظام» نشانه رفته بود.
از این رو، به نظر میرسد که در ورای حکم و پست و مقام، انتظار کنونی «نظام» از ابراهیم رئیسی را در دو مورد کلی میتوان خلاصه کرد.
یکی برخورد با مفاسد اقتصادی و خرده دزدیهای غیرخودیها بویژه در رده مدیران میانی و افرادی است که برخورد با آنها هزینهای برای کل نظام ایجاد نکند. وگرنه کیست که نداند، سرچشمه اقتصاد غیرشفاف و فاسد در جمهوری اسلامی، به رأس نظام و مجموعه شرکتها و هلدینگهای اقتصادی گسترده متعلق به رهبر جمهوری اسلامی باز میگردد. از طرف دیگر، با چنین رویهای دستکم میتوان ژست مبارزه با فساد را گرفت و پشت آن پناه برد و شاید از آتش خشم عمومی و اعتراضهای بعدی کاست.
انتظار دوم نظام از ابراهیم رئیسی اما منطبق با رزومه کاری اوست: قلع و قمع مخالفان؛ چرا که به باور نظام، این افراد با دامن زدن به نارضایتی اجتماعی و سازماندهی آنها، کل نظام را تهدید میکنند. از این روست که دقیقاً برخلاف اظهارات بعضا شیک و مجلسی رئیسی، در همین مدت کوتاه احکام زندان و شلاق علیه فعالان سیاسی و مدنی به طرز غیرقابل باوری افزایش یافته و کوچکترین اعتراضی با چندین سال زندان تعزیری سرکوب میشود.
طبق گزارش برخی نهادهای حقوق بشری، فقط در شش ماه نخست ریاست رئیسی بر قوه قضائیه، بیش از هزار سال زندان و هزار و پانصد ضربه شلاق برای فعالان سیاسی و مدنی صادر شده است. همزمان، بسیاری از بازداشتشدگان از جمله فعالان محیط زیست همچنان بلاتکلیف در زندان به سر میبرند. اینهمه در حالی است که او میگوید «ما به هیج عنوان طرفدار حبس نیستیم».
این ابراهیم، از یک سو، دیگر همان روحانی جوان و جویای نام سی سال قبل نیست؛ در این سالها نه تنها بر مناصب قضایی متعددی تکیه زده بلکه با تولیت آستان قدس رضوی، با اقتصاد مدل جمهوری اسلامی آشنا شده و سیاسیون و نظامیان پرنفودی را دور خود جمع کرده است. او یاد گرفته که همچون بسیاری دیگر از مسئولان جمهوری اسلامی، راهنما به چپ بزند و به راست بپیچد؛ نرمتر سخن بگوید و سختتر سرکوب کند؛ همچون حسن روحانی که منشور حقوق شهروندی مینویسد و از «حصر» رأی جمع میکند اما نه خبری از حقوق شهروندی است و نه خبری از رفع حصر. از سوی دیگر اما رئیسی اتفاقاً همان روحانی بیرحم و تندرویی است که همچنان به کار سرکوب و ارعاب میآید و مخالفان را از دم طناب و حبس میگذراند. تنها، محدودیتهای این دوره زمانه است که او را مجبور ساخته تا گهگاه جملاتی قصار به زبان آورد.
این وسط اما همراه با ابراهیم رئیسی، اصلاحطلبانی باید در دادگاه تاریخ پاسخگو شوند که شادمانه از انتصاب او به ریاست قوه قضائیه استقبال کردند؛ او را فردی «بیشیله پیله» لقب دادند و با استناد به عملکرد وی در «سازمان بازرسی» به عدالت وی دل بستند و امید دادند.