مدتهاست سیاست تشویق رشد جمعیتی در ایران، مورد توجه بالاترین مقام سیاسی ایران، یعنی رهبر جمهوری اسلامی، قرار گرفته است.
آیتالله علی خامنهای، حتی در سخنانی که کمتر از او شنیده شده، ضمن تاکید بر سیاستهای تشویق رشد جمعیت، به اشتباه خود در اجرا و تشویق سیاست کنترل رشد جمعیت در سالهای گذشته اعتراف کرد تا با این اظهارات معلوم شود که حاکمیت سیاسی ایران برای رشد جمعیتی، عزم خود را جزم کرده است.
با اعلام، ابلاغ و تاکید بر رشد جمعیتی در ایران، کم نبودهاند کسانی که با نیتخوانی، این علاقه و تاکید رهبر جمهوری اسلامی را با اهداف و مقاصد دیگری از افزایش جمعیت مسلمانان به ویژه شیعیان گرفته تا تامین نیروی نظامی برای جنگها و درگیریهای احتمالی ایران در آینده و تغییر کارکرد و نقش اجتماعی زنان حاضر در جامعه به مادران در خانهها، توضیح داده و تفسیر کردهاند.
اما فارغ از این تحلیلهای خارج از حوزه اقتصاد، سیاست تشویق رشد جمعیتی در عرصه اقتصاد، چه آثاری برجای خواهد گذاشت و کدام ملاحظات را در برخواهد گرفت؟
فریدون خاوند، اقتصاددان و استاد اقتصاد دانشگاه رنه دکارت پاریس، در «یک ماه یک گفتوگو»ی اردیبهشهتماه مجله اقتصادی «نماگر»، به پرسشها پیرامون ملاحظات اقتصادی رشد جمعیت، پاسخ داده است.
آقای خاوند! آیا روشی برای یافتن «جمعیت بهینه» در اقتصادهای مختلف وجود دارد؟ آیا اصولا مفهومی تحت عنوان «جمعیت بهینه» برای حفظ روند رشد و بهرهوری در اقتصادهای کشورهای گوناگون وجود دارد؟
فریدون خاوند: بحث بر سر جمعیت بهینه برای تامین رشد اقتصادی یک بحث قدیمی است و به شکل کلی هم میتوان گفت که تا به حال برای آن یک جواب قطعی پیدا نشده است.
در مورد اینکه چگونه میتوان و چه اقتصادهایی را میتوان منطبق با افزایش جمعیت دانست، از اوایل قرن نوزدهم میلادی با آغاز مرحله گذار جمعیتی یعنی رشد جمعیت به شکل سیستماتیک و منظم، بعضی از اقتصاددانان، این مساله را یکی از عوامل فقر تلقی کردند که مهمترین چهره آنها مالتوس، اقتصاددان انگلیسی است و اصطلاح «مالتوسیانیسم» هنوز هم به نوعی جریان دارد.
او معتقد بود که رشد جمعیت از رشد تولید مواد غذایی سریعتر است و به همین علت فقر افزایش پیدا میکند، چون کشاورزی نمیتواند جواب رشد جمعیت را بدهد و بعدها معلوم شد که مالتوس اشتباه میکرده است، چون آن عاملی را که به حساب نیاورده بود، پیشرفت علم و دانش و رشد صنعت بود و اینکه کشاورزی با کمک دانش و افزایش بهرهوری میتواند کاملا جواب رشد جمعیت را بدهد و این موضوع در اروپا کاملا ثابت شد.
مساله دیگری را که مالتوس نادیده گرفته بود، این بود که گذار جمعیتی در مرحلهای به جایی میرسد که تقریبا رشد جمعیت کاهش پیدا میکند و در واقع این انقلاب جمعیتی که به خصوص در مرحله سوم گذار جمعیتی، انجام میشود و ایران در حال حاضر در این مرحله قرار گرفته است، باعث میشود که نرخ مرگو میر کاهش پیدا کند ولی در همان حال، رقم زاد و ولد هم کاهش پیدا کند و بنابراین رشد شدید جمعیتی متوقف خواهد شد.
اینها مسایل و موضوعاتی بود که آنها در نظر نگرفته بودند و حتی میشود گفت به نوعی در اواخر قرن بیستم میلادی هم خطر انفجار جمعیت هم در مقیاس ملی برای برخی کشورها و هم در مقیاس سیاره زمین به عنوان مهمترین خطر ارزیابی میشد و این پیشبینی که جمعیت کره زمین به ۲۵ میلیارد نفر خواهد رسید، بسیار رواج داشت که بر اساس آن ارزیابی این رشد جمعیتی باعث خواهد شد که منابع زمین نتواند جوابگوی نیازهای این جمعیت ۲۵ میلیارد نفری را بدهد.
در حال حاضر در قرن بیست و یکم میلادی بر اساس آخرین آمار تهیه شده از طرف مهمترین کارشناسان مسایل جمعیتی ما میدانیم که جمعیت روی کره زمین فقط در حد ۱۰ تا ۱۱ میلیارد نفر متوقف خواهد شد و از لحاظ علمی و صنعتی در مقیاس سراسری زمین این امکان وجود دارد که جواب این جمعیت داده شود. به ویژه از این نظر که در بسیاری از کشورها برخلاف پیشبینیهای بدبینانه گذار جمعیتی از جمله در ایران، در بخشی از خاورمیانه، در تمام آمریکای لاتین و چین عملی شده است و فقط چند منطقه هستند که همچنان با مشکل افزایش جمعیت روبرو هستند که مهمترین آنها آفریقای سیاه و بعضی از مناطق آسیای جنوبی مانند بنگلادش و بخشی از پاکستان هستند.
وگرنه در مقیاس سراسری زمین، مساله افزایش خردکننده جمعیت به هیچ وجه مطرح نیست. در مورد اینکه چگونه میتوان و چه اقتصادهایی را میتوان منطبق بر افزایش جمعیت دانست می شود گفت، اقتصادی که بتواند نیازهای یک جمعیت در حال افزایش ملایم را تامین کند.
از لحاظ دراز مدت هم به هیچ وجه نمیتوان تعیین کرد کشوری که الان جمعیت آن زیاد است باید حتما جمعیت خود را کم کند، چون اگر این کشور در کنار افزایش کمی جمعیت بتواند از لحاظ کیفی جمعیت خود را تغییر بدهد و مثلا شهرنشینی در آن گسترش پیدا کند، درجه آموزش و سواد در آن بالا برود، آن اقتصاد میتواند جوابگوی نیازهای جمعیتی خود باشد.
اگر بحث جمعیت و ارتباط آن با رشد و توسعه اقتصادی را به ایران محدود کنیم، مشاهده میشود که در سه دهه گذشته، دو سیاست جمعیتی کاملا متضاد و متناقض در این دوره اجرا شده است. یعنی هر چقدر در دورهای بر کاهش نرخ رشد جمعیت تاکید شد و کنترل جمعیت در دستو رکار قرار گرفت، حال مدتی است که بر رشد جمعیتی تاکید میشود. اتخاذ چنین سیاستهای متناقضی در این دوره زمانی چگونه تحلیل میشود؟
برای پاسخ به این پرسش، نیاز به بیان مقدمه کوتاهی است. ایران طی یک قرن گذشته، بزرگترین انقلاب جمعیتی را از سر گذرانده است به این معنی که جمعیت ایران در یکصد سال گذشته، تقریبا هفت برابر شده است.
نباید به هر صورت این مساله را از نظر دور داشت که ایران از حدود ۲۵ سال پیش، مرحله دوم گذار جمعیتی را شروع کرده است و نرخ رشد جمعیت هم به شکل شگفتانگیز در آستانه ورود به مرحله سوم، رو به کاهش میرود.
اگر مساله بحث افزایش جمعیت را در نظر بگیریم، مشاهده میکنیم که این فقط به ایران محدود نمیشود، البته چون آقای خامنهای بر این مساله تاکید میکند، هستند کسانی که فقط و فقط به صرف اینکه این مساله از طرف بعضی از جناحهای جمهوری اسلامی، مطرح میشود به ابعاد جهانی تاکید روی ضرورت افزایش جمعیت در بعضی از کشورها، شاید بیتوجهی میکنند.
در حال حاضر به دلیل اینکه سرعت کاهش نرخ رشد جمعیت در بعضی از مناطق جهان از جمله در ایران خیلی سریع بوده است، این تفکر قوت گرفته که شاید این سیاست کاهش سریع، درست نباشد و شاید لازم باشد که نرخ رشد جمعیت افزایش پیدا کند.
عامل اصلی پیدایش این مساله این است که در دهه دوم قرن بیست و یکم میلادی، خطر بزرگ جمعیتی مانند گذشته خطر انفجار جمعیت نیست بلکه خطر افزایش شدید بخش سالخوردهها در جمعیت یعنی جمعیت بالای ۶۵ سال است و این یک پدیده کاملا جدید در کشورهای در حال توسعه است؛ با این توضیح که طی یک مدت طولانی کشورها مانند ایالات متحده آمریکا، اروپای غربی و ژاپن اول ثروتمند میشدند و بعد پیر میشدند. مساله جدید که در حال حاضر در مقیاس جهانی پیدا شده، این است که کشورها به تدریج هم فقیر هستند و به لحاظ اقتصادی در سطح پایینی هستند و هم به سرعت در حال پیرشدن هستند.
پیامد خیلی بد این وضعیت این است که دیگر نمیشود برای جمعیت سالخورده، زندگی اقتصادی مناسبی را فراهم کرد، این خطر جمعیت سالخورده در بعضی از کشورها از ایران، این مساله را به وجود آورده است که آیا نباید برافزایش جمعیت تاکید کرد؟
من فکر میکنم که شاید مساله رهبری سیاسی ایران، این نباشد و به دلایل دیگری بر این موضوع تاکید میکند، ولی این مساله را نباید نادیده گرفت.
البته این به آن معنا نیست که من شخصا طرفدار افزایش جمعیت ایران هستم، چون جمعیت ایران به هر حال حتی با رشد نسبتا محدود کنونی تا حدود نیمه قرن بیست و دوم میلادی و حتی تا حدود ۷۰ تا ۸۰ سال آینده، به احتمال زیاد به مرز ۱۴۰ تا ۱۵۰ میلیون نفر خواهد رسید و نیازی به تشدید رشد جمعیت ندارد.
ولی قصد داشتم توجه شما را جلب کنم به این مساله که موضوع افزایش جمعیت را نباید سرسری تلقی کرد و بعضی از کشورهای دنیا واقعا احتیاج دارند به اینکه نرخ رشد جمعیت خود را به خصوص برای مقابله با همین افزایش جمعیت سالخوردگان بالا ببرند.
و آیا ایران جزو آن دسته از کشورهایی است که باید سرعت رشد جمعیت خود را افزایش بدهد تا آنطور که نظریهپردازان جمعیتی میگویند،به نوعی پسانداز ملی برای آینده دست یابد؟
من در مورد ایران، فکر نمیکنم. البته نرخ رشد جمعیت در ایران به سرعت به دلایل گوناگون پایین آمده است. ما رشد پرشتاب شهرنشینی را داشتیم که این یکی از گرایشهای عمده جمعیتی در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران بوده است. جمعیت شهرنشین کشور که در سال ۱۳۸۵، ۴۸ میلیون نفر بوده در سال ۹۵ یعنی دو سال دیگر به بیش از ۵۸ میلیون نفر میرسد که به معنای افزایش۱۰ میلیون نفری جمعیت شهرنشین کشور است، این یک تحول عظیم است.
در نظر بگیرید که نسبت شهرنشینان به کل جمعیت در یک قرن پیش، فقط ۲۶ درصد بوده، در حالی که در سال ۹۵ به ۷۳ درصد جمعبیت ایران میرسد. طبعا رشد شهرنشینی به طور بالقوه مثبت، پیامد و زمینهساز پیشرفت است.
ولی این پدیده میتواند مشکلات بزرگی را هم به وجود بیاورد، از جمله دشواری در زمینه تامین آب که این روزها بسیار درباره آن صحبت میشود یا مشکلاتی نظیر تامین غذا، امنیت، آلودگی و غیره را موجب میشود.
در اینکه نرخ جمعیت ایران به سرعت پایین آمده است، حرفی نیست، ولی این گرایشی است که در خیلی از کشورهای در حال توسعه، دیده میشود و نکته دیگری که باید در نظر گرفت این است که طبقه متوسط در ایران در حال گسترش است و یکی از پیامدهای گسترش طبقه متوسط، این است که آنها نمیخواهند بیش از یک یا دو فرزند داشته باشند که این هم به کاهش نرخ رشد جمعیت ایران، کمک کرده است.
ولی این عوامل نباید باعث بشود که ما بگوییم از همین الان باید جمعیت ایران را افزایش دهیم، چون همانطور که پیشتر اشاره کردم، جمعیتشناسان ایرانی به ما میگویند که جمعیت فعلی ایران، حتی با نرخ رشد یک درصد، تا اواسط قرن پانزدهم خورشیدی، یعنی حدود شصت یا هفتاد سال دیگر به مرز ۱۵۰ میلیون نفر خواهد رسید.
به نظر من در حال حاضر، ترس از کاهش جمعیت، بیپایه به نظر میرسد، ایران با این مشکل روبرو نیست. اگر احتمالا به دلایل خاصی سطح رشد جمعیت ایران از این مقداری که در حال حاضر هست، پایینتر بیاید، آن موقع برای مقابله با تنشهای احتمالی در عرصه جمعیتی، باید فکری کرد.
ولی من فعلا در حال حاضر تصور نمیکنم که جمعیت ایران واقعا با مشکل کاهش شدید و سقوط جمعیتی روبرو باشد.
آقای خاوند! جمعیتشناسان و اقتصاددانان متخصص این حوزه، در مطالعات خود ثابت کرده اند که وقتی دوره زمانی مطالعات خود را از کوتاهمدت به دوره بلندمدت تغییر میدهند، حتی در اقتصاد ایران رابطه متقابل مثبتی بین رشد جمعیت و درآمد سرانه واقعی پدیدار میشود. این مطالعات نشان میدهد که در بلندمدت رشد جمعیت با ایجاد ظرفیتهای جدید در اقتصاد، رشد به همراه آوردهاست. این مطالعات تا چه اندازه میتواند نقطه تاکید مدافعان رشد جمعیت باشد؟ آیا میتوان با همین نگاه، تاکید بر افزایش شتاب رشد جمعیتی را توجیه کرد؟
ببینید، افزایش جمعیت به خودی خود نه خوب است و نه بد. این بستگی دارد به اینکه جمعیت چه کیفیتی داشته باشد. مثلا رشد شدید جمعیت در آفریقا در حال حاضر، بیشتر مایه دردسر است، خطری است هم برای قاره سیاه و هم برای سایر نقاط دنیا، در عوض اروپای غربی تلاش میکند تا شمار جمعیت خود را برای جلوگیری از پیری و پیشبرد رشد اقتصادی، بالا ببرد.
در مورد ایران هم میتوانیم بگوییم که در حال حاضر این جمعیت ۷۸ میلیون نفری ایران، امروز به گونهای بسیار بسیار چشمگیر از سطح زندگی بالاتری نسبت به جمعیت ۱۰ میلیون نفری اواخر دهه سیزدهم خورشیدی برخوردارند ولی همین جمعیت ایران از استاندارد کشورهای موفق در حال توسعه، سطح زندگی خیلی پایینتری دارد.
به هر حال هر اقتصادی، نیاز به بازار دارد، یک اقتصاد موفق را نمیتوان در یک بیابان با جمعیت پراکنده و اندک ایجاد کرد، حتما باید یک بازار مناسبی برای تامین رشد اقتصادی وجود داشته باشد و این بازار را ما در حال حاضر در ایران با کشوری که در آستانه ۸۰ میلیون نفر جمعیت قرار گرفته، داریم.
ولی اگر از لحاظ درازمدت در نظر بگیریم و از یک بررسی مقطعی فراتر برویم، این مساله را باید در نظر بگیریم که ما در شرایطی نیستیم که رشد اقتصادی را تنها و تنها در رابطه با رشد جمعیت ملی محاسبه بکنیم، ما در دوره جهانی شدن زندگی میکنیم، مرزهای ملی از لحاظ اقتصادی به تدریج، در حال فروریختن است.
اقتصاد ایران از لحاظ جمعیتی ارتباط تنگاتنگ با افغانستان، ترکیه، عراق و دیگر کشورهای مجاورش دارد، اقتصاد ایران حتی با کشورهای مجموعه خاورمیانه، آسیای مرکزی، قفقاز، آفریقای شمالی ارتباطات تنگاتنگی دارد و حتی رشد اقتصاد ایران رابطه نزدیکی با اقتصاد چین و جمعیت این کشور دارد.
فرض کنید اگر طبقه متوسط چین با قالی ایرانی آشنا بشود و تصمیم بگیرد قالی ایرانی را بیش از آن چیزی که الان میخرد، خریداری کند، میدانید که به چه تشویق بزرگی برای قالیبافی در ایران تبدیل خواهد شد؟ همانطور که ملت چین وقتی که شروع کرد به دوست داشتن شکلات و شکلات مصرف میکند چون پیش از این شکلات مصرف نمیکرد، به ناگاه قیمت کاکائو در ساحل عاج و بخش بزرگی از آفریقا، به شکل عجیبی بالا رفت.
بنابراین ما مساله بازار را فقط در درون مرزهای ملی نباید در نظر بگیریم و آن چیزی که در حال حاضر برای جمعیت ایران بیش از رشد کمی اهمیت دارد و باید بر آن تاکید کرد رشد کیفی جمعیت است. به این معنی که ما ابتدا بتوانیم نیاز کلان شهرهای خودمان را از لحاظ مسایل زیربنایی، آب و غذا تامین بکنیم و راه را برای طبقه متوسط ایران باز کنیم که گسترش پیدا کند و از لحاظ مادی با مشکلات که در حال حاضر روبروست، دست به گریبان نباشد.
از این رو، تاکید بر بهبود کیفیت جمعیت در ایران، در حال حاضر نسبت به مساله افزایش کمی جمعیت، از اولویت بیشتری برخوردار است.
نکته دیگری که باید بیش از پیش بر آن تاکید کرد و یکی از بزرگترین معضلات اقتصادی ایران است که کمتر به آن توجه میکنند، مساله افزایش شدید جمعیت کهنسال ایران است که البته خبر خوبی است، چون در کشوری که جمعیت پیر میشود این نشان میدهد که کشور، علی رغم تمام مشکلاتش، پیشرفت هم داشته و شمار بیشتری می توانند خودشان را به سنین بالای ۶۵ سال و حتی بالاتر هم برسانند، ولی ایران باید به فکر این باشد که به نیازهای رو به افزایش این جمعیت پاسخ بدهد نه اینکه ما صندوقهای بازنشستگیای داشته باشیم که در حال حاضر بخشهای بزرگی از آنها ورشکسته هستند.
آن چیزی که در حال حاضر اهمیت دارد، تاکید بر بهبود کیفی جمعیت ایران است نه افزایش کمی آن.
آقای خاوند! چقدر می توان مدیریت، کارآیی، بهرهوری و وضعیت فعلی شاخصهای اقتصادی را با بحثهای سیاستهای جمعیتی پیوند زد؟ من به این دلیل به این نکته اشاره می کنم که این روزها مخالفان و منتقدان سیاست رشد جمعیتی با اشاره به نرخ بیکاری امروز یا آمرا و ارقام مرتبط با زیرساختهای اقتصادی از جمله درآمد سرانه، ظرفیت تختهای بیمارستانی، میزان دسترسی به آب آشامیدنی سالم و دیگر شاخصهایی از این دست، به انتقاد از تاکید بر رشد جمعیت میپردازند. به نظر شما چقدر میتوان از این مقدمه به این نتیجه رسید که سیاست تشویق رشد جمعیت، سیاستی اشتباه است؟
من چندان با این استدلال موافق نیستم، چون مسایل جمعیتی، مسایل بسیار بسیار درازمدتی هستند و در کشورهایی که از دولتمردان واقعی برخوردار باشند و نگاه آینده نگر داشته باشند، فقط و فقط بر اساس مسایل مقطعی قضاوت نمیکنند.
به عنوان نمونه اگر در حال حاضر در کشورهای غربی که بخشی از آنها با مشکل بیکاری و رکود اقتصادی روربرو هستند، قضاوت بر این مبنا قرار بگیرد که چون بیکاری وجود دارد نباید جمعیت این کشورها افزایش پیدا کند، این استدلال اصلا غلط است چون اگر قضیه جمعیت دراز مدت در نظر گرفته بشود، مساله رشد جمعیتی در کشورهایی مثل فرانسه، آلمان، ایتالیا و اسپانیا، به شکل بدی درآمده و این کشورها مجبورند تلاش کنند تا از طرق مختلف از جمله پذیرش مهاجر، جمعیت خودشان را بالا ببرند ولو اینکه در حال حاضربعضی از آنها با مشکل بیکاری روبرو هستند.
بنابراین، این استدلال چون در حال حاضر در ایران بیکاری، فقر است یا تختهای بیمارستانی به اندازه کافی وجود ندارد و مسایلی از این دست اصولا نباید مساله افزایش جمعیت را مطرح کرد، من با این استدلال موافق نیستم، چون مساله افزایش جمعیت، یک مساله بسیار بسیار دراز مدت است و کسانی به این مساله میپردازند که نه فقط به فکر نسل فعلی باشند، بلکه به فکر نسلهای آینده هم باشند.
ولی در مورد ایران همانطور که بارها تاکید کردم، این مساله مطرح نیست. به هر حال جعیت ایران به سمت ۱۵۰ میلیون نفر پیش میرود و در حال حاضر، به شکل مشخص، نگرانی خاصی در این باره نیست. البته اگر به دلایلی رشد جمعیت از آن چیزی که در حال حاضر هست، پایینتر بیاید، آن موقع حتی اگر از لحاظ وضعیت اقتصاد مقطعی، امکانات لازم فعلا وجود نداشته باشد، نمیشود فقط و فقط بر آن اساس به این استدلال رسید که رشد جمعیت بد است.
اگر ما در وضعیتی قرار بگیریم که نرخ رشد جمعیت به شدت از آن چیزی که در حال حاضر هست، پایینتر بیاید، آن موقع حتی اگر شرایط اقتصادی لازم فعلا مطرح نباشد، برای آینده در مورد مسایل جمعیتی باید فکری کرد، ولی ما هنوز در این مرحله خطر نیستیم به خصوص از این نظر که در ورای وضعیت جمعیت خاص ایران، ایران کشوری مهاجرپذیر است و همین مساله مهاجران را باید در مورد مساله رشد آتی جمعیت ایران و چشم اندزهای دراز مدت جمعیتی ایران، حتما باید در نظر گرفت.
آیتالله علی خامنهای، حتی در سخنانی که کمتر از او شنیده شده، ضمن تاکید بر سیاستهای تشویق رشد جمعیت، به اشتباه خود در اجرا و تشویق سیاست کنترل رشد جمعیت در سالهای گذشته اعتراف کرد تا با این اظهارات معلوم شود که حاکمیت سیاسی ایران برای رشد جمعیتی، عزم خود را جزم کرده است.
با اعلام، ابلاغ و تاکید بر رشد جمعیتی در ایران، کم نبودهاند کسانی که با نیتخوانی، این علاقه و تاکید رهبر جمهوری اسلامی را با اهداف و مقاصد دیگری از افزایش جمعیت مسلمانان به ویژه شیعیان گرفته تا تامین نیروی نظامی برای جنگها و درگیریهای احتمالی ایران در آینده و تغییر کارکرد و نقش اجتماعی زنان حاضر در جامعه به مادران در خانهها، توضیح داده و تفسیر کردهاند.
اما فارغ از این تحلیلهای خارج از حوزه اقتصاد، سیاست تشویق رشد جمعیتی در عرصه اقتصاد، چه آثاری برجای خواهد گذاشت و کدام ملاحظات را در برخواهد گرفت؟
فریدون خاوند، اقتصاددان و استاد اقتصاد دانشگاه رنه دکارت پاریس، در «یک ماه یک گفتوگو»ی اردیبهشهتماه مجله اقتصادی «نماگر»، به پرسشها پیرامون ملاحظات اقتصادی رشد جمعیت، پاسخ داده است.
آقای خاوند! آیا روشی برای یافتن «جمعیت بهینه» در اقتصادهای مختلف وجود دارد؟ آیا اصولا مفهومی تحت عنوان «جمعیت بهینه» برای حفظ روند رشد و بهرهوری در اقتصادهای کشورهای گوناگون وجود دارد؟
فریدون خاوند: بحث بر سر جمعیت بهینه برای تامین رشد اقتصادی یک بحث قدیمی است و به شکل کلی هم میتوان گفت که تا به حال برای آن یک جواب قطعی پیدا نشده است.
در مورد اینکه چگونه میتوان و چه اقتصادهایی را میتوان منطبق با افزایش جمعیت دانست، از اوایل قرن نوزدهم میلادی با آغاز مرحله گذار جمعیتی یعنی رشد جمعیت به شکل سیستماتیک و منظم، بعضی از اقتصاددانان، این مساله را یکی از عوامل فقر تلقی کردند که مهمترین چهره آنها مالتوس، اقتصاددان انگلیسی است و اصطلاح «مالتوسیانیسم» هنوز هم به نوعی جریان دارد.
او معتقد بود که رشد جمعیت از رشد تولید مواد غذایی سریعتر است و به همین علت فقر افزایش پیدا میکند، چون کشاورزی نمیتواند جواب رشد جمعیت را بدهد و بعدها معلوم شد که مالتوس اشتباه میکرده است، چون آن عاملی را که به حساب نیاورده بود، پیشرفت علم و دانش و رشد صنعت بود و اینکه کشاورزی با کمک دانش و افزایش بهرهوری میتواند کاملا جواب رشد جمعیت را بدهد و این موضوع در اروپا کاملا ثابت شد.
مساله دیگری را که مالتوس نادیده گرفته بود، این بود که گذار جمعیتی در مرحلهای به جایی میرسد که تقریبا رشد جمعیت کاهش پیدا میکند و در واقع این انقلاب جمعیتی که به خصوص در مرحله سوم گذار جمعیتی، انجام میشود و ایران در حال حاضر در این مرحله قرار گرفته است، باعث میشود که نرخ مرگو میر کاهش پیدا کند ولی در همان حال، رقم زاد و ولد هم کاهش پیدا کند و بنابراین رشد شدید جمعیتی متوقف خواهد شد.
اینها مسایل و موضوعاتی بود که آنها در نظر نگرفته بودند و حتی میشود گفت به نوعی در اواخر قرن بیستم میلادی هم خطر انفجار جمعیت هم در مقیاس ملی برای برخی کشورها و هم در مقیاس سیاره زمین به عنوان مهمترین خطر ارزیابی میشد و این پیشبینی که جمعیت کره زمین به ۲۵ میلیارد نفر خواهد رسید، بسیار رواج داشت که بر اساس آن ارزیابی این رشد جمعیتی باعث خواهد شد که منابع زمین نتواند جوابگوی نیازهای این جمعیت ۲۵ میلیارد نفری را بدهد.
در حال حاضر در قرن بیست و یکم میلادی بر اساس آخرین آمار تهیه شده از طرف مهمترین کارشناسان مسایل جمعیتی ما میدانیم که جمعیت روی کره زمین فقط در حد ۱۰ تا ۱۱ میلیارد نفر متوقف خواهد شد و از لحاظ علمی و صنعتی در مقیاس سراسری زمین این امکان وجود دارد که جواب این جمعیت داده شود. به ویژه از این نظر که در بسیاری از کشورها برخلاف پیشبینیهای بدبینانه گذار جمعیتی از جمله در ایران، در بخشی از خاورمیانه، در تمام آمریکای لاتین و چین عملی شده است و فقط چند منطقه هستند که همچنان با مشکل افزایش جمعیت روبرو هستند که مهمترین آنها آفریقای سیاه و بعضی از مناطق آسیای جنوبی مانند بنگلادش و بخشی از پاکستان هستند.
وگرنه در مقیاس سراسری زمین، مساله افزایش خردکننده جمعیت به هیچ وجه مطرح نیست. در مورد اینکه چگونه میتوان و چه اقتصادهایی را میتوان منطبق بر افزایش جمعیت دانست می شود گفت، اقتصادی که بتواند نیازهای یک جمعیت در حال افزایش ملایم را تامین کند.
از لحاظ دراز مدت هم به هیچ وجه نمیتوان تعیین کرد کشوری که الان جمعیت آن زیاد است باید حتما جمعیت خود را کم کند، چون اگر این کشور در کنار افزایش کمی جمعیت بتواند از لحاظ کیفی جمعیت خود را تغییر بدهد و مثلا شهرنشینی در آن گسترش پیدا کند، درجه آموزش و سواد در آن بالا برود، آن اقتصاد میتواند جوابگوی نیازهای جمعیتی خود باشد.
اگر بحث جمعیت و ارتباط آن با رشد و توسعه اقتصادی را به ایران محدود کنیم، مشاهده میشود که در سه دهه گذشته، دو سیاست جمعیتی کاملا متضاد و متناقض در این دوره اجرا شده است. یعنی هر چقدر در دورهای بر کاهش نرخ رشد جمعیت تاکید شد و کنترل جمعیت در دستو رکار قرار گرفت، حال مدتی است که بر رشد جمعیتی تاکید میشود. اتخاذ چنین سیاستهای متناقضی در این دوره زمانی چگونه تحلیل میشود؟
برای پاسخ به این پرسش، نیاز به بیان مقدمه کوتاهی است. ایران طی یک قرن گذشته، بزرگترین انقلاب جمعیتی را از سر گذرانده است به این معنی که جمعیت ایران در یکصد سال گذشته، تقریبا هفت برابر شده است.
نباید به هر صورت این مساله را از نظر دور داشت که ایران از حدود ۲۵ سال پیش، مرحله دوم گذار جمعیتی را شروع کرده است و نرخ رشد جمعیت هم به شکل شگفتانگیز در آستانه ورود به مرحله سوم، رو به کاهش میرود.
اگر مساله بحث افزایش جمعیت را در نظر بگیریم، مشاهده میکنیم که این فقط به ایران محدود نمیشود، البته چون آقای خامنهای بر این مساله تاکید میکند، هستند کسانی که فقط و فقط به صرف اینکه این مساله از طرف بعضی از جناحهای جمهوری اسلامی، مطرح میشود به ابعاد جهانی تاکید روی ضرورت افزایش جمعیت در بعضی از کشورها، شاید بیتوجهی میکنند.
در حال حاضر به دلیل اینکه سرعت کاهش نرخ رشد جمعیت در بعضی از مناطق جهان از جمله در ایران خیلی سریع بوده است، این تفکر قوت گرفته که شاید این سیاست کاهش سریع، درست نباشد و شاید لازم باشد که نرخ رشد جمعیت افزایش پیدا کند.
عامل اصلی پیدایش این مساله این است که در دهه دوم قرن بیست و یکم میلادی، خطر بزرگ جمعیتی مانند گذشته خطر انفجار جمعیت نیست بلکه خطر افزایش شدید بخش سالخوردهها در جمعیت یعنی جمعیت بالای ۶۵ سال است و این یک پدیده کاملا جدید در کشورهای در حال توسعه است؛ با این توضیح که طی یک مدت طولانی کشورها مانند ایالات متحده آمریکا، اروپای غربی و ژاپن اول ثروتمند میشدند و بعد پیر میشدند. مساله جدید که در حال حاضر در مقیاس جهانی پیدا شده، این است که کشورها به تدریج هم فقیر هستند و به لحاظ اقتصادی در سطح پایینی هستند و هم به سرعت در حال پیرشدن هستند.
پیامد خیلی بد این وضعیت این است که دیگر نمیشود برای جمعیت سالخورده، زندگی اقتصادی مناسبی را فراهم کرد، این خطر جمعیت سالخورده در بعضی از کشورها از ایران، این مساله را به وجود آورده است که آیا نباید برافزایش جمعیت تاکید کرد؟
من فکر میکنم که شاید مساله رهبری سیاسی ایران، این نباشد و به دلایل دیگری بر این موضوع تاکید میکند، ولی این مساله را نباید نادیده گرفت.
البته این به آن معنا نیست که من شخصا طرفدار افزایش جمعیت ایران هستم، چون جمعیت ایران به هر حال حتی با رشد نسبتا محدود کنونی تا حدود نیمه قرن بیست و دوم میلادی و حتی تا حدود ۷۰ تا ۸۰ سال آینده، به احتمال زیاد به مرز ۱۴۰ تا ۱۵۰ میلیون نفر خواهد رسید و نیازی به تشدید رشد جمعیت ندارد.
ولی قصد داشتم توجه شما را جلب کنم به این مساله که موضوع افزایش جمعیت را نباید سرسری تلقی کرد و بعضی از کشورهای دنیا واقعا احتیاج دارند به اینکه نرخ رشد جمعیت خود را به خصوص برای مقابله با همین افزایش جمعیت سالخوردگان بالا ببرند.
و آیا ایران جزو آن دسته از کشورهایی است که باید سرعت رشد جمعیت خود را افزایش بدهد تا آنطور که نظریهپردازان جمعیتی میگویند،به نوعی پسانداز ملی برای آینده دست یابد؟
من در مورد ایران، فکر نمیکنم. البته نرخ رشد جمعیت در ایران به سرعت به دلایل گوناگون پایین آمده است. ما رشد پرشتاب شهرنشینی را داشتیم که این یکی از گرایشهای عمده جمعیتی در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران بوده است. جمعیت شهرنشین کشور که در سال ۱۳۸۵، ۴۸ میلیون نفر بوده در سال ۹۵ یعنی دو سال دیگر به بیش از ۵۸ میلیون نفر میرسد که به معنای افزایش۱۰ میلیون نفری جمعیت شهرنشین کشور است، این یک تحول عظیم است.
در نظر بگیرید که نسبت شهرنشینان به کل جمعیت در یک قرن پیش، فقط ۲۶ درصد بوده، در حالی که در سال ۹۵ به ۷۳ درصد جمعبیت ایران میرسد. طبعا رشد شهرنشینی به طور بالقوه مثبت، پیامد و زمینهساز پیشرفت است.
ولی این پدیده میتواند مشکلات بزرگی را هم به وجود بیاورد، از جمله دشواری در زمینه تامین آب که این روزها بسیار درباره آن صحبت میشود یا مشکلاتی نظیر تامین غذا، امنیت، آلودگی و غیره را موجب میشود.
در اینکه نرخ جمعیت ایران به سرعت پایین آمده است، حرفی نیست، ولی این گرایشی است که در خیلی از کشورهای در حال توسعه، دیده میشود و نکته دیگری که باید در نظر گرفت این است که طبقه متوسط در ایران در حال گسترش است و یکی از پیامدهای گسترش طبقه متوسط، این است که آنها نمیخواهند بیش از یک یا دو فرزند داشته باشند که این هم به کاهش نرخ رشد جمعیت ایران، کمک کرده است.
ولی این عوامل نباید باعث بشود که ما بگوییم از همین الان باید جمعیت ایران را افزایش دهیم، چون همانطور که پیشتر اشاره کردم، جمعیتشناسان ایرانی به ما میگویند که جمعیت فعلی ایران، حتی با نرخ رشد یک درصد، تا اواسط قرن پانزدهم خورشیدی، یعنی حدود شصت یا هفتاد سال دیگر به مرز ۱۵۰ میلیون نفر خواهد رسید.
به نظر من در حال حاضر، ترس از کاهش جمعیت، بیپایه به نظر میرسد، ایران با این مشکل روبرو نیست. اگر احتمالا به دلایل خاصی سطح رشد جمعیت ایران از این مقداری که در حال حاضر هست، پایینتر بیاید، آن موقع برای مقابله با تنشهای احتمالی در عرصه جمعیتی، باید فکری کرد.
ولی من فعلا در حال حاضر تصور نمیکنم که جمعیت ایران واقعا با مشکل کاهش شدید و سقوط جمعیتی روبرو باشد.
آقای خاوند! جمعیتشناسان و اقتصاددانان متخصص این حوزه، در مطالعات خود ثابت کرده اند که وقتی دوره زمانی مطالعات خود را از کوتاهمدت به دوره بلندمدت تغییر میدهند، حتی در اقتصاد ایران رابطه متقابل مثبتی بین رشد جمعیت و درآمد سرانه واقعی پدیدار میشود. این مطالعات نشان میدهد که در بلندمدت رشد جمعیت با ایجاد ظرفیتهای جدید در اقتصاد، رشد به همراه آوردهاست. این مطالعات تا چه اندازه میتواند نقطه تاکید مدافعان رشد جمعیت باشد؟ آیا میتوان با همین نگاه، تاکید بر افزایش شتاب رشد جمعیتی را توجیه کرد؟
ببینید، افزایش جمعیت به خودی خود نه خوب است و نه بد. این بستگی دارد به اینکه جمعیت چه کیفیتی داشته باشد. مثلا رشد شدید جمعیت در آفریقا در حال حاضر، بیشتر مایه دردسر است، خطری است هم برای قاره سیاه و هم برای سایر نقاط دنیا، در عوض اروپای غربی تلاش میکند تا شمار جمعیت خود را برای جلوگیری از پیری و پیشبرد رشد اقتصادی، بالا ببرد.
در مورد ایران هم میتوانیم بگوییم که در حال حاضر این جمعیت ۷۸ میلیون نفری ایران، امروز به گونهای بسیار بسیار چشمگیر از سطح زندگی بالاتری نسبت به جمعیت ۱۰ میلیون نفری اواخر دهه سیزدهم خورشیدی برخوردارند ولی همین جمعیت ایران از استاندارد کشورهای موفق در حال توسعه، سطح زندگی خیلی پایینتری دارد.
به هر حال هر اقتصادی، نیاز به بازار دارد، یک اقتصاد موفق را نمیتوان در یک بیابان با جمعیت پراکنده و اندک ایجاد کرد، حتما باید یک بازار مناسبی برای تامین رشد اقتصادی وجود داشته باشد و این بازار را ما در حال حاضر در ایران با کشوری که در آستانه ۸۰ میلیون نفر جمعیت قرار گرفته، داریم.
ولی اگر از لحاظ درازمدت در نظر بگیریم و از یک بررسی مقطعی فراتر برویم، این مساله را باید در نظر بگیریم که ما در شرایطی نیستیم که رشد اقتصادی را تنها و تنها در رابطه با رشد جمعیت ملی محاسبه بکنیم، ما در دوره جهانی شدن زندگی میکنیم، مرزهای ملی از لحاظ اقتصادی به تدریج، در حال فروریختن است.
اقتصاد ایران از لحاظ جمعیتی ارتباط تنگاتنگ با افغانستان، ترکیه، عراق و دیگر کشورهای مجاورش دارد، اقتصاد ایران حتی با کشورهای مجموعه خاورمیانه، آسیای مرکزی، قفقاز، آفریقای شمالی ارتباطات تنگاتنگی دارد و حتی رشد اقتصاد ایران رابطه نزدیکی با اقتصاد چین و جمعیت این کشور دارد.
فرض کنید اگر طبقه متوسط چین با قالی ایرانی آشنا بشود و تصمیم بگیرد قالی ایرانی را بیش از آن چیزی که الان میخرد، خریداری کند، میدانید که به چه تشویق بزرگی برای قالیبافی در ایران تبدیل خواهد شد؟ همانطور که ملت چین وقتی که شروع کرد به دوست داشتن شکلات و شکلات مصرف میکند چون پیش از این شکلات مصرف نمیکرد، به ناگاه قیمت کاکائو در ساحل عاج و بخش بزرگی از آفریقا، به شکل عجیبی بالا رفت.
بنابراین ما مساله بازار را فقط در درون مرزهای ملی نباید در نظر بگیریم و آن چیزی که در حال حاضر برای جمعیت ایران بیش از رشد کمی اهمیت دارد و باید بر آن تاکید کرد رشد کیفی جمعیت است. به این معنی که ما ابتدا بتوانیم نیاز کلان شهرهای خودمان را از لحاظ مسایل زیربنایی، آب و غذا تامین بکنیم و راه را برای طبقه متوسط ایران باز کنیم که گسترش پیدا کند و از لحاظ مادی با مشکلات که در حال حاضر روبروست، دست به گریبان نباشد.
از این رو، تاکید بر بهبود کیفیت جمعیت در ایران، در حال حاضر نسبت به مساله افزایش کمی جمعیت، از اولویت بیشتری برخوردار است.
نکته دیگری که باید بیش از پیش بر آن تاکید کرد و یکی از بزرگترین معضلات اقتصادی ایران است که کمتر به آن توجه میکنند، مساله افزایش شدید جمعیت کهنسال ایران است که البته خبر خوبی است، چون در کشوری که جمعیت پیر میشود این نشان میدهد که کشور، علی رغم تمام مشکلاتش، پیشرفت هم داشته و شمار بیشتری می توانند خودشان را به سنین بالای ۶۵ سال و حتی بالاتر هم برسانند، ولی ایران باید به فکر این باشد که به نیازهای رو به افزایش این جمعیت پاسخ بدهد نه اینکه ما صندوقهای بازنشستگیای داشته باشیم که در حال حاضر بخشهای بزرگی از آنها ورشکسته هستند.
آن چیزی که در حال حاضر اهمیت دارد، تاکید بر بهبود کیفی جمعیت ایران است نه افزایش کمی آن.
آقای خاوند! چقدر می توان مدیریت، کارآیی، بهرهوری و وضعیت فعلی شاخصهای اقتصادی را با بحثهای سیاستهای جمعیتی پیوند زد؟ من به این دلیل به این نکته اشاره می کنم که این روزها مخالفان و منتقدان سیاست رشد جمعیتی با اشاره به نرخ بیکاری امروز یا آمرا و ارقام مرتبط با زیرساختهای اقتصادی از جمله درآمد سرانه، ظرفیت تختهای بیمارستانی، میزان دسترسی به آب آشامیدنی سالم و دیگر شاخصهایی از این دست، به انتقاد از تاکید بر رشد جمعیت میپردازند. به نظر شما چقدر میتوان از این مقدمه به این نتیجه رسید که سیاست تشویق رشد جمعیت، سیاستی اشتباه است؟
من چندان با این استدلال موافق نیستم، چون مسایل جمعیتی، مسایل بسیار بسیار درازمدتی هستند و در کشورهایی که از دولتمردان واقعی برخوردار باشند و نگاه آینده نگر داشته باشند، فقط و فقط بر اساس مسایل مقطعی قضاوت نمیکنند.
به عنوان نمونه اگر در حال حاضر در کشورهای غربی که بخشی از آنها با مشکل بیکاری و رکود اقتصادی روربرو هستند، قضاوت بر این مبنا قرار بگیرد که چون بیکاری وجود دارد نباید جمعیت این کشورها افزایش پیدا کند، این استدلال اصلا غلط است چون اگر قضیه جمعیت دراز مدت در نظر گرفته بشود، مساله رشد جمعیتی در کشورهایی مثل فرانسه، آلمان، ایتالیا و اسپانیا، به شکل بدی درآمده و این کشورها مجبورند تلاش کنند تا از طرق مختلف از جمله پذیرش مهاجر، جمعیت خودشان را بالا ببرند ولو اینکه در حال حاضربعضی از آنها با مشکل بیکاری روبرو هستند.
بنابراین، این استدلال چون در حال حاضر در ایران بیکاری، فقر است یا تختهای بیمارستانی به اندازه کافی وجود ندارد و مسایلی از این دست اصولا نباید مساله افزایش جمعیت را مطرح کرد، من با این استدلال موافق نیستم، چون مساله افزایش جمعیت، یک مساله بسیار بسیار دراز مدت است و کسانی به این مساله میپردازند که نه فقط به فکر نسل فعلی باشند، بلکه به فکر نسلهای آینده هم باشند.
ولی در مورد ایران همانطور که بارها تاکید کردم، این مساله مطرح نیست. به هر حال جعیت ایران به سمت ۱۵۰ میلیون نفر پیش میرود و در حال حاضر، به شکل مشخص، نگرانی خاصی در این باره نیست. البته اگر به دلایلی رشد جمعیت از آن چیزی که در حال حاضر هست، پایینتر بیاید، آن موقع حتی اگر از لحاظ وضعیت اقتصاد مقطعی، امکانات لازم فعلا وجود نداشته باشد، نمیشود فقط و فقط بر آن اساس به این استدلال رسید که رشد جمعیت بد است.
اگر ما در وضعیتی قرار بگیریم که نرخ رشد جمعیت به شدت از آن چیزی که در حال حاضر هست، پایینتر بیاید، آن موقع حتی اگر شرایط اقتصادی لازم فعلا مطرح نباشد، برای آینده در مورد مسایل جمعیتی باید فکری کرد، ولی ما هنوز در این مرحله خطر نیستیم به خصوص از این نظر که در ورای وضعیت جمعیت خاص ایران، ایران کشوری مهاجرپذیر است و همین مساله مهاجران را باید در مورد مساله رشد آتی جمعیت ایران و چشم اندزهای دراز مدت جمعیتی ایران، حتما باید در نظر گرفت.