اگر اخبار رسانهها را پیگیری کرده باشید حتماً شما هم هرازچندگاهی خبری در مورد افزایش آمار طلاق در ایران را شنیدهاید. آماری که به فروپاشی خانواده در ایران و افزایش تکاندهنده طلاق تعبیر شدهاست.
اما آیا واقعاً آمار طلاق در ایران تکاندهنده است؟ این موضوعی است که با حسین قاضیان، جامعهشناس در آمریکا، و مهرداد درویشپور، جامعهشناس در سوئد، در میان گذاشتیم. اما پیش از همه از عسل، زن جوان ساکن ایران، در مورد تحلیل او از افزایش طلاق در ایران پرسیدیم.
عسل: «آنقدر که من از اطرافیان خودم میبینم این طور میآید که استانداردهای زندگیها عوض شده و گزینههایی که آدمها دارند در آن سبک زندگی کنند عوض شده. اگر قبلاً طلاق دادن یا عوض کردن شریک زندگی برای مردها یک گزینه بود، الان اگر یک زنی از زندگیاش راضی نباشد یا به هر نحوی با زندگیاش مشکل داشته باشد، یکی از امکاناتی که به آن فکر میکند و خیلی دور از ذهنش نیست، یکی از راهحلهایی که به ذهنش میرسد این است که برود زندگیاش را تمام کند و طلاق بگیرد.
من خیلی احساس میکنم اطلاعاتی که به زنان رسیده، موج تشویق زنان به اینکه از حقوقشان آگاه باشند و امکان اینکه زنها هم بتوانند به یک نحوی زندگی مستقل بکنند یا یک زندگی معقولی بعد از طلاق داشته باشند، کمک میکند به اینکه زنها به طلاق به عنوان یک راهحل نگاه کنند و انتخاب کنند.»
حسین قاضیان در مورد طلاق و آگاهی زنان نسبت به حقوق فردیشان میگوید:
حسین قاضیان: «اولین نکته این است که [آمار] طلاق در ایران هنوز خیلی بالا نیست. بلکه رو به بالا رفتن است. شمار طلاق در ایران در ازای هر ۱۰۰ ازدواج ۱۴ تا است. در حالیکه وقتی ده کشور اول جهان را در این زمینه نگاه کنیم، در بلژیک که اولین آنها است در قبال هر ۱۰۰ ازدواج ۷۸ طلاق وجود دارد.
پایینترین این ده کشور که آمریکا باشد در قبال هر ۱۰۰ ازدواج ۵۰ طلاق وجود دارد؛ بنابراین نسبت به آمار جهانی، نسبت طلاق به ازدواج در ایران هنوز پایین است. اما خب این را نمیشود انکار کرد که این مقدار در حال افزایش است؛ ولی اگر حقیقت را بخواهید میزان طلاق در ایران نسبت به اوضاع و احوالی که خانوادهها تجربه میکنند پایینتر از انتظار است. یعنی با این وضعیتی که در خانوادهها وجود دارد انتظار میرود افراد بیشتری طلاق بگیرند و آنوقت دلایل دیگری در مورد زندگی خانوادگی در ایران به دست خواهیم آورد که میبینیم که ماجرا این طور نیست که عنوان میشود. یکی از چیزهایی که معمولاً عنوان میشود این است که زنان با حقوقشان بیشتر آشنا شدند و این خودش عاملی شده برای گسیختگی خانوادگی.
حتی اگر این طور باشد این عامل اولیه برای طلاق نیست. یعنی همه موضوع را برگرداندن به زنان یک خطای بزرگ است. دوم اینکه این مسئله لزوماً به آشنایی آنها به حقوقشان برنمیگردد بلکه یک عامل پایه دارد و آن افزایش فردیت و خودآگاهی است از خود به عنوان یک جنس. یعنی خودآگاهی جنسیتی به عنوان یک زن خود را فهمیدن است. این فردیت در جاهایی که توأم شده با استقلال یعنی داشتن منابع بیشتر برای تصمیمگیری تبدیل شده به یک عاملیت و فعالیت و قابلیت بیشتر برای تصمیم گرفتن. به این ترتیب به این زنها امکان داده که از خودشان سؤال کنند هنوز بمانند در این زندگی خانوادگی یا نه.
آن دسته از زنانی که این فردیت را به دست آوردهاند و این عاملیت را کسب کردهاند کسانی هستند که ممکن است بخشی از این بالا رفتن آمار طلاق را بتوانند توضیح دهند. اما همانطور که گفتم وضعیت خانوادگی در ایران وخیمتر از آن چیزی است که فقط بشود با این جنبه از مسئله موضوع را توضیح داد.»
در نگاهی به آمار ارائه شده در مورد دلایل طلاق بیش از ۱۵ درصد از کسانی که در یک تحقیق شرکت کردند دلیل درخواست طلاق را دخالت خانوادهها در مسایل داخلی خانوادهشان عنوان کردند. موضوعی که به گفته حسین قاضیان نشاندهنده بالا رفتن فردیت در جامعه است:
حسین قاضیان: «برای اینکه وقتی ما از دخالتهای خانوادگی صحبت میکنیم در شبکههای سنتی که فردیت محو میشود و آدمها در جمع مستحیل میشوند، آنها نیستند که تصمیم میگیرند بلکه یک شبکه خانوادگی است.
وقتی فردیت شما بالا میرود در برابر این واقعه طبیعی دخالت شبکه خانوادگی مقاومت نشان میدهید و فردیت شما اصطلاحاً بروز میکند. آنجاست که دخالت دیگران در زندگی میشود مسئله.
در حالیکه در یک شبکه اجتماعی بدون فردیت یا با فردیت اندک این دخالت بخشی از زندگی معمولی است که شما در یک شبکه جمعی دارید. چون ازدواج [در شبکههای سنتی] یک امر فردی نیست. امری مربوط به شما و همسرتان نیست. مربوط به کل آن شبکه خانوادگی است که شما در آن قرار دارید و حضور آنها به معنای دخالت نیست. وقتی معنی دخالت پیدا میکند که در شما فردیت رشد کرده و از خودتان میپرسید که آنها چه کاره هستند در زندگی من. من هستم که باید تصمیم بگیرم برای زندگی خودم نه مادر شوهرم یا مادر همسرم یا پدر همسرم یا هر کس دیگری. اینجاست که اتفاقاً این نشانه فردیت است.
در عین حال همانطور که گفتم فردیت کافی نیست بلکه باید این فردیت تبدیل به عاملیت شود و برای تبدیل شدن به عاملیت نیاز دارد که فردی که این فردیت و آگاهی و یا این احساس را پیدا کرده منابعی هم داشته باشد که بتواند این فردیت را به منصه ظهور برساند و آن را محقق کند. آنجاست که پای منابع پیش میآید و آن دو تا وقتی جمع شدند و به عاملیت تبدیل شدند ممکن است تقاضای ازدواج در میان این گروه را افزایش دهد.»
خبرگزاری مهر گزارشی را منتشر کرده که بر اساس این گزارش آمار طلاق در ده سال گذشته در ایران روند صعودی را پیش گرفته. به گزارش این خبرگزاری کارشناسان آمار طلاق در ایران را زلزلهای خاموش دانستهاند که هر روز در حال تکان دادن جامعه است. تهران همچنان رکورددار طلاق در کشور است طوری که روزانه ۹۰ نفر از همدیگر جدا میشوند. این شیوه خبررسانی در حالی در ایران رواج دارد که آن طور که حسین قاضیان میگوید آمار طلاق در ایران آمار بالایی نیست.
اما چرا مقامات مسئول در ایران چنین هراسی از بالا رفتن آمار طلاق در ایران را دارند و آن را به این شکل به رسانهها منتقل میکنند؟
مهرداد درویشپور: «در ایران جداییها به دو سه دلیل بیشتر مورد توجه مقامات جمهوری اسلامی قرار گرفته. یکی اینکه یک جامعه سنتی که یک حکومت دینی بر آن حاکم است و ارزشهای دینی خانواده را یک امر مقدس میداند و بنابراین گسترش جداییها نوعی به ارکان اعتقادات آن خانواده مقدس و ارزشهای دینی آسیب میرساند و به این معنا وقتی خود حاکمان دائماً تبلیغ خانواده مقدس را میکنند هرچه این طلاقها افزایش پیدا میکند نوعی ضد ارزش است در برابر آنچه حکومت آن را تبلیغ میکند.
دوم اینکه جداییها در جامعه ایران در شرایطی دارد صورت میگیرد که از روند ازدواجها هم کاسته میشود. این به این معنی است که حکومتی که به شدت تبلیغ افزایش جمعیت را میکند وقتی میبینیم با آمار افزایش ازدواجها به آن گونه که مد نظر اینها است روبهرو نیستیم و بچهدار شدن خارج از ازدواج هم اصلاً به رسمیت شناخته نمیشود.
بنابراین گسترش طلاقها یک ضربه است به تبلیغات و سیاست حکومت مبنی بر افزایش جمعیت در ایران. سوم اینکه نفس طلاقها بیان واقعیت خاص است و توقع زنان از روابط افزایش پیدا کردهاست. از آنجا که حکومت هم با فردیت عناد میورزد و هم بهویژه افزایش توقع زنان را خطری برای خودش میداند و نوعی چالش در برابر آن است بنابراین افزایش طلاقها به طور جدی یک چالش در برابر کلیه این ارزشهای فرهنگی و اجتماعی است که حکومت دنبال میکند.»