لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ تهران ۲۱:۲۷

بحران جمعیت و فرزندآوری یا بحران جمهوری اسلامی؟


جامعه با رفتارهای خود نشان داده که نظام ارزشی حکومت با روح زمانه ناسازگار است
جامعه با رفتارهای خود نشان داده که نظام ارزشی حکومت با روح زمانه ناسازگار است

یادداشتی از سعید پیوندی: طرح جنجالی «جوانی جمعیت ایران» با هدف افزایش فرزندآوری به سبک و سیاق جمهوری اسلامی سرانجام به تصویب مجلس و شورای نگهبان رسید و رئیس‌جمهوری ایران نیز آن را برای اجرا به وزارت بهداشت و معاونت امور زنان و خانواده ابلاغ کرد.

این طرح که برخی رسانه‌ها به آن «صیانت از فرزند‌آوری با ضرب و زور» نام داده‌اند، سختگیری‌ها و محدودیت‌های جدیدی را در جلوگیری از سقط جنین، آزمایش‌های ژنتیک و یا دسترسی به روش‌های رایج جلوگیری از بارداری به زنان تحمیل می‌کند.

ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های طرح‌های جمعیتی حکومتی می‌توانند هم‌زمان تهدیدی باشند برای سلامت و حق انتخاب آزاد زنان. شیوه برخورد آمرانه و دستوری به موضوعی که اجتماعی و فردی است، انتقادات فراوانی را در میان کارشناسان جمعیتی در پی آورده است.

از دو دهه گذشته به این سو بحث و جدل بر سر بحران جمعیت در ایران به‌طور منظم تکرار شده است. پیش از این در خرداد سال ۱۳۹۲ نیز مجلس به «طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده» رأی داده بود. قرار بود نرخ باروری در ایران از ۲.۵ فرزند (۱.۸ در سال ۱۳۹۰) به‌ازای هر زن فراتر رود. هشت سال پس از تصویب این طرح روند کاهش رشد جمعیت و نرخ باوری ادامه یافته است.

پرسش‌های فراوانی درباره آن‌چه بحران فرزندآوری در ایران نامیده می‌شود وجود دارد. چه اتفاقی در مورد جمعیت و خانواده در ایران رخ داده و آیا ما به‌طور واقعی با بحران جمعیتی در ایران روبه‌رو هستیم؟ چرا سیاست‌های رسمی تأثیر کمی بر روندهای اصلی رفتار جمعیتی در ایران دارند؟ آیا مسئولین و دست‌اندرکاران دولت و مجلس درک درستی از موضوع جمعیت دارند؟ برای محیط زیست و اقتصاد ایران چه جمعیتی مناسب و مطلوب است؟ چه رابطه‌ای میان بحران اقتصادی و اجتماعی جامعه و بحران فرزندآوری وجود دارد؟

انقلاب خاموش جمعیتی

جمعیت ایران اکنون حدود ۸۴ میلیون نفر (۶۰ میلیون نفر در سال ۱۳۷۵) است و رشد سالانه جمعیت در ادامه سیر نزولی سه دهه گذشته از حدود ۱.۱۵ درصد فراتر نمی‌رود.* ادامه کاهش میزان رشد جمعیت در شرایطی که کشور با بحران زیست‌محیطی، کمبود آب، فقر گسترده، بیکاری و تورم و دیگر مشکلات اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کند، به جای خرسندی، نگرانی‌های فراوانی در میان برخی مقامات به وجود آورده است.

فراموش نکنیم که در سال‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی (و بعدها طی دو دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰)، یکی از اهداف اساسی دولت‌ها در ایران، چون شمار فراوانی از کشورهای در حال توسعه دیگر، مهار رشد شتابان جمعیت بود، چرا که توسعه اقتصادی پایدار و مطلوب و غلبه بر عقب‌ماندگی‌های تاریخی در حوزه‌های گوناگون رفاه اجتماعی (آموزش همگانی، بهداشت و درمان و...) با رشد جمعیت بالا ممکن به نظر نمی‌رسید.

نتایج آخرین سرشماری عمومی کشور در سال ۱۳۹۵ از ادامه روندهای ساختاری در رفتارهای جمعیتی در جامعه ایران حکایت می‌کند که از سال‌های آغازین دهه ۱۳۷۰ آغاز شده بود. در سه دهه گذشته ایران دوران مهم انتقال جمعیتی را پشت سر گذاشته و رشد متوسط سالانه جمعیت آن از ۳.۶ درصد (متوسط دهه ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵) به حدود ۱.۲۴ درصد (سال ۱۳۹۵) رسیده است.

به این دوران انتقالی جمعیتی می‌توان انقلاب خاموش اجتماعی در ایران هم نام داد؛ انقلابی که دارای معنای جامعه‌شناختی مهمی است، چرا که رفتارهای جمعیتی هم بازتاب هوشیاری و درک جدید از زندگی اجتماعی و خانواده است و هم بخشی از جایگاه و هویت زن و مرد و نقش‌های همسری، مادری و پدری در جامعه را تشکیل می‌دهد. آن‌چه در جامعه ایران گذشته و می‌گذرد و در نتایج سرشماری‌ها و دیگر کارهای میدانی کمی و کیفی بازتاب می‌یابد، پیش از هر چیز نشانهٔ تحولی جدی در نقش‌های اجتماعی، ذهنیت، سبک زندگی و فرهنگ نسل کنونی است.

نشانه‌های اصلی این انقلاب خاموش را کاهش چشمگیر میزان رشد متوسط سالانه جمعیت ایران و تحول شاخص‌های اصلی جمعیتی تشکیل می‌دهند. ابعاد خانواده کوچک و کوچک‌تر می‌شود، تعداد موالید به‌ازای هر زن و هر خانواده با شتاب کاهش یافته، سن متوسط اولین ازدواج نیز به‌طور پیوسته بالا می‌رود و زندگی مجردی در میان جوانان کمتر از سی سال به‌صورت یک پدیدهٔ روبه‌رشد درآمده است.

روندهای کاهش جمعیت تا به آن اندازه مهم است که حتی انفجار جمعیتی دوم (مربوط به دهه شصتی‌ها)، پیش‌بینی‌شده برای سال‌های ۱۳۸۰، بسیار کم‌دامنه عمل کرد.

پایین آمدن نرخ رشد جمعیت سبب شده خانوادهای بزرگ (پنج نفر و بیشتر) دیگر الگوی اصلی خانواده در ایران نباشند، بعد متوسط خانواده در سال به ۳.۳ (۱۳۹۵) نفر کاهش یابد (پنج نفر در سال ۱۳۵۵). خانواده‌های پنج‌نفره و بالاتر که در سال ۱۳۵۵ حدود ۵۴ درصد خانواده‌های ایران را در بر می‌گرفتند، در آخرین سرشماری رقمی کمتر از ۱۷ درصد را تشکیل می‌دهند.

نیمی از ۲۴ میلیون خانواده ایرانی دو یا سه‌نفره هستند. میزان باروری کل نیز از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۵ از حدود شش فرزند برای هر زن به ۱.۸ فرزند کاهش یافته است. پیامد افت باروری کم شدن جمعیت جوان است که طی دهه‌ها یکی از ویژگی‌های جمعیت ایران به شمار می‌رفت.

با افزایش شهرنشینی و یا دسترسی به آموزش و بهداشت، طول عمر افزایش می‌یابد. در سال ۱۳۵۵ حدود ۳.۵ درصد جمعیت ایران ۶۵ سال یا بیشتر داشتند، این شاخص در سال ۱۳۹۵ به ۶.۵ درصد رسیده است. بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵، حدود ۱۰ میلیون نفر از افراد ۲۰ تا ۳۹ سال (شش میلیون مرد و چهار میلیون زن) مجرد هستند. این تغییرات کم‌وبیش همگون و همسو به‌روشنی از دگرگونی‌های ذهنیتی و فرهنگی ساختاری در حوزه خانواده، فرد و زوال خانواده‌های بزرگ پدرسالار در ایران حکایت می‌کنند.

بررسی تطبیقی تحولات جمعیتی در سطح بین‌المللی هم نشان می‌دهد که کاهش میزان رشد جمعیت در ایران و یا افزایش تدریجی درصد افراد سالخورده در جمعیت پدیده بی‌سابقه‌ای در مقایسه با سایر کشورها نیست. کشورهای مشابه ایران در غرب آسیا، شمال آفریقا و دیگر مناطق مختلف جهان شاهد تحول کم‌وبیش مشابهی بوده‌اند.

خوانش ایدئولوژیک تحولات جمعیتی

موضوع کاهش نرخ بارداری که از پنج دهه پیش به این سو در مناطق گوناگون جهان شتاب گرفته است، از جمله پیامد‌های مستقیم دگرگون شدن وضعیت زنان، دسترسی گسترده آن‌ها به آموزش و بازار کار و نیز جایگاه جدید اجتماعی آن‌هاست.

بسیاری از کشورها با سیاست‌های تشویقی مانند کمک‌های مالی و یا تسهیلات بهداشتی و شغلی برای مادران و پدران تلاش می‌کنند نرخ باوری را در سطحی نگه دارند که منجر به کاهش جمعیت نشود. پذیرش جمعیت مهاجر در شمار روزافزونی از کشورها برای مقابله با کاهش جمعیت صورت می‌گیرد. اما آن‌چه ایران را از سایر کشورها متفاوت می‌کند، چندوچون نگاه به این پدیده و برخورد با آن از سوی دولت و نیز راه‌حل‌های پیشنهادی است.

انتقاد از دگرگونی‌های ژرف در رفتارهای جمعیتی جامعه ایران از دوران محمود احمدی‌نژاد آغاز شد و مسئولین برای نخستین بار از هدف جمعیت ۱۲۰ یا ۱۵۰ میلیونی سخن به میان آوردند. رسانه‌های جمعی حکومتی بیش از یک دهه است که بر طبل افزایش جمعیت می‌کوبند و کار حتی به ترویج آشکار چندهمسری کشیده شده است. آیت‌الله خامنه‌ای از جمله کسانی است که پیگیرانه به بحران و مشکل جمعیت در ایران اشاره می‌کند و بدون اشاره به وضعیت کنونی جامعه از نظر رفاهی، توسعه نیروی انسانی و یا محیط زیست، خواهان کاهش سن ازدواج، افزایش فرزندآوری و ترویج فرهنگ فرزندپروری در میان زنان می‌شود. طرح موسوم به جوانی جمعیت ایران و یا قانون سال ۱۳۹۲ نیز با خواست مستقیم خود او در مجلس تصویب شد.

بخش بزرگی از کارشناسان جمعیتی و جامعه‌شناسان اما تحلیل متفاوتی از تحولات جمعیتی ایران دارند. گاه به نظر می‌رسد کسانی که در سال‌های گذشته فریاد «وا جمعیتا» سر داده‌اند، پیش از آن‌که دل‌شان برای جمعیت ایران و پیر شدن آن سوخته باشد، دلواپس و نگران چیزهای دیگری هستند.

در بسیاری از تحلیل‌های حکومتی، برخورد با تغییر فرهنگ و رفتارهای جمعیتی جامعه ایران با نقد وضعیت زنان و بحران نهاد خانواده و ازدواج در شکل سنتی آن و یا نقش مادری همراه است. در نظم اخلاقی مطلوب دست‌اندرکاران حکومت دین‌سالار، خانواده سنتی و نقش‌های همسری و مادری برای زنان از اهمیت فراوانی برخوردار است. از نظر آن‌ها خانواده هستهٔ اصلی پاسداری از ارزش‌های دینی و «سبک زندگی اسلامی» است. درست به همین دلیل هم رفتارهای جدید و مدرن جمعیتی جامعه ایران به‌صورت کابوسی برای حکومت دینی در آمده است.

نکته دیگری که در تحلیل‌های سیاسی-جمعیتی مسئولین به چشم می‌خورد، توجه به عامل جمعیت به‌عنوان شاخص قدرت ژئوپولیتیک شیعه در داخل و خارج از کشور است. صحبت کردن از جمعیت ۱۲۰ تا ۱۵۰ میلیونی از جمله در مورد رؤیای تبدیل شدن ایران شیعه به قدرت بزرگ منطقه‌ای صورت می‌گیرد.

ظرفیت جمعیتی ایران؟

اما آن‌چه در بحث‌های مسئولین کمتر به چشم می‌خورد، نگاه کارشناسانه و عقلانی به مسئله جمعیت در ایران و درک چرایی رفتارهای نوپدید در جامعه است. در کنار تحولات ذهنیتی و فرهنگی جامعه، بحران محیط زیست در ایران پرسش مهم ظرفیت جمعیتی و توان زیست‌بومی کشور برای پذیرش جمعیت بیشتر را نیز به میان می‌کشد.

آن‌چه در چهار دهه گذشته بر سر محیط زیست ایران آورده شده، این پرسش اساسی را هم مطرح می‌کند که با ادامه روند فعلی چه طبیعت و اکوسیستمی برای نسل آینده باقی خواهد ماند. بحران عمیق زیست‌محیطی به یکی از عوامل مهم مهاجرت‌های درون‌مرزی در میان استان‌ها در ایران تبدیل شده و این بدان معناست که در سال‌های آینده استان‌هایی از جمعیت خالی خواهند شد و مناطق دیگری به‌ناچار باید با جمعیت مهاجری دست‌وپنجه نرم کنند که خود می‌تواند به عاملی در تشدید بحران زیست‌محیطی درآید.

شاید کسانی بگویند که با مدیریت بهینه می‌توان بر مشکلات زیست‌محیطی ایران غلبه کرد. کشورهای دیگری، گاه با شرایط اقلیمی دشوارتر، با تلاش فراوان توانسته‌اند روند تخریب طبیعت را متوقف کنند. مشکل

ایران اما این است که در آزمون بزرگ زیست‌محیطی مردود شده و کارنامه‌ای فاجعه‌آمیز از خود بر جا گذاشته است. با وجود بحران فراگیر زیست‌محیطی که جامعه را نگران می‌کند، هیچ دورنمای روشنی هم برای چرخش راهبردی سیاست‌های حکومتی در این حوزه به چشم نمی‌خورد.

همین روایت را می‌توان پیرامون وضعیت نابسامان اقتصادی، بیست میلیون حاشیه‌نشین و سی میلیون زیر خط فقر، حدود چهار میلیون کودکان بازمانده از تحصیل، ۱.۵ میلیون کودک کار، و سه میلیون جوان دانش‌آموخته آموزش عالی بیکار به میان کشید.

حکومتی که نمی‌تواند به‌گونه‌ای مطلوب به نیازهای یک جامعه ۸۴ میلیونی پاسخ دهد، چگونه خواهان شتاب بخشیدن به رشد جمعیت می‌شود؟

ترس‌های جامعه ایران

همهٔ شواهد نشان می‌دهند که موضوع بحران‌های زیست‌محیطی، اقتصادی و اجتماعی تأثیر فراوانی بر روان‌شناسی جمعی در جامعه ایران دارد.

این بحران‌های چندگانه به ترس‌هایی تبدیل شده‌اند که امروز می‌توانند به صورت عوامل مضاعف بازدارندهٔ رشد جمعیت هم ظاهر شوند. آشفتگی، ناتوانی و ناکارایی آشکار مدیریتی، فساد فراگیر حکومتی، تبعیض‌ها و نابرابری‌ها و ادامه تنش با دنیا سبب می‌شود جامعه ایران افق روشنی هم در برابر خود نبیند و سرخوردگی و نداشتن امید به ویژگی اصلی انگارهٔ جمعی جامعه تبدیل شود. روند پرشتاب مهاجرت نیروهای متخصص و جوانان از ایران بازتاب نبود افق روشن و امیدآفرین در برابر جامعه امروز ایران است.

کسانی که از ضرورت افزایش میزان باروری و جمعیت جانبداری می‌کنند، سخنی از وضعیت محیط زیست، بحران‌های اجتماعی، وضعیت نابسامان رفاه اجتماعی و یا مشکلات نیروی انسانی به میان نمی‌آورند، درحالی‌که میزان مطلوب جمعیت موضوعی است که هر کشوری باید با تکیه بر داده‌های اجتماعی و اقتصادی کنونی و آینده بر سر آن به نوعی تفاهم عمومی برسد. به‌ویژه آن‌که برخلاف آن‌چه بسیاری از مسئولین ادعا می‌کنند، نرخ رشد حدود ۱ تا ۱.۲ درصد خطر فوری هم برای آینده جمعیت ایران به شمار نمی‌رود.

برای جامعه‌ای که خوشبخت نیست، فرزندآوری هم معنای خود را از دست می‌دهد. در چنین حالتی تصمیم‌گیری به جای نسل آینده و فراخوان برای افزایش باروری، آن هم به بهای به خطر انداختن سلامت و بهداشت جامعه، چه توجیه عقلانی‌ای دارد؟ چگونه می‌توان زمانی که نیروی جوان کنونی از زندگی و امکانات مطلوب و آینده روشن برخوردار نیست، به خود حق تصمیم‌گیری به‌جای نسل آینده را داد؟

جمعیت و بحران‌های جمهوری اسلامی

در ایران، آن گونه که مسئولین ادعا می‌کنند، ما با بحران جمعیتی، فرزندآوری و یا سالخوردگی جمعیت روبه‌رو نیستیم. مشکل اصلی ایران بحران‌های چندسویه نظام سیاسی اسلامی است. بحران واقعی ایران شکست آن‌ چیزی است که مسئولین آن را «سبک زندگی اسلامی» و «الگوی زن و خانواده اسلامی» می‌نامند. جامعه با رفتارهای خود و در عمل نشان داده که فرهنگ حکومت و نظام ارزشی آن با روح زمانه ما ناسازگار است.

بحران واقعی ایران شکست بزرگ در به وجود آوردن «ام القراء» و بهشت اسلامی-شیعی است که در سال ۱۳۵۷ به مردم وعده داده شده بود. زندگی در جمهوری اسلامی به کابوسی واقعی برای گروه‌های پرشماری از مردم تبدیل شده است. بحران واقعی ایران سلطه الیگارشی مالی-نظامی است که با همراهی بخشی از روحانیت شریک در قدرت راه هر تحولی به سوی آینده را بسته است. بحران واقعی ایران بی‌اعتمادی گسترده به سیاست‌های حکومتی و شکاف عظیمی است که میان جامعه بدون دورنمای امیدبخش و حکومت ناتوان از حل مشکلات جامعه وجود دارد.

دست‌اندرکاران حکومتی، به‌خاطر همهٔ ناتوانی‌ها و بی‌کفایتی‌ها و شکست‌های گذشته، از صلاحیت و مشروعیت لازم برای تصمیم‌گیری به جای نسل آینده برخوردار نیستند. وظیفه نسل کنونی بیش از هر چیز شاید ترمیم خرابی‌ها و تلاش برای ترمیم زیست‌بوم، نیروی انسانی کارا و رفاه اجتماعی است تا برای نسل آینده کشوری با محیط زیست سالم‌تر و سطح توسعه قابل‌قبول در جهان امروز بر جا گذاریم.

* کلیه آمار و شاخص‌های استفاده‌شده به‌طور مستقیم از نتایج سرشماری‌ها و سالنامه‌های آماری مرکز آمار ایران محاسبه شده‌اند.

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.

XS
SM
MD
LG