یادداشتی از عرفان کسرایی: هشتم ماه مه روز شکست کامل حکومت فاشیست نازی و روز رهایی ملت آلمان است یا آنچنانکه مجلس ایالتی برلین در ۲۰۰۵ اعلام کرد، روز دموکراسی آلمان. ۷۵ سال پیش در چنین روزی، نيروهاى متفقين، ورماخت یا همان ارتش حکومت آلمان نازی را مجبور به تسلیم بی قیدوشرط کردند و جنگ جهانی دوم پایان یافت.
آلمان در دوران پس از سقوط نازیها با مشکلات و مصائب بسیار روبهرو بود. شروعی دوباره برای کشوری که طی چند سال جز آشوب و کشتار، دستاوردی برای مردم جهان نداشت ابداًساده نبود و بدون قطع پیوند با گذشته شوم تاریخی ناممکن به نظر میرسید.
در فرهنگ و زبان آلمان پس از جنگ جهانی دوم، مفهومی وجود دارد به نام Stunde Null (ساعت صفر) که بر اساس آن تمام تنظیمات کشور و قراردادهای اجتماعی و سیاسی بهکلی از شرایط رژیم قبلی جدا شد.
بر اساس این مفهوم (که البته بسیار مناقشهانگیز و مورد بحث است)، نیمهشب هشتم ماه مه سال ۱۹۴۵ زمانی است که حلقه زنجیر پیوند فرهنگی عاطفی سیاسی آلمان با تمام فجایع و خاطرات دوران حکومت وحشت نازیها قطع میشود و آلمان برای ساخت کشوری پیشرفته، توسعهیافته، قانونمند و آزاد آماده میشود.
مقصود از ساعت صفر این است که هیچ میراثی از آن دوران وحشت به دوره جدید منتقل نشود و این میراث معیوب یک بار برای همیشه نابود شود. از ساعت صفر و از قوانین دنیای مدرن چه درسهایی میتوان آموخت؟
ساعت صفر ایران چه زمانی خواهد بود؟
درباره آینده سیاست ایران و مسیر تحولات احتمالی بسیار سخن گفتهاند. کسانی که خواهان بقا و استمرار نظام هستند، عمدتاً آینده ایران بدون جمهوری اسلامی را سیاه و هراسآور جلوه میدهند و اغلب از سناریوهای عراق شدن، لیبی شدن یا سوریهای شدن ایران صحبت میکنند.
صرفنظر از اینکه هیچ کشوری، به لحاظ تاریخ و محتوای فرهنگی و سیاسی، با هیچ کشور دیگری قابلقیاس نیست، بیان چنین پیشبینیهای خامدستانهای بهخصوص در بین ایدهپردازان هوادار جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران بسیار رایج است.
محور اصلی استدلال گروه اخیر این است که ایران، با تغییر رژیم، تبدیل به سوریه دوم خواهد و از آن نتیجه میگیرند که باید با همین جمهوری اسلامی ساخت. در عین حال، شکاف عمیق بین حکومت و اکثریت مردم بهخصوص پس از کشتار وحشیانه آبانماه، عملاً هیچ جایی برای اصلاح یا رفرم در چارچوب نظام کنونی باقی نگذاشته و به نظر میرسد برنامهریزی برای اصلاح یا بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور تنها پس از نابودی تمامیت حکومت جمهوری اسلامی ممکن خواهد شد.
از لحظه تماس چرخ هواپیمای ایرفرانس حامل روحالله خمینی با باند فرودگاه مهرآباد در ساعت ۰۹:۳۳ روز دوازدهم بهمن ماه ۱۳۵۷، سنگی به ته چاهی افتاد که با گذشت چهار دهه تا کنون درآوردن آن میسر نشده است.
در ایران پیش از بهمن ۱۳۵۷ مناقشات سیاسی و قانونشکنی و تحدید آزادیهای سیاسی کم نبوده، اما روند توسعه فرهنگی و اقتصاد و صنعت کشور، بهعلاوه وجود آزادیهای مدنی، روند نسبتاً مطلوبی داشته است.
ایران در یک سناریوی تاریخ جایگزین (Alternate history)، در حالتی بدیل که در آن روحالله خمینی به ایران نمیآمد و انقلابیون ۵۷ شکست میخوردند، به احتمال بسیار جایی بهمراتب بهتر برای زیستن و شادمانی و رفاه مردم بود. با این حال، زمان برگشتپذیر نیست و تاریخ هرگز به عقب برنمیگردد و تنها امکان خردمندانه، درس گرفتن از اشتباهات گذشته و راه تکرار بر خطر بستن است.
ایران تنها کشوری نیست که چنین سنگی به چاه تاریخش افتاده است. آلمانیها، ژاپنیها، رومانیاییها، صربها و بسیاری کشورهای دیگر در باتلاقی گرفتار شده بودند که رهایی از آن برای مردمان این کشورها تاوان سنگینی داشت. ساعت صفر، صرفنظر از اینکه جمهوری اسلامی چه زمانی و به چه روشی فرو میپاشد یا سقوط میکند، شرط لازم توسعه ایران آینده است.
از قوانین دنیای مدرن چه میتوان آموخت؟
دنیای مدرن و تبادلات فرهنگی، اقتصادی و روابط سیاسی با دنیای آزاد، حکومتی مدرن میطلبد که با شرایط کنونی جهان امروز هماهنگ است. ایران بر اساس قواعد فقهیِ نفی سبیل و صدور انقلاب و اسرائیلستیزی و آمریکاستیزی و قواعد حقوقی جزاییِ بدوی همچون قطع ید و اعدام و رجم، هیچ بختی برای توسعه نخواهد داشت.
اگر روزی ساعت صفر ایران فرا برسد، راهی جز قطع کردن کامل حلقه زنجیری که ایران را به جمهوری اسلامی متصل میکند، نیست. سیاستهای خرد و کلان داخلی و خارجی حکومت جمهوری اسلامی که ایران را بارها به پرتگاه سقوط و تحریم کشانده و زیر سایه جنگ کشانده، کمترین حلقه واصل و کمترین راه نفوذی به ایران آینده نباید بیابد.
برای توسعه ایران آینده و پیریزی حکومت قانون، به معنای واقعی کلمه نیازمند ساعت صفر هستیم. میراث دوره وحشت و سرکوب و اعدام در دوران سیاه روحالله خمینی و علی خامنهای اگر کمترین راهی به آینده بیابد، ایران آینده را نیز به پرتگاه سقوط خواهد کشاند.
در چنین شرایطی که دیر یا زود آن را از سر خواهیم گذراند، رونویسی و ترجمه از قوانین اساسی ممالک مترقی دنیا ناممکن و بیحاصل خواهد بود. با وجود این، میتوان از قوانین دنیای مدرن درسهای بسیار گرفت. به جای هراس اصلاحطلبانه از سوریه و لیبی شدن ایران، میتوان اصول بنیادین دموکراسی و ظرافتهای حقوقی را از دموکراسیهای بزرگی چون ایالات متحده، انگلستان و آلمان آموخت.
از قانون اساسی آلمان میتوان روح انسانگرایانه و غیرقابل تفسیر بودن را آموخت. سندی ارزشمند که در ۱۲ فصل و ۱۴۶ ماده صورتبندی شده و ضامن آزادی و حقوق شهروندان است. در سند فرانکفورت، تمام روزنهها در برابر ورود دیدگاههای فاشیستی و نژادپرستانه بسته شد. آنها که تجربه تلخ و سیاه دیکتاتوری هیتلر را از سر گذرانده بودند، این بار روی ریزترین جزئیات تنظیم متن حقوقی حساس شدند و با دقت و وسواس بسیار، به تنظیم قانون اساسی پرداختند.
تجربه ظهور حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران در ۱۹۳۳ که به ویرانی کشور و آتش جنگ و میلیونها قربانی منجر شده بود، به آلمانیها آموخت که قوانین سختگیرانهای در برابر احتمال ظهور فاشیسم وضع کنند.
از چیدمان احزاب و نحوه ورود به پارلمان این کشورها نیز بسیار میتوان آموخت. برای نمونه، از اینکه احزاب کوچک چگونه میتوانند به پارلمان راه یابند. (نظیر قانون Fünf-Prozent-Hürde در آلمان یا Vier-Prozent-Hürde در اتریش که به منظور کارآمدی دولت، احزاب بدون دستیابی به چهار یا پنج درصد آراء قادر به ورود به پارلمان نیستند.)
هرچند انگلستان قانون اساسی مکتوبی ندارد و قانون اساسی در این کشور در واقع همان قوانین پارلمان و آییننامههای دولتی و تصمیمات قضایی و همچنین قواعد عرفی است، باز هم میتوان از نظام پیچیده و دقیق دموکراتیک این کشور آموخت. به ویژه از مکانیسمهای حقوقی دقیقی که مانع تجمع قدرت و حکومت تکحزبی میشود.
از دموکراسی ریشهدار ایالات متحده امریکا نیز بسیار میتوان آموخت. از جزئیات دقیقی که در صورتبندی این قوانین لحاظ شده (برای نمونه، در نظر گرفتن شش نماینده ناظر بدون حق رأی در مجلس ۴۳۵ نفره نمایندگان یا قوانینی که به نتیجه رسیدن استیضاح را به رأی موافق دو سوم از مجلس سنا مشروط میکند).
رونویسی و ترکیب قانون اساسی کشورهای مدرن برای کشوری با محتوای تاریخی و سیاسی و اقتصادی متفاوت چون ایران، تقریباً ناممکن است. اما از دقت نظر و وسواس در بهکارگیری ترمهای حقوقی در دموکراسیهای بزرگ میتوان آموخت.
نوع حکومت آینده، مکانیسم حقوقیای که از ظهور استبداد جلوگیری میکند و آزادی و برابری را تضمین میکند، دغدغه بزرگی است. مهمتر از آن اما شاید این باشد که ایران آینده، ساعت صفر را بگذراند؛ ساعتی که در آن تمام پیوندهای تاریخی ایران آینده با دوران سیاه جمهوری اسلامی قطع شود و حتی جزئیترین میراث حکومت روحانیون به دوران آینده منتقل نشود.
میراث حکومت روحانیون جز فقر و تحریم و نابودی محیط زیست و فساد سیستماتیک و کشتار و اعدام و شکنجه و خطر جنگ، حاصلی برای ایران و ایرانیان نداشته است.