رابرت رایت، سردبیر ماهنامه آمریکایی «آتلانتیک»، در تحلیلی از تازهترین موضعگیریهای دولت آمریکا و افت و خیزهای مذاکرات هستهای اخیر با ایران مینویسد که یک تحول سیاسی در پایتخت آمریکا که بیش از همه پنهان نگاه داشته شده است آن است که باراک اوباما در سال انتخابات ریاست جمهوری آمریکا یعنی سال جاری اجازه میدهد که سیاست خارجی این کشور بیش از پیش به سمت جنگ با ایران سوق پیدا کند.
زمینهها و اساس این گزارش بر کسی پوشیده نیست. هنوز هم این امکان وجود دارد که باراک اوباما شانس موفقیت مذاکرات هستهای و توافق با ایران را افزایش دهد، ولی ظاهرا او تصمیم گرفته است که این گونه اقدامات باعث تضعیف موقعیت وی و کاهش احتمال پیروزی او در انتخابات آینده ایالات متحده خواهد شد.
در این میان نکته مثبت این است که محاسبات باراک اوباما ممکن است نادرست باشند. فشارهایی که او نگران آنهاست و عمدتا از سوی دولت اسرائیل و لابیهای طرفدار این کشور در آمریکا اعمال میشود، شاید تا آن حد که رئیس جمهور آمریکا حدس میزند نیرومند و تاثیرگذار نباشند. و در عین حال دستاوردهای پیشبرد یک سیاست موفق بدون توجه به این فشارها ممکن است بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که آقای اوباما فکر میکند.
اما فرض کنیم که محاسبات سیاسی آقای اوباما و توجه به فشارهای طرفداران جنگ با ایران درست باشد. در آن صورت باید گفت که رویآوری آمریکا به جنگی دیگر و به خطر انداختن امنیت آمریکا به خاطر چند درصد رای بیشتر در انتخابات ریاست جمهوری روشی شرمآور و بحثانگیز است. اما شرمآورتر از این فضای سیاسی و انتخابات آمریکاست که در آن افکار عمومی و سیاستمداران یک چنین روشهایی را میپذیرند.
سردبیر «آتلانتیک» میافزاید که قبل از شروع مذاکرات هستهای اخیر با ایران مقامات ارشد در دولت آمریکا به اسرائیل و لابیهای طرفدار اسرائیل تضمین دادهاند که به هیچ وجه تحریمهای شدید آمریکا علیه ایران در مسیر پیشبرد مذاکرات فدا نخواهند شد. شاید به همین خاطر است که در مذاکرات بغداد آمریکا و متحدان آن کشور در برابر پیشنهادهای ایران حاضر نشدند هیچ گونه امتیازی بدهند و منطقه را از تشدید تنش و احتمال خطر جنگ نجات دهند.
معضل اصلی مذاکرات و بحران هستهای ایران ظاهرا غنیسازی اورانیوم با غلظت بیست درصد است که هنوز تا تولید اورانیوم تسلیحاتی فاصله زیادی دارد، ولی به هر حال زمان مورد نیاز ایران برای رسیدن به مرز تولید بمب هستهای را کاهش میدهد. اما در مذاکرات بغداد آمریکا و متحدان این کشور حاضر نشدند در برابر قطع این نوع غنیسازیها در ایران تحریمها علیه آن کشور را کاهش دهند.
برخی از صاحبنظران معتقدند که دولت آمریکا رئوس و محورهای پیشنهادی و شرایط خود در مذاکرات هستهای با ایران را به شکلی تنظیم کرده و پیش میبرد که با خواستههای لابیهای طرفدار اسرائیل تناقضی پیدا نکند. اما یک چنین محدودیتهایی در شروط مذاکره و چهارچوب امتیازهای قابل مذاکره عملا نقض غرض است و مذاکرات را به بنبست میکشاند.
سردبیر وبسایت «آتلانتیک» هشدار میدهد که اتخاذ چنین موضعی از سوی دولت آمریکا عملا راه را بر حل بحران هستهای ایران مسدود خواهد کرد. حقیقت این است که موضع واقعی سران دولت اسرائیل این است که ایران به هیچ وجه، به هیچ شکل و در هیچ حدی نباید اجازه غنیسازی اورانیوم را داشته باشد.
در صورتی که آن طور که هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، سال گذشته صراحتا اعلام کرد، «موضع جامعه بینالملل و دولت آمریکا این است که ایران در صورت رعایت تعهدات و پذیرش بازرسیهای همهجانبه میتواند از حق خود برای ادامه غنیسازی اورانیوم بهرهمند باشد».
سیاست فعلی دولت آمریکا در مذاکرات هستهای که تحت تاثیر هراس از ناخشنودی اسرائیل و طرفداران آن عملا فلج شده است، به دو شکل میتواند به جنگ بینجامد.
احتمال اول حمله نظامی اسرائیل به ایران در پاییز سال جاری و در عمل کشیده شدن آمریکا به این جنگ است. هر چند بسیاری از تحلیلگران، از جمله خود من، وقوع این حالت را تقریبا بعید میدانند، رهبران اسرائیل به خوبی میدانند که باراک اوباما قبل از شروع انتخابات ریاست جمهوری به نسبت حالت احتمالی پیروزی در آن موضع ضعیفتری دارد و راحتتر میتوان وی را به مشارکت در جنگ اسرائیل علیه ایران کشاند.
دو احتمال میتواند از وقوع چنین حالتی پیشگیری کند: یکی پیشرفت چشمگیر در مذاکرات هستهای با ایران است که بهانه را از اسرائیلیها بگیرد. و دیگری این است که اگر نتایج نظرسنجیهای قبل از انتخابات آمریکا نشان دهد که میت رامنی واقعا به پیروزی خواهد رسید در آن صورت رهبران اسرائیل ترجیح خواهند داد که صبر کنند و در دوره زمامداری آقای رامنی به جنگ با ایران بروند.
سردبیر «آتلانتیک» در پایان این تحلیل یادآوری میکند که باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور آمریکا از قدرت فراوانی برای کاهش احتمال وقوع جنگ با ایران برخوردار است، ولی چرا چنین کاری نمیکند؟ شاید او فکر میکند که در صورت تضعیف موقعیتش در انتخابات میت رامنی به پیروزی خواهد رسید و او حتما جنگ با ایران را آغاز خواهد کرد. بنابراین احتمالا بهترین راه پیشگیری از چنین جنگی انتخاب مجدد وی به مقام ریاست جمهوری است.
ولی نباید اصل را بر این گذاشت که غیر از تاثیرپذیری از گروههای طرفدار اسرائیل هیچ راه دیگری برای حفظ موقعیت سیاسی باراک اوباما وجود ندارد. اگر آمریکا بتواند در ماههای آینده در مذاکرات با ایران به موفقیت برسد، اگر ایران غنیسازی بیست درصدی را متوقف کرده و ذخایر اورانیوم خود را به خارج منتقل کند، تمام آمریکاییها، چه یهودی و چه غیریهودی، از برطرف شدن احتمال جنگ و پیشگیری از هستهای شدن ایران خشنود خواهند شد.
باید در نظر داشت که اوباما حتی با حدی از مخالفت و انتقادهای لابیهای طرفدار اسرائیل میتواند در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا به پیروزی برسد. باید راههای درست چنین استراتژی را در پیش گرفت و بیجهت در میزان نفوذ و قدرت لابیهای طرفدار اسرائیل اغراق نکرد.
زمینهها و اساس این گزارش بر کسی پوشیده نیست. هنوز هم این امکان وجود دارد که باراک اوباما شانس موفقیت مذاکرات هستهای و توافق با ایران را افزایش دهد، ولی ظاهرا او تصمیم گرفته است که این گونه اقدامات باعث تضعیف موقعیت وی و کاهش احتمال پیروزی او در انتخابات آینده ایالات متحده خواهد شد.
در این میان نکته مثبت این است که محاسبات باراک اوباما ممکن است نادرست باشند. فشارهایی که او نگران آنهاست و عمدتا از سوی دولت اسرائیل و لابیهای طرفدار این کشور در آمریکا اعمال میشود، شاید تا آن حد که رئیس جمهور آمریکا حدس میزند نیرومند و تاثیرگذار نباشند. و در عین حال دستاوردهای پیشبرد یک سیاست موفق بدون توجه به این فشارها ممکن است بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که آقای اوباما فکر میکند.
اما فرض کنیم که محاسبات سیاسی آقای اوباما و توجه به فشارهای طرفداران جنگ با ایران درست باشد. در آن صورت باید گفت که رویآوری آمریکا به جنگی دیگر و به خطر انداختن امنیت آمریکا به خاطر چند درصد رای بیشتر در انتخابات ریاست جمهوری روشی شرمآور و بحثانگیز است. اما شرمآورتر از این فضای سیاسی و انتخابات آمریکاست که در آن افکار عمومی و سیاستمداران یک چنین روشهایی را میپذیرند.
سردبیر «آتلانتیک» میافزاید که قبل از شروع مذاکرات هستهای اخیر با ایران مقامات ارشد در دولت آمریکا به اسرائیل و لابیهای طرفدار اسرائیل تضمین دادهاند که به هیچ وجه تحریمهای شدید آمریکا علیه ایران در مسیر پیشبرد مذاکرات فدا نخواهند شد. شاید به همین خاطر است که در مذاکرات بغداد آمریکا و متحدان آن کشور در برابر پیشنهادهای ایران حاضر نشدند هیچ گونه امتیازی بدهند و منطقه را از تشدید تنش و احتمال خطر جنگ نجات دهند.
معضل اصلی مذاکرات و بحران هستهای ایران ظاهرا غنیسازی اورانیوم با غلظت بیست درصد است که هنوز تا تولید اورانیوم تسلیحاتی فاصله زیادی دارد، ولی به هر حال زمان مورد نیاز ایران برای رسیدن به مرز تولید بمب هستهای را کاهش میدهد. اما در مذاکرات بغداد آمریکا و متحدان این کشور حاضر نشدند در برابر قطع این نوع غنیسازیها در ایران تحریمها علیه آن کشور را کاهش دهند.
برخی از صاحبنظران معتقدند که دولت آمریکا رئوس و محورهای پیشنهادی و شرایط خود در مذاکرات هستهای با ایران را به شکلی تنظیم کرده و پیش میبرد که با خواستههای لابیهای طرفدار اسرائیل تناقضی پیدا نکند. اما یک چنین محدودیتهایی در شروط مذاکره و چهارچوب امتیازهای قابل مذاکره عملا نقض غرض است و مذاکرات را به بنبست میکشاند.
سردبیر وبسایت «آتلانتیک» هشدار میدهد که اتخاذ چنین موضعی از سوی دولت آمریکا عملا راه را بر حل بحران هستهای ایران مسدود خواهد کرد. حقیقت این است که موضع واقعی سران دولت اسرائیل این است که ایران به هیچ وجه، به هیچ شکل و در هیچ حدی نباید اجازه غنیسازی اورانیوم را داشته باشد.
در صورتی که آن طور که هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، سال گذشته صراحتا اعلام کرد، «موضع جامعه بینالملل و دولت آمریکا این است که ایران در صورت رعایت تعهدات و پذیرش بازرسیهای همهجانبه میتواند از حق خود برای ادامه غنیسازی اورانیوم بهرهمند باشد».
سیاست فعلی دولت آمریکا در مذاکرات هستهای که تحت تاثیر هراس از ناخشنودی اسرائیل و طرفداران آن عملا فلج شده است، به دو شکل میتواند به جنگ بینجامد.
احتمال اول حمله نظامی اسرائیل به ایران در پاییز سال جاری و در عمل کشیده شدن آمریکا به این جنگ است. هر چند بسیاری از تحلیلگران، از جمله خود من، وقوع این حالت را تقریبا بعید میدانند، رهبران اسرائیل به خوبی میدانند که باراک اوباما قبل از شروع انتخابات ریاست جمهوری به نسبت حالت احتمالی پیروزی در آن موضع ضعیفتری دارد و راحتتر میتوان وی را به مشارکت در جنگ اسرائیل علیه ایران کشاند.
دو احتمال میتواند از وقوع چنین حالتی پیشگیری کند: یکی پیشرفت چشمگیر در مذاکرات هستهای با ایران است که بهانه را از اسرائیلیها بگیرد. و دیگری این است که اگر نتایج نظرسنجیهای قبل از انتخابات آمریکا نشان دهد که میت رامنی واقعا به پیروزی خواهد رسید در آن صورت رهبران اسرائیل ترجیح خواهند داد که صبر کنند و در دوره زمامداری آقای رامنی به جنگ با ایران بروند.
سردبیر «آتلانتیک» در پایان این تحلیل یادآوری میکند که باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور آمریکا از قدرت فراوانی برای کاهش احتمال وقوع جنگ با ایران برخوردار است، ولی چرا چنین کاری نمیکند؟ شاید او فکر میکند که در صورت تضعیف موقعیتش در انتخابات میت رامنی به پیروزی خواهد رسید و او حتما جنگ با ایران را آغاز خواهد کرد. بنابراین احتمالا بهترین راه پیشگیری از چنین جنگی انتخاب مجدد وی به مقام ریاست جمهوری است.
ولی نباید اصل را بر این گذاشت که غیر از تاثیرپذیری از گروههای طرفدار اسرائیل هیچ راه دیگری برای حفظ موقعیت سیاسی باراک اوباما وجود ندارد. اگر آمریکا بتواند در ماههای آینده در مذاکرات با ایران به موفقیت برسد، اگر ایران غنیسازی بیست درصدی را متوقف کرده و ذخایر اورانیوم خود را به خارج منتقل کند، تمام آمریکاییها، چه یهودی و چه غیریهودی، از برطرف شدن احتمال جنگ و پیشگیری از هستهای شدن ایران خشنود خواهند شد.
باید در نظر داشت که اوباما حتی با حدی از مخالفت و انتقادهای لابیهای طرفدار اسرائیل میتواند در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا به پیروزی برسد. باید راههای درست چنین استراتژی را در پیش گرفت و بیجهت در میزان نفوذ و قدرت لابیهای طرفدار اسرائیل اغراق نکرد.