پناهجویی و پناهندگی برای گروهی چنان دردناک است که برای آنها رنج و محنت را به همراه دارد و برای گروهی چنان خوشایند که دری است به دنیای جدید. داستانهای تلخ و شیرین آنها تنها سایهای است از مشکلاتی که درک و لمساش گام در این جاده پرخطر را میطلبد. در مستند رادیویی «جادههای پنهان» با پناهجویان ایرانی همراه میشویم که از افقهای ناپیدای امید تا تلاش برای زنده ماندن و رسیدن به جایی برای زندگی خواهند گفت.
در بخش پیشین مستند «جادههای پنهان» گفته شد که بسیاری از پناهندگان از سه کشور ترکیه، قبرس و یونان به عنوان مثلث مصیبت یاد میکنند. به یونان میرویم. مهد تمدن غرب، میراثدار آکروپولیس، اپیداروس و بناهای کهن بیزانس؛ ولی برای بیشتر پناهجویان در سرزمین بهشتهای آسمانی سهمی نیست.
بر اساس آمارها نیمی از کل پناهجویانی که به اروپا میروند نخست به یونان وارد میشوند. طبق آمارهای موجود بین ۱۵۰ تا ۱۷۰ هزار پناهجو سالانه به یونان وارد میشوند. پناهجویان ایرانی هم بخش عمدهای از این مجموعه چندین هزار نفری هستند. معمولاً مبدأ ورود یونان از ترکیهاست. زمینی یا دریایی. هردو، مشکل و پرخطر. حتی به قیمت از دست دادن جان.
یک پناهجو: «در مسیر آبی یونان خیلی از پناهجویان همان مقطعی که من رد شدم بسیاری در آبهای بین ترکیه و یونان غرق میشوند. در قالب جمعهای ده نفره بیست نفره. در یک قایق بادی کوچکی سوار میشوند و پارو میزنند. چون سرعتشان کم است بسیاریشان در این مسیرها غرق میشوند. یک کمی طوفان و موج بیشتر میشود طبیعتاً آن قایق بادی توان این را ندارد که اینها را عبور بدهد. یا مواردی بوده که حتی خود پلیس قایق اینها را سوراخ میکند تا اینها پارو بزنند بتوانند برسند برگردند به مرز عقب. یعنی مرز ترکیه. پلیس یونان این کار را میکند. توی این مسیر با اینکه نزدیک ساحل است علیرغم تلاشی که میکنند نمیتوانند تا ساحل برسند و آنجا هم یک عده غرق میشوند و میمیرند.»
با همه مشقتها و خطرات به یونان میرسی. در این کشور اروپایی که خود با دنیایی از مشقت اقتصادی دست به گریبان است مراکز پذیرش پناهجو بسیار کم هستند. خرابهها و پارکهای شهر مأمن خواب بسیاری از پناهجویان است.
پناهجوی ایرانی: «به هیچ عنوان نمیتوانستم پیشبینی کنم که در یک کشور اروپایی به طور مثال یونان، یک چیزی حدود شش ماه نه دوش داشتیم نه حمام و نه آب گرم، نه برق؛ و این به یک سال و سه ماه رسید. اما خب دوستانی پیدا کرده بودیم از پناهجویان که آنجا زندگی میکردند و میتوانستیم برویم خانهشان دوش بگیریم. اگرنه جایی که زندگی میکردیم نه برق داشت نه آب داشت و نه هیچ، هیچ هیچ چیزی نداشت. زندگی واقعاً سخت بود. بیپولی، یک مقداری سردرگم میشوی و یک احساسی که اگر بتوانی، برگردی، خب میخواهی برگردی.»
در سالهای اخیر گزارشهای زیادی از وضعیت نگرانکننده پناهجویان در یونان از سوی سازمانهای حقوق بشری منتشر شدهاست. عفو بینالملل از نحوه دادرسی به درخواستهای پناهندگی، رفتار ماموران مرزی و پلیس و وضعیت نگهداری پناهجویان در یونان به شدت انتقاد کردهاست. اکبر، پناهجوی سی ساله ایرانی در یونان در اعتراض به شرایط موجود حتی مجبور به دوختن لبهای خود میشود.
اکبر: «لحظهای که شما وارد خاک یونان میشوید در اصل بازداشتتان تمام میشود به شما یک برگه یکماهه میدهند که شما در این کشور بعد از یک ماه خاک را ترک کنید، ولی نه به طرف اروپا به طرف کشور خودتان برگردید. این برگه زمانی که تمام میشود یعنی شما دیگر موجودیتی در خاک یونان ندارید و هر لحظه پلیس میتواند شما را بگیرد و باز هم شما را ببرد به عنوان یک انسان که بدون اجازه وارد این کشور شدید. دوباره سه ماه دیگر باید بروی بازداشتگاه بمانی. در حدود ۴۵ روز من اعتصاب غذا کردم با چند تن از دوستانمان. من مشکل بیماری داشتم. بسیار سخت بود. یعنی شبهایی میشد که به طرف ما حمله میشد از طرف نژادپرستها و یا حتی از طرف پلیس که به ما حمله میشد و ما مجبور بودیم سریع چادرها را از جلوی سازمان ملل جمع کنیم. شبهای بسیار سختی بود. هر لحظه احساس میکردم یک نفر با کلاشینکف بیاید ما را به رگبار ببندد. مثلاً بزند برود. خدا وکیلی باور کنید پلیس اصلاً اهمیت نمیداد.
در این میان بیماری یا بیمار شدن پناهجو مصیبتی عظمی و قوزی است سنگین بر بالای قوز.
اکبر: «من چون مشکل بیماری دارم، مشکل کلیوی دارم به اینها گفتم و هر کاری کردم که بتوانند این مشکل مرا برطرف کنند، من درد میکشیدم. دراز بودم مریض بودم. سه ماه آزگار من فقط درخواست کردم که مرا به بیمارستان برسانند. گفتند کاری برای شما نمیتوانیم بکنیم. شما باید حتماً پناهندگیتان قبول شود و ما بتوانیم به شما سرویس بدهیم. از این صحبتها. من گفتم بالاخره تکلیف من چه میشود. من دارم در این بازداشتگاه میمیرم. به عنوان یک پناهنده. نه از لحاظ پزشکی، نه از لحاظ بهداشتی، هیچ عنوانی رسیدگی ندارد. من شخصی را اینجا در خاک یونان سراغ دارم تصادف کرده، رودهاش را بریدهاند. نمیتواند حتی احتیاج خودش را برآورده کند. آوردهاند رودهاش را از شکمش بیرون. یک کیسههایی را میزنند توی شکمش که بخواهد احتیاج خودش را برآورده کند. هنوز که هنوز است یک برگه حسابی بهش ندادهاند که بگویند شما بیمار هستید. شش ماه پیش فهمیدم که یکی از کمپهای دور از آتن دارد زندگی میکند.»
با افزایش تعداد پناهجویان در یونان فرصتی دست داده تا راستگرایان افراطی در این کشور تعرض علیه مهاجران و پناهجویان را افزایش دهند. توهین، آتش زدن اموال و کتک خوردن پناهجویان بخشی از اعمال گروههای نژادپرست در این کشور است. در یونان با کمتر پناهجویی روبهرو میشوید که از دست قاچاقبرهای انسان شاکی نباشد. دستمزد این قاچاقچیها گاه با حاصل یک عمر پناهجو برابری میکند. آنهم برای عبور پناهجو از مسیری که کشته شدن احتمالی یکی از شروط ناگفته مورد قبول هر دو طرف است.
اکبر: «متاسفانه آنجا بود که برای اولین بار در این مسیر پولی را که به فردی دادیم به عنوان قاچاقبر که بتواند ما را توی کامیون رد کند، ناپدید شد. یعنی قاچاقبر خورد پول را. خیلی راحت. میدیدیم که پناهجویانی که از یونان داخل کامیون میروند، داخل یخچال و اینها، وقتی میرسند ایتالیا خب جنازهها را برمیگردانند. میمیرند توی راه. یا اینکه میرفتند زیر جک کامیون برای اینکه رد شوند. چون پول نیست. چون چندین بار این کار را میکنند و خیلی خیلی پول خوردن زیاد است. خیلی خیلی پول را میگیرند و فرار میکنند. بیشتر کسانی هم که این کار را میکنند بیشتر همزبانهای خودماناند. یعنی کسانی که میشناسیم. مثل خودماناند. فقط چون سالها آنجا ماندند و کاری هم نداشتند یکی دیگری پولشان را خورده و نتوانستهاند رد شوند امروز این کار را دارند میکنند؛ و از این قبیل مشکلات در این مسیر خیلی خیلی زیاد است.»
وقتی در سال ۱۹۹۲ قرارداد ماستریخت میان کشورهای اروپایی برای تنظیم سیاستهای مشترک در زمینه پناهندگی به امضا رسید، کمتر کسی باور میداشت که بیست سال پس از آن پناهجویان شرایط اسفناکی را تجربه کنند، شبیه آنچه در یونان و قبرس میگذرد.
در بخش بعدی مستند جادههای پنهان همسفر پناهجویی میشویم که از لحظات رعبآور تعقیب و گریز خود با پلیس یونان میگوید:
«من احساس کردم ماشین دارد حرکتهای غیرمعمولی انجام میدهد. در نهایت با صدای شلیک گلوله فهمیدم که تحت تعقیب پلیس هستیم. ماشین هم خیال توقف ندارد.»