لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ تهران ۲۱:۴۹

محمد نوری‌زاد: تنها مانده‌ام ولی پشیمان نیستم


بوسه نوری‌زاد بر پای کودکی که در خانواده‌ای بهایی متولد شده و پدر و مادرش زندانی هستند.
بوسه نوری‌زاد بر پای کودکی که در خانواده‌ای بهایی متولد شده و پدر و مادرش زندانی هستند.
محمد نوری‌زاد، نويسنده و فيلمساز منتقد حکومت ايران، از احضار خود به دادسرای ناحيه ۲۳ تهران، به اتهام «توهين به کتاب الله» خبر داده است. آقای نوری‌زاد روز شنبه ۲۹ تير، در صفحه فيسبوک خود نوشته که احضاريه را دريافت کرده و ظرف سه روز به دادسرا مراجعه می‌کند.
احضار محمد نوری‌زاد به دادسرا، همزمان شده با واکنش‌های گسترده به نوشته‌های اخير او در دفاع از حقوق شهروندی بهاييان ايران و انتقاد به آنچه او «ظلم ضد انسانی» به پيروان اين آيين خوانده است.
اين نويسنده و فيلمساز که تا چند سال قبل از حاميان به گفته خود «فدايی» رهبر جمهوری اسلامی بود، حالا چند سالی است که به يکی از صريح‌ترين منتقدان او تبديل شده و بابت گذشته خود از مردم عذرخواهی کرده است.
آقای نوری‌زاد در سال‌های اخير چندين بار به زندان افتاده، در زندان و بيرون از زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و اعتصاب غذا کرده است.
او به راديو فردا می‌گويد که اگرچه «تنها» مانده اما از راهی که دنبال می‌کند به هيچ عنوان «پشيمان» نيست.
با توجه به احضاريه‌ای که اشاره کرديد برايتان فرستاده شده، آيا به دادسرا مراجعه کرده‌ايد يا خير؟
نه ديروز برای من نامه آمده و من قرار شده سه روز بعد از رويت، يعنی سه‌شنبه بايد بروم.
گفته‌ايد که اتها‌م‌تان توهين به کتاب الله است؛ درست است؟
بله، نوشته «توهين به کتاب الله» و «عدم حضور» منجر به جلب خواهد شد. احتمال می‌دهم يکی از صحبت‌ها يا نوشته‌های من درباره قرآن، بهانه‌ای شده. همزمان همسر بنده هم از آن طرف و خود بنده هم از اين طرف. به هر حال داريم زندگی می‌کنيم.
چون همزمان شده، فکر می‌کنيد با نوشته‌های جنجال برانگيز اخيرتان درباره آيين بهايی ارتباطی دارد؟
نمی‌دانم، صادقانه بگويم نمی‌دانم. ولی اينکه همسر بنده و خود بنده همزمان بايد به دادگاه انقلاب و دادسرا مراجعه کنيم، نمی‌تواند چندان اتفاقی باشد.
​و همسرتان قرار است درباره ضبط گذرنامه‌شان به دادگاه مراجعه کنند؟
بله ضبط گذرنامه و وسايل شخصی مانند کامپيوتر. من فکر می‌کنم اينها گاهی اوقات کامپيوتر کم دارند و ظاهرا اين بخش را به بنده و خانواده بنده مراجعه می‌کنند. از چهار سال پيش، چند دستگاه ما را با کلی وسائل مثل دوربين، هارد [را برده‌اند]. خب اگر درستی، انصاف و خدا و پيغمبری بود، بايد پس می‌دادند ديگر. يا مثلا بنده ممنوع الخروجم، پسرم ممنوع الخروج است،‌ همسرم هم به همين شکل. در اين مدت هم احضاريه‌های متعددی داشتيم و من رفتم و دادگاه را به عنوان يک مجموعه صادق نپذيرفتم و آمدم. جريمه شدم. به هر حال امکان اينکه بيايند و آن جريمه را از يک بخش از زندگی ما ببرند بوده. من رفتم و يک پولی را به حساب‌شان ريختم. داريم زندگی می‌کنيم، يک جور همزيستی مسالمت آميز است با اينها.
شما بعد از نوشته‌های اخيرتان درباره حقوق شهروندی بهاييان هم توسط اصولگرايان و هم توسط اصلاح‌طلبان به شدت مورد انتقاد قرار گرفتيد. انتظار چنين وضعيتی را داشتيد؟
خب من هيچ‌وقت جزو هيچ جريان سياسی نبودم. نه راست، نه چپ، نه اصلاح‌طلب و نه اصولگرا. در عين حال که حرکت‌های خوب‌شان را برشمرده‌ام و نقدشان هم کرده‌ام، ولی واقعيتش ديدم که هيچ کدام شهامت اينکه مثلا به موضوع اين پسربچه چهار ساله ورود پيدا بکنند و مشکلش را مطرح کنند، ندارند. گرفتاری ما اين است که اگر شما عضو يک تشکيلات باشيد حتما بايد در چارچوب همان تشکيلات بينديشيد و من اين توفيق را داشتم که در هيچ تشکيلاتی قرار نگرفتم. اين توفيق فوايد و مضاری دارد.
چه مضراتی؟
مضارش اين است که شما به هر حال از جانب دوستانی که سالها در کنار شما بودند، چه اصلاح‌طلبان و چه اصول‌گرايان، تنها می‌مانيد. هيچ‌کدام شهامت اينکه همراهی‌تان بکنند، در کنارتان بايستند، حتی يک عکس از شما بگيرند، وحشت دارند، وحشت دارند. يادم هست در مسجدی، مجلس ختم پدر آقای ميرحسين موسوی بود، يکی از دوستان قديمی خودم را ديدم. من با شوق و با آغوش گشوده به سمت او می‌رفتم و او با وحشت هی عقب‌نشينی می‌کرد. به خاطر اينکه آن اطراف عکاس زياد بود. اين صحنه را هيچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. بله شما وقتی می‌آييد فراجناحی و از باب ملاک قرار دادن انسانيت، حرکتی را انجام می‌دهيد و اين حرکت جزو خط قرمزهای حاکميت است و آنهايی هم که اين خط قرمز را بر نمی‌تابند، شهامت ابراز اين برنتافتن را ندارند، طبيعی است که شما يک جورهايی تنها می‌مانيد. ايرادی ندارد ما به هر حال بايد اين منازل را طی کنيم و از اين ورطه‌ها و عرصه‌ها عبور کنيم و تا اين خط قرمزهای بی‌دليل و نفرت‌انگيز را پشت سر نگذاريم، نمی‌توانيم به يک جامعه درست و منطقی دست پيدا کنيم.
می‌دانيد قاضی پرونده‌تان چه کسی هست؟
نه نمی‌دانم.
برای همسرتان چطور؟
نه او که اصلا يک بلاتکليف بزرگ است. فقط گفتند برويد به دادگاه انقلاب. حالا کدام شعبه، معلوم نيست. نه من خبر ندارم.
اتهام همسرتان چيست؟
اتهام نيست فقط به ايشان يک برگه‌ای دادند و وسايل‌شان را جلب کردند. ايشان هرچه اصرار کردند که مشکل من چيست،‌گفتند شما مورد داريد، بياييد دادگاه انقلاب آنجا مشخص می‌شود. نه ايشان چيزی را که رسميت داشته باشد ندارد اما برای بنده احضاريه رسمی آمده.
نظر اعضای خانواده شما درباره فشارهايی که به شما و آنها وارد می‌شود چيست؟ خسته نشدند از اين وضعيت؟
خب خسته که می‌شوند، اينها هم انسانند، اينها هم دوست دارند آرامش داشته باشند، زندگی بکنند. من يک مقدار شايد قسی القلب شدم و بارها و فشارهای خودم را بر شانه اينها هم گذاشتم. اينها هم صبورند و به هر حال تحمل می‌کنند. وقتی فرزندان من ممنوع الخروج می‌شوند، وقتی آنها هم آسيب می‌بينند، حس نامطلوبی در خانواده ايجاد می‌شود ولی يک شهدها و شيرينی‌هايی است که ما را سر پا نگه می‌دارد.
خودتان از تحمل اين تنها ماندن و اين فشارها پشيمان نيستيد؟
مطلقا مطلقا مطلقا. به خاطر اينکه ما برای رسيدن به يک افقی که فرزندان‌مان و نسل‌های بعدی، زندگی آرام منطقی و درست داشته باشند،‌از اين منازل پر خوف و خطر بايد عبور کنيم. اگر به همين رويه راضی باشيم، همين رويه هم ادامه خواهد داشت. مطلقا نخير، چرا پشيمان باشم؟
XS
SM
MD
LG