محمد جواد خردمند از معدود نویسندگان ایرانی بود که با کنکاش در ادبیات کهن پارسی و عنایت به شیوههای مشابه در ادبیات غرب شیوه داستانک را برای هنر نویسندگی خود انتخاب کرد. شیوهای که در غرب با عنوان مینیمالیستی از آن یاد میشود.
داستانک برشی از یک موقعیت جذّاب زندگی است. شعار نویسنده داستانک این است که: فقط آنچه را که لازم است باید گفت.
حسن اصغری، نویسنده معاصر در مورد هنر داستاننویسی محمدجواد خردمند معتقد است:
«داستانهای خیلی کوتاهِ پر از کنایه و طنز مینوشت و واقعا در مجموع کارهایش خیلی خوب بود منتها اصلا فرصتی برای خودش نمیگذاشت کنار که بنشیند و بنویسد. گاهی این داستانهای کوتاه را توی ماشین مینوشت یا جایی که مثلا داشت غذا میخورد، به هرحال شتابزده.
نوشتههایش دو گونه است: یک سری داستانهای "انکدوت" [حکایت] لطیفهوار که با ساختمان داستانهای رئالیستی فاصله دارد و داستانهاییست که از افسانهها و اسطورهها استفاده کرده البته با آمیزش طنز و حرفهای اجتماعی و سیاسی که چاشنیشان است. یک نوع داستانهایی هم دارد که ذهنی هستند. داستانهایی که امروزی و خیلی مدرن است و کار ایشان در این زمینه به نظرم درخشان بود».
هنگامی که در سال ۱۳۷۷ بنابر پارهای اختلافنظرها، مجله ادبی کلک با کنارهگیری علی دهباشی نخستین سردبیر خود مواجه شد، این محمدجواد خردمند بود که برای تعطیل نشدن کلک از هیچ کمکی فروگذار نکرد ، انتشار آن را ادامه داد و بعدها سردبیری چند شماره از این مجله را برعهده گرفت.
کسری حاجسیدجوادی مدیر مسئول این مجله که اکنون بار دیگر انتشارش متوقف شده با وجود آن که به علت سکته و بیماری، برای انجام مصاحبه مشکل داشت در مورد کمکهای بیدریغ محمدجواد خردمند به رادیو فردا میگوید:
«ما از سال ۴۵ با هم در لشکر ۹ زرهی اهواز خدمت میکردیم. ما را فرستادند کردستان. در آنجا کنار هم تدریس میکردیم. وقتی آقای دهباشی از کلک کناره گرفتند تنها کسی که قابل اعتماد میدانستم آقای خردمند بود با همکاری بقیه دوستان مجله کلک چند سال دیگر انتشار پیدا کرد. هرگز نقش او را در زندگی خودم فراموش نمیکنم و از درگذشتشان بینهایت متاسفم».
حسن اصغری نیز از دوران همکاریاش در کلک با محمدجواد خردمند به نیکی یاد میکند و در یادآوری آن روزها چنین میگوید:
«همه امکاناتش را گذاشته بود که مجله در بیاید: هم مالی، هم وقت و... همه ما نویسندهها دوشغلی بودیم. جواد عزیز ما نیروی زیادی میگذاشت. مشغله زیاد داشت. گاهی کارهای پیمانکاری ساختمانی داشت در جاهای دور که برادرش مهندس طراح ساختمان بود و یک کاری در هشتگرد به او داده بود. در آنجا کار میکردند و خب یک پولی در میآوردند. مشغله زندگی روزمره این فراغت را از بین میبرد که بنشیند و در خلوت کار هنریاش را انجام بدهد. جواد همیشه علاوه بر این که وقت زیادی میگذاشت برای کار مجله، به بسیاری از دوستانی که مشکلات مادی داشتند هم کمک میکرد بی آنکه اطرافیان متوجه بشوند. دوندگیهای بسیار میکرد برای پول در آوردن و بعد این پول را هزینه میکرد برای دوستان، اطرافیان، برای کارهای فرهنگی.».
فرزانه خردمند خواهر محمد جواد خردمند با اشاره به نحوه زندگی برادرش از آثار او نیز یاد میکند:
«اینقدر با صبوری و متانت – مثل همه زندگیاش - تحمل کرد این بیماری را و تا آخرین لحظات آرام و صبور زندگی کرد و هرگز شکایتی از بیماریاش نکرد و تحمل کرد بدون آنکه کوچکترین ناراحتی را به دیگران منتقل کند. همه عمرش فرهنگی بود و فرهنگی زندگی کرد.
یک کتاب با عنوان «ده داستانک و قصههای کوچک برای آدمهای بزرگ» و «یک مشت گرفتاری»، کتابهای بهجامانده از اوست. یک کتاب دیگر هم داشت که در وزارت ارشاد است و هنوز به چاپ نرسیده. این هم یک مجموعه داستان است که نشد اجازه چاپ بگیرد».
آثار ادبی و روزنامهنگاری محمدجواد خردمند در دورهای از تاریخ ادبی ایران منتشر شد که وقایع سیاسی تاثیر مستقیمی بر خلاقیت هنرمندان میگذارد و در آثار او نیز چنین تاثیراتی به وضوح منعکس شده است.
پیکر محمد جواد خردمند صبح روز شنبه هفتم شهریورماه برای خاکسپاری در بهشت زهرا از مقابل بیمارستان کسری تشییع شد.