همزمان با افزايش فشارها بر منتقدان دولت محمود احمدینژاد، رئيس جمهور ايران، ماموران امنيتی جمهوری اسلامی دو نفر از نزديکترين ياران ميرحسين موسوی و مهدی کروبی را بازداشت کردند.
اين بازداشتها درحالی صورت میگيرد که برخی تحليلگران براين باورند که در چنين شرايطی کنترل اوضاع سياسی از دست رهبر ايران نيز خارج شده است.
اما چرا با روحانيت و نيروهای ارزشی که درطول سه دهه گذشته همواره از احترام خاصی در جمهوری اسلامی برخوردار بودند چنين رفتارهايی میشود؟ مهران براتی، تحليلگر مسائل سياسی در آلمان، در گفتوگو با راديوفردا به اين سوال پاسخ میدهد:
مهران براتی: آن چه که با آمدن آقای احمدینژاد اتفاق افتاده است اين است که ديگر احتياجی به وجود روحانيت در حکومت جمهوری اسلامی ايران ديده نمیشود. چون روحانيت شيعه به دليل ويژگیهای دينی امکانات گوناگونی در تعبير و تفسير و تبيين مسائل دارند. اين امر در صحنه سياست هم برای کسی که میخواهد حکومت کند دستوپاگير خواهد شد.
متاسفانه امروز نقشی را که آقای خامنهای در قانون اساسی جمهوری اسلامی داشت به کلی از دست داده است. ايشان هم شخصا به شکلی گروگان آقای احمدینژاد و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. من دليل ديگری نمیبينم جز اين که اين حکومت يک حکومت نظامی شده است، و ديگر حکومت مرجعيت شيعه در ايران نيست.
يعنی فکر میکنيد فردی که الان حاکم بر ايران است و حرف اول و آخر را میزند کسی غير از آقای خامنهای است؟
بله. سيستم سياسی ايران از يک تعداد خيلی کثيری از شبکه صاحبان قدرتهای اقتصادی و سياسی تشکيل شده است. اما اجزاء اين شبکه را نمیشناسم. بخش بزرگی از کسانی که هوادار اين نظام سياسی بودهاند طوری در دادوستدهای اقتصادی دخالت داده شدهاند که دهان همه بسته شده است.
در همين نظامی که میفرماييد که خيلیها را وامدار خود کرده دولتهايی هم بودهاند که سعی کردند مخالفين را به موافقين تبديل کنند. ولی با وجود اين اتفاقاتی که به وقوع پيوسته است بسياری از دوستانی که در صف اول انقلاب ايستاده بودند امروز در صف مخالفين قرار گرفتهاند. اين مسئله را چگونه ارزيابی میکنيد؟
آن چه که شما میگوييد عملکرد حکومتهای دورانديش است. ولی يک نظام وقتی تصميم به ديکتاتوری مطلق میگيرد، ديگر دورانديشی خود را از دست میدهد. امروز نظام جمهوری اسلامی در چنين وضعيتی قرار دارد. کسانی که الان در دادگاهها محاکمه میشوند افرادی هستند که زمانی در صف اول انقلاب اسلامی قرار گرفته بودند. در حقيقت نظام دارد خودش را محاکمه میکند. ديکتاتورها گاهی تا اين حد پيش میروند که به خودشان هم ضربههای اخلاقی وسياسی میزنند.
تا به حال تعداد ديگری از منتقدين محمود احمدینژاد بازداشت شدهاند. اين تنگتر شدن دامنه خودیها به اعتقاد شما تا کجا میتواند به پيش رود؟
من فکر میکنم ديگر کسی برای دستگيری وجود ندارد. تنها کسانی که وجود دارند آقای رفسنجانی، موسوی و کروبی هستند که آقايان کروبی و موسوی را هم دستگير نخواهند کرد، برای اين که نمیخواهند از اين افراد قهرمان تاريخی بسازند.
به اعتقاد شما با بالا گرفتن دامنه اختلافات بين گروههای امين نظام جمهوری اسلامی بهويژه بعد از انتخابات، و با توجه به اين که شاهد شکلگيری يک اپوزيسيون جديد در درون نظام هستيم، ادامهی اين روند چه تاثيری در آينده نظام جمهوری اسلامی دارد؟
آن اپوزيسيونی که الان به عنوان اپوزيسيون اسلامی وجود دارد از نظام بهکلی بيرون رانده شده است و قابل بازگشت به درون نظام نيست. درست اين اتفاقی است که الان افتاده و باعث ايجاد اين عصبانيت و خشونت شده است اين که برای نخستين بار در تاريخ ۳۰ ساله جمهوری اسلامی ايران نوعی ائتلاف ميان معترضين حول و حوش حکومت و نيروهای مخالف بيرون از بدنه حکومت به وجود آمده است و اين اتئلاف اجتماعی که جنبش سبز نام گرفته است برای دولت ايجاد وحشت کرده است. بنابراين مخالفينی که تا به حال اپوزيسيون درون نظام بودهاند حالا بايد جای خودشان را در صفوف اپوزيسيون جديد پيدا کنند.
اين بازداشتها درحالی صورت میگيرد که برخی تحليلگران براين باورند که در چنين شرايطی کنترل اوضاع سياسی از دست رهبر ايران نيز خارج شده است.
اما چرا با روحانيت و نيروهای ارزشی که درطول سه دهه گذشته همواره از احترام خاصی در جمهوری اسلامی برخوردار بودند چنين رفتارهايی میشود؟ مهران براتی، تحليلگر مسائل سياسی در آلمان، در گفتوگو با راديوفردا به اين سوال پاسخ میدهد:
مهران براتی: آن چه که با آمدن آقای احمدینژاد اتفاق افتاده است اين است که ديگر احتياجی به وجود روحانيت در حکومت جمهوری اسلامی ايران ديده نمیشود. چون روحانيت شيعه به دليل ويژگیهای دينی امکانات گوناگونی در تعبير و تفسير و تبيين مسائل دارند. اين امر در صحنه سياست هم برای کسی که میخواهد حکومت کند دستوپاگير خواهد شد.
متاسفانه امروز نقشی را که آقای خامنهای در قانون اساسی جمهوری اسلامی داشت به کلی از دست داده است. ايشان هم شخصا به شکلی گروگان آقای احمدینژاد و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. من دليل ديگری نمیبينم جز اين که اين حکومت يک حکومت نظامی شده است، و ديگر حکومت مرجعيت شيعه در ايران نيست.
يعنی فکر میکنيد فردی که الان حاکم بر ايران است و حرف اول و آخر را میزند کسی غير از آقای خامنهای است؟
بله. سيستم سياسی ايران از يک تعداد خيلی کثيری از شبکه صاحبان قدرتهای اقتصادی و سياسی تشکيل شده است. اما اجزاء اين شبکه را نمیشناسم. بخش بزرگی از کسانی که هوادار اين نظام سياسی بودهاند طوری در دادوستدهای اقتصادی دخالت داده شدهاند که دهان همه بسته شده است.
در همين نظامی که میفرماييد که خيلیها را وامدار خود کرده دولتهايی هم بودهاند که سعی کردند مخالفين را به موافقين تبديل کنند. ولی با وجود اين اتفاقاتی که به وقوع پيوسته است بسياری از دوستانی که در صف اول انقلاب ايستاده بودند امروز در صف مخالفين قرار گرفتهاند. اين مسئله را چگونه ارزيابی میکنيد؟
آن چه که شما میگوييد عملکرد حکومتهای دورانديش است. ولی يک نظام وقتی تصميم به ديکتاتوری مطلق میگيرد، ديگر دورانديشی خود را از دست میدهد. امروز نظام جمهوری اسلامی در چنين وضعيتی قرار دارد. کسانی که الان در دادگاهها محاکمه میشوند افرادی هستند که زمانی در صف اول انقلاب اسلامی قرار گرفته بودند. در حقيقت نظام دارد خودش را محاکمه میکند. ديکتاتورها گاهی تا اين حد پيش میروند که به خودشان هم ضربههای اخلاقی وسياسی میزنند.
تا به حال تعداد ديگری از منتقدين محمود احمدینژاد بازداشت شدهاند. اين تنگتر شدن دامنه خودیها به اعتقاد شما تا کجا میتواند به پيش رود؟
من فکر میکنم ديگر کسی برای دستگيری وجود ندارد. تنها کسانی که وجود دارند آقای رفسنجانی، موسوی و کروبی هستند که آقايان کروبی و موسوی را هم دستگير نخواهند کرد، برای اين که نمیخواهند از اين افراد قهرمان تاريخی بسازند.
به اعتقاد شما با بالا گرفتن دامنه اختلافات بين گروههای امين نظام جمهوری اسلامی بهويژه بعد از انتخابات، و با توجه به اين که شاهد شکلگيری يک اپوزيسيون جديد در درون نظام هستيم، ادامهی اين روند چه تاثيری در آينده نظام جمهوری اسلامی دارد؟
آن اپوزيسيونی که الان به عنوان اپوزيسيون اسلامی وجود دارد از نظام بهکلی بيرون رانده شده است و قابل بازگشت به درون نظام نيست. درست اين اتفاقی است که الان افتاده و باعث ايجاد اين عصبانيت و خشونت شده است اين که برای نخستين بار در تاريخ ۳۰ ساله جمهوری اسلامی ايران نوعی ائتلاف ميان معترضين حول و حوش حکومت و نيروهای مخالف بيرون از بدنه حکومت به وجود آمده است و اين اتئلاف اجتماعی که جنبش سبز نام گرفته است برای دولت ايجاد وحشت کرده است. بنابراين مخالفينی که تا به حال اپوزيسيون درون نظام بودهاند حالا بايد جای خودشان را در صفوف اپوزيسيون جديد پيدا کنند.